SHAMAMEH.ORG

دين‌ و مال‌

سخن‌ هست‌ پيرامن‌ دين‌ و مال‌به‌ تجويز قرآن‌، نه‌ از قيل‌ و قال
چه‌، بعضي‌ نه‌ از روي‌ تدبير و راي‌به‌ دنياي‌ دين‌، گشته‌ مشكل‌ فزاي‌
ز بس‌ داده‌ هشدار، از كسب‌ مال‌بيفتاده‌ دين‌ از شكوه‌ و جلال‌
چو مردم‌ به‌ مكنت‌ خطر ديده‌اندبه‌ فقر و فلاكت‌ گراييده‌اند
ز بيم‌ و هراس‌ حساب‌ و عقاب‌شده‌ كار دنياي‌ مردم‌ خراب‌
چو كشور، ز مردم‌ بود پايدارشود كشور از مردم‌ خوار، خوار
ندانند عزّت‌، به‌ مكنت‌ در است‌نه‌ بود تمكّن‌، زيان‌ آور است‌
نديدند دارد به‌ دنيا صراط‌به‌ دنياي‌ آباد دين‌، ارتباط‌
اگر پايه هر پلي‌، بود سست‌نماند به‌ سيلاب‌ و طوفان‌، درست‌
چو كشور ندارد توان‌ دفاع‌مقاوم‌ نباشد حصار و قلاع‌
سپه‌ با زمان‌ گر هماهنگ‌ نيست‌توانا به‌ پيروزي‌ و جنگ‌ نيست‌
زمان‌، عصر علم‌ است‌ و فن‌ و هنرزمين‌ است‌ از شش‌ جهت‌ در خطر
نه‌ درياست‌ مانع‌، نه‌ دشت‌ و نه‌ كوه‌نه‌ دوري‌ رساند به‌ دشمن‌ ستوه‌
ز ابزار مصنوع‌ دست‌ بشربه‌ يك‌ لحظه‌ شهري‌ شود شعله‌ ور
در اين‌ دوره صنعت‌ و اقتدارروشهاي‌ پيشين‌، نيايد به‌ كار
كرا صنعت‌ و علم‌ باشد فزون‌بود حكم‌ فرماي‌ بي‌چند و چون‌
به‌ هر علّتي‌ جنگجويي‌ كندبه‌ هر كشوري‌، زور گويي‌ كند
يكي‌ قدرت‌ بي‌ زمام‌ و مهاربه‌ دنيا بود صاحب‌ اختيار
به‌ هر جا بپا كرده‌ يك‌ پايگاه‌به‌ تهديد خلق‌ جهان‌ با سپاه‌
شگفتا! كه‌ در يك‌ چنين‌ روزگاركه‌ خصم‌ است‌ آماده‌ كارزار
جهان‌ فارغ‌ از بيم‌ و تهديد نيست‌به‌ همسايه‌ و دوست‌، اميد نيست‌
بجر دانش‌ و صنعت‌ و اقتداربجز ثروت‌ و مكنت‌ و سعي‌ و كار
نباشد به‌ گيتي‌ يكي‌ تكيه‌ گاه‌كه‌ اين‌ نيز باشد به‌ حكم‌ الاه‌
بخوان‌ سوره هشت‌، در بخش‌ شصت‌نگر تا چه‌ تدبيري‌ آيد به‌ دست‌
كه‌ اسلام‌ را واجب‌ آيد سپاه‌بسي‌ مقتدرتر ز دشمن‌ به‌ گاه‌
كه‌ خصم‌ از توانش‌ در اين‌ مرز و بوم‌بترسد، نيفتد به‌ فكر هجوم‌
تو داني‌ كه‌ يك‌ ارتش‌ كار سازدر اين‌ روزگاران‌ چه‌ دارد نياز
بجز دانش‌ و ثروت‌ بي‌كران‌چه‌ بخشد به‌ تجهيز نيرو، توان‌؟
چسان‌ مي‌شود كشور آباد كردبه‌ خصم‌ بدانديش‌، فرياد كرد
چسان‌ مي‌شود، داشت‌ آمادگي‌نگهداري‌ حق‌ و آزادگي‌؟
هم‌ اكنون‌ بود مردم‌ مستمندبه‌ كشور فراوانتر از چون‌ و چند
ز نا بودن‌ دانش‌ و كسب‌ و كاركند نخبه‌ها سوي‌ دشمن‌ فرار
نيايند كمبودها در شمارچه‌، بالاترند از هزاران‌ هزار
در اين‌ حالت‌ و در چنين‌ روزگارشگفتا! نصيحتگر دين‌ مدار!
