به نام خداوند حيّ ودودخداوند غيب و خداي شهود
پديد آور هستي بيكرانز مجموع بيحدّ و مر، كهكشان
خدايي كه در كهكشان برقراربفرمود منظومه بيشمار
- س. 37، آ. 6
خداي سپهر و خداي زمينخداوند دنيا، خداوند دين
خداوند خاك و خداوند آبخداي هوا و فضا ، آفتاب
پديد آور روشنايي روزز انوار خورشيد گيتي فروز
زمين را درافكند در پيچ و تابمگر نور گيرد ز روي حساب
بياراست هستي به نظمي تمامببخشيد از آن زندگي را نظام
ز تركيب و همسازي آخشيجدر آورد هستي به حال بسيج
به فطرت درآميخت چون شور و حالروان گشت هستي به سوي كمال
به انسان چو احساس و ادراك دادبه فكر پديد آور خود فتاد
ز انديشه و بينش و از خردتوانست بر هستيش پي برد
به گوش خرد بانگ وحدت شنيدپرستيدن او سزاوار ديد
- س. 51، آ. 56
نهاد او به رسم ستايندگي به خاك درش، چهره بندگي
به تسبيح و تحميد ربّ لب گشودبه حال قيام و قعود و سجود
چو او طينت آدمي را سرشتز طغيان و تقوا نمودش سرشت
- س. 91، آ. 8
وز اين هر دو باشد كسي رستكاركه گيرد در آنها تعادل به كار
نه گردد ز تقواي بيهوده خوارنه باشد ستمكار و نابرد بار
كند نفس سركش به تقوا مهاربر آرد به شورش ز سركش دمار
تصوير شماره 10
تعادل دهد فطرت خويش را بسازش كشاند بد انديش را
نخست اسوهاي را مسلّم نمود به رحمت نظر سوي آدم نمود
درآميخت با فطرتش برتريگزيدش به عنوان پيغمبري
چو او را به پيغمبري برگزيددر او از روان خدايي دميد
چو او در زمين امر حق پاس داشتخدايش به امر خلافت گماشت
- س. 2، آ. 30
به كروبّيان امر و فرمان نمودنمايند در پيش آدم سجود
- س. 2، آ. 33
جز ابليس كاو از ملايك نبودبر آدم همه سجده كردند زود
ملايك، كه در كار گيتي بدندهمه كار پرداز آدم شدند
مقام خلافت، به روي زمين مسلّم شد از اقتضايي چنين
ملك گر به فرمان آدم نبودمقام خلافت مسلّم نبود
ملك ماند دايم به فرمان اوچو او رفت با جانشينان او
خلافت چو شد در زمين مستمّرملايك نباشد ز فرمان به در
به كار زمين كار سازي كنندز فرمانبري سر فرازي كنند
ملايك چو خدمت به ما ميكننددر اجراي امر خدا ميكنند
چو فرمانرواي حقيقي يكيست تفاوت ندارد كه مخدوم كيست
خصوصاً كه باشد ميان بشرز آدم، كساني سزاوارتر
كه هستند از دين و ايمانشانملايك همه سر بفرمانشان
مرا مينشيند به صورت عرقز تكرار تذكار، در هر ورق
كه باشد بسي در كتاب مبينبه حكمت هدايات علم آفرين
كه ميشد ز تدبير در اين كتاببگوييم هر مشكلي را جواب
دريغا نكردند پيشينيان سزاوار قرآن، پژوهش در آن
اصولي كه در آفرينش بودهدايتگر اهل بينش بود
به قرآن ببين اصل تزويج چيستكه بهتر ازآن رهنما هيچ نيست
كه فرموده هر نوع را آفريدهماهنگ با زوج آمد پديد
- س. 51، آ. 49
بينديش كاين قول، قول خداستدر اسرار خلقت بهين رهنماست
نميبايد اين گفته كوچك شمردو يا سود شايسته از آن نبرد
به دقّت نگر در خدايي سخنكه آتش به جانت بيفتد چو من
كه ما چون به اين گفتهها ننگريمچرا نام دين و خدا ميبريم؟
مپندار كاين گفتهها سرسريست كه بر بينش تيره، روشنگريست
چه فرموده چيزي به خلقت در استكه از ابتدا واجد همسر است
بگويد كه غير از جهان آفرينهمه، هر چه شد خلق دارد قرين
- س. 42، آ. 11
پس آن كس كه دانست آيات راتوان گفت پاسخ خرافات را
اگر زوج دارد وجود بشر چرا نيست در چشم ما جلوهگر؟
اگر جنّ و ابليس ناديدنيستچو ناديدني هست، موجود نيست!؟
اصولاً چو پيغمبر آمد پديدخدا از چه ابليس را آفريد؟
چه كس اين چنين حال را ديده بود ملك كرده در پيش آدم سجود؟
دو خورشيد را من نبينم به عينبه قرآن چرا گويد از مشرقين؟
تو را كي دليلي بر اين باور استكه جز اين جهان عالمي ديگر است؟
به هر حال، ميباشد از حدّ فزونبسي مشكل و پرسش گونه گون
كه گر اصل تزويج دانسته بوددلايل فراوان و بايسته بود
در اين راه، بايد پژوهش نمود ز قران ره حل مشكل گشود
به دانشوري از فروع و اصولدلايل بياراست قابل قبول
ز تبليغ بر دانش دين فزود كه آسان دهد خلق را رهنمود
خصوصاً كه در اين جهان وجودنشد خلق چيزي كه بي زوج بود
جهان بر اساس تقابل بود عيان يا نهان، جزو يا كلّ بود
ز مثبت ز منفي، ز مادّه ز نربه هستي برآورده هر چيز سر
اگر در تقابل يكي شد هلاكشود بخش ديگر از اين عرصه پاك
نديدي چو شد روح بيرون ز تنبه سوي تلاشي گرايد بدن
وگر جسم فرسود و شد ناتوان از آن تن، برون ميگريزد روان
بدين گونه چون آدم آمد پديدبرايش خدا همسري آفريد
چه اين زوج، نوعي مسلم شدندشياطين، قرينهاي آدم شدند
- س. 55، آ. 14 و 15
ملك چون به فرمان آدم شتافتبه ضديّت ابليس از او رخ بتافت
بر انسان، ملك گشت آبادگربر او هست ابليس بيدادگر
نظامي الهي است بي چند و چونكس و چيزي از آن نباشد برون
- س. 4، آ. 126
تصادم، ز اصل تقابل بود كز آن خلق، سوي تكامل رود
خدا چون بشر را عيان آفريداز آن است همزاد او ناپديد
فرشته به ما، ره نشان ميدهدپري، دام در راه ما مينهد
پس اين هر دو در كار ما عاملندفزاينده، كاهنده مشكلند
ملك ميرساند به انسان توانپري ميشود مانع خير آن
- س. 2، آ. 34 تا 36 و...
ميان دو گون عامل خير و شرّمخيّر بود در گزينش بشر
كسي راز اين هر دو عامل شناختكه رهكار آيات را پيشه ساخت