خداوند از خلقت كائنات نظر داشت تا آفريند حيات
غرض بود از زندگي عقل و دينپرستش شود زآن، جهان آفرين
- س. 51، آ. 56
زمين را پذيراي تغيير كردتحول در آن را فراگير كرد
زمان را شب و روز و فرشيم كردبه ترتيب و تقويم و تنظيم كرد
هوا و فضا كرد از آن سرد و گرمسطوح زمين شد از آن سخت و نرم
بيافروخت بالاي آن آفتاب فرو ريخت بر چهره خاك، آب
ز تأثير مجموعه بر همدگر گياهان و حيوان بر آورد سر
ز تنويع و تكثير و تغيير حالبر آورد احساس و درك و كمال
چو موجود، احساس و ادراك يافتاثر از دگرگوني خاك يافت
ز احوال فطرت، تأثّر گرفت ز خالق، جهازي فراخور گرفت
مجهّز شدند از جهاز دفاع مگر تا ز هستي برند انتفاع
از آن جمله بخشيد بر جانوربه تن پوششان، كرك و مو، پشم و پر
ولي خواست تا آدم آرد پديدبشر را ز آغاز لخت آفريد
ولي در عوض مغز و انديشه دادسر انگشتهاي هنر پيشه داد
كه از درك وانديشه وانگشت ودستفراهم كند هر چه را لازم است
چو بشناخت اول بشر خويش را بدانست عورت، پس و پيش را
بدانست از انديشه كز برگ و پوستنهان كردن اين دو موضع، نكوست
ز سرما و گرما چو آزار ديد به ناچار، پوشش به تن بركشيد
چو آسيبهاي طبيعت شناخت به ناچار كوشيد و كاشانه ساخت
چو فرمان ناموس فطرت شنيدبه خان در شد و جامه بر تن كشيد
بدين گونه فطرت به او داد درسكه اي آدم! از لخت بودن بترس
چنين شيوه، پيش آمد ديني است به قولي دگر، امر تكويني است
بدين گونه فهمانده شد بر بشر كه باشد تو را فرق با جانور
خود و همسرت را ز چشمان بپوش بمانيد با امن در خورد و نوش
- س. 2، آ. 35
چو اين طرح در خلق آدم نمود اصول تعفف، فراهم نمود
به فطرت چنين لختشان آفريد ضروريت پوشش آمد پديد
به آدم يكي امر تكويني استدر آن نيز آموزه ديني است
در آن تندرستي آدم بود وز آن خاندان پاك و محكم بود
از آن عفّت و پاك ديني بوددر آن اصل همسر گزيني بود
بر آن كس كه پاكيزه دارد سرشتهمين زندگانيست بر او بهشت
هرآن كس كه از سيب ممنوعه خوردزمام دل خود به شيطان سپرد
بشر گر در آغاز مستور بود ز راه تكامل بسي دور بود
نه انديشه پوشش خانه داشت نه رفتار و كردار فرزانه داشت
همي زيست مانند يك جانور نميآمد از قيد فطرت به در
وليكن چو بودش به پوشش نيازز انديشه و كار، شد چاره ساز
بكوشيد و پوشش فراهم نمود فشار طبيعت ز خود كم نمود
چو از كوشش خويش شد بهرهور شد آماده كوشش بيشتر
توانمندي خويشتن را شناخت شداز غار بيرون وخود خانه ساخت
به همكاري هم بپرداختند ز همزيستيها دهي ساختند
به همكاري و كوشش و جستجوروابط ضروري شد و گفتگو
اشارات، همراه آواز شد بدين سان، ره گفتگو باز شد
پي كار بردن به فهم كلامبه هر چيز ناچار، دادند نام
- س. 2، آ. 31
ز تركيب آواز و كردار و ناممقرر نمودند نوع كلام
روابط بسي سهل شد در ميانوقايع به شرح آمد و داستان
به تدريج، در هر ده و مرز و بومپراكنده شد بذرهاي علوم
گراميترين نعمت كردگار كه فرموده در حق ما برقرار
پس از گنج پر گوهر احتياجبود گوهر نام بخشي رواج
توانايي نام دادن بود كز آن آدمي مفتخر ميشود
شود نوع آدم ز ابداع نامفراتر ز كروبيان در مقام
به سوره دو، آيه سي و يكنگر آدمي در سبق با ملك
زناميدن خلق پيشي گرفت ملك ماند از كار او در شگفت
روابط، ضوابط، حروف و كلامعلوم و فنون و هنر شد ز نام
اگر قدرت نام دادن نبود نبود آدمي در مقام وجود
ز نام آدمي بر خلافت رسيدملك دست از او در رقابت كشيد
از اين قدرت و خوي خلاق بودملك برد در پيش آدم سجود
ز حاجت همه كار و كوشش بودز نام آوري آفرينش بود
هم اكنون اگر كار يا آزمونو يا جستجو در علوم و فنون
نگردد بر آن جمله نام انتخابنه در ياد مانند، نه در كتاب
به نام ار نيابند كردار، ربطنگردند در ذهن فعّال ضبط
پس آدم كه گرديد نام آفرين ميان خلايق بود برترين
برد آدمي از ملك امتياز كه هم با نياز است و هم نام ساز
- س. 2، آ. 33
شد آدم خدا را از آن جانشين همه روزگاران به روي زمين
شگفتا كه بگذشته روزگار نشد راز اين گفتهها آشكار
از اين نكتههاي شگفت آور است كه قرآن ز علم زمان برتر است
به هر جا رسد قول و علم بشربود گفتههاي خدا پيشتر
بدين سان علوم و فنون را تمامبود پايه بر اصل ايجاد نام