SHAMAMEH.ORG

سجدة فرشتگان و امتناع ابليس
«و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس ابي و استكبر و كان من الكافرين». (و چون به فرشتگان گفتيم: بر آدم سجده كنيد پس همه سجده كردند، مگر ابليس. كه امتناع و تكبّر كرد. در حالي كه از كافران بود.34، بقره). چون خداوند در آية 82 ، از سورة يس، مي فرمايد: «انّما امره اذا اراد شيئأً ان يقول له كن فيكون». (به درستي كه قول او به هر چيزي كه آن را اراده فرمايد جز اين نيست كه بگويد باش پس مي شود.) از اين قبيل آيات، نتيجه مي گيريم كه قول خداوند همان كلمة «كن» است. و «كن» عين ايجاد و آفرينش است. چون فاصلة زماني نمي تواند در آن دخالت داشته باشد. و به محض اراده، آفرينش، عملي شده است. و لذا خداوند فرموده:«واذ قلنا للملائكة اسجدوا...» كه امري است كه با كلمة «كن» اختلاف دارد. معلوم مي شود كه خداوند مي خواهد، خصوصيّتي را در وجودي كه قبلاً آفرينش آن انجام شده است، تعبيه كند. ولي اراده نفرموده است كه آن خصوصيّت، پيوسته قاطع و به طور صد در صد، بروز و ظهور داشته باشد. و اگر چنين مي خواست كه تخلف نا پذير باشد، مثلاً مي فرمود: (كونوا ساجدين)، سجده كنان باشيد. مانند اين كه فرموده است: «قلنا يا ناركوني بردا و سلاما علي ابراهيم». (اي آتش، بر ابراهيم سرد و سلامت باش. 69، انبياء). كه در همان لحظه، آتش سرد شد. چون اگر تأخيرصورت مي گرفت، آن وجود شريف مي سوخت. و نيز مانند داستان كساني كه حرمت روز شنبه را با حقّه بازي شكستند، و خداوند هم فرمود: «...فقلنا لهم كونوا قردة خاسئين...». (... دربارة ايشان گفتيم: بوزينه هاي منفور باشيد.. 6، بقره). و شدن، فوراً اتفّاق افتاد.
عليهذا، كلمة امري كه بعد از «قال» و «قلنا» مي آيد، (به استثناي امر «كن») مانند «قال يا آدم انبئهم باسمائهم». ( گفت: اي آدم، آنان را به خصوصيّت هائي كه دارند آگاه كن. و مانند «وقلنا اهبطوا منها جميعاً». ( گفتيم: همگي از آن مقام به زير آييد.) ـ براي الهام و القاء و تعبيه سرشت در وجودي است كه آفريده شده است. و كلمة «قال» و مشتقات آن به تنهايي اخباري است مانند «و اذ قال الله يا عيسي ابن مريم..» و كلمة امر به تنهايي ارشادي است. مانند«واستعينوا بالصّبر و الصّلوة ـ واتّقوا يوماً لا تجزي نفس عن نفس شيئا..». (از صبر (روزه) و نماز، كمك بخواهيد. (ايمان و روحية خود را تقويت كنيد.) و از آن روز بترسيد كه هيچ كس ديگري را كفايت نخواهد كرد. 42 و 45، بقره)
به طوري كه ملاحظه مي شود، در آية عنوان بحث «و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم..» خطاب، كه يك امر تكويني و براي تعبية سرشت است. منحصراً متوجّه فرشتگان است. و ذكر نشده است كه متوجّه ابليس هم بوده باشد. و با جملة «فسجدوا الا ابليس» هم به طور ضمني او را از شمول خطاب، مستثني فرموده است. (هر چند استثناي اخباري است.) ولي چون در آية 11، از سورة اعراف، خطاب به ابليس آمده است كه «ما منعك الا تسجد اذ امرتك». (چه چيزي مانع تو شد كه سجده نكني، آنگاه كه به تو دستور دادم؟) و در آيات 33 و 34، از سورة حجر فرموده «قال يا ابليس ما لك الاّتكون من السّاجدين قال لم اكن لاسجد لبشر خلقته من صلصال من حمأٍ مّسنون». ( گفت اي ابليس ترا چه شده است كه با سجده كنان نيستي؟ گفت: من چنين نيستم (فطرت مرا چنين نيافريده اي) كه به بشري سجده كنم (فرمانبردار شوم) كه او را از رسوب گل و لاي آفريده اي. كه مشخّصاً بازخواست، از يك امر ارشادي است. و جواب و اعتذار ابليس هم، متكي به اين دليل است كه سجده نكردنش به علّت اين است كه فطرتاً براي سجده كردن آفريده نشده است. «لم اكن لاسجد» و اين به معني آن است كه اگر مانند فرشتگان داراي چنين سرشت و فطرتي بود، بي اختيار سجده مي كرد. چون نمي توانست نكند. و بر خلاف امر تكويني كه اجباري است،امر تشريعي و ارشادي، اختياري است. و مخاطب مي تواند آن را اطاعت كند و يا نكند. اگر اطاعت كرد،جزاي نيكو مي برد. و اگر عصيان ورزيد، مكافات مي بيند. امّا در انجام امر تكويني پاداشي وجود ندارد.
