SHAMAMEH.ORG

براي‌ رؤيا تأويل‌ آري‌ تعبير هرگز
از اين‌ پيش‌ گفتم‌ كه‌ جان‌ و روان‌دو چيزند جان‌ من‌! اين‌ را بدان‌
هماهنگي‌ ساز و كار بدن‌ پديد آورد جان‌ ما را به‌ تن‌
چو تن‌ زنده‌ باشد در آيد روان‌دهد هوشياري‌ به‌ كردار جان‌
روان‌ مي‌شود چونكه‌ بر جان‌ سوارشود جسم‌ يك‌ مركب‌ هوشيار
در آيد تن‌ ما به‌ حكم‌ روان‌به‌ هر سو كه‌ او خواست‌ گردد روان‌
ببينيد انسان‌ به‌ هنگام‌ خواب‌بود زنده‌ بي‌فكر و كار و شتاب‌
چه‌، در خواب‌ گردد روانش‌ روان‌پي‌ كسب‌ نيرو سوي‌ آسمان‌
رَهَد جسم‌ از خستگيها به‌ خواب‌روان‌ گردد از ماورا بهره‌ ياب‌
چو اين‌ هر دو تجديد نيرو كنندبه‌ همكاري‌ يك‌ دگر رو كنند
بود مغز، گنجينه يادمان‌ و يا بر تجارب‌، شود بايگان‌
چو خون‌ هست‌ فعّال‌ و تار عصب‌فتد لرزه‌ در يادمان‌ گاه‌ شب‌
چو هر يادمان‌ از تجارب‌ بوداز آن‌ لرزه‌، ايجاد رؤيا شود
پديد آورد لرزه‌ در گنج‌ مغزقضاياي‌ شوريده‌، رؤياي‌ نغز
به‌ هنگام‌ بيداري‌ و بامداد از اين‌ خوابها برخي‌ آيد به‌ ياد
در آن‌ كار و افكار باشد مناط‌ندارد به‌ ديگر جهان‌ ارتباط‌
چنين‌ خوابها جمله‌ نفساني‌ است‌نه‌ پيش‌ آگهي‌ يا نهان‌ داني‌ است‌
ولي‌ روح‌ چون‌ رفته‌ در ماوراشود كز نهانها بگويد به‌ ما
چو جان‌ و روان‌ يافتند اتصّال‌به‌ هم‌ باز گويند از شرح‌ حال‌
بگويد ز كيفيت‌ نفس‌، جان‌ز اسرار پنهان‌ بگويد روان‌
يك‌ آميزه نو پديد آورندچو رؤيا كه‌ در ياد ما بگذرند
تواند هر آن‌ كس‌ كه‌ خواهد خداكه‌ آميزه‌ها را نمايد جدا
بگويد كدام‌ است‌ از آثار جان‌كدام‌ است‌ از آنها كه‌ آرد روان‌
بداند كه‌ ايجاد رؤيا ز چيست‌در آن‌ هست‌ تأويل‌ يا اينكه‌ نيست‌
بلي‌، لازم‌ آيد روان‌ آگهي‌مگر شرح‌ تأويل‌ رؤيا دهي‌
توجّه‌ به‌ اين‌ نكته‌ بنما بسي‌كه‌ تأويل‌ بر نايد از هر كسي‌
هر آن‌ كس‌ بگويد ز تعبير خواب‌به‌ فرمان‌ قرآن‌ از او رو بتاب‌
كه‌ از بُن‌ نداند كه‌ رؤيا ز چيست‌چه‌، رؤيا سزاوار تعبير نيست‌
اگر خواب‌ از رسته راست‌ است‌ز تأويل‌ مفهومش‌ آيد به‌ دست‌
نديدي‌ به‌ قرآن‌ كه‌ در هشت‌ باربرد لفظ‌ تأويل‌ رؤيا به‌ كار
ولي‌ لفظ‌ تعبير يك‌ بار بردز گفتار آن‌ كس‌ كه‌ هيچش‌ شمرد
هم‌ او گفته‌ تأويل‌ باشد رواز مردان‌ بخرد، به‌ رؤياي‌ ما
كه‌ باشد مؤيد به‌ تأييد او ز تأويل‌ از آن‌ پس‌ كند گفتگو
پس‌ آن‌ كس‌ بيابد طريق‌ فلاح‌كه‌ رؤيا نگويد بجز ذي‌ صلاح‌
بسي‌ چرب‌ گفتار بي‌دانش‌ است‌كه‌ در علم‌ رؤيا ندارند دست‌
كه‌ هستند پر گوي‌ حرف‌ گزاف‌به‌ رؤيا، ندانسته‌، تعبير باف‌
كسي‌ سوره كهف‌ اگر بنگريست‌بداند كه‌ معناي‌ تأويل‌ چيست‌
ز شصتم‌ بخوان‌ تا به‌ هشتاد و دوكه‌ مفهوم‌ تأويل‌ گويد به‌ تو
يقين‌ دانم‌ آن‌ كاو خدا باور است‌به‌ رؤيا و آثار رؤيا در است‌
گمان‌ مي‌نمايد به‌ رؤيا خبرسروش‌ آورد از جهان‌ دگر
حوادث‌ در آن‌ پيش‌ بيني‌ شودبشر ملهم‌ اين‌ چنيني‌ شود
پس‌ آن‌ كس‌ كه‌ دارد چنين‌ اعتقادببايد بگيرد يكي‌ درس‌، ياد
كه‌ قرآن‌ بود پايه‌ دين‌ ما بيان‌ مي‌كند شرح‌ آئين‌ ما
چو هر آيه آن‌ كلام‌ خداست‌ به‌ هر راه‌ ما بهترين‌ رهنماست‌
در آن‌ نيز آيات‌ رؤيا بودگشاينده مشكل‌ ما بود
پس‌ او چونكه‌ تعبير را رد كندكسي‌ گر پذيرد، به‌ خود بد كند
ز قرآن‌ هر آن‌ كس‌ بود راهياب‌كند باور از خواب‌، تأويل‌ خواب‌
كسي‌ هست‌ داراي‌ بينش‌ ز ناس‌كه‌ انسان‌ شناس‌ است‌ و ايزد شناس‌
بلي‌، كار آگاه‌ اين‌ داو نيست‌كس‌ ار دين‌ پژوه‌ و روانكاو نيست‌
دريغا! مسلمان‌ قرآن‌ مدارنبرده‌ است‌ تدبير كافي‌ به‌ كار
ز تفسير، ابداع‌ دانش‌ كندفزاينده‌ ميدان‌ بينش‌ كند
چه‌، زان‌ مي‌توان‌ يافت‌ هر جا نشان‌فراتر ز دوّاره‌ كهكشان‌
اگر يافت‌ دانش‌ از آن‌ رهنمودتواند به‌ لاهوت‌ هم‌ ره‌ گشود
چو تركيب‌ مادّه‌ به‌ معنا كندبر اسرار هستي‌ دري‌ وا كند
بداند كه‌ هستي‌ بجز نور نيست‌رهي‌ هست‌ هر سو اگر كور نيست‌
بتابد ز چشمان‌ بيننده‌ نورتراود سياهي‌ ز چشمان‌ كور
بكن‌ چشم‌ بينش‌ به‌ مجهول‌ بازمترس‌ از ره‌ پر نشيب‌ و فراز
بس‌ آسان‌ توان‌ يافت‌ مقصود راحقيقت‌ بدان‌ قول‌ معبود را
فرو مايه‌ خر مهره‌ ارزان‌ خردگرانمايه‌ گوهر فراوان‌ خرد
هر آن‌ كس‌ كلام‌ خدا را شناخت‌درستي‌ گفتار ما را شناخت‌
منم‌ بر كلام‌ خدا متكّي‌ز درياي‌ گوهر بر آرم‌ يكي‌
هم‌ آن‌ را نمايم‌ به‌ مردم‌ نثارمگر تا كه‌ آيد كسي‌ را به‌ كار
بگويم‌ اگر شد حقيقت‌ پديدندانم‌ كه‌ نشنيد كس‌ يا شنيد
دروغ‌ و فريب‌ است‌ تعبير خواب‌حقيقت‌ ز تأويل‌ رؤيا بياب‌
بر آيد ز دريا صدف‌ بي‌ شمار ولي‌ خالي‌ از گوهر شاهوار
صدفهاي‌ داراي‌ گوهر كم‌ است‌همين‌ گونه‌ رؤياي‌ هر آدم‌ است‌
كز آنها يكي‌ هست‌ تأويل‌ دارز رؤيا مكن‌ قلب‌ را بي‌قرار
ز بيهوده‌ها خاطر انباشتي‌ اگر خواب‌ را راست‌ پنداشتي‌
دل‌ آئينه‌ كن‌ رو به‌ بالا بخواب‌بده‌ نور خورشيد را باز تاب‌
چو زنگار گيرد بلورينه‌ مغزنتابد در آن‌ موج‌ رؤياي‌ نغز
رسان‌ نور وحدت‌ به‌ منشور جان‌بيفشان‌ از آن‌ نور رنگين‌ كمان‌
به‌ رخسار مردم‌ به‌ رحمت‌ ببين‌نگر در جمال‌ جهان‌ آفرين‌
برو در پي‌ كشف‌ تأويل‌ خواب‌گرت‌ قلب‌ پاك‌ است‌ و انديشه‌ ناب‌
وَرَت‌ پاي‌ فرهنگ‌ در گل‌ بودتو را وهم‌ و سنگيني‌ دل‌ بود
كرا نيست‌ بر ما ورا اعتقادچرا دل‌ به‌ اوهام‌ و الهام‌ داد؟
به‌ چشم‌ فرو بسته‌ و قلب‌ كورنخواهد نشستن‌ ز خورشيد نور
تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه