SHAMAMEH.ORG

ليلة القدر و اسرار آن
«و الفجر ـ و ليال عشر ـ و الشّفع و الوتر ـ و اللّيل اذا يسر ـ هل في ذالك قسم لذي حجر». (فجر را دريابيد. ـ و شبهاي دهگانه را. ـ و جفت و فرد را (كه مكمّل يكديگرند). ـ و شب را هنگامي كه مي گذرد. ـ آيا در اين (كلمات) سوگندي براي خردمندان هست؟ 1 تا 5، فجر).
توجه نمائيد كه ترجمة فوق، با آنچه ديگران ترجمه كرده اند، تفاوت اساسي دارد. و علّت اين است كه ما آية پنجم را، روشن و صريح مي دانيم. كه مي فرمايد: آيا در اين، سوگندي براي خردمندان هست؟ يعني اگر كسي تصوّر كند «و» در آيات مذكور، براي قسم است، كاملاً بر خطا رفته و نابخرد است.
دأب قرآن اين است، كه هر جا قسم آورده شود، جواب قسم هم ذكر مي شود. مانند سورة (شمس) كه پس از ذكر سوگند، در هشت آيه، در آية نهم و آيات بعد، جواب قسم را آورده مي فرمايد: «قد افلح من زكّيها» كه خود جملة «قد افلح» نيز روشن مي كند كه «و» هايي كه ذكر شده اند، برا ي قسم است. و موارد ديگر. ولي در سورة فجر، علاوه بر اينكه، جوابي براي قسم ذكر نشده، سياق آيات و آهنگ كلام نيز تغيير يافته. و چنين مي نمايد كه با اين تغيير سياق و آهنگ، مي فرايد: مفهوم آيات اوّل اين سوره را، در سوره هاي ديگر، جستجو كنيد. و توجّه نمائيد كه متن سوره با «الم تر كيف فعل» آغاز مي شود. كه مشابه با آهنگ كلام، در سورة فيل است. كه يك سوره مستقل مي باشد.
دقّت در آيات اوّل سوره، و توجّه به ديگر آيات، اين فكر را ايجاد مي كند، كه ممكن است رازي در ميان باشد. و چون هدف ما، از نوشتن اين كتاب، توجّه دادن و تحريض خوانندگان عزيز، به تعمّق بيشتر در قرآن، و اكتفا نكردن به آنچه در اذهان، از ترجمه ها و تفسيرهاي متداول، ذخيره شده است، مي باشد. بر خلاف عقيدة رايج، در اين نكته تأكيد داريم، كه به تصريح آية «هل في ذالك قسم لذي حجر». اگر در فهم معاني آيات، تعمّق و تدبّر نكنيم، دليل بر نابخردي ما خواهد بود. و لذا، تا آنجا كه براي ما ميسّر است، آيات اوّل اين سوره را مورد تجزيه و تحليل قرار مي دهيم. و دنبال كردن مطالب را به عهدة خوانندة عزيز وا مي گذاريم.
1 ـ ما اگر، عليرغم مفهوم آية پنجم، «هل في ذالك..» بازهم اصرار داشته باشيم، كه اين «و» هاي پنجگانه را قسم بگيريم، چون جواب قسمها، در خود سوره نيامده، ناگزيريم جواب آنها را در سوره هاي ديگر، كه هم سياق با اين آيات هستند، پيدا كنيم. زيرا دليلي ندارد كه خداوند، پنج مرتبه، قسم ياد كند. و مفهوم قسمتها را هم مورد ترديد قرار دهد. و سرانجام، هم، شروع به سؤال كردن از خود ما بنمايد. «الم تر كيف فعل..»
2 ـ يكي از معاني «و» در اوّل آيات مذكور، به منظور هشدار دادن است مانند «و لك..» يعني هشدار، خود را باش.
3 ـ «و» در «و الفجر» براي هشدار، و چهارتاي ديگر به معني حال است. يعني فجر را درياب. و آن را از دست مده. در حالي كه شبهاي دهگانه، و شفع و وتر آن، و نيز شب معهود مي گذرند. و احتمالاً منظور از شب معهود، «ليلة القدر