امتحان و ابتلاء و مفاهيم آنها
«و لقد فتّنا الّذين من قبلهم فليعلمنّ الله الّذين صدقوا و ليعلمنّ الكاذبين». (مسلّم بدانيد كه ما پيشينيان آنان را سخت امتحان كرديم. پس محققاً خداوند كساني را كه راستگو هستند (با امتحان)، مشخّص خواهد كرد. و كساني را كه دروغگو هستند، نيز مشخّص مي نمايد. 3، عنكبوت) در جايجاي قرآن، كراراً سخن از امتحان مسلمانان به ميان آمده است. كه اغلب توسط ساده انديشان، مورد ايراد قرار گرفته و مي گيرد. مانند داستان حضرت ايوب، حضرت ابراهيم و مشكلاتي كه دامنگر مسلمانان مي شود. امتحان الهي نكته ايست كه در فرهنگ اسلامي تثبيت شده. و بحقّ هم بايد چنين باشد. ولي اين به معناي آن نيست كه افرادي كه خود مسلمان مي دانند، نكات لازم را در حفظ مال و جان و كسب و عزت و قدرت فردي و اجتماعي و در سطح بين المللي رعايت نكنند. و نتيجتاً شكست خورده و عقب مانده بمانند. و آن را حمل بر امتحان الهي بكنند. امتحان براي كساني كه وارد اجتماعي، نظامي، مدرسه اي، شغلي و... مي شوند، يك امر ضروري است. كسي كه وارد مدرسه اي مي شود، تا دانشي را كسب كند، بايد خود را براي گذراندن امتحاناتي كه از ضروريات كسب علم است، آماده سازد. البته تا كسي وارد مدرسه نشود، و از او براي كسب علم ثبت نام نگردد، و عملاً به تحصيل نپردازد، از او امتحاني هم نمي گيرند. امّا اگر وارد شود، و شرايط را بپذيرد، و گردن نهد، بايد امتحان بدهد. همين طور است وضع آدميان. كساني كه با دين و ايمان كاري ندارند، مانند كساني هستند كه وارد مدرسه اي نشده اند. بنابراين، خردمندانه نيست كه كساني بگويند: چرا غير مسلمانان، درگير چنين مسائل و امتحاناتي نيستند؟ آنها خط مشخّصي دارند.«تأمين زندگي او هر راه ممكن» ايراد ديگر اين كه خداوند از همه چيز آگاه است پس امتحان بندگان ضرورتي ندارد: بايد گفت معلم هم به علّت اينكه خود تعليم مي دهد، و با متعلّم پيوسته سرو كار دارد، به قدرت و ميزان درك و استنباط او احاطه دارد. و ارزشيابي از او را هميشه در ذهن دارد. و لذا براي خودش نمي خواهد بداند كه دانشجو يا دانش آموز، چه وضعي دارد. او با برگزاري امتحان، مي خواهد نتيجة فعّاليت آنها را به خودشان ارائه دهد. امتحانات الهي هم چنين گونه است. خداوند خود بندگان را آفريده، و از همه چيز آنان در همه حال خبر دارد. ولي چون عده اي در كلاسي كه به نام دين تشكيل داده است، به عنوان مسلمان ثبت نام كرده اند، لازم است مرتباً آنان را امتحان كند. تا خود آنها آگاه شوند كه شايستگي رفتن به كلاس بالاتر را دارند يا نه. و بايد در همان درجه بمانند. و يا اصولاً از دين خدا و تكليف خود، چيزي نفهميده اند. كه در اين صورت بايد كوشش كنند، تا خود را اصلاح نمايند. و يا مانند منافقان، طرد شوند. تا جاي ديگران را نگيرند. و حقّ ديگران را ضايع نكنند. اين اصل موضوع است. كه امتحان هست. و ضروري هم هست كه باشد. امّا مهمّ اين است كه ما بدانيم كدام واقعه اي امتحان است. و كدام جزو جريانات عادي زندگيست. نه اينكه هر پيش آمدي را امتحان بشماريم. و خود را دست بسته در برابر آن امتحان يا تقدير بدانيم. و با اين شيوه تفكر، بر تنبلي و بي لياقتي خود، سرپوش بگذاريم. تا كنون سابقه نداشته است كه قلم و كاغذ و كتاب و دفتر و سؤالهاي امتحاني باشد، امّا ممتحن، دستها و چشمهاي دانش آموزش را ببندد و بگويد پاسخها را بنويس. و نيز سابقه ندارد كه سؤال مورد نظر و صورت مسئله، روشن و خوانا و مشخّص نباشد، ولي امتحان بر گذار شود. در بين مردم و انسانهائي كه عقلشان و عملشان و حكمتشان محدود است، كه چنين نيست. پس چگونه در دستگاه الهي، چنين باشد؟. يقيناً اين چنين نخواهد بود. خداوند اولاً درس را مي آموزد. ثانياً صورت مسائل را مشخّص مي كند. و ثالثاً تمام امكانات را براي بندگان، نتيجه را به خود آنان ارائه مي فرمايد. پس بايد مفاهيم را به درستي درك كنيم. و هر اتفاقي را امتحان نشماريم. و خود را بيهوده سرگردان نكنيم. بلكه چشم و گوش خود را باز نگاهداريم. و عقل خويش را بكار ببريم. و صورت مسئله ها را پيدا كنيم. و آنگاه آگاهانه آنها را پاسخ دهيم. به نظر مي رسد كه صورت مسائل امتحاني ما مسلمانان، همانهائي هستند كه در قرآن كريم طرح شده اند. نه كمتر و نه بيشتر. و همانگونه كه رسم امتحانات است، در سؤالها معلوماتي هست و مجهولاتي. در قرآن هم معلومات بسياري داده شده كه قبلاً به وسيلة مبلغان دين كه پيغمبر و خانوادة گراميش ـ صلوات الله عليهم ـ هستند، تعليم و تبيين شده اند. بر مسلمانان است كه در امتحانات، پاسخ مجهولات را بدهند. مثلاً در قرآن اطلاعاتي راجع به «سيل عرم» داده شده است. و نكاتي هم مجهول گذاشته شده است. مسلّم اين است كه ما بايد پاسخ نكات مجهول را، از معلومات داده شده و مشخّص پيدا كنيم. و بدانيم كه خداوند داستانسرائي نكرده، كه قصدش سرگرمي ما باشد. همينطور است ساير قصص و اشارات قرآن. ما بايد به معلومات، دقيقاً توجّه كنيم. تلاش نمائيم پاسخ مجهولات را بيابيم. و بدين ترتيب خود را آماده كنيم، تا آنها را در راه رسيدن به كمال، به كار گيريم. نه اينكه راحت و بي خيال بنشينيم، تا سيلي بيايد و خانه و مزارع را نابود كند. و آن وقت بگوييم: اين امتحان الهي بود. سال ديگر هم باز سيل بيايد و باقي ماندة زندگيمان را ببرد و يا احياناً سر پناه جديدي را كه ساخته ايم خراب كند، و باز هم بگوييم: امتحان الهي بوده است. ما كه سال قبل، در برابر آن امتحان، مردود شده ايم. ديگر بار خداوند چه امتحاني از ما مي خواهد بگيرد. و آن را هم مرتباً و همه ساله و هر چند وقت يكبار، تكرار كند؟. همين گونه است حوادث ديگر. پي در پي زلزله مي آيد. و ما اگر از چنگال غضب الهي جستيم، و زنده مانديم، باز هم به همان شيوة آباء و اجدادي مشتي گل، روي هم مي گذاريم، كه با اندك تكاني روي سرمان خراب شود. و آن وقت آنها كه زنده مانده اند، حادثه را قهر و غضب خداوندي دانسته و خداوند را يا اگر جرأت نكنيم، فلك را غدار و شير خونخواره بخوانيم كه: در كف شير نر خونخواره غير تسليم و رضا كو چاره اي؟ را زمزمه كنيم. و يا به طور ملايم تر، امتحان الهي معرّفي نمائيم. و باز همان آش باشد و همان كاسه. نه. اين نه حركت خردمندانه است. و نه سخن عاقلانه. باري. امتحان الهي، با صورت مسئلة مشخّص و روشن است. كما اينكه خود خداوند فرموده: «و اذ ابتلي ابراهيم ربّه بكلمات فاتمهنّ قال انّي جاعلك للناس اماما قال و من ذريّتي؟ قال لا ينال عهدي الظّالمين». (و آنگاه كه خداوند، ابراهيم را با كلماتي امتحان كرد. و او آن كلمات را تكميل كرد. (از امتحان موفق بيرون آمد). فرمود من تو را بر عامة مردم، پيشوا و رهبر قرار مي دهم. عرض كرد: از فرزندانم چطور؟ فرمود ستمگران به اين عهد من (موهبت) نمي رسند. 124، بقره). نكاتي كه در اين آيه، به آنها تصريح شده است، عبارت اند از: 1 ـ كساني به درجة بالاتر از آنچه هستند، مي رسند كه امتحان بدهند و موفق هم بشوند. «و اذ ابتلي ابراهيم..» 2 ـ براي هر امتحاني، صورت مسائلي كه مطرح مي شود، روشن مي گردد. «بكلمات». 3 ـ در صورت مسئله، نكاتي مجهول هست كه امتحان شونده بايد آنها را معلوم كند «فاتمهن» 4 ـ موفّقيّت در امتحان، موجب ارتقاي به كلاس بالاتر مي شود. «انّي جاعلك اماما» 5 ـ امتحان دهنده، نبايد توقع داشته باشد كه بستگانش هم از نتيجة امتحانات او بهره مند شوند. «قال و من ذريتي». 6 ـ كساني كه وارد كلاس نمي شوند، و يا وارد مي شوند و تلاش نمي كنند كه در امتحان موفق شوند، بر خويشتن ستم مي كنند. «لا ينال عهدي الظالمين». مفاهيم آية مذكور، در كلّ نظام دين حاكم است. قبول دين، گرفتن تعليم، گذرانيدن امتحان، شرط موفقيت، احراز درجة بالاتر، بي اثر بودن رابطه، و در پايان همة اينها، ستم بر خويشتن، به علّت بي لياقتي و ناداني و كج فهمي! و هرجا كه در قرآن كلمّه «بلاء» و مشتقات آن، و يا «امتحان» آمده است، تمام مفاهيم ياد شده در آية فوق را به طور صريح و يا مستتر، دارد و در هر حال و هر صورت، مراعات گرديده است. پروردگارا، خود نام ما را نوشته و خود آموزگارمان بوده اي. خداوندا خود نيز امتحانمان مي كني. ارفاقي فرما كه اگر مردود درگاهت شويم، واي بر ماست
|