دليل ديگر اين كه خداوند از قول ابليس در سورة اعراف آيه 16، مي فرمايد: «قال فبما اغويتني لاقعدنّ لهم صراطك المستقيم». (گفت: چون تو مرا اغوا كرده اي (سرشت مرا چنين آفريده اي)، من هم عليه ايشان، بر سر راه مستقيم تو (در دين آنان)، مي نشينم. (و تلاش مي كنم. تا گمراهشان سازم).)
نقل اين مطالب، در قرآن كريم، از زبان شيطان، دليل ضمني بر صحّت آنهاست. يعني شيطان، سرشتش اين گونه آفريده شده است. يعني مانند انسان، داراي اختيار و مخاطب به او امر و نواهي تشريعي ارشادي است. نه تكويني ارشادي. و به علّت اين كه او امر ارشادي را گردن نمي دهد، ملعون و مردود يعني از رحمت خداوند بي بهره مي شود. كما اين كه سرانجام انسان عصيانگر هم جز اين نخواهد بود.
«و استكبر و كان من الكافرين». (خود بزرگ بين و از كافران است.) اين فراز از آيه، نيز و آيات متعدّد ديگري كه در همين زمينه نازل شده است، معلوم مي دارد كه ابليس كافر مي شود. و هر موجودي كه چنين باشد، يعني با قصد و نيّت خود اموري را بپذيرد يا نپذيرد، فاعل مختار است. و مي تواند به ميل خود هر امري را عمل بكند يا نكند. در صورتي كه فرشتگان، چنين نيستند. آنها بدون هيچ خلافي، عيناً همان كاري را انجام مي دهند كه بدان مأمور مي شوند. و همان چيزي را مي دانند كه به فطرت آنها تعليم داده شده است. چنان كه فرشتگان مي گويند: «سبحانك لا علم لنا الا ما علّمتنا...». ( خداوندا، تو منزهي ما فقط همان چيزي را مي دانيم، كه تو به ما آموخته اي...30، بقره) پس اعمال فرشتگان جنبة فطري دارد. كه اِعمال آن تخلف ناپذير است. و لذا براي آنها شريعتي وضع نمي شود. ولي براي انسان و جنيان، شريعت وضع مي شود. چون شيطان هم به تصريح قرآن، از جنيّان است. و داراي حقّ انتخاب است. و هر موجودي كه داراي خق انتخاب باشد، هرگاه در طريق صواب سلوك كند، به درجات عالي مي رسد. و اگر طريق خطا را برگزيند، به پرتگاه هلاكت سقوط خواهد كرد. و به درك، و اصل خواهد شد. به همين جهت، ابليس ابتدا راه صواب را مي پيمايد. و علّو مقام پيدا مي كند. و در صف فرشتگان قرار مي گيرد. و چون فرمان سجده كردن ملائكه به آدم صادر مي شود، به گوش ابليس هم مي رسد، ولي او كه بر خلاف فرشتگان، فطرتاً داراي اختيار است، به علّت خود بزرگ بيني و در رقابت با آدم، فرمان را گردن نمي نهد. و مورد عتاب و اخطار قرار مي گيرد. ولي تكبّر مي ورزد و حاضر به اعتراف به گناه و توبه هم نمي شود و لذا مستحق لعنت و دوري از رحمت حق مي گردد.
به طوري كه قبلاً به تصريح آية 49، از سورة ذاريات، و اشارات آيات ديگر استناد كرديم. كه براي هر چيزي زوجي يا قرينه ايست. و اين زوج ها و قرينه ها، پيوسته با هم در تعارض هستند. «تولج اللّيل في النّهار و تولج النّهار في اللّيل». (شب را در روز. و روز را در شب فرو مي بري). مسلّم است كه جنيان كه نقطة مقابل انسان هستند. و نمونة بارز جنيان، شياطين آنها مي باشند. اين شياطين، پيوسته در تعارض با آدميان هستند. و هر چند آنها از نظر آدميان مخفي باشند، ولي خداوند آدمي را هم براي طرد و سركوبي شياطين، چشم و گوش بسته و بدون وسيلة دفاعي رها نكرده است. و دين و ايمان را وسيلة دفاع انسان قرار داده است. «انّ عبادي ليس لك عليهم سلطان الّا من اتّبعك من الغاوين». (خطاب به شيطان)، ( مسلّم بدان كه ترا بر پرستندگان من سلطه اي نخواهد بود. مگر آنان را كه از گمراهان اند. و خود، تسلّط ترا گردن نهند. 42، حجر). «و امّا ينزغنّك من الشّيطان نزغ فاستعذ بالله انّه هو السّميع العليم». (و اگر شيطان به تو نيشي مي زند، از خداوند پناه بخواه و مسلّم بدان كه او شنواي داناست.) (پناه خواهي ترا مي شنود، و از دشمني شيطان با تو آگاه است و حتماً ترا پناه خواهد داد و شر او را دفع مي نمايد.) (200، اعراف). پس آدم، نبايد از جنيان و شياطين آنها بهراسد. بلكه بايد از خود بترسد. مبادا غفلتاً تبعيّت شياطين را گردن نهد. و آنها را بر خود مسلّط كند.
تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه