وَلا تَتَمنّوا ما فَضَلّ اللّهُ به بعَضكم علي بعضٍ للرّجال نَصيبٌ ممّا اَكتَسبوا و للنساء نَصيبٌ ممّااكتَسبنَ وَسئلُوااللّه من فضله انّ اللّهَ كان بكُلّ شَئي عَليماً : آرزو نكنيد آنچه ،
خداوند بوسيله آن بعضي از شما را بر بعضي ديگر برتري داده است ، حق مردان است سهمي (عمده) از آنچه كسب مينمايند (ونيز) حق زنان است بهرهمندي (عمده) از آنچه كسب ميكنند. (در حقوق ديگران طمع نكنيد) و از فضل خداوند بخواهيد ، مسلّم بدانيد كه خداوند به همه چيزي آگاه است (36 نساء). ترجمه مذكور يك ترجمه زيرنويسياست وليباتوجّهبه روابط كلمات و جملات ترجمههاي زير عرضه ميگردد.
1ـ آنچه را خداوند به وسيله آن بعضي از شمارا بر بعضي ديگر برتري ميبخشد از دست آنان نگيريد يا مانع بهرهگيري آنان نشويد زيرا حق مردان است كه ازقسمت عمده نتيجه كسب و كار خود بهرهمند شوند و بهمين گونه حقّ زنان است كه از قسمت عمده آنچه كسب ميكنند بهرهمند شوند ـ از خداوند بخواهيد هر چه را آرزو داريد زيرا خداوند به همه چيز احاطه علمي دارد .
2ـ آرزمند آن وسيله و خصوصيتّي نباشيد كه خداوند با آن بعضي از شما را بر بعضي ديگر برتري بخشيده است كه اين آرزوئي است بيهوده و غير لازم زيرا آن كساني هم كه به فضيلتي دست يافتهاند در نتيجه بكار گرفتن استعدادها و توانائيهاي خدادادي است كه بشما هم از آن استعدادها و توانايئها افاضه شده است ، يا ميتوانيد از خدا بخواهيد كه از فضل خود به شما هم افاضه كند ، زيرا خداوند به تمام اشياء آگاه است (ميداند كه شما هم از آن استعدادها برخورداريد امّا آنها را بكار نميگيرند).
آيه مذكور بسيار شگفتانگيز است و توجّه به ريزهكاريهاي آن كه از بعضي نظرها دور مانده است ميتواند باعث ايجاد عزّت نفس و سربلندي فرد فرد مسلمانان و جهت دادن اجتماعات اسلامي بسوي يك نظام مدني مترقّي و سرافراز بشود .
همانگونه كه داب قرآن است هر آيه يك يا چند معني را افاده مينمايد. ثانياً ، هر جمله آيه مستقلاً يك يا چند مقصود را بيان ميكند. ثالثاً هر دو يا چند جمله متفقاً مفاهيم
ديگري را ميرسانند. رابعاً ، از سياق كلام معني بيشتري بدست ميآيد. خامساً ، از قرارداده شدن آيه در سورهاي خاصّ مطلب خاصّي منظور ميباشد. بطن وبطون و تأويلات هم كه از قدرت شرح و بيان بيرون است و پرداختن به آن در حقّ كساني ثابت است كه اكنون دست ما از دامنشان كوتاه است. پس ذيلاً بطور خلاصه به توضيحاتي پيرامون موارد مذكور ميپردازيم.
الف ـ يكي از اركان اقتصادي اسلام كه براساس ژرف نگريهاي دين ، در عين حال از اصول عبادي هم ميباشد ، اصل تعاون اسلامي است كه بنام صدقات در فروع دين ، ذيل عناوين خمس و زكات ، و در حقوق و عقود بنام حقوق و نفقات و در روابط اجتماعي و عمومي بنام تبرعات و احسان ، سياستگزاري شده است .
براساس اين ركن ، هر كس استطاعت پيدا كرد ، سهي از در آمد خود را مستقيم يا غير مستقيم بصورت واجب يا مستحّب ميپردازد تا صرف بهبود امور عمومي و فقر زدائي بشود .
چون به نيازمنداني از محل درآمد اين سياستگزاري اقتصادي مساعدتهائي ميشود ، چه بسا بعضي از كمك گيرندگان بتدريج به دريافت اينقبيل مساعدتها عادت كنند و فراموش نمايند كه خودشان هم استعدادها وتوانائيهائي دارند كه بايد آنها را بكار گيرند و با كّد يمين اعاشه كنند نه با تكدّي و مددجوئي و چشمداشت به مال و دسترنج ديگران .
يكي از مفاهيم آيه اينست كه خداوند در آن به نهي از آرزو و چشمداشت بعضيها به مال و امكانات ديگران پرداخته است : وَلا تَتَمَنِّوا و توجّه آرزومندانرا به توانائيهاي فطري خدادادي (فَضِّل اللّه بُه) جلب فرموده است ، تا سست عنصران از خمودگي و گدامنشي به در آيند و با بكارگيري توانائيهاي خود با صلاح امور خويشتن بپردازند : ممااكتَسَبَُوا و از خداوند بخواهند هر چه ميخواهند نه از فضله ديگران : وَسئلوُاللّه من فضله. تا در نتيجه توانائيها و استعدادهاي همگان شكوفا و بارور شود و همه مولّد و خودكفا شوند ، تا يك امّت اسلامي شريف و عزيز شكل بگيرد. و با ذكر جمله انِّ اللّه بكُل شئيٍ عليما به مسلمانان اعّم از زن و مرد تفهيم فرموده است كه چون شما به داناي مطلق بودن خداوند ايمان داريد بايد اوامر و نواهي مذكور در اين آيه را دقيقاً مورد توجّه و عمل قرار دهيد تا بمرحلهاي بسيار شكوهمند برسيد : وَندُخلكُم مُد خَلاً كريماً (ذيلآيه 35كهپيشدرآمدومساعدكنندهزمينهبرايمطرحفرمودنآيهموردبحثاست).
پسخلاصهمنظوراوّل وعموميآيهاينستكه : اي آرزومندان و نيازمنداني كه چشم اميدبهاموال وامكاناتي دوختهايدكهخداونددرنتيجهفعاليّت وتلاش ديگران و بكارگيري استعدادهابهآنهابخشيدهاست «هرچند ممكناستآنهابدهندامّا شما نگيريد»زيراشماهمتوانائيهايخداداديداريد.آن توانائيهارابكاربگيريدتابجاي اينكه پيوسته نيازمند مساعدت ديگران باشيد مستقيماً از فضل خداوند برخوردار گرديد.
ب ـ آنچه فوقاً و مختصراً بيان داشتيم يكي از مفاهيم ظاهري و عمومي آيه بود امّا با در نظر گرفتن جملات بالاستقلال آيه ، ملاحظه ميشود كه مفاهيم عميقي در آن لحاظ شده است : وَلاتَتَمِّنوا مافَضَل اللهَ «به» بَعَضكم عَلي بَعض. در اينصورت خود فضل و برتري ظاهري يامال و منال و امكانات ديگران مورد توجّه نيست ، بلكه «وسائل» رسيدن به آنچه فضيلت محسوب ميشود «به» مورد توجّه ميباشد : ما فَضَل اللّه «به».
براي روشنتنر شدن نكته مثلي ميزنيم : شخصي با بكارگيري شمّ اقتصادي و استعداد فطري خدادادي ثروتي شرشار اندوخته است يا دانشي راهگشا آموخته است .
در مفهوم كلي و ظاهر امر ، ثروت و يا دانش فضيلت آن شخص محسوب ميشود كه ممكن است آرزومندان مشابه آنرا بخواهند يا چشم طمع به آن بدوزند بلكه بتوانند بنحوي آنرا تصاحب كنند و در اختيار خود بگيرند ، امّا در جمله بالاستقلال و با نظر باريك بين ، ديگر خود ثروت يا دانش مطرح نيست ، بلكه وسيله و استعدادهاي فطري كسب آن چه فضيلت محسوب ميشود مورد توجّه و آرزو قرارميگيرد (به). بنابراين شايد بتوان گفت كه ثروت ، يا دانش و امثال آنها كه اكتسابي هستند ، في نفسه ، فضيلت نيستند ، بلكه استعدادهاي فطري خدادادي كه سبب ميشوند تا شخص بتواند با بكارگيري آنها به هدفي برسد فضيلت ميباشند.
اگر چنين باشد كه نويسنده تصوّر ميكند ، آنچه را خداوند نهي فرموده است آرزومند شدن و طمع ورزيدن و قصد تصرّف در چيزهائي است كه ديگران تحصيل كردهاند. امّا آرزومند بودن به داشتن استعداد و توانائيهاي خدادادي كه امكان تحصيل خواستهها را فراهم ميكند ممدوح است و در صدر آيه بطور ضمني و در ذيل آيه صريحاً امر و تصريح شده است كه آن وسائل را براي كسب امتيازات مورد نظر از خداوند طلب كنيد : وَسلُواللّه مَن فضله.
حال اگر در نظر بگيريم كه آرزو ميل شديد براي بدست آوردن چيزي است ، و در اين آيه منظور بدست آوردن يا دخل و تصرف در چيزهائي است كه ديگران دارند قضيّه به دو صورت درميآيد ، يكي بدست آوردن عين آن چيز معلوم و مشخص است و ديگر گرفتن به وسيله و يا ممانعت از بكارگيري وسيلهاي كه خداوند به ديگران افاضه فرموده است كه در هر دو صورت ممنوع و مذموم است. مانند اينكه شخصي طمع كند كه محصول زميني را از دست كشاورزي بگيرد ، يا تمهيداتي فراهم كند كه آن زمين از اختيار كشاورز خارج شود يا از حَيّز انتفاع ساقط گردد. مسلّم است كه مورد اخير ستمگرانهتر از مورد اوّل است زيرا با فرض اوّل اگر كشاورز در يك فصل محصول توليدي را از دست بدهد ، اينامكان براي او باقي است كه در فصول بعد از زمين خود كه «وسيله» زندگي او ميباشد بهرهبرداري كند. پس بزرگترين ستم اينست كه كسي يا كساني مانع شكوفائي و باروري توانائيهاي ديگران بشوند.
ج ـ اكنون كه به مفهوم مختصري از فراز اوّل آيه آگاه شديم با يادداشت آن به فراز دوّم آيه ميپردازيم امّا لازم است قبلاً يادآوري نمائيم كه معمولاً به چند طريق ممكن است چيزي به شخصي برسد و حقّ و ملك او محسوب شود : ـ
1ـ از حقّ نفقه ، مانند انفاق والدين به فرزندان خود يا انفاق فرزندان به والدين از كارافتاده و نيازمند ، و ياحق نفقه زن از مردي كه همسر او ميباشد .
اينقبيل نفقات هر چند حقّ گيرنده است امّا مقدار آن محدود است به توانائيهاي دهنده آن ، و تمايل گيرنده در كم و زياد شدن آن چندان كار ساز و موثّر نميباشد .
2ـ از راه بخشش و هدايا و مصالحه ـ در اينمورد نيز خواست و سخاوت دهنده مؤثر است نه گيرنده و يك حقّ قانوني شرعي و قابل مطالبه نيست .
3ـ حق نيازمندان نسبت به دارندگان ـ نسبت تأديه اين حق براي دارندگان عمدتاً مشخّص است امّا براي نيازمندان مشخّص نيست زيرا مقدار آن بستگي دارد به تعداد نيازمندان و مبلغي كه وصول ميشود و درجه نيازمندي آنان ، با رعايت الا هّم فالاهم ، و لذا براي خود افراد قابل مطالبه و احقاق حقّ نيست ، و بصلاح است كه از احقاق چنين حقّي اجتناب هم بشود .
4ـ از طريق ارث ـ حقّ وارث است كه از ميراث به نسبت جنسيّت خود و تعداد وراّث سهم خود را بگيرد ، امّا مقدار آن محدود است و كم و زياد شدني نيست ، و چون بيزحمت بدست ميآيد بيبركت و بيدوام است.
5ـ از طريق اكتساب ـ تنها حقّ مسلّمي كه حدّ و مرزي ندارد ، حق اكتساب است ، زيرا مقدار آن متناسب است با فضل خداوند و استعداد و همّت خود شخص ، و چون استعداد و همّت خود شخص وابسته به منبع عظيم و لايزال فضل خداوند است ، اين حقّ نامحدود است ، و لذا بصلاح فرد ونيز بصلاح كّل اجتماع است كه اين حق را شاخص و كارساز و محترم بشناسند و به آن اهتمام ورزند زيرا رعايت آن تنها وسيلهاي است كه اجتماع را بسوي ترقي و تعالي رهنمون ميباشد.
تنها خود انسان ممكن است مرتكب جرمي بشود كه برأي دادگاه موقتاً يا دائماً محصور و از مزاياي اجتماعي محروم گردد وگرنه هيچكس به هيچ عنوان حق ندارد كسي را «چه زن باشد و چه مرد» از بكارگيري استعدادها و توانائيهاي او محروم نمايد يا مانع شود، و يا حّد و مرزي براي آن تعيين نمايد ، زيرا حدّ و مرزهاي حقوقي همانهائي است كه خداوندتشريع فرموده است و ما هم در بندهاي يك تا چهار آنها را برشمرديم .
اين حق را خداوند در فراز دوّم آيه مورد بحث و موارد ديگر مسجّل فرموده است : للرّجال نَصيبٌ ممّااكَتَسبُوا و للنّساء نَصيبٌ مما اكتَسَبن ..... حقّ مردان است بهره «عمده و نامحدود» از آنچه تحصيل ميكنند (و همچنين) حقّ زنانست بهره «عمده و نامحدود» از آنچه تحصيل مينمايند. «بهره نامحدود و عمده را» ما از كلمه «نصيبٌ» كه در صيغه مجهول است استفاده نمودهايم زيرا صيغه مجهول هم دليل بدون حدّ و مرز است و هم دليل عظمت وكثرت .
بايد توجّه داشت كه :
1ـ فرموده است : حق آنانست و مقايسه فرمائيد دو جمله «للرّجال» و «للنسّاء» رابا جمله وَللّه عَلَي النّاس حجّ البَيت .... تا معلوم شود كه اين يك حق واجب و لازم الرّعايه است.
2ـ مردوزن را ازهمبهتفكيكذكرفرمودهاست تامعلوم بداردكه زن نسبتبه حقوق اكتسابي خود هم شأنوبرابربامرداست، ودراينخصوصاختيارمطلق داردكهنه همسر و نه بستگان ديگرراحق دخالت وتحديدنيست ، زيراآنچه محدوداست درآيات ديگر تشريع شدهاست، ونگارندهنيزمختصراًبهآنها اشارهنمودهاست (بندهاي 1 ـ4 پيشين).
3ـ با ذكر جمله نَصيبٌ ممّا اكتسبوا و ..... كه بشرح فوق معني «عمده» امّا «نامحدود» هم از آن گرفتيم اين معني را تضمين فرموده است كه همه آن نصيب نامحدود هم به خود شخص تحصيل كننده تعلّق ندارد ، بلكه سهم عمده حقّ او ميباشد و سهمي كم از آن حق ديگران است ، تا كسي اين جمله را دست آويز قرارندهد و از پرداخت صدقات و نفقات و ساير تعهدات واجب و مستحبّ امتناع نكند .
4ـ در كلمات اكتَسبُوا و اكتَسَبن مفاهيم استعدادها و توانائيها كاملاً آشكار است زيرا كسب وتحصيل براساس استعداد و توانائي و بكارگيري آنهاست زيرا اگر اينها نباشند كسي نميتواند به كسب مالي يا تحصيل علمي يا فراگيري فنّ و حرفه و هنري و ..... بپردازد كه از قبل آن بهرهاي ببرد. پس بشرح ترجمهاي كه ذيل آيه عرضه داشتيم اين استعدادها و توانائيها هستند كه وسيله برخورداري بندگان از فضل خداوند ميشوند و با جمله ما فضل اللّه «به» تعريف شدهاند.
5ـ جملههاي للرجّال نَصيبٌ .... و للنّساء نصيبٌ ...... همانگونه كه قبلاً نيز اشاره كرديم كه مشابه جمله وَ للّه عَلَي النّاس حَجّ البَيت ميباشند ـ يعني للّرجال عَلَي النّاس حقٌ .... و للنّساء عَليالنّاس حقَّ. و بدينمعني است كه نه فقط اجتماع و زعماي آن نبايد مانع رسيدن افراد به حق خود بشوند ، بلكه بايد وسيله رسيدن افراد را به حقوق خود فراهم يا حدّاقل تسهيل نمايند ، چنانكه مثلاً كليد داران خانه خداوند خدمه آن و زمامداران كشورها موظفند امكانات لازم را براي دارندگان استطاعت فراهم كنند تا بتوانند با اداي مناسك حج ، حقّ خداوند را ادا كنند : وَطَهّر بَيتي للطائفين ..... و اَذنّ في النّاس بالّجج ..... : «اي ابراهيم» ........ خانه مرا براي طواف كنندگان تميزكن ..... آگاهي و اجازه ده به عموم مردم براي برگزاري مناسك حج ........ (27 و 28 حجّ).
اجتماع بمنزله يك شجره يا گلبوته است كه بعضي از شاخههاي آن استعداد خاصّي براي شكوفه كردن و به گل نشستن و بر و بار آوردن را دارند ، نه همه شاخهها. امّا بايد همه باشند تا برخي شكوفا شوند.
گلبوته يا شجره بايد از آسمان نور بگيرد و از چشمه سارها آب ، و از زمين غذا و از هوا نفس و آنها را در درون بپروراند و شيره جان را دركام شاخساران با استعداد بريزد تا آنها گل كنند و شكوفا شوند ، تا هم ساحت باغ با طراوات و دلنشين و نكهتي دماغ پرور شود ، و هم بذرها و تخمههائي نو ببار آيد و در اطراف و اكناف بپراكند و گلبوتههائي نو و نژادي متكاملتر و تازه نفستر برويد و به نشو نما برخيزد ـ ويك گلبوته سالم نيمي از شاخههاي خود را از پروريدن محرو نمينمايد!
6ـ بعضي تعمّق نكرده اين حقّ را للّرجال نَصيبٌ ... و للنّساء نَصيبٌ .... را به حقوق مالي محدود كردهاند ، در حاليكه موضوع بسيار گستردهتر از اينقبيل تفاهمات است .
موضوع ، موضوع اكتساب است و اكتساب با تمام موارد زندگي فردي و اجتماعي ارتباط تام و تمام دارد. اكتساب يعني تحصيل كردن و بدست آوردن همراه بابهرهگيري از استعدادها و توانائيها و بدون اينها غير ممكن است .
ممكن است كسي استعداد تحصيل دانشي داشته باشد ، ياكسب مهارت هنري يا ابراز شمّ اقتصادي يا سياسي يا تحصيل علم و ابراز استعداد مديريّت يا سپاهيگري و يا فرماندهي و .... و همه اينموارد در جمله ممّااكتَسَبوا و ممّا اكتسبن لحاظ شدهاند و بطور يكسان و برابر در حق زن و مرد مسجّل ميباشند. پس چون در اينخصوص خداوند امتيازي براي مرد در برابر زن قائل نشده است هرگاه زني مثلاً در امور سياسي ابراز استعداد و كسب لياقت و تخصيصّ نمود بي هيچ ترديد و درنگي بايد وسيله برخورداري او و نيز اجتماع را از اين آمادگي و لياقت فراهم نمود ؟
(ما قبلاً به محدوديتهاي حقوقي كه «اعتباري هم هستند نه فطري» اشاراتي كرديم و قريباً نيز خواهيم كرد). بنابراين ما نبايد بصرف اينكه زني در گذشته تاريخ قاضي نشده است ، يا روايتي نداريم كه زني قاضي بوده است ، زني را كه استعداد قضاوت را دارد و دانش و تخصص لازم را هم «كسب» كرده است و با تقوا نيز هست از قضاوت محروم كنيم. اين حقّ خدادادي اوست : للنساء نَصيبٌ ممّا اكتَسبن ـ همينگونه است ، امر سياست ، امر مديرّيت و هر امر ديگري از امور اجتماعي. حتّي اگر روايتي هم داشته باشيم كه مثلاً زن نميتواند قاضي يا سياستمدار يا ...... شود آنجا كه حرف حرف «نصّ» است هر كلام ديگري بايد مسكوت بماند : وَ كَلمةُ اللّه هيَ العُليا ؟
د ـ سياق كلام
در اين بخش از سوره نساء سياق كلام بيشتر پيرامون مشخصّ كردن روابط مالي عموم افراد و صيانت نفوس و ميراث و روابط زناشوئي و ارجاع اختلاف به حكميت و رابطه فرزندان با والدين و حقوق خويشاوندان ، ايتام ، مستمندان ، همسايگان ، ابنسبيل ، خدمتگذاران و ..... ميباشد و از نكات برجسته اين بخش از سوره يكي تصريح برقيمومت مرد بر زني است كه همسر او شده است. و ديگري نفي نشوز و اطاعت زن از مرد در اجابت رابطه زوجيّت .
اينها مسائلي هستند كه جاي بحث آنها در فقه است و ما از اين لحاظ مورد اشاره قرار داديم كه معلوم كنيم تمام اين مسائل ، مسائلي اعتباري و قراردادي هستند و لذا قابل كم و زياد شدن و تجديد نظر هستند ، مانند اينكه يك زن در صورتي مطيع مرد براي اجابت رابطه زوجيّت است كه در قيد عقد قرارداد نكاح باشد ، يا مهر و نفقه او پرداخته شود ، و اگر مثلاً مهر خود را دريافت نكرده باشد حق دارد بگويد تا مهر را نپردازي يا نفقه را بر قرار نكني حاضر به اطاعت نيستم ؟
امّا حقوق اكتسابي كه در آيه مورد بحث قبلاً و جداي از اين حقوق مشخصّ و ممتاز شده است امّا در سياق همين حقوق و بخش قرار گرفته است ، باين منظور است كه تأكيدي باشدبراستثنائي وفطري وغيرقابل تجديدنظر و نسخ و فسخ بودن اين حقّ.
بعضي براساس فرهنگ موروثي و تعصبي ناروا ، و بدون تخصّص وتعمق لازم در حدود الّهي ، براي اثبات برتري مردان برزنان استدلال ميكنند كه :
1ـ خداوند فرموده است اَلّرجالُ قواّمونَ عَلَي النّساء بما فَضلاللّه بَعضَهُم عَلي بَعضٍ
2ـ مسئله نشوز و عواقب آن اطاعت بيچون و چراي زن از مرد را مسلّم مينمايد .
3ـ زنان نصف سهم مردانرا ارث ميبرند .
4ـ جهاز حياتي و اندام زنان از مردان ضعيفترند
5ـ در طول تاريخ هميشه مردان عهدهدار امور مهّم بودهاند و هم اكنون نيز عمدتاً چنين است.
و پاسخ مردود بودن اينقبيل استدلالها كه براساس فرهنگ اجتماعي و استمرار آن و نسنجيده دست و پا شده است ذيلاً ارائه ميگردد :
1ـ اينكه خداوند فرموده است : الرّجال قوامّون عَلَيالنساءَ اولاً بطور عام نيست و منحصر است به زني كه در قيد نكاح او باشد نه همه زنان ، مثلاً يك مرد نيمتواند بر مادر خوديا همسر مرد ديگري برتري ياقيمومت داشته باشد، يا بر يك زن آزاد ديگر ، قيمومتي هم كه يك مرد بر همسر خود پيدا ميكند بستگي به دو شرط دارد ـ يكي اينكه بر او فضيلت فطري داشته باشد : بما فَضّل اللّهُ بعَضَهُم عَلي بَعضٍ و ديگر اينكه نفقه او را بنحو متعارف بپردازد : و بما اَنفَقُوا ..... و هرگاه اين دو شرط محرز نباشد به نسبت قيمومت هم تضعيف ميشود ، چنانكه اگر نفقه نپردازد قيمومت را هم از دست ميدهد. پس چنين قيمومتي دليل برتري عامّ مردان بر زنان نميباشد. بخصوص اينكه در عقود و قراردادهاي اجتماعي هركس ميتواند بعضي از حقوق خود را بديگران افاضه كند .
2ـ عواقب مربوط به نشوز در صورتي نافذ است كه زن قيود زوجيّت را ثابت نگاه دارد امّا ازاجابت برقراري رابطه زوجيّت سرباز زند. و معلوم است كه زن در اينخصوص يكطرفه وظالمانه عمل ميكند ، زيراچون درقيد زوجيّت مرد است ، مهر رادريافت كرده و از نفقه بهرهمند است امّا متقابلاً از اداي تكليف امتناع ميكند مستحقّ مؤاخذه و جزاواقدامات ديگراست.واينهم دليلبرتري مردنيست،بلكهيكنوع سزاي عمل است.
3ـ اينكه زنان برابر نصف سهم مردان ارث ميبرند نيز دليل برتري مرد نيست زيرا زنان از مزاياي مالي قطعي ديگر مانند مهرّيه و پشتوانه مالي مستمر مانند حق نفقه برخوردار ميشوند و اگر چنين مسئله را بخواهيم دليل بشماريم ميتوانيم بگوئيم چون زنان مهر ميگيرند تا همسرمردي شوند و نفقه ميگيرند كه در زوجيّت باقي بمانند پس بر مردان برتري دارند!
كوچكتربودن حجم جهازات حياتي واندامها دليل كارآيي كمتر نيست ، زيرا فيالمثل چشمهاي عقاب و باز از چشمهاي انسانها كوچكتراند امّابمراتب قدرت ديد بيشتري دارند و نيز جهازات و اندامهاي موجودات بسيار ريز همان كارهائي را انجام ميدهند كه جهازات ما ، انجام ميدهند ـ مثلاً نويسنده گاهي كه ميانديشد قلب يك مورچه چقدر است و چگونه فعاليّت ميكند بهراس ميافتد !
خداوند جهازات را با رعايت تناسب اندامها و زيباتر شدن مخلوق ميآفريند نه كم و نه زياد بودن كارايي آنها كه خداوند قادر است قدرت فيلي را در نوك نيش موري تعبيه فرمايد .
4ـ اينكه در طول تاريخ كارهاي مهّم در دست مردان بوده است و اكنون نيز كم و بيش چنين است نيز دليل برتري مرد نيست زيرا : در گذشته تاريخ كه انسانها به بلوغ اجتماعي نرسيده بودند آنچه كارساز بود قدرت بدني بود نه قدرت درك و تعقل، و نظم اجتماعي و قوانين آنرا روز تعيين ميكرد نه عقل. پس در چنان نظامهائي كساني كه قدرت بيشتري داشتند يا احياناً كياستي يا سياستي يا پدرشان حاكم و سلطان شده بود بطريق موروثي ـ فرمانروا ميشدند. در آن حكومتهاي خودكامه كساني از امكانات بهرهبيشتري ميبردند كه قدرت بدني بيشتري داشته باشند ، و نسبت به حاكم مطيعتر باشند واين خصيصه مردان بود ، بهمين جهت مردان به امور مهمتر پرداختند و زنان عقب ماندند. چون قبول مسئوليّت مستلزم انجام كار با استفاده از تجارب و انديشه است ، مردان نسبتاً رشد بيشتري يافتند ، و باور كردند كه از زنان برترند ، امّا اين حالت يك حالت اكتسابي است كه باقيمانده و عصاره فرهنگ ناشي از نظامهاي نابالغ است و لذا يك خصيصه فطري خدادادي نيست . امّا دراين زمان كه بشريت بمرحله بلوغ رسيده ، و حتي رسيدن به درجه انسان برتر (آدم شدن) نيز ممكن الحصول مينمايد بخصوص كه مشاهده ميكنيم بتدريج حكومتها بسوي مردميتر شدن جهت ميگيرند، و امور بيشتر بر مدار علم و فّن و انديشه و تدبّر و تخصصّ ميچرخد. و بسياري از زنان نيز فرصت يافتهاند تا به پرورش افكار و انديشهها و ابراز لياقت و استعداد و توانائيها بپردازند ، و باثبات رسيده است كه حدّ متوسط درك و استنباط و تدبّر و كارآئي زنان ، خاصه فرصت يافتگان آنها ، از مردها كمتر نيست ، ديگر سخن از برتري مردان گفتن بيمعني است ، و ممانعت از ابراز شخصيت و توانائيهاي آنان ستمگرانه است ، خاصّه براي ما مسلمانان كه پيرو قرآني هستيم كه ميفرمايد : وَ للنساء نصيبٌ ممّا اكتسبن ....
ه. ـ قرارداشتن آيه مورد بحث در سورة نساء و اثر آن
هر چند در آيه مورد بحث خداوند به تثبيت حقوق مرد و زن متفقاً تأكيد فرموده است ، معلوم است كه منظور اصلي تأكيد بر رعايت حقّ زن است زيرا اين زن است كه در تمام طول تاريخ و در بين تمام ملل و اقوام تحت ستم قرار داشته و اسلام خواسته است آنانرا از ستمگريها در پناه بگيرد و با دادن شخصيّت حقوقي همطراز بامردان به آنان ، آنها را سرافراز فرمايد و در جايگاه شايسته خود قرار دهد.
بنابراين با ذكر جمله و للرّجال نَصيبٌ ممّااكتسبوا معيار و مقياسي مشخّص فرموده كه حقوق زنان با آن سنجيده شود ، ولذا اصل و مقصود تعيين حقوق زن ميباشد هر چند ميتوان گفت كه مقصود ديگر هم اين بوده است كه به تَبَع ، حقوق مردان نيز مشخّص شود تا احياناً در نتيجه افراط و تفريط گرائيها زن سالاري حاكم نشود. آنچنانكه هم امروز در بعضي كشورها زن سالاري به حكومت رسيده و مَفسدههاي آن بتدريج آشكار و چشمگيرتر ميشود.
و نيز اصل عدالت اسلامي حكم ميكند كه حقوق هر دو طرف براساس عدل و مساوات استوار گردد.
چون جمله «ممَّااَكَتَسَن» مطلق و عام است ، هيچگونه محدوديتي و ممنوعيتي نميتوان در مورد هيچ دانش و فن و حرفه و تخصّص و احراز شغل و مقامي براي زنان قائل شد.
تنها محدوديتي كه ممكن است بر آنها تحميل كرد ، اثبات ناتواني بعضي از آنان براي بعضي از موارد است ، كه چنين محدوديتي شامل مردان هم ميشود ، زيرا هر مردي براي هر شغل و مقامي مناسب نيست، و لذا چنين ناتوانائيهائي هم منحصر به زنان نميباشد .
جمله ذيل آيه مورد بحث : انّ اللّه كان بكُّل شيءٍ عَليماً : خداوند بهمه چيز دانا ميباشد بيشتر از همه چيز به موضوع برابر بودن حقوق اكتسابي زنان با مردان قطعّيت ميبخشد ، زيرا خداوند ميداند كه نه آن اعراب جاهليت به سهولت موضوع تساوي حقوق اكتسابي زن و مرد را ميپذيرند ، و نه اقوام و طوايف و مللي كه در طول تاريخ خود هميشه با چشم حقارت به زن مينگريستهاند ، و خود را آقا و سرور ميشناختهاند و هرچند به دين اسلام هم بگرايند يك حالت اعتراض ناشي از فرهنگ و شيوه زندگي اجتماعي خاصّي كه دارند مانع خواهد شد كه به سهولت به برقراري حقوق مساوي براي زن و مرد تن در دهند و در ضمير باطن خود برقراري چنين مساواتي را غير عقلائي و نابخردانه خواهند دانست، و در برابر اجراي آن مقاومت خواهند كرد ـ ولذا با ذكر چنين جملهاي انذار گونه تذكّر داده است كه خداوندي كه هم مرد رامي آفريند و هم زن را و كلّيه خصوصّيات فطري و هرگونه استعداد و توانائي ذاتي را خود او در وجود هر دو جنس زن و مرد تعبيه ميفرمايد ، آگاهانه براي هر دو جنس تكليف وحق و حقوقي و حد و حدود تعيين و تشريع ميفرمايد و كسي را حق چون و چرا نيست !
پس آيا با وجود چنين صراحتهائي در متن و چنين انزار و تذكري در ذيل آيه ما بايد هنوز برپندارها و تعصبات فرهنگي خود باقي بمانيم و در اجراي فرمان خداوند مسامحه و تعلّل نمائيم ؟
از رو برهم جمله : وَسئَلواللّهَ مَن فَضله ـ انّ اللّهَ كانَ بكُل شَيٍ عَليماً و توجّه به جملات قبل آيه ، اين معني نيز مستفاد ميشود كه : شما تصوّر ميكنيد كه هرگاه از بهرهگيري ناروا از حقوق ديگران است دست برداريد و فرصت دهيد تا زنان بحقوق برابر با شما مردان برسند بضرر شما خواهد بود ؟ در حاليكه چنين نيست با عدالتگستري و رعايت حقوق ديگران ، فضل و رحمت خداوند بيشتر شامل شما خواهد شد. هشدار كه فضل و رحمت خداوند را با طمع كردن در حقوق ديگران وايجاد مانع در برابر برخوردار شدن ديگران از توانائيهاي خود ايشان ـ از دست ندهيد .