ز كسب‌ مكانت‌، حذر مي‌دهدز هول‌ قيامت‌، خبر مي‌دهد
شود مرد، دلسرد، در كسب‌ مال‌رود صنعت‌ و علم‌، زير سؤال‌
چرا بايدم‌ ثروت‌ اندوختن‌كه‌ در دوزخ‌ است‌ عاقبت‌ سوختن‌
چه‌ باك‌ ار بمانم‌ به‌ دنيا فقيربسازم‌ به‌ يك‌ قوت‌ خورد و نمير
ز دوزخ‌ رها مي‌كنم‌ خويش‌ راببخشد خدا آخر انديش‌ را!
چو اين‌ گونه‌ انديشه‌ افزون‌ شودنظام‌ طبيعت‌، دگرگون‌ شود
گروهي‌، به‌ گرداب‌ فقر و نياززند دست‌ و پا، سالياني‌ دراز
گروهي‌، ز مكنت‌ بود بر فرازفروشنده نخوت‌ و كبر و ناز
گروهي‌، ستمكاره‌ و شركش‌اندگروهي‌، ستمديده‌ و خامش‌اند
به‌ گيتي‌ اگر عدل‌ و انصاف‌ نيست‌بگو اي‌ خردمند! تقصير كيست‌؟
گناه‌ است‌ از ان‌ كس‌ كه‌ تازد به‌ پيش‌و يا آنكه‌ وامانده‌ در جاي‌ خويش‌؟
كسي‌ كز طبيعت‌، ثمر مي‌بردو يا آنكه‌ در فقر سر مي‌برد
نديدي‌ كه‌ گويد جهان‌ آفرين‌براي‌ تو هست‌ آنچه‌ دارد زمين‌gd
- س‌. 2، آ. 29
زمين‌ را خدا ساخته‌ رام‌ توكه‌ باشد پذيرنده گام‌ توgL
- س‌. 67، آ. 15
كه‌ از روزيش‌، در زمين‌ برخوريدنه‌ وامانده‌ باشيد و كمتر خوريد
كني‌ ردّ امر جهان‌ آفرين‌ز سست‌ عنصري‌، از چه‌ با نام‌ دين‌؟
گرت‌ هست‌ آيات‌، بنياد دين‌به‌ چشم‌ خرد، در معاني‌ ببين‌
نگيري‌ اگر بهره خود به‌ زوردهد بيم‌ و گويد «اليه‌ النّشور»g0
- اشاره‌ به‌ قسمتي‌ از آيه 15 سوره مُلك‌ «..و كلوا من‌ رزقه‌ و اليه‌ النشور». (..از رزق‌ او بخوريد و باز گشتتان‌ به‌ سوي‌ او خواهد بود)
به‌ دوش‌ زمين‌ گر نگردي‌ سوارتو را تك‌ سواران‌ نمايند خوار
از اين‌ خوار ماندن‌، به‌ روز حساب‌چه‌ گوييم‌ روزي‌ رسان‌ را، جواب‌؟
چه‌، مؤمن‌ ببايد كه‌ باشد عزيزكه‌ از غير مؤمن‌ دهندش‌ تميز
اگر من‌ ز كوشش‌ كنم‌ اجتناب‌از ان‌ بيم‌ دارم‌ كه‌ روز حساب‌
بگيرند محكم‌ گريبان‌ من‌به‌ بگذشته عمر آسان‌ من‌
بپرسند از تنگدستي‌ من‌ز خو كردن‌ من‌، به‌ پستي‌ من‌
بپرسند از چشم‌ و گوش‌ و زيان‌ز احساس‌ و ادراك‌ و زور و توان‌
ز سهمي‌ كه‌ در اين‌ جهان‌ داشتم‌ز غفلت‌ به‌ هيچش‌ نينگاشتم‌
به‌ بيهودگيها در اين‌ روزگاربه‌ كفران‌ انعام‌ پروردگار
ز سرمايه‌ هايي‌ كه‌ من‌ داشتم‌حقارت‌ به‌ روي‌ هم‌ انباشتم‌!
ندانم‌ چه‌ گويم‌ به‌ پرسش‌، جواب‌از اين‌ است‌ وجدان‌ من‌ در عذاب‌
خدا داده‌، ما ردّ احسان‌ كنيم‌هر آن‌ چيز فرموده‌، جز آن‌ كنيم‌
مگر اينكه‌ با رفع‌ اين‌ اشتباه‌سبكتر نماييم‌ بار گناه‌
مرا باور است‌ اينكه‌ توليد مال‌عبادت‌ بود در چنين‌ روز و حال‌
تمدّن‌، رود برق‌ آسا به‌ پيش‌من‌ از جهل‌، وا مانده‌ در كار خويش‌
نه‌ ثروت‌، كه‌ تأمين‌ مكنت‌ كنم‌نه‌ دانش‌، كه‌ در كار صنعت‌ كنم‌
بود دشمن‌ حيله‌گر در كمين‌مگر چيره‌ گردد بر اين‌ سرزمين‌
به‌ دانش‌، به‌ صنعت‌، به‌ فن‌ و هنرز كشور، توان‌ كرد دفع‌ خطر
اگر رد كني‌ يا نمايي‌ قبول‌همه‌ چيز وابسته‌ باشد به‌ پول‌
تمكّن‌ فراهم‌ شود از تلاش‌نباشد خطر حين‌ آماده‌ باش‌
پس‌ اي‌ جان‌! به‌ توليد ثروت‌ بكوش‌بپرهيز از اسراف‌ در خورد و نوش‌g
- س‌. 7، آ. 31
بود حق‌ هر كس‌، خود آراستن‌روا نيست‌ ظلم‌ و فزون‌ خواستن‌g(
- س‌. 7، آ. 32 و 33
بخوان‌ و بدان‌ و بپرس‌ و بكوش‌به‌ لذّت‌ بنوش‌ و به‌ زينت‌ بپوش‌
فقط‌ شد به‌ قول‌ شريعت‌، حرام‌گنه‌، شرك‌، طغيان‌، فساد كلام‌
صواب‌ است‌ جانا! در اين‌ مرز و بوم‌كه‌ كار آفريني‌، به‌ نفع‌ عموم‌
ز سرمايه‌ات‌ كشور آباد كن‌دل‌ بندگان‌ خدا شاد كن‌
به‌ باطل‌ مكن‌ خرج‌ مازاد مال‌مكن‌ زندگي‌ خارج‌ از اعتدال‌gگ
- س‌. 2، آ. 188
مكن‌ مال‌ خود را بكس‌ واگذارمده‌ از كف‌ خويشتن‌ اختيار
بسا اينكه‌ مالت‌ به‌ باطل‌ خورندچو غافل‌ بماني‌، به‌ يغما برند
اگر صاحب‌ ثروتي‌ نيستي‌نياري‌ كه‌ بر پاي‌ خود ايستي‌gH
- س‌. 4، آ. 5
ز ثروت‌ بود زندگي‌ را قوام‌به‌ ابله‌ مبخشش‌ كه‌ باشد حرام‌
بود زينت‌ زندگي‌، مال‌ توكز آن‌ معتدل‌ گردد احوال‌ توg|
- س‌. 18، آ. 46
گرش‌ كار بردي‌ به‌ نفع‌ عموم‌به‌ توسيع‌، در كشور و مرز و بوم‌
شود خير آن‌ دائم‌ و مستمركه‌ پيوسته‌ باشي‌ از آن‌ بهره‌ور
نديدي‌ كه‌ هر كس‌ دلي‌ شاد كردو يا زندگانيش‌ آباد كردg
- س‌. 5، آ. 32
تو گويي‌ كند خلق‌ را شادمان‌و يا زندگاني‌ ببخشد به‌ آن‌
بود دين‌، همه‌ دانش‌ اقتصادگرت‌ اقتصاد است‌، بي‌دين‌ مباد
كه‌ بي‌اقتصاد است‌ دين‌، بي‌اثرز بي‌ديني‌ و اقتصاد است‌ شرّ
بلي‌، فرق‌ باشد در آئين‌ ماخلاف‌ جهان‌ بيني‌ دين‌ ما
سعادت‌ در آئين‌ و فرهنگ‌ نيست‌چو با حكم‌ قرآن‌ همآهنگ‌ نيست‌
در آيين‌، ضرورت‌ بود بازبين‌به‌ مقياس‌ و معيار قرآن‌ و دين‌
خرافات‌ بسيار، با نام‌ دين‌شده‌ در هدايات‌ دين‌، جانشين‌
ببايد، گزافه‌ زدايي‌ شودكه‌ فرهنگ‌ و آئين‌ خدايي‌ شود
وگر دين‌ نگردد ز اوهام‌ پاك‌مسلمان‌ آن‌، برنخيزد ز خاك‌
مرا هست‌ از آيات‌ ديگر خبركنون‌ مي‌نمايم‌ بر آنها نظر
كه‌ هشدار در مال‌ و ثروت‌ بوندمشوق‌ به‌ صبر و قناعت‌ بوند
از اين‌ پيش‌ گفتم‌، به‌ پندار من‌كه‌ هشدارها هست‌ سرعت‌ شكن‌
چو خواهي‌ كني‌ از خطر اجتناب‌ضرورت‌ بود كاستن‌ از شتاب‌
سخن‌ از زيانبخشي‌ مال‌ نيست‌كه‌ را مال‌ باشد بد اقبال‌ نيست‌
زيانكار و گم‌ كرده‌ راه‌ آن‌ كس‌ است‌كه‌ گم‌كرده‌ خويش‌است‌ و ثروت‌پرست‌
كسي‌ گر خداوند و خود را شناخت‌ز افزوني‌ مال‌، خود را نباخت‌
به‌ فرمان‌ خويش‌ آورد مال‌ راكند رام‌ خود بخت‌ و اقبال‌ را

تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه