«و قالوا لجلودهم لم شهدتم علينا؟ قالوا انطقنا الله الّذي انطق كلّ شيء و هو خلقكم اوّل مرّة و اليه ترجعون». (روز قيامت مردم) به پوستهاي خود مي گويند: چرا عليه ما شهادت مي دهيد؟ مي گويند: خداوندي كه همه چيز را داراي نطق و گويا آفريده، و شما را هم آفريده است، تا به سوي او باز گرديد، ما را گويا آفريده، تا امروز كه به سوي او باز گشته ايد، شهادت خود را بدهيم. 20، فصلت)
اين هم يكي ديگر از بدبختيهاي ما قرآن داران است. كه با وجودي كه خداوند، در جابجاي قرآن، كراراً مي فرمايد: همة موجودات داراي نطق و بيان و شعور و اختيار هستند، و راه هائي را براي ارتباط با ساير موجودات ارائه مي فرمايد، ما (حتّي خواصمان) به جاي شروع به تحقيق، به منظور كشف اين قبيل اسرار، زندگي، حيوانات را هم غريزي مي شماريم و راحت در گوشه اي مي نشينيم. نهايت خود پسنديست كه خداوند مي فرمايد: همه چيز داراي نطق و درك و شعور و اختيار است، ولي اينها مي گويند: نه. حتّي حيوانات هم كه به ما نزديك تر از ساير موجودات هستند، داراي زندگي غريزي مي باشند. و به عدم دفاع آنها از خطرات، و داشتن زندگي يك نواخت، استدلال مي كنند. و اين قبيل مشاهدات خود را، محكم تر و مستدل تر از كلام خدا مي دانند.
گاهي هم به بزرگتر بودن مغز انسان استدلال مي كنند. و توجّه ندارند كه اوّلاً چشم يا قلب و يا ساير تجهيزات مورچه، كه از حيوانات ريز و قابل رؤيت براي ماست، همان وظايفي را نسبت به وجود خودش انجام مي دهد كه تجهيزات طبيعي ما انسانها. يا يك فيل، در حجمي بزرگتر. ثانياً امروز بشر كه يكي از مخلوقات كوچك خداوند است، حافظه هائي ساخته است كه مليونها اطلاعات را در حجم بسيار كوچك خود، مي پذيرد. شرط كارآيي، كه بزرگي و كوچكي حجم نيست. شرط تدبيريست كه در آن شيء به كار برده شده است. و چه كسي مدبّرتر از خداوند است؟
با اتكاء به صراحت آيات، باور ما اين است كه حتّي يك ذرة (اتم فلزات و شبه فلزات و گازهاي) يك جسم هم، داراي عقل و اداراك و اختيار است. در حالي كه الكترونها و هستة مركزي آنها هم هر كدام مستقلّاً داراي خصوصيّات مشابه مجموعه هستند. و همينطور است كرة زمين، كه به صورت يك موجود، داراي عقل و شعور و اختيار است. كما اينكه تمام موجودات ساكن در آن، و ذرات متشكلة آن، هر كدام جداگانه، داراي همين خصايص هستند. و همينطور منظومة شمسي، جداگانه و جزو كهكشانها و ضميمة كلّ كائنات، همه تا جائي كه خداوند آفريده و خود مي داند، از همين موهبت مستفيض مي باشند.
الكترونها دور هستة مركزي مي چرخند. و در مجموعة گروهي خود، در راه تكامل هستند. و همراه گروههاي ديگر، در زمين داراي حركتهائي هستند كه از همبستگي با آنها حاصل مي شود. زمين، چرخشي به دور محور خود، دارد و اجزاي زمين تحت سيطره آن، حركت پيچيدة ديگري را هم پذيرا مي شوند. زمين يك نوع حركت ديگر هم به دور خورشيد دارد. كه حركتهاي مذكور هم ضميمه آن مي شوند. و منظومة شمسي، كه هر سياره اش هزاران نوع حركت دارد، تحت سيطرة خورشيد، كه به استناد آية «و الشّمس تجري لمستقر لها» به سوي مقصد و قرارگاهي كه براي آن مقرّر شده در حركت است. و آن حركتهاي قبلي گوناگون را حالتي جديد مي دهد. و خورشيد و مجموعة آن نيز تحت سيطرة كهكشان و كهكشانها، حركتهاي تو در تو و پيچ در پيچ دارند. و به استناد «و كلّ في فلك يسبحون» هر يك در مداري مخصوص به خود در حركت اند، كه عقل را حيران مي كند. مگر اينها كه اشاره كرديم، جنبنده و متحرّك نيستند؟ و مگر خداوند نفرموده است، هر جنبنده اي در زمين، عيناً مانند شما يك امت است؟ و مگر خداوند همان خصوصيّاتي را كه براي زمين تعريف فرموده، به آسمانها هم تعميم نداده است؟ چونان كه در آية 12 سورة طلاق مي فرمايد «الله الّذي خلق سبع سموات و من الارض مثلهُنّ يتنزّل الامر بينهنّ لتعلموا انّ الله علي كلّ شيء قدير و انّ الله قد احاط بكل ّشيء علما». (خداوند كسيست كه هفت آسمان را آفريد. و زمين را نيز مانند آنها (آفريد) و (خصوصيّات) و تدبير را بين آنها مشابه مي آفريند، تا شما بدانيد كه خداوند بر هر كاري تواناست. و آنكه علم خداوند بر تمام اشياء احاطه دارد.
و نيز فرموده است «ثمّ استوي الي السّماء و هي دخان فقال لها و للارض ائتيا طوعا او كرها قالتا اتينا طائعين» سپس به كار آسمان پرداخت. در حالي كه آن دود بود. پس به آن وزمين فرمود: خواه ناخواه موجود شويد. (يعني آن مادة دودي شكل به صورت كرات و ستاره ها و فضاهاي ما بين آنها به شكلي كه مي بينيم در آيند) هر دو (آسمان و زمين) گفتند: با ميل و رغبت فرمانبرداري آمديم. 11، فصلت) اين آيه حكايت از چند نكتة علمي بسيار مهمّ دارد، كه هر كدام مي توانند سر فصل يكي از علوم نجومي و طبيعت قرار گيرند.
1 ـ مادة اوليّة زمين و آسمان، يكي بوده است. دود و يا گاز. «و هي دخان».
2 ـ زمين و منظومة شمسي، با هم به وجود آمده اند. نه اينكه (چنانكه شهرت داده اند) پس از پيدايش خورشيد، زمين از آن جدا شده باشد. «قالتا اتينا طائعين»
3 ـ زمين و آسمانها از همان بدو پيدايش، داراي حقّ تصميم گيري و اختيار بوده اند. و فرمان خداوند را از روي تعقّل، گردن نهاده اند. «ائتيا طوعا او كرها قالتا اتينا طائعين». و اين حقّ اختيار را كماكان دارند. «انّا عرضنا الامانة علي السّموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انّه كان ظلوما جهولا». (ما امانات را بر آسمانها و زمين و كوههايش، عرضه كرديم. ولي آن دو، از پذيرش و نگاهداري آن خودداري كردند در حالي كه انسان آنها را پذيرفت. زيرا انسان بسيار ستمگر (بر خويشتن) و بسي نادان است. 72، احزاب)، جملة «فابين ان يحملنها» صراحت دارد كه آسمان و زمين، داراي اراده و اختيارند. كه از پذيرفتن امانت امتناع كرده اند.
در صفحات پيشين، بيان داشتيم كه هر جا در آيات، فعل امر در دنبال (قول) آمده است، امر، امر تكويني است. ولي در اينجا، ناگزير از اين توضيح هستيم كه در آية «ثمّ استوي الي السّماء و هي دخان فقال لها و للارض ائتيا طوعا او كرها..»، امر، داراي دو جنبه شده است: يك جنبه تكويني. كه با كلمة امر «ائتيا» زمين و آسمان هستي پيدا كرده اند. (شكل كنوني را). ديگر با دو كلمة «طوعا و كرها» صفت اختيار را در وجود آنها تعبيه فرموده است. چنانكه در مورد انسان هم فرموده است «و نفس و ما سويها ـ فالهمها فجورها و تقويها». (به نفس توجّه كنيد و آنچه آن را به تعادل ميرساند ـ پس فجور و تقوا را به آن الهام مي نمايد. 7 و 8، شمس).
بنا به صراحت آيات فوق، و بخصوص آية عنوان بحث، كه مي فرمايد «انطقنا الله الّذي انطق كلّ شيء »، اين كمال بي انصافي و سست ايماني است كه خداوند بفرمايد: همه چيز داراي نطق است. و ما بگوييم: نه. فقط انسان داراي نطق است. و بي اعتنا از كنار اين قبيل آيات بگذريم. يا بادي در گلو بيندازيم كه بله ما مسلمانان داراي كتاب آسماني قرآن مجيد هستيم، مع الوصف، هيچگونه ارزش علمي و عملي، براي قسمت عمدة آيات الهي آن، قايل نباشيم.
ما اگر قلم برداريم و آيات علمي، اقتصادي، سياسي، نظامي، صنعتي، قصص و تواريخ قرآن را جداگانه بنويسيم و با باقي ماندة آيات مقايسه كنيم ملاحظه خواهيم كرد كه چه مقدار عظيم از كلام خداوند را نشنيده مي گيريم. يا در حدّ قصه هائي مي شماريم كه پدر بزرگها براي نصيحت غير مستقيم نوادة خود مي گويند. يا در حدّ و رديف قصّه هاي مادر بزرگها كه براي خواباندن كودكان، شب هنگام زمزمه مي كنند.
آيا اين شيوه برخورد، با كتاب آسماني، ايمان به آن است؟ تا كي ما بايد به خواب خرگوشي خود باقي بمانيم؟ چرا نمي بينيم ديگران روي موضوعاتي كه هيچ سابقة ذهني از آنها ندارند، چه تحقيقات و تجارب مفصّلي انجام مي دهند. و چه نتايجي حيرت انگيز كسب مي كنند؟ در حالي كه ما اشارات و هدايتهاي الهي داريم و ككمان هم نمي گزد. «و قال الرّسول يا رب ّانّ قومي اتّخذوا هذا القرآن مهجورا». (پيغمبر خواهد گفت: پروردگارا، قوم من قرآن را رها شده يا هذيان تلقّي كردند. 30، فرقان)
خــاك راهــي كه بــرآن مي گذري ساكن باش
كه عيون است و جفون است و خدود است و قدود (سعدي)