بلاـ نعمات ناشناخته
«مثل الّذين كفروا بربّهم اعمالهم كرماد اشتدّت به الرّيح في يوم عاصف لا يقدرون مما كسبوا علي شيء ذالك هو الضّلال البعيد». (حكايت كساني كه بر پروردگار خويش، كافر شوند، (به آيات او ايمان نياورند. و به دستورات او عمل نكنند)، به خاكستري مي ماند، كه باد سختي در روزي طوفاني، بر آن بوزد.(همانگونه كه بر اثر باد سخت، از خاكستر، چيزي باقي نمي ماند)، از نتيجة اعمال (غير وابسته به قوانين الهي)آنان هم، چيزي عايد آنان نخواهد شد. و اين گمراهي دوريست. 18، ابراهيم) در اينجا لازم به نظر مي رسد، كه توضيحي دربارة سه كلمة (كفر) و (كفران) و (كفر و كفروا) بدهيم. كفر، ريشة مصدري كلمه. و به معني پوشانيدن چيزي است. و در فرهنگ و اصطلاحات ديني، به معناي پوشاننده و ضدّ دين و ايمان است. يعني صفت و خصوصيّتي است، كه در وجود آدمي، ايمان را كاملاً مي پوشاند. به نحوي كه اثري از آن باقي نماند. يا ديده نشود. كفران، هم به همان معني است. الّا اينكه از لحاظ دين و قرآن، ضدّ و نافي نعمت، و موجب فراموش كردن. و يا به كار گرفتن نامناسب نعمت مي باشد. و آية «الم تر الي الّذين بدّلوا نعمت الله كفرا» (33، ابراهيم) توضيح بسيار رسا و كاملي، در مورد كفران است. كَفَر و كفَرَواُ، بيشتر در مورد و به معني انكار كردن دين، و به خصوص انكار و حدّانيّت خداوند است. هر چند، گاهي هم به معناي انكار نعمات الهي مي باشد. كه بايد از دقّت در مواردي كه بيان شده است، معني اخير را به دست آورد. در مورد نعمت، قبلاً توضيحات لازم را داده ايم. و در اينجا بطور خلاصه يادآور مي شويم. فقط گاهي به علّتي و يا عللي، آن نعمات، تبديل به بلا مي شوند. كه بيشتر خود ما در واقع علّت اصلي آن تغيير و تبديل هستيم. مثل اينكه مي دانيم كفر، ضدّ دين است. و ظاهراً چيز، يا صفت بديست. امّا اگر به آية «الم تر الي الّذين بدّلوا نعمت الله كفرا..» (آيا كساني را نمي بينيد كه نعمت خداوند را تبديل به كفر كردند؟). توجّه كنيم، قبول مي كنيم كه كفر فعلي، در اصل نعمت خداوند بوده است. ولي آن را تبديل به كفر كرده ايم. اگر آن را تبديل به كفر نكرده بوديم، هم خود را سعادتمند مي كرديم، و هم اطرافيان را. چون در دنبال آيه، فرموده است: «و احلّوا قومهم دار البوار» يعني: به علّت اينكه نعمت خداوند را تبديل به كفر كردند، قوم خود را هم با خود به هلاكت كشانيدند. پس ما، بايد هر چه را خداوند آفريده است، نعمت بشناسيم. و از آن به شايستگي بهره برداري كنيم. يعني سپاسگزاري نمائيم. زيرا كه شكر، به اين معني نيست كه بگوئيم «الحمدلله»، و تكليف را انجام شده تلقّي كنيم. بلكه شكر، به معناي مصرف نعمت، و به كارگيري آن، در موارديست كه خداوند آن را براي آن مصرف، خلق فرموده است. مثل اينكه خداوند، صحرا و آب را آفريده است. براي كشاورزي. به منظور تهية خوراكي و تأمين معيشت بندگان خود. حال ما اين نعمت را كه خداوند آفريده است، اگر نديده بگيريم. يا كاري كنيم كه استفادة مناسب از آن نشود، يا نامناسب از آنها استفاده بشود، كفر محسوب مي گردد. همان طوري كه مردم سبا كردند. و خداوند عيناً سستي و سهل انگاري آنان را، در حفظ و نگاهداري و بهره برداري از آب و زمين، (كفر) معرّفي كرده است. «ذالك جزيناهم بما كفروا و هل نجازي الّا الكفور». (اين است جزاي آنان، به علّت كفران نعمت. و مگر ما جز ناسپاسان را جزا مي دهيم؟ به شرح مذكور، آنچه را هم ما (بلا) مي شماريم، نعمت هستند. ولي نعمتهائي كه براي فشار و هجوم مي باشند، اگر آمادگي روبرو شدن با آنها را نداشته باشيم. مثل اينكه آب، اگر زياد باشد، و ما هم شنا كردن ندانيم، ممكن است ما را خفه كند. بزرگ ترين نعمت خداوند كه اصولاً موجب زندگي ما و همة موجودات ديگر است، «و جعلنا من الماء كلّ شيء حي». و ترتيب آفرينش اين است كه هر چيزي، زندگي خود را از آب كسب كند، همان ماية زندگي، تبديل به وسيلة مرگ يا بلاي جان موجودي زنده شده است. همين گونه است سيلاب. وقتي بارندگي زياد شود، سيلاب ايجاد مي شود. براي آنان كه آمادگي دارند، و سدّهاي محكم در برابر آن ايجاد كرده اند، و يك مقدار عظيم نعمت خداوند را به طور مناسب، ذخيره كرده اند، و از خود آب، كشاورزي، و از نيروي فشار سقوط آب، در توليد برق استفادة كافي برده اند، براي اينان نعمت است. اما براي ما كه خود را آماده نكرده ايم، به صورت سيل بنيان افكن، و عذاب اليم، در مي آيد. و ما مصداق آيه مي شويم كه «ذالك جزيناهم بما كفروا». و تنها كاري كه مي كنيم، اگر زنده بمانيم، (اين بلاي آسماني را!) به باقي ماندگان، تسليت مي گوييم. و اگر مختصر عاطفه اي هم داشته باشيم، مقداري البسة كهنه و اضافي، و اشياي غير قابل مصرف خود را، براي كمك به آنها، مي فرستيم. آري اينها، بلا هستند امّا نه آن بلائي كه ديگران تصوّر مي كنند. بلكه آن بلائي كه ما مي شناسيم. يعني معلوم و آشكار مي كنند، كه كدام مردم از نعمتهاي خداوند، بهره مي گيرند. و قدر آنها را مي شناسند. و كدام فقط حرف مي زنند. و آنها را ناديده مي انگارند. و از بلاياي آسماني شمرده، از آن لب به شكوه و شكايت مي گشايند و ناله سر مي دهند و با تنگدستي و عسرت عمر مي گذرانند. ما از رعد و برق (صاعقه) مي هراسيم. بخصوص اگر شديد باشند. چون ديده و يا شنيده ايم كه كساني بر اثر صاعقه سوخته اند. يا امكنه و جنگلهايي به آتش كشيده شده و نابود شده اند. امّا بر اثر تحقيقات، معلوم شده است كه از برخورد الكتريسيته هاي ساكن در ابرها، رعد و برق به وجود مي آيد. برق شديدي كه از اين برخوردها به وجود مي آيد، اتمهاي اكسيژن موجود در هوا را به هم پيوند مي زند. و (ازن) توليد مي شود. اين ازن با نيتروژن، كه آن در هوا موجود است، تركيب مي شود. و اين تركيب، همراه باران، به زمين فرود مي آيد. و با آب باران، اسيد نيتريك توليد مي گردد. و همين اسيد نيتريك، زمين را تقويت و حاصلخيز مي كند. و مقدار آن متناسب است با تعداد رعد و برقها و شدّت و مدّت آنها. هر قدر بيشتر و شديدتر باشند، خاك زمين بيشتر تقويت مي شود. حال اين صاعقه ها، نعمت هستند يا بلاي آسماني؟ شايد بشود گفت، بايد حساب كنيم چقدر سود مي رساند و چقدر زيان؟ اگر سود آنها بيشتر بود، نعمت اند. وگرنه بلا. در هر حال اين هم حرفي است كه ما مي زنيم! همين گونه اند زلزله ها. و خرد شدنها. و شكسته شدن و حركت قسمتي از قشر يا پوستة زمين. و اگر به حرف ما نخنديد مي گوييم: در آينده چنان خواهد شد كه اگر به صورت طبيعي هم زلزله اتّفاق نيفتد، مردمي كه قدر آن را خواهند شناخت، بطور مصنوعي به ايجاد زلزله خواهند پرداخت! «هو الّذي يريكم البرق خوفا و طمعا و ينشيء السّحاب الثّقال ـ و يسبّح الرّعد بحمده و الملائكة من خيفته و يرسل الصّواعق فيصيب بها من يشاء و هم يجادلون في الله و هو شديد المحال». (او (خداوند) كسيست كه همزمان با پديدار كردن ابرهاي گرانبار، برق را براي بيم و اميد، به شما نشان مي دهد. و رعد، در ستايش او مي غرد. و فرشتگان، از ترس او. و صاعقه ها را مي فرستد. تا به هر كس اراده فرمايد، برخورد كند، و اين در حاليست كه آنان، در كارهاي خداوند، مجادله مي كنند. و خداوند، در كار تغييرات سخت است. 12و 13، رعد). بعضي اشارات آيات فوق، چنين است: 1 ـ برق، هم ماية ترس است. و هم ماية اميد. بستگي به اين دارد كه با چه ديدي، بر آن نظر مي كنيم. 2 ـ همزمان با تشكيل ابرهاي باران زا، برق هم در آنها تشكيل مي شود. و اين نكته ايست مهمّ. كه چرا بعضي از ابرها داراي الكتريسيته منفي هستند. و بعضي مثبت. در حالي كه هر دو قسمت، به يك صورت تشكيل مي شوند؟ مسلّم است كه طبق سنّت الهي حاكم بر عالم وجود است، كه هميشه مثبت و منفي با هم تشكيل مي شوند. امّا چگونه؟ 3 ـ ابرهائي كه گرانبار نيستند، فاقد الكتريسيته، يعني برق هستند. 4 ـ رعد، كه در ستايش خداوند به غرش مي آيد، و همراه با برق است، مسلّم مي باشدكه يكي از نعمات بزرگ خداونديست. و نيز صاعقه را كه اعزام مي دارد، براي خير است. چون كار شر، از خداوند سر نمي زند. 5 ـ اگر كسي احياناً گرفتار صاعقه شود، درست به مرگ طبيعي مرده است. زيرا خداوند خواسته است كه چنين باشد. چه فرق است بين اينكه جان را چگونه از دست بدهيم. با صاعقه يا وسيلة عزرائيل؟چه بسا صاعقه هم، يك نوع فرشته باشد. كما اينكه جملة «و يرسل الصّواعق»، به دنبال جملة «و يسبّح الرّعد بحمده و الملائكة من خيفته»، آمده است. كه معلوم مي شود همانگونه كه رعد مي غرد، فرشتگان نيز از عظمت خداوند، بخروش مي آيند. و اينكه (فرشتگان، از ترس او) بين دو جملة (رعد در ستايش او مي غرد) و (صاعقه ها را مي فرستد) قرار گرفته، امري است كه نيازمند تأمّل است. 6ـ جملة «و هم يجادلون في الله»، احنمالاً به اين معني است، كه بعضي، آنها را نعمت مي شمارند. و به آن اميدوارند (طعماً). و اينها در اين قبيل مجادلات هستند. خداوند هم كار خود را انجام مي دهد.
|