SHAMAMEH.ORG

نيّت و عمل
«بلي من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربّه و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون». (آري، هر كه اسلام آورد، در حالي كه رو به سوي خدا دارد و مشغول نيكو كاري است، پاداش او، نزد پروردگارش مي باشد. و چنين كساني نه از چيزي هراسي دارند، و نه اندوهگين مي شوند. 112، بقره).
از آية فوق، اشارات و ارشادات ذيل استنباط مي گردد:
1ـ كسي كه خود را مسلمان مي داند، يا اسلام را مي پذيرد، بايد اوّلاً، دل را به سوي خداوند داشته باشد. يعني قصدش نزديكي به خداوند باشد. ثانياً ، نيكو كاري را پيشة هميشگي خود كند. (فقط نيّت خوب و قصد نزديك شدن به خداوند، كافي نيست. بلكه بايد عملاً نيكو كار باشد.) ثالثاً، بداند كه نيكو كاريش بي نتيجه نيست. و اگر بعضي ازكارهاي نيك او، پاداش دنيوي ندارد، حتماً پاداش اخروي نزد خداوند خواهد داشت. رابعاً، چنين كساني بايد بدانند كه از خداوند، بزرگتر و قدرتمندتري نيست. و چون معمولاً كار نيك انجام مي دهند، و از كار نيك، كسي آسيبي نمي بيند، تا عليه آنان به دشمني برخيزد، نتيجتاً از كسي هم نمي ترسند. و اساساً چون همة اعمال و گفتارشان الهي است، كه با نيّت شخص خود و به منظور نزديكي به خداوند است، و در جريان امر با مشكلات و موانعي نيز ناگزير مواجه مي شوند، از مشكلات اندوهگين نمي شوند. و باخشنودي راه خود را دنبال مي كنند. و با اين شيوه، هر گونه ترس و اندوهي را از وجود خود مي رانند. و امنيّت قلبي و رضايت خاطر پيدا مي كنند.
پس مسلمان، بايد اهل عمل باشد. و دل خوش كردن به نيّت پاك، بدون عمل، كافي نيست. كما اين كه انجام كار نيك هم بدون داشتن نيّت پاك و الهي، موجب رستگاري نخواهد شد.
2ـ مسلمان بايد نترس و شجاع باشد. امّا تصوّر نكند كه چون مسلمان است، خداي بزرگ، پشتيبان او مي شود. و هر كس به او چپ نظر افكند، خداوند توي سرش خواهد زد. بلكه بايد بداند كه چون مسلمان است، موظف و مكلّف به نيكوكاري است. و چون نيكوكاري، دوستي ديگران را جلب مي كند، و عدل و انصاف را حاكم مي سازد، دشمني ها از اجتماع رخت بر مي بندد، و ترس، از ميان مي رود، و امنيّت، بر قرار مي شود، و ديگر محلي براي ترس، باقي نمي ماند. و چنين وضعي، نتيجة اصل عليّت و معلوليّت است. و چون چنين نظامي، بر اساس عمل به فرامين الهي، حاكم مي شود، منتسب به خداوند مي شود. امّا مربوط به خود انسان و اعمال انسان است. كه «من عمل صالحاً فلنفسه و من اساء فعليها و ما ربّك بظلّام للعبيد». (هر كس كار نيكي انجام دهد، به نفع خود كرده. و هر كه بد كند، به خود كرده است، و خداوند، نسبت به بندگان ستمكار نيست. 46، فصلت).
3ـ نكتة ديگري كه در آية مورد بحث، قابل توجّه مي باشد، اين است كه كسي تصوّر نكند كه نيكو كاري صِرف، موجب رستگاري خواهد شد. بلكه نيكو كاري، آنگاه موجب رستگاري مي شود، كه با ايمان به خداوند و نيّت قربت به او، انجام مي گيرد. چنان كه بعضي فريفتة حُسن عمل و نظام صنعتي و علمي و احياناً اجتماعي بعضي از جوامع شده اند. و مي خواهند كلاغ مانند، شيوة راه رفتن آنها را بياموزند. آنها هدفشان متعالي نيست. هر چند يك جنبه از امور زندگي را تا حدودي، اصلاح كرده اند. عيب ايشان اين است كه يك بعدي شده اند.
4ـ هدف انسان، بخصوص انسان مؤمن، بايد متعالي باشد يعني هر درجه از كمال را بالا رود، بايد بداند كه درجات بالاتري نيز هست. تا برسد به «قربت». كه تا آن مرحله و درجة بي نهايت، درجة بلندتري پس از آن هست. در صورتي كه يك انسان مادّي گرا، همّت خود را محدود به امور مادّي مي كند. يك مسلمان مؤمن، همراه با تقويت امور مادّي و تنعّم از نعمات الهي، امور معنوي خويش را هم تقويت مي كند. تا هر چه بيشتر به خداوند نزديك گردد. بدين ترتيب، شخص مادّي گرا خود، خويشتن را محدود و در يك چهار ديواري حقير، زنداني كرده است. و بدين علّت منحط است. و يك انسان مسلمان مؤمن، كه از مادّيات كمال بهره برداري را كرده، براي تعالي معنويّت و حتّي خداي گونه شدن راه باز و وسيعي دارد. بنابراين، پويايي او را در راه كمال، حد و مرزي نيست. و اين انسان، «محسن» است و مأجور. كه مفهوم همين آيه مي باشد. «و من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربه».
چنين كسي معنويّات را يعني دين را، براي نظام امور دنيايي خود، و بندگان خدا بكار مي گيرد. و نظم امور و امكانات دنيوي را، براي بالا بردن خود و بندگان خدا، از نرد بام كمال، وسيله قرار مي دهد. بالا مي رود و بالا مي رود. تا در نهايت، مزد واقعي را كه نزد خدا است، از دست او دريافت كند. كسي كه مي خواهد از خداوند پاداش خود را بگيرد، و به صراحت آيه رو به سوي او مي كند، «وجهه لله» از مزد اندك بندگان، اندوهگين نمي شود. «و لا يحزنون».
5ـ بعضي گمان مي كنند كه انجام اعمال نيك، منحصر به همان اعمال عبادي مصطلح است. و چون آنها را به هر صورت انجام دادند، كار تمام است. و در مورد اعمال دنيوي، هر مصالحي را به كار ببرند و با هر درجه از نامرغوبيّت كه كار را سر و صورت بدهند، و به هر قيمتي بفروشند، وقتي مشتري خريد و معامله انجام شد، بر اساس رضايت طرفين است، و شرعي بوده و اشكالي ندارد. و فكر نمي كنند كه اگر رضايت طرفين به اين طريق حاصل شد، ديگر چرا تا اين درجه مسلمانان از خريد اجناس بازار داخلي خود بيزار و به اجناس خارجي مشتاق و علاقه مند شده اند؟ اين قبيل مسلمانان، علاوه بر اين كه نيكو كار نيستند، بسيار هم بد كار مي باشند. چون اوّلاً، انجام كار نيك، شامل تمام اموري است كه يك مسلمان مؤمن انجام مي دهد. و نه خدا و نه پيغمبر خدا آن را منحصر به اعمال عبادي مصطلح نكرده اند. و هيچ كس در هيچ جا نديده و نشنيده كه انجام امور صنعتي يا تجاري، از شمول كار نيك خارج باشد. ثالثاً، چه زشت كاري از اين بدتر كه شخصي، با عمل خود، مسلمانان را از خريد اجناس بازار اسلامي، بيزار كند.و به سوي خريد اجناس توليدي غير مسلمانان، جهت دهد. و راغب كند. يك مسلمان مؤمن راستين، كسي است كه مثلاً يك شمشير را خوب بسازد، هر چند خريدار آن يك كافر باشد.
6ـ آية مورد بحث، هماهنگ با تمام آياتي است كه به «انّ الّذين آمنوا و عملوا الصالحات»، شروع مي شوند، و باكل قرآن، كه تمام آياتش در تفسير و تبيين يكديگر هستند. ارتباط دارند. خلاصه اين كه شرط ايمان، عمل صالح است. و شرط عمل صالح، ايمان. و هيچ كدام، بدون ديگري مصداق ندارد. و عمل صالح، هم شامل اعمال مادّي و هم اعمال عبادي است.
ربا و لزوم تجديد نظر در امر آن
«الّذين يأكلون الرّبوا لا يقومون الّا كما يقوم الّذي يتخبطه الشّيطان من المسّ ذالك بانّهم قالوا انّما البيع مثل الرّبوا و احلّ الله البيع و حرّم الرّبوا ـ فمن جائه موعظة من ربّه فانتهي فله ما سلف و امره الي الله و من عاد فاولئك اصحاب النّار هم فيها خالدون». (كساني كه ربا خوار هستند، سر پا نمي ايستند. مگر مانند سر پا ايستادن كسي كه شيطان در تماس با او ضربه اي به او وارد كرده است و اين بدان علّت است كه مي گويد (عقيده دارد) خريد و فروش مانند رباست، در حالي كه خداوند خريد و فروش را حلال كرده و ربا را حرام كرده است. در حالي كه هر كس اندرز خداوند را بپذيرد و دست بر دارد، حقّ او همان سرماية اوست. و كارش واگذار به خداوند است. (ممكن است بخشوده شود) و كسي كه به ربا خواري بر گردد، چنين كساني از جهنميان هستند. كه در آن جاويدان خواهند بود.275، بقره).
خبط، در لغت به معني ضربة شديدي است كه بر درخت وارد مي شود. و تمام برگ و بارش را مي ريزد. اين تشبيه بسيار خوبي است، كه آدم مؤمن را مانند درختي داراي برگ و بار مي نماياند. كه ديگران مي توانند در سايه اش بنشينند و از ميوه اش بخورند. و از طراوتش لذّت ببرند.
(اين تشبيه در بطن آيه مستتر است. و از جمله «كما يقوم الّذي يتخبطه الشّيطان من المس». فهميده مي شود. كه چون ربا خوار مصداق توصيف اين جمله است، پس مؤمنِ غير ربا خوار، چنين نيست. يعني درختي با برگ و بار است، كه از آسيب ضربات شيطان محفوظ است). ولي كسي كه خود را مسلمان مي داند و ربا خواري مي كند، ربا خواري او، مانند ضربه اي شديد است، كه به درختي وارد مي شود، و تمام برگ و بارش را مي ريزد. ربا خوار هم در اثر نزديكي با شيطان، تحت تأثير وسوسه هاي او قرار مي گيرد. و به ربا خواري مي پردازد و اثر ربا خواري آن چنان شديد است، كه تمام اعمال نيك آدمي را باطل، و او را عيناً مانند درختي بي برگ و بار، در ميان درختستان مي سازد. كه تنه اش فقط به كار سوختن مي آيد. مگر اين كه به نحوي آثار ضربات وارده از شيطان را جبران كند. و دوباره برگ و بري نو بياورد، تا باغبان، از بريدن و سوزانيدن آن، چشم بپوشد.
اين سوء تفاهم از آنجا حاصل مي شود كه ربا خواران، عمل خود را مانند بيع و شرا (خريد و فروش) مي دانند. كه چون در خريد و فروش، رضايت طرفين شرط صحّت معامله است، در ربا هم كه يك نوع داد و ستد است، افزون گرفتن به شرط اين كه وام گيرنده راضي باشد، بي اشكال است. در حالي كه خداوند، افزون گرفتن را در وام، حرام كرده است. (و كسي حق ندارد توجيهاتي دست و پا كند و بر خلاف امر پروردگار عمل نمايد.) پس اگر ربا خوار، متوجّه هشدار و اندرز خداوند شد و از عمل خود دست كشيد، حقّ او همان عين چيزيست كه به وام داده است. ( نه بيشتر) يعني بايد آنچه را افزون گرفته است، به صاحب آن باز گرداند. تا توبه اش قبول شود. و اگر كسي متوجّه هشدار و اندرز خداوند شد، ولي باز هم به ربا خواري برگشت، در اين صورت، ديگر توبة او پذيرفته نيست. و از جهنميان خواهد شد.
در اين مثال، ربا خوار، مانند درختي است كه يك بار ضربة شديدي خورده و برگ و برش ريخته است. ولي باغبان به او فرصت مي دهد كه ديگر بار، خود را در معرض ضربات بيشتر قرار ندهد. و متزلزل نشود. تا مجدداً برگ و بار بياورد. امّا اگر از اين فرصت، بهره نگرفت. و باز هم متزلزل شد. معلوم است كه چنين درختي، نمي تواند در برابر حوادث مقاوم باشد وآفت زده و تباه شده است. و لذا فقط مناسب براي سوختن خواهدبود. نه باقي ماندن در باغ.
اين اصل موضوع است. كه ربا خوار، جز با رد ربايي كه گرفته است، و اكتفا كردن به سرماية خود، و تصميم به باز نگشتن به عمل حرام مذكور، توبة ديگري ندارد. و اگر توبه نكرد، و دست از ربا خواري بر نداشت، عمل او درست مانند اعلان جنگ با خداوند و پيغمبر خداست. چنان كه در آية 279، از همين سوره مي فرمايد: «فان لم تفعلوا فأذنوا بحرب من الله و رسوله و ان تبتم فلكم رؤس اموالكم لا تُظلمون و لا تظلمون». (پس اگر چنين نكنيد (آنچه را زايد گرفته ايد، به صاحب آن بر نگردانيد. و از ربا گرفتن دست نكشيد)، پس به خدا و رسولش اعلان جنگ بدهيد. و اگر توبه كرديد، پس حقّ شما رأس المال شماست. نه ستمگر باشيد و نه ستمكش).
آنچه از بحث دربارة آيات مذكور مورد نظر ما مي باشد، اين است. كه در طيّ قرون گذشته، تغييرات زندگي مردم، آن چنان شتابي نداشته است كه در اين زمان، بر اثر صنعتي شدن به وجود آمده است. در گذشته، معاملات و وام ها با جنس در برابر جنس، يا با پولِ معتبر بود. كه قدرت خريدِ تقريباً ثابتي داشت. و مثلاً اگر كسي پولي به وام مي داد، پس از سر رسيد، مي توانست با پولي كه پس مي گيرد، همان مقدار جنسي را بخرد كه در موقع وام دادن مي توانست بخرد. و لذا با پس گرفتن پول خود، به رأس المال مي رسيد. و اگر زيادتي مي خواست، حكم ربا در مورد او جاري بود. امّا در عصري كه تجارت و معاملات، به صورت سرسام آوري افزايش يافته. و در معاملات و مبادلات اسكناس و چك و بروات و اسناد ديگر جريان پيدا كرده است، در حقيقت كاغذ جانشين فلزات مسكوك شده است.
در ابتداي امر كه اسكناس، جانشين فلزات مسكوك شد، ارزش آن متكي به مقدار كافي طلا و نقره و جواهرات ديگري بود، كه نزد دولت ها و بانك ها ذخيره بود، كه به نام پشتوانة اسكناس شناخته مي شود. در كشورهاي صنعتي مترّقي، عامل ديگري كه توليدات صادراتي است، و در واقع ارزآور است، جزو پشتوانه هاي اسكناس قرار گرفته است. و قدرت خريد اسكناس هاي آنان تقريباً ثابت مانده است. ليكن در كشورهاي غير صنعتي، كه اغلب هم اسلامي هستند، و صادرات كافي جهت تأمين ارز مورد نياز خود را ندارند، و با ازدياد جمعيت و مصارف و هزينه هاي زياد روبرو هستند، به تدريج پشتوانة اسكناسشان تضعيف و از قدرت خريد آن كاسته شده، به صورت يك مشكل مهمّ در آمده است. به طوري كه اگر امروز كسي مثلاً پنج هزار تومان، به ديگري وام بدهد، كه مي تواند با آن يك گرم طلا يا پانزده كيلوگرم برنج بخرد، پس از يك سال چون پولي را كه پرداخته است، پس بگيرد، فقط مي تواند با آن ده كيلو گرم برنج، يا شش دهم يك گرم طلا را بخرد. ولذا به رأس المال خود نرسيده است. يعني في الواقع متضرر گرديده است.
حال اگر كسي زايد بر مبلغ اسكناسي كه پرداخته است، براي جبران زيان ناشي از ضعيف شدن قدرت خريد اسكناس، مطالبه كند، ربا خوار محسوب مي شود. و اگر به مبلغ اسمي كه پرداخته است، اكتفا كند، متضرر شده و طبق صراحت قرآن، به رأس المال خود نرسيده، و مورد ستم واقع شده است.
اين مسلّم است كه خداوند براي وضع قوانين اسلامي، تمام جهات امر را مي دانسته و در نظر گرفته است و به همين علّت، با ذكر جملاتي مانند «ولكم رؤس اموالكم». و نيز «لا تظلمون و لا تُظلمون». راه هايي ارائه فرموده است، كه زندگي مسلمانان، از راه صحيح و طبيعي خود منحرف نشود. و مردم عند اللزوم، مشكلات حادث را با اتكاء به آنها حل كنند.
اكنون به علّت وضعي كه اسكناس پيدا كرده است، مردم وام دهنده و وام گيرنده، به دو دسته تقسيم شده اند: يك گروه، بدون در نظر گرفتن دستورات دين، هر گونه بخواهند با همديگر قرار مي گذارند. و اكثراً بهره هايي كه مي گيرند از حدّ و مرز انصاف خارج است. و خانمان طرف را مي سوزاند. و يك گروه هم كه متشرع هستند، متوسل به حقّه هايي مي شوند كه به نظر خود، از آراء فقها بدست آورده اند. كه در حقيقت جز مفهوم «يحرّفون الكلم عن مواضعه»، معني ديگري ندارد. در اين ميان، دولت هم براي رفع اشكال معاملات بانكي، راه هايي را به بانك ها ارائه كرده است، كه فقط ظاهر امر رعايت مي شود. در حالي كه احتياجي به تمهيدات اين قبيل چاره انديشي ها نيست، و به تجويز آيات قرآن، مشكل به خوبي قابل حل مي باشد. «ولكم رؤس اموالكم لا تظلمون و لا تُظلمون». حقّ شماست كه به رأس المال خود برسيد .ـ نه ستمگر باشيد و نه ستمكش. توضيح اينكه اگر كسي جنس به وام بدهد، يا فلزات گرانبهاي مسكوك و غير مسكوك، زياده گرفتن ربا و حرام است. امّا اگر پول و اسكناس بدهد، بايد به دو طريق عمل شود. تا اشخاص، به رأس المال خود برسند:
1ـ در موقع پرداخت، آن را با مسكوكاتي مانند طلا يا فلزات مسكوك و غير مسكوك، تقويم نموده و در موقع پس دادن، به همين شيوه عمل، و معادل آن باز پرداخت شود.
2ـ بهرة اسكناس، در حد نرخ تورم، كه سالانه از طرف بانك مركزي يا ديگر منابع ذي صلاح، اعلام مي شود، از شمول ربا خارج و مجاز گردد. و ربا در مورد اجناس و فلزات گرانبهاي مسكوك و غير مسكوك تثبيت شده، باقي بماند.
بديهي است كه توجّه به اين قبيل نكات قرآن، سبب مي شود كه اوّلاً مسلمانان بدون ترس از متضّرر شدن، با رغبت در مواقع لازم، مشكلات مالي يكديگر را حل كنند. وثانياً كساني كه فكر مي كنند اسلام متناسب با مقتضيات روز نيست، به اشتباه خود پي ببرند. و به اين دين مترقي آسماني علاقه مند شوند. ونيز تكليف بانك ها در معاملات، روشن گردد. تا مجبور به خروج از مجراي طبيعي بانك داري نشوند.
توضيح مي دهيم كه كسي تصوّر نكند كه نصيحت و اندرز و القاي نكات اخلاقي را مي توان جانشين حقايق و واقعيات كرد. كه خدا چنين نكرده است. او مي داند كه برقراري و حفظ يك نظام مالي معتدل و مترقي، كه لازمة يك فرهنگ ديني پوياست، منوط و مربوط به حفظ حقوق طرفين معاملات است. و به همين جهت، به همان اندازه كه طرف مثلاً وام گيرنده را رعايت كرده، كه به او ستم نشود، طرف وام گيرنده را ملحوظ داشته است، تا او هم مورد ستم واقع نگردد. «لا تظلمون و لا تُظلمون». تا روابط مالي بين مردم، طبيعي بماند. و نسبت به رفع گرفتاري ها، بي رغبتي ايجاد نشود.
تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه