رابطة مسلمانان با ثروت و قدرت
«واعدوّا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوّكم و آخرين من دونهم لاتعلمونهم الله يعلمهم و ما تنفقوا من شيءٍ في سبيل الله يوفّ اليكم و انتم لا تظلمون». (و هر چه مي توانيد، مسلمانان را با نيروي نظامي و بخصوص سواره نظام، تدارك كنيد. (و آماده نكاه داريد). تا به وسيلة اين كار، دشمنان خدا و دشمنان خودتان را بهراسانيد. ونيز كساني (بترسند) كه شما آنها را نمي شناسيد ولي خداوندآنان را مي شناسد، كه دشمن هستند. و هر مبلغ و هر مقدار، در راه خدا انفاق كنيد، كاملاً به شما باز پرداخت مي شود. و شما مورد ستم قرار نمي گيريد.60، انفال). اشارات اين آيه، به شرح زير مي باشد: 1ـ تداركات نظامي مسلمانان، بايد تا آخرين حدّ توانايي باشد. «و اعدوّا لهم ما استطعتم من قوّة..». هر چه توان و استطاعت داريد و مي توانيد.. 2ـ در تجهيز قوا، بايد به سواره نظام (كه امروزه نيروهاي موتوري زميني ـ نيروهاي هوائي و دريائي جانشين آن است)، توجّه خاص مبذول گردد. «ومن رباط الخيل». 3ـ تدارك نيروي نظامي، بايد تا حدّي باشد، كه دشمنان خدا و دشمنان بندگان خدا را به هراس افكند. و دشمنان احتمالي شناخته نشده هم، نبايد از نظر دور بمانند. «ترهبون به عدوّ الله و عدوّكم و آخرين من دونهم..». (قدرت تهاجمي هم پيمانان نظامي دشمن) 4ـ هر چه در راه تدارك نيرو هزينه شود، اسراف نيست. بلكه انفاق در راه خداوند محسوب گردد. و تلافي مي شود. «وما تنفقوا من شيءٍ في سبيل الله يؤفّ اليكم..». 5ـ از جملة «و ماتنفقوا من شيءٍ في سبيل الله»، معلوم مي شود، كه تأمين هزينه هاي تجهيز قواي نظامي، در صورت تنگدستي حكومت اسلامي، مانند هزينه هاي ضروري افراد تحت الكفاله، به عهدة همگان قرار مي گيرد. امّا طبق مفاد جملة «يوفّ اليكم و انتم لا تظلمون». معلوم مي شود كه پس از رفع تنگدستي، بايد كلّ پرداخت هاي مردم را، حاكم اسلام، در حقّ آنان تأديه كند. و نيز از مجموع اين دو جمله، معلوم مي گردد كه خداوند نيز وعده داده است كه هر چه در حفظ حدود و ثغور اسلام، و آماده نگهداري نيروي دفاعي خرج شود، خداوند آن را جبران خواهد كرد. از توجّه بيشتر در آيه، معلوم مي شود كه نيروي نظامي اسلام، بايد هميشه قوي تر از نيروهاي شناخته شده و نشدة دشمنان اسلام باشد. به نحوي كه دشمن، همواره در هراس باشد. و هرگز به فكر تجاوز به سرزمين هاي اسلام نيفتد. نظر به اين كه امروز، جهان كفر و استكبار، نيروهاي بسيار عظيم و مجهز به انواع سلاح هاي فوق مدرن، براي كشتارهاي جمعي و انهدام هاي مدني دارد، تكليف بسيار سنگيني بر گردن مسلمانان مي باشد. تا بتوانند در برابر تكهاي بسيار محتمل دشمن، از خود دفاع كنند. تا چه رسد به اين كه بخواهند دشمن را بهراسانند. تجهيز قوا، در اين عصر، كار بازيچه و ساده اي نيست. و احتياج به دانش، تكنيك، تاكتيك، صنايع مختلف عظيم وتجارب بسيار دارد و كه اين همه، نيازمند ثروت است. وبدون ثروت و پشتوانة هنگفت مالي، سياسي، علمي، فني و صنعتي عمومي، رفع نيازهاي مذكور، ممكن نيست. به همين جهت هم هست كه نويسنده، هر گونه ايجاد بي رغبتي، نسبت به مال و ثروت را در ذهن و باور مسلمانان، يك گناه عظيم مي داند و مصلحين اجتماع را توصيه مي كند كه آنچه در مورد لزوم بي اعتنايي به مادّيات و تقويت زهد كور كورانه و درويش مسلكي، به مسلمانان گفته شده است، كافيست. و فعلاً ضرورت دارد كه براي تقويت بنية دفاعي مسلمانان، و ديگر نيازهاي روزمرة آنان، واقعيّت هاي مسلّمي را كه در قرآن كريم، مردم را به آنها متوجّه نموده است، يعني كمال بهره وري از نعمات الهي انباشته شده در سرزمين هاي اسلامي را، از زير پرده پوشي هاي گذشته بيرون بياوريم و آن حقايق را آشكارا در برابر ديدگان مسلمانان قرار دهيم. و آنان را ترغيب به بهره برداري هر چه بيشتر از مواهب الهي بكنيم. و فراموش نكنيم كه آنچه خداوند در طبيعت براي بندگان خود ذخيره فرموده است، براي استفاده و بهره برداريست. نه به آنها پشت كردن و خود را به اين روز انداختن. حيوانات و عقل و اختيار «و ما من دابّة في الارض و لا طائر يطير بجناحيه الّا امم امثالكم ما فرّطنا في الكتاب من شيءٍ ثمّ الي ربّهم يحشرون». (هيچ جنبنده اي در زمين نيست و هيچ پرنده اي با دو بال خود در آسمان پرواز نمي كند، مگر اينكه امّت هايي هستند مانند شما، از چيزي در كتاب (قرآن) فرو گذار نكرديم پس آنها به سوي پروردگارشان بر انگيخته مي شوند. 38، انعام) در اين آيه، خداوند تمام جنبندگان را «امّت» معرفي فرموده است، و با كلمة «امثالكم»، امّت بودن تمام جنبندگان را تأكيد فرموده است. يعني عيناً همانند شما انسان ها هستند. تا كساني تصوّر نكنند از لحاظ شعور و عقل و سير به سوي كمال، بي نصيب مي باشند. و باز با جملة «ثمّ الي ربّهم يحشرون»، تأكيد آورده است، تا دو مفهوم را، برساند: يكي اينكه مانند آدميان، كه براي حسابرسي و رسيدن به جزاي اعمال خود محشور مي شوند، كلية جنبندگان هم همين وضع را دارند. و لذا بر خلاف تصوّر، آنها هم داراي اختيار و حقّ انتخاب هستند. ولذا مكلف به انجام تكاليفي مي باشند. مفهوم ديگر اين است كه چون به سوي پروردگار خود در مسير هستند، مسلماً رو به سوي كمال دارند، هر چند ما اثري از اين مسايل را در آنها نمي بينيم. بعضي با توجّه به آية «و لقد كرّمنا بني آدم و حملناهم في البّر و البحر و فضّلناهم علي كثير ممن خلقنا تفضيلا». (به تحقيق ما، بني آدم را كرامت بخشيديم. و آنان را در خشكي ها و درياها پراكنده كرديم. و بر بسياري از كساني كه آفريديم، برتريشان داديم. برتري بزرگ. 70، اسراء)، انسان را اشرف مخلوقات مي دانند. بدون اينكه توجّه كنند كه خداوند نفرموده است بر همة مخلوقات، برتريشان داديم بلكه مي فرمايد: بر بسياري از مخلوقات، برتريشان داديم. علاوه بر اين، با جملة «و حملنا هم في البّر و البحر»، موضوع برتري داشتن آدم را محدود به موجودات زميني مي كند. در حالي كه خداوند، بي نهايت كهكشان كه شامل منظومه هاي شمسي، مانند منظومة شمسي ما يا بزرگتر، در عالم شهود آفريده است. كه فقط خودش مي داند چه موجوداتي با چه درجاتي از كمال، در آنها آفريده است. و غير از عالم شهود، خداوند، عالم غيب را آفريده است كه عظمت آن كمتر از عالم شهود نيست. و خودش مي داند در آن عالم، چه مخلوقاتي آفريده است. بنا براين، مرتب سخن گفتن از اشرف مخلوقات بودن آدم، دليل كوتاه فكري است. و جز فكر خود بزرگ بيني بي جهت نمي باشد. اين هم كه خداوند فرموده است «و لقد كرمّنا بني آدم» چون روي سخن در آيات قرآن، با بني آدم است، مي خواهد بني آدم را متوجّه رحمت خود كه به آنان نازل فرموده است بنمايد. و لذا دليل اين نيست كه به موجودات ديگر كرامت نفرمايد. بعضي ديگر استدلال مي كنند كه چون خداوند پس از ذكر خلقت بشر، خود را با جملة «فتبارك الله احسن الخالقين»، مورد ستايش قرار داده است، انسان در عالم آفرينش داراي بالاترين امتياز است. در حالي كه معلوم نيست خداوند پس از تعريف نحوة خلقت ساير موجودات، چنين جملاتي را براي خود آنها هم ذكر نفرموده و خود را ستايش نكرده باشد. اين، غير قابل انكار است كه بني آدم بر روي زمين، نسبتاً بر بعضي مخلوقات برتري دارد، كه خداوند هم خود فرموده «و فضلناهم علي كثير ممّن خلقنا تفضيلاً». امّا يك سؤال در اينجا پيش مي آيد، و آن سؤال اين است: كدام دسته از مردم را خداوند برتري داده است؟ خداوندي كه خود در مورد بعضي ها فرموده است «اولئك كالانعام بل هم اضلّ سبيلا». (آنان مانند چهار پايان هستند، بلكه گمراه تر هم هستند). و نيز فرموده «مثل الّذين حملوا التّوراة ثمّ لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا». (مثل كساني كه تورات را بر دوش، حمل مي كنند (يا در ذهن خود حفظ دارند)، ولي مفاهيم آن را درك نمي كنند، مانند الاغي است كه اسفار (كتب آسماني) را حمل مي كند. 5، جمعه). باري گروهي از همين مردمي كه خود را با استدلال به آيات قرآني، اشرف مخلوقات مي دانند و اغلب داراي درجة تحصيلي بالايي نيز هستند، آنجا كه به شرح آية عنوان بحث، خداوند ساير جنبندگان روي زمين را هم مانند انسان ها و محشور شونده به سوي خويش، معرفي مي فرمايد، و بر اين نكته، تأكيد هم دارد و مخصوصاً با ذكر جملة «مافرّطنا في الكتاب من شيءٍ»، (ما چيزي را در كتاب (قرآن) فروگذار نكرده ايم)، آن آدميان چشمانشان را بر روي آيات مي بندند. و مي گويند كه حيوانات تحت سيطرة غريزه زندگي مي كنند. وفاقد ادراك و عقل هستند. يعني روشن عرض كنم. اينان كساني هستند كه، بعضي از آيات را قبول دارند، ولي بعضي را قبول ندارند. بگذريم. آيه مي فرمايد: انواع جنبندگان هم امّتهائي هستند مانند شما. همان گونه كه شما به سوي پروردگارتان محشور مي شويد، آنها هم محشور مي شوند و محشور شدن هم براي حسابرسي است وايفا جزا و كيفر. و حسابرسي، معمولاً از كساني مي شود كه داراي اختيار و حقّ انتخاب باشند. مفهوم ديگر آيه، توجّه دادن مسلمانان است به غرض از نزول آيه، در قالب غرض كلّي از نزول قرآن كريم، يعني ايمان داشتن به آن. مانند «الّذين يؤمنون بما انزل اليك..». و ايمان هم به معني اعتقاد قلبي و التزام عملي است. نه فقط اطلاع و آگاهي صِرف به اينكه مثلاً جنبندگان ديگر هم داراي شعور و عقل هستند. مگر موضوع به همين خاتمه پيدا مي كند، كه خداوند بفرمايد و ما هم با اعتماد به قول خداوند قبول كنيم، كه آري چنين است؟ خداوند در آية 136، از سورة نساء مي فرمايد: «يا ايّها الّذين آمنوا آمنوا بالله و رسوله و الكتاب الّذي نزل علي رسوله و الكتاب الّذي انزل من قبل..». (اي كساني كه ايمان آورده ايد، ايمان بياوريد به خداوند و رسول او و كتابي كه بر پيغمبر او نازل فرموده (قرآن) و بر كتابي كه قبلاً نازل كرده است..). خطاب كلمة «آمنوا»، به كسانيست كه ايمان آورده اند. يعني واقعاً و قلباً ايمان بياوريد. و به مطالب قرآن توجّه كنيد. و به فرامين خدا و پيغمبر او، گردن نهيد. و طبق آنها عمل كنيد. و در مطالب آيات قرآن و نيز مطالب كتاب هاي آسماني قبل، استثنا روا مداريد. و بدانيد كه حتي يك كلمه زايد، كه تكليف آور نباشد، در آنها نيست. و لذا وقتي خداوند بفرمايد: «و ما من دابة في الارض..»، مسلمان مؤمن، مكلّف مي شود كه در قبال آن عملي يا اعمالي را انجام دهد. ولي آن چگونه خواهد بود؟ اگر در نظر داشته باشيم، در آية 16 از سورة نمل، از قول حضرت سليمان، نقل شده است. «يا ايّها النّاس علمّنا منطق الطيّر..». (اي مردم، زبان پرندگان به ما آموخته شده است.) و در آية 18، از همان سوره، آمده است: «حتّي اذا اتوا علي واد النّمل قالت نمله يا ايّها النّمل ادخلوا مساكنكم لا يحطمنّكم سليمان و جنوده و هم لا تشعرون ـ فتبسّم ضاحكاً من قولها..». (تا اينكه سليمان و لشكريانش، به وادي مورچگان رسيدند. يك مورچه گفت: اي مورچگان، به خانه هايتان برويد تا سليمان و لشكريانش شما را پاي مال نكنند، در حالي كه بي شعور هستند. (در حال بي خبري). (سليمان) از گفتار آن مورچه بخنديد...) اينكه از قول سليمان، به آدميان خطاب شده است، كه به ما زبان پرندگان آموخته شده است. به اين معني است كه اوّلاً، پرندگان داراي منطق هستند. ثالثاً، منطق پرندگان قابل آموختن مي باشد. و آية بعد نيز به اين معني است كه مورچگان هم، كه به مراتب از پرندگان ريزتر به شمار مي آيند، داراي منطق هستند. علاوه بر اين، به بي توجّهي سليمان و سهل انگاري او و لشكريانش هم، اعتراض داشته اند. و حتي آنان را «لا يشعر» هم دانسته اند. و نيز حضرت سليمان، زبان مورچگان هم دانسته است. شايد بعضي عقيده داشته باشند كه توانائي حضرت سليمان در سخن گفتن با حيوانات، يك معجزه بوده است كه و از عهدة ديگران خارج است. ما در اين خصوص، احتمال معجزه بودن را رد نمي كنيم - در حالي كه عقيده داريم، غير ممكن است كه خود حضرت سليمان ،تلاش نكرده باشد، و خداوند او را در اين امر، تأييد و ياري كند. ما هم اكنون شاهد هستيم كه بسياري ار مردم، كه ممكن است علاقه اي به دين و خالق جهان هم نداشته باشند، با بعضي حيوانات، رابطه هائي، هر چند محدود، بر قرار كرده اند. حال، اين سؤال پيش مي آيد كه اگر بشود به حيواني، چند كلمه يا چند نوع حركت و كاري را آموخت، مگر نمي شود بيشتر از آن را هم آموزش داد؟ و نيز وقتي چند نوع صداي حيواني، قابل درك و معني كردن است، مگر نمي شود همة اصوات حيوانات را به تدريج درك و معني كرد؟ تشريح اين مطلب و بسط كلام، همان طور كه قبلاً هم اشاره شد، استدلال براي ردكردن معجزه نيست. و ما در جاي خود، به اين مطلب خواهيم پرداخت. ولي معجزه، به اين معني نيست كه يك بار اتفّاق بيفتد، و رخت بربندد. كما اينكه نزول قرآن، به صورت معجزه انجام گرفت، امّا همين معجزه، به تدريج و در نسخه هاي فراوان، تكثير شده و اكنون تقريباً در دسترس عامة مردم روي زمين قرار دارد. معجزة حضرت صالح هم، همين طور بوده است. آن حضرت، با اعجاز، شتر را از دل كوه، بيرون آورد. ولي دوشيدن و نوشيدن شير آن، سهم مردم شد، و حتي كشتن آن هم در اختيار مردم قرار گرفت. (ومسئله عقوبت عمل ناهنجار آنان، موضوع ديگريست.) بنابراين، ما نبايد فقط لفظاً قبول كنيم كه خداوند فرموده است: تمام موجودات داراي شعور و عقل و حقّ انتخاب هستند. بلكه بايد اين اشاره و هر گونه موضوعي را كه قرآن بيان داشته، مورد تأمّل و تدبّر و تحقق و پژوهش دقيق قرار داده، آنها را سر فصل دانش هاي جديد و مقدّمه و برنامة كار و عمل واقعي خود قرار دهيم. يك نوع تفسير آيات قرآن، اين است كه آنها را از لحاظ لغت شناسي و دستور زبان و در قالب سياق كلمات و آيات و سوره و كلّ قرآن، تجزيه و تحليل كنيم. يك نوع تفسير هم هست، كه كند و كاو در اشارات قرآن بكنيم، و به بهره گيري از نتايج عمليات بپردازيم. دانشمندان غير اسلامي و مادّي، چه بسا يك عمر، در اكتشافات و تحقيق،پيرامون يكي از اشارات كتب آسماني مي پردازند، و نتايج شگفت انگيزي بدست مي آورند، كه ما هرگز در فكر آن نبوده ايم. ولي متأسّفانه ما، فقط به جنبه هاي گفتاري مطالب بسنده مي كنيم. و حتي غالب اشارات ناسوتي را هم، جنبة ملكوتي مي دهيم. و آنها را از دسترس خود و ديگران دور مي سازيم.! نويسنده، تا كنون اطلاع پيدا نكرده است كه يك مفسّر قرآن، يا دانشمند اسلامي،بيل و كلنگ و ساير وسايل لازم را فراهم كرده باشد، و به تفتيش چگونگي تدمير يكي از شهرها و قرائي كه در قرآن كريم به آنها اشاره شده است، پرداخته باشد. ويا زحمت اين را برخود هموار كند كه از بين غارهائي كه به اصحاب كهف، منسوب شده اند، كدام يك با اشارات قرآن، انطباق دارد، و در آن به كند و كاو بپردازد. و يا حيواني را به منظور بررسي امكان بر قراري رابطه با آن، نگاه دارد و در تعليم و تربيت آن همّت گمارد، و دلايل عقلاني تأمين نمايد. داستان حيرت انگيز حضرت سليمان، در قرآن قرائت مي شود. و «صدق لله العلّي العظيم» هم گفته مي شود، ولي نه خودش اسوه قرار مي گيرد، و نه اعمالش تجربه يا لا اقل،تجزيه و تحليل مي شود. و ندانسته، سر گذشت او، كه وحي منزَل است، تا حدّ يكي از افسانه هاي ملل، تنزل داده مي شود. آن چنان كه ديگران به قول خود قرآن كريم، به زبان مي رانند «انّ هذا الا اساطير الاوّلين». ما انشاءالله، ذيل آية «ثمّ استوي الي السماء و هي دخان»، راجع به وجود شعور و درك عمومي بيشتر خواهيم نوشت. احساس بد بختي واقعي كجا دست مي دهد؟ «فلما نسوا ما ذكرّوا به فتحنا عليهم ابواب كلّ شيء حتّي اذا فرحوا بما اوتو اتخذناهم بغتة فاذا هم مبلسون». (پس چون فراموش كنند آنچه (در قرآن و ساير كتب آسماني) به آنان تذكر داده شده است، هر دري و راهي برايشان باز مي شود، تا اين كه به آنچه به آنان داده مي شود (از مال ومنال) شادمان مي شوند (ولي سرانجام مرگِ آنان فرا مي رسد.) وما گريبان آنان را ناگهاني خواهيم گرفت. پس آنگاه است كه بيچاره و نا اميد مي شوند. 44، انعام) كساني كه ايمان نمي آورند و يا ظاهراً ايمان مي آورند ولي به راهنمائي هاي كه در قرآن و شريعت است، توجّه ندارند و رعايت نمي كنند و وابستگي خود را به دين، قطع مي نمايند، «نسوا ما ذكّروا به»، هر راهي برايشان باز مي شود. چون ديگر نه وجداناً خود را مكلف مي دانند كه واجبات دين را انجام دهند و از محرمات خود داري كنند، و نه به امر به معروف و نهي از منكري كه ممكن است ديگران به آنها بكنند، اعتنا دارند. در چنين حالتي تمام راه ها به رويشان باز است. و از هر وسيله اي براي رسيدن به مقاصد خود استفاده مي كنند. «فتحنا عليهم ابواب كلّ شيء» و لذا هر چه مايل شوند، به هر نحوي كه هست، بدست مي آورند. و از موفقيّت هاي خود در كسب مال و بهره كشي از ديگران، خرسند مي گردند. «حتي اذا فرحوا بما اوتوا» و اين حالت را تا دم مرگ دارند. ولي آنگاه كه پيك اجل گريبان آنها را گرفت و دانستند كه ناچارند آن همه اندوخته هاي حاصل از موفقيّت هاي كاذب را پشت سر بگذارند و وارد يك مرحلة بي پايان و هولناك بشوند، در آن حال، احساس پاكباختگي و بد بختي خواهد كرد «اخذناهم بغتة فاذا هم مبلسون». آية فوق، تعريفي است جامع از افراد بي دين و يا ظاهراً ديندار، امّا بي اعتقاد به معارف و تكاليف ديني. و جوامع نيز عيناً مانند افراد هستند. اگر جوامع بشري هم مانند يك فرد، نظام دين و اصول و فروع آن را رعايت نكنند، و فقط در صدد جلب منافع خويش برآيند، مسلماً راه ها در برابر آنها باز مي شود. براي غصب حقوق ديگران و تجاوز به سرزمين هاي آنان، هيچ مانع و حد و مرزي نمي شناسند. هر وقت به سودشان بود معاهده و پيمان ها تنظيم و امضا مي كنند. و هرگاه منافع آنها ايجاب كرد يا فكر كردند ايجاب مي كند، پيمان ها و معاهده ها و قول و قرارها، همه نقص و امضاها «كان لم يكن» تلقّي مي شود. در امور داخلي ديگران دخالت و جاسوسي مي كنند. بين ديگران، تفرقه و دشمني مي افكنند. تا كارخانه هاي تسليحاتي خود را فعّال و فعّال تر و سود آورتر نگهدارند. و به وسيلة ايادي خود، غير مستقيم و با لشكركشي هاي بي مقدّمه و بي علّت، و فقط با بهانه تراشي، تأسيسات و شهرها و فرهنگ ديگران را در معرض خطر قرار مي دهند. و از اين همه، تنها به فكر تأمين منافع خويشند. خلاصه هيچ راهي را به روي خود بسته نمي گذارند. و مسلّم است كه چنين جوامعي، بيشتر از افراد و جوامعي كه به قيود ديني و اخلاقي خود مقيّد هستند، از امكانات طبيعي جهان بهره كشي مي كنند. تا حدّي كه در ناز و نعمت غرق مي شوند. ناگفته نماند كه اين وضعيت، به آن معني نيست كه افراد و جوامع مقيّد و علاقه مند به دين و معنويّات ، نمي توانند از مواهب طبيعي كمال بهره را ببرند. دين در انجام تكاليف فردي و اجتماعي، سعادت فردي را در بسط عدالت و سعادت در نظام اجتماعي مي خواهد. و اين عملي و قابل دسترسي است. به شرط اين كه افراد، واقع بين و فعّال باشند. و حكومت ها تيز بين و مقتدر و وظيفه شناس. «اشدّاء علي الكفّار رحماء بينهم تريهم ركّعا سجّدا يبتغون فضلا من الله..». (در برابركفار سختگير و شكست نا پذيرند. ولي در بين خود، مظهر رحم و عطوفت و مروت هستند. به عبادت مشغول اند. و در عين حال، در بهره گيري از تفضلات الهي، فعّال و كار آمد مي باشند. 29، فتح).
|