SHAMAMEH.ORG

بشر، انسان‌، آدم‌ و...

ز تاريخ‌ پيدايش‌ آدمي‌به‌ قرآن‌ نشان‌ نيست‌ بيش‌ و كمي‌
هم‌ از او نشاني‌ به‌ تورات‌ نيست‌دليلي‌ پي‌ نفي‌ و اثبات‌ نيست‌
ولي‌ آنچه‌ در سفر پيدايش‌ است‌كه‌ در نسل‌ او، دوره زايش‌ است‌
نشان‌ مي‌دهد بعد آدم‌، خليل‌پس‌ از بيست‌ و سه‌ قرن‌ آمد بديل‌
بدين‌ گونه‌ تاريخ‌ ما مي‌رسدبه‌ آدم‌ پس‌ از ششهزار و سه‌ صد
پس‌ اكنون‌ توان‌ گفت‌ كم‌ يا كه‌ بيش‌كه‌ بوده‌ است‌ طوفان‌ چهل‌ قرن‌ پيش‌
نجستند مردان‌ ديرين‌ شناس‌ در آثار ديرينه‌ بهر قياس‌
نه‌ ابزار كار و نه‌ شهر و بنانديدند از انسان‌ پيشين‌ به‌ جا
كه‌ گويند آثار نوع‌ بشر ز هفتاد قرن‌ است‌ يا بيشتر
ولي‌ سنگواره‌ ز انداه‌ بيش‌پديدار گشته‌ ز انسان‌ پيش‌
كه‌ گويد بشر بوده‌ در روزگاربه‌ تاريخ‌ افزون‌ ز صدها هزار
ولي‌ نيست‌ پيوسته‌ آن‌ سنگواربه‌ آثار مكشوف‌ اين‌ روزگار
گمان‌ مي‌رود كاين‌ جهان‌ درگذربريده‌ است‌ پيوند نوع‌ بشر
بسا شد ز سرماي‌ سخت‌ و شديدنژاد بشر اكثراً ناپديد
ولي‌ چند انسان‌ ز بسيارها خزيدند در گوشه‌ غارها
بماندند تا فصل‌ سرما گذشت‌برون‌ آمدند از مغاره‌، به‌ دشت‌
وز آن‌ چند تن‌، نسل‌ تكثير شدبه‌ تدريج‌ نسلي‌ زمين‌ گير شد
گمانم‌ ز سرماي‌ ز انداره‌ بيش‌همه‌ چيز يخ‌ زد دو صد قرن‌ پيش‌
پس‌ از آن‌ به‌ تدريج‌ در ماه‌ و سال‌ز گرما هوا يافت‌ باز اعتدال‌
چو آب‌ و هوا يافت‌ از آن‌ ثبات‌شكوفا شد از نو به‌ گيتي‌ حيات‌
بدين‌ گونه‌ آدم‌ پديدار شدز زاد و ولد جمع‌ بسيار شد
وليكن‌ پس‌ از دوره اعتدال‌ ز گرما هوا يافت‌ تغيير حال‌
هوا نيز اشباع‌ شد از بخارفرو ريخت‌ باران‌ سيلاب‌ وار
ز ابرو ز دريا و از دشت‌ و دربه‌ هر سوي‌ برداشت‌ سيلاب‌ سر
بشد غرق‌ هر چيز داراي‌ روح‌بجز سرنشينان‌ كشتي‌ نوح‌
وز آنان‌ بشر باز بسيار شداساس‌ تمدّن‌ پديدار شد
نژاد بشر شد ز سرما به‌ غارشد از سيل‌ و دريا به‌ كشتي‌ سوار
بدين‌ سان‌ نشد نسل‌ كلاً هلاك‌ نهادند از نو قدم‌ روي‌ خاك‌
پس‌ آن‌ جسمهايي‌ كه‌ شد سنگواربود پيش‌ از قرن‌ سرما و غار
ولي‌ بين‌ اشكفت‌ و طوفان‌ نوح‌به‌ آدم‌ خداوند بخشيده‌ روح‌
از آن‌ دم‌ جهش‌ يافت‌ نسل‌ بشروز آن‌ گشت‌ عقل‌ و خرد بارور
سپس‌ صنعت‌ و علم‌ را بن‌ نهادبر آنها اساس‌ تمدّن‌ نهاد
يقين‌ دان‌ كه‌ از نفخه آن‌ دم‌ است‌نبوغي‌ كه‌ ارث‌ بني‌ آدم‌ است‌
كلام‌ خدا را معاني‌ بسيست‌ مكلف‌ به‌ تدبير آن‌ هر كسيست‌
- س‌. 38، آ. 29
نبايد به‌ مشهور كرد اكتفاكه‌ آن‌ است‌ در حق‌ قرآن‌ جفا
از آن‌ جمله‌ مفهوم‌ آدم‌ بودكه‌ تحقيق‌ در امر آن‌ كم‌ بود
كسي‌ چونكه‌ يك‌ معني‌ازآن‌ شناخت‌بجزمي‌گري‌ باور خويش‌ ساخت‌
معاني‌ ديگر ندارد قبول‌ تدبّر كنان‌ را شناسد فضول‌
بگويد كه‌ اين‌ است‌ مفهوم‌ دين‌چنين‌ است‌ و هرگز نباشد جز اين‌!
به‌ قرآن‌ اگر نيست‌ معني‌ فزون‌ندانم‌ كه‌ چون‌ است‌ بطن‌ و بطون‌؟
چو تاريخ‌ ايجاد آدم‌ به‌ دَرن‌رسد حدّ اكثر به‌ هفتاد قرن‌
به‌ مشهودها هست‌ ناسازگار خسارت‌ رساند به‌ دين‌، بي‌شمار
چو اينگونه‌ از دين‌ بيان‌ مي‌شودخردمند از آن‌ بد گمان‌ مي‌شود
كه‌ گر دين‌ و قرآن‌ ز سوي‌ خداست‌چرا از اصول‌ حقيقت‌ جداست‌؟
نداند كه‌ نادان‌، به‌ قرآن‌ و دين‌به‌ آنها دهد نسبتي‌ اين‌ چنين‌
نداند بشر هست‌ اول‌ نژاد كه‌ روي‌ زمين‌ بر دو پا ايستاد
به‌ تدريج‌، ره‌ برد سوي‌ كمال‌ به‌ همزيستي‌ يافت‌ تغيير حال‌
ز همكاري‌ و انس‌ سامان‌ گرفت‌ ز همزيستي‌، نام‌ انسان‌ گرفت‌
در آنان‌ چو آمد تكامل‌ پديد خدا شخص‌ شايسته‌اي‌ برگزيد
در او نفخه روح‌ خود را دميدكه‌ در رتبه آدميت‌ رسيد
پس‌ انسان‌ بسي‌ برتر است‌ از بشرز انسان‌ بود آدم‌ آگاهتر
بخواني‌ اگر سوره هل‌ اتي‌ يقين‌ مي‌كني‌ صدق‌ گفتار ما
كه‌ گويد همي‌ داشت‌ انسان‌ وجودولي‌ چيز شايان‌ گفتن‌ نبود
- س‌. 76، آ. 1 تا 3
يكي‌ نطفه خاص‌، تركيب‌ يافت‌ كه‌ انسان‌ به‌ عقل‌ و خرد زيب‌ يافت‌
به‌ راهش‌ هدايت‌ نهادم‌ اساس‌ همو حقشناس‌ است‌ يا ناسپاس‌
در اين‌ آيه‌ گويد كه‌ انسان‌ نبوددر اوّل‌ سزاوار گفت‌ و شنود
وليكن‌ نهادش‌ مبدل‌ نمود ره‌ دانش‌ و بينش‌ او گشود
بدين‌ گونه‌ انسان‌ كه‌ بود از بشرپذيرفته‌ شد در مقامي‌ دگر
چو اينسان‌ شد آدم‌ ز انسان‌ پديدخدايش‌ به‌ پيغمبري‌ برگزيد
- س‌. 3، آ. 32
گزينش‌ بود نخبه‌ از چند چيز به‌ يك‌ فرد تنها چه‌ باشد تميز؟
چو او يافت‌ بر ديگران‌ برتري‌خدا برگزيدش‌ به‌ پيغمبري‌
بشر، آدم‌، انسان‌ كه‌ باشد سه‌ نام‌حكايت‌ كند ز امتياز و مقام‌
پس‌، آدم‌ يقيناً ابوالآدم‌ است‌چه‌ جدّ بشر خواني‌ او را كم‌ است‌
به‌ قرآن‌ بني‌ آدم‌ عنوان‌ ماست‌پس‌ او را ابوالبشر خواندن‌ خطاست‌
به‌ قرآن‌ نديدم‌ به‌ جايي‌ خبربر انسان‌ شود سجده‌ يا بر بشر
ولي‌ هست‌ فرمان‌ به‌ كروبّيان‌كه‌ گردد بر آدم‌ نيايش‌ كنان‌
پس‌ آدم‌ نباشد بر انسان‌ پدرابوالآدم‌ است‌ او مگو بوالبشر
بلي‌، دانم‌ اين‌ را چو طي‌ قرون‌به‌ فرهنگ‌ شد اشتباهي‌ درون‌
كنون‌ نيست‌ امكان‌ به‌ سازيش‌نه‌ شايد كه‌ از بن‌ براندازيش‌
پس‌ اين‌ نكته‌ها را بيان‌ مي‌كنم‌بسي‌ از خطاها عيان‌ مي‌كنم‌
مگر با تدابير بس‌ بيشتر به‌ دست‌ آوريم‌ از معاني‌ خبر
زمان‌ هست‌ و مائيم‌ و قرآن‌ به‌ دست‌نبايد بدون‌ تدبّر نشست‌
ز پيشينيان‌ ما بگيريم‌ درس‌ولي‌ در تدبّر نداريم‌ ترس‌
پدر كرد در زندگاني‌ تلاش‌ فر آورده‌ را كرد صرف‌ معاش‌
چو او رفت‌ و آثاري‌ از او به‌ جاست‌خداوند فرموده‌ - ميراث‌ ماست‌
مرا هست‌ اكنون‌ در آن‌ اختياركه‌ در شيوه‌اي‌ نو بگيرم‌ به‌ كار
زمين‌ است‌ اگر خانه‌ كردن‌ مراست‌كهن‌ خانه‌ - ويرانه‌ كردن‌ مراست‌
يكي‌ طرح‌ بهتر در انداختن‌ در آن‌، خانه خوبتر ساختن‌
همين‌ گونه‌ هر چيز ديگر بودكه‌ بايد ز بگذشته‌ بهتر بود
مرا هر چه‌ مادر در آغاز گفت‌نشايد همان‌ گفته‌ها باز گفت‌
كنم‌ گفت‌ پيشنيان‌ ز امتزاج‌ به‌ تركيب‌ نو، صرف‌ در احتياج‌
به‌ باغي‌ كه‌ باشد درختي‌ كهن‌اگر بي‌ ثمر شد، ز بيخش‌ بكن‌
به‌ جايش‌ نهالي‌ «برآور» بكارمگر آورد ميوه تازه‌ بار
حسن‌ گر سخن‌ گفت‌ و محسن‌شنفت‌من‌ آنم‌ كه‌ بينم‌ كه‌ قرآن‌ چه‌ گفت‌
به‌ قرآن‌ بود آدم‌ مصطفي‌ براي‌ هدايات‌ خلق‌ خدا
گر آن‌ روزها هيچ‌ انسان‌ نبودگسيل‌ پيمبر به‌ دنيا چه‌ سود؟
خدا گفته‌ انسان‌ و نوع‌ بشر كه‌ از خاك‌ يا گل‌ برآورده‌ سر
ولي‌ اينچنين‌ بهر آدم‌ نگفت‌ صريح‌ و مبين‌ و مسلّم‌ نگفت‌
ولي‌ برده‌ شيطان‌ به‌ خود اين‌ گمان‌بشر از گل‌ است‌ آدم‌ است‌ از همان‌
- س‌. 7، آ. 12 و...
ندانست‌ شيطان‌ شوريده‌ حال‌ كه‌ آدم‌ رسيده‌ به‌ حدّ كمال‌
بشر يا كه‌ انسان‌، وامانده‌ نيست‌چو او از در تربيت‌ رانده‌ نيست‌
ز خود بيني‌ اكرام‌ آدم‌ نديدشروط‌ اطاعت‌ فراهم‌ نديد
نبود او چو خود در مسير كمال‌ز آدم‌ نپذرفت‌ تغيير حال‌
بلي‌، نزد آن‌ كس‌ كه‌ خودبين‌ بودكلام‌ خدا سخت‌ سنگين‌ بود
چه‌، فرمان‌ گر از آفريننده‌ بودببايد به‌ رغبت‌ اطاعت‌ نمود
نديد از تكبّر به‌ روي‌ زمين‌ كه‌ آدم‌ خدا را بود جانشين‌
كرا نيست‌ شخصيت‌ و قلب‌ پاك‌ كند از حسد خويشتن‌ را هلاك‌
اگر خويش‌ را هم‌ به‌ كشتن‌ دهدبه‌ توفيق‌ مردم‌ كجا تن‌ دهد!؟
چو شيطان‌ بسي‌ حاسد پست‌ هست‌ز رشگ‌ تو در ماتم‌ خود نشست‌
چه‌ غم‌، آدمي‌ گر خدا باور است‌ملك‌ در نگهبانيش‌ بر در است‌
- س‌. 16، آ. 99 و 100 و...
كه‌ هستند از خدمتش‌ ناگزيربه‌ شيطان‌ بگو، هان‌ ببين‌ و بمير!

تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه