SHAMAMEH.ORG

آيا برخورد ما با قرآن، علميست؟
«فلينظر الانسان ممّ خلق». (انسان بايد بنگرد (تحقيق كند) كه از چه چيز خلق شده است. 5، طارق). «خلق من ماء دافق ـ يخرج من بين الصّلب و التّرائب». (آفريده شده است از آب جهنده ـ (كه آن آب جهنده)، از ميان ستون فقرات و جناق سينه خارج مي شود. 6و5، طارق)
آية «فلينظر الانسان ممّ خلق»، همانند است با جملة «فلينظر ايّها ازكي طعاما فلياتكم برزق منه». (پس بايد بنگرد كدام غذائي پاكيزه تر است. و از آن بخرد و براي خوردن شما بياورد. 19، كهف). و آية «فلينظر الانسان الي طعامه». (انسان بايد به غذاي خود توجّه كند. 24، عبس). اين آيات، و بخصوص آية عنوان بحث، فقط يك هشدار تنها نيستند. اگر توجّه فرمائيد، در آية «يخرج من بين الصلب و الترائب» توجّه انسان را از قسمت سفلاي بدن، به قسمت علياي آن، معطوف داشته است. تا كسي تصوّر نكند موضوع، جنبة هشدار توأم با تحقير و سرزنش دارد. چون اگر منظور آن چنانكه بعضي تصوّر كرده اند، ظاهر امر انذار و تحقير بود، با كلمه يا اشارة مناسب ديگري موضوع را مطرح مي فرمود. آية 37 از سورظه قيامة نيز كه مي فرمايد «الم يك نطفة من مني يمني».
(آيا نطفه اي از منّي ريخته شده نيست؟) بر خلاف نظر بعضي كه آن را يك پرسش تحقير آميز مي دانند به دليل سياق آيات براي جلب توجّه انسان به ظرافتكاري هاي خلقت مي باشد. و در هر حال، نظر اين است كه اين قبيل آيات نيز، يك نوع تعبين تكليف است. براي مسلمانان كه فقط به ظواهر امر بسنده نكنند. و در هر مورد در صدد دسترسي به عمق مطالب باشند. و حقايق و اسرار امور را كشف نمايند. كما اينكه فرموده است: «فتعالي الله الملك الحقّ و لا تعجل بالقرآن من قبل ان يقضي اليك وحيه و قل ربّ زدني علما ـ و لقد عهدنا الي آدم من قبل فنسي و لم نجد له عزما» . پس برترين است خداوند فرمانرواي حقيقي. و در قرائت قرآن شتاب مكن، قبل از آنكه وحي و عمق آن را در يابي يا به تو آموزش داده شود (با اين حال كه ممكن است مفهوم اصلي را درك كرده باشي باز هم) بگو پروردگارا، (در اين خصوص)، علم بيشتري كه بر علم من بيفزاي. در حقيقت از قبل چنين عهد و پيماني را بر آدم القاء كرده ايم. ولي فراموش كرد و او را داراي اراده نيافتيم. 115 و 114، طه). عليهذا، خداوند با ذكر آية «يخرج من بين الصّلب و التّرائب» توجّه انسان را از ظواهر امور برگردانده و به عمق مطلب معطوف مي فرمايد. بدين معني كه اي انسان، به همين كه مشاهده مي كني آب از چه چيزي فرو مي ريزد، اكتفا مكن. بلكه تحقيق كن كه از كجا مي آيد. كه ما مختصات فيزيكي مجراي آن را كه صلب و ترائب است، به تو مي نماييم. در آن حدود، جستجو كن. ميان ستون فقرات، در آن حدود. كه نزديك جناق سينه است.
بعضي بدون تحقيق كافي گفته اند منشأ آب مورد نظر، ستون فقرات مرد، براي نطفة مرد است. و جناق سينة زن، براي تخمك زن. ولي اين يك اظهار نظر غير علمي است. و فقط در حدّ ترجمة ناقص كلام، نه تفسير. براي تفسير نياز به تحقيق بيشتري هست. تا اشاره روشن شود.
به احتمال نزديك به واقع امر* مختصاتي كه آيه داده است، اشاره به محلي دارد كه بين استخوان سينه و ستون فقرات مرد و استخوان سينه و ستون فقرات زن، هر دو جداگانه واقع است. آن هم نه خود ستون فقرات، و نه خود استخوان سينه، بلكه ما بين آنها. و در چنين محلي، غده هاي فوق كليوي دارند. و به طوري كه علماي علم تشريح، تحقيق كرده اند، اين غده ها (بخصوص در زنان)، در تنظيم و تحريك نيرو و جاذبة جنسي وظيفة حساس و اساسي را بر عهده دارند. تازه خداوند فرموده است: آب ريخته شده از آنجا خارج مي شود. و نفرموده است كه از آنجا نشأت مي گيرد. و اين نكته نيز حكايت از اين دارد كه منشأ اصلي را بايد در جاي ديگر جستجو كرد. كه احتمالاً منظور غدة هيپوفيز است. كه تحقيقات، ثابت كرده است كه در تنظيم وظايف غده هاي فوق كليوي و عواطف جنسي، وظيفة دست دوم را عهده دارند. و وظيفة مهمّ و دست اول، بر عهدة هيپوتالاموس است. كه در مغز قرار دارد.
وقتي ما به چنين نكاتي برخورد مي كنيم، و مي بينيم كه نسبت به اشارات قرآن، و به امور علمي، چقدر سهل انگار و ساده انديش هستيم. و چقدر تحقيق ناكرده، سخن مي گوييم، نسبت به ايمان خود، بي ايمان مي شويم. و خود را مستحق خطاب عتاب انگيز از طرف خداوند مي دانيم كه مي فرمايد «يا ايّها الّذين امَنوا امِنوا بالله و رسوله و الكتاب الّذي نزّل علي رسوله..). (اي كساني كه (ظاهراً و به سوي سردستي) ايمان آورده ايد، (درست وكامل) ايمان بياوريد، به خداوند و فرستادة او، و كتابي كه بر پيغمبر خود نازل كرده است. 136، نساء)
براي اينكه موضوع بحث و مفهوم «نطفه» و «مني يمني» روشن تر و گوياتر شود، مثالي مي آوريم. مركّب، همين مركّبي كه با آن مي نويسيم، مقداري آب است به اضافة مقداري مواد رنگي شيميايي. كاغذ نيز يا پنبه اي است، يا از چوب و امثال آن. كه همه منشأ زميني و خاكي دارند. حال كسي با اينها كه از اشياي ظاهراً پست و كم بها تهيه شده اند، قرآني مي نويسد. اكنون ديگر مي بينيد كه، يك شيء بسيار عزيز و مقدّس پديدار شده است. كه حتّي بدون وضو نمي توان به آن دست زد. و نگاه كردن تنها بدان، هم اجر و صواب دارد. و لذا حماقت مسلّم است، اگر كسي بگويد: بنگريد كه اين، از چه چيزي به وجود آمده است. و منظورش آيات الهي نباشد.(و بلكه تحقير هم باشد). آدم هم همينطور است. او دست نوشته، يا بگو از هنرهاي دستي ظريف خداوند است. كسي به دست نوشتة خداوند به نظر حقارت مي نگرد، كه احمق باشد. علاوه بر اين، به تصريح قرآن، هر انساني اعم از مرد يا زن، خود يك آيت الهيست. «آية لكم انّا خلقنا لكم من انفسكم ازواجا». (اين براي شما يك آيت است، كه ما از نوع جنس خودتان برايتان همسراني قرار داديم.
يك حكايت هم بي مناسبت نيست: يكي از همراهان ما، در تشرف به حج، درب مسجدالحرام را بوسيد. عرب ساده دلي، با خشم تمام، فرياد زد: لا. لا. هذا خشب. نبوس. نبوس. اين چوب است! اين چوب است! و تا ما خواستيم اشاره به قرآنهاي بسياري كه در مسجدالحرام بود بكنيم و بپرسيم كه اينها مگر از مركّب و كاغذ نيستند؟ و اشاره به خانة كعبه كنيم، كه مگر آن هم از سنگ و چوب نيست؟ پس چرا اين همه محترم اندكه حتّي يك محرم در آن محدوده، مجاز نيست بدن خود را هم بخاراند؟ عرب ساده دل، كه چيز مختصري مي ديد، آن هم با كج انديشي. و چيزهاي بسيار بزرگ را نمي ديد، به سرعت از ما دور شده بود. گويا از خشم، نيروي پاهايش چندين برابر شده، او را از محل، دور كرده بود. تا آن منظرة فجيع و ناشايسته را نبيند!
بسياري از ما هم مانند آن عرب ساده انديش، درب چوبي را مي بينيم، ولي خانه را با آن عظمت نمي بينيم. و به صاحب خانه توجّه نداريم. خود او هم سنگها را طواف كرده بود. پيشاني هم روي خاك گذاشته بود. نمي دانم چرا به خود نگفته بود لا. لا. هذا حجر. يك داستان ديگر: دزدي ناشي، مقداري از طرحهاي نقاشي يك نقاش بسيار مدرن اروپائي را، كه منظره هاي نقاشي اش، عليرغم اينكه چند خط كج و معوج و نامفهوم بودند، ولي با قيمت بسيار بفروش مي رفتند، به سرقت برده بود. نقاش، پس از آگاهي خنده اي كرد و. فقط گفته بود: بيچاره. همراهان پرسيده بودند: استاد چرا؟ او طرحهايت را به سرقت برده است؟ جواب داده بود. من پاي آنها را امضا نكرده بودم. بنابراين، كسي آنها را مفت هم نمي خرد.
اين محرز و مسلّم است كه ارزش اثر، متناسب است با پديد آورندة اثر. حال چه مي گويند آنهائي كه انسانها را كه آثار پروردگار هستند، تحقير مي كنند؟ مگر پاي سند وجود آنان را خداوند امضا نكرده است؟ چرا با ظاهر بيني و عدم توجّه به كلّ مفاهيم و سياق قرآن، پيوسته بشر را تحقير مي كنند؟ و آنان را به مذهب ملامتيون مي كشند؟
جملات «من مني يمني»، و «من ماء دافق»، نه براي تحقير است. بلكه براي ارائة چيز ظاهراً كوچكي است. كه خداوند او را به قدرت خود، به مرحلة آدميّت مي رساند. تا آن حدّي كه خود را از اهميّت خلقت او، مورد ستايش قرار مي دهد. و مي فرمايد «فتبارك الله احسن الخالقين.» و فرشتگان را به سجدة او فرمان مي دهد. بديهي است كه اگر براي ما قابل فهم بود، مثلاً مي فرمود(خلق من لا شيء) يا مي فرمود (خلق لا من شيء) آفريده شده، نه از چيزي (از هيچ) يا (نه از هيچ). چنانكه فرموده: «ام خلقوا من غير شيء ام هم الخالقون. (35، طور).
پس هر انساني، به علّت اينكه آفريدة خداوند است، بشخصه، محترم است. مگر اينكه خود او، با اعمالش، حرمت خويش را بشكند. كه در اين صورت، آسيب ديدگان مي توانند با حفظ حرمت انساني اش، او را در حدّ تجاوزي كه كرده است، نه بيشتر، مجازات نمايند. و سر جايش بنشانند. و دست از سر او بردارند. «احلّت لكم القصاص..» تلافي كردن براي شما حلال است..
تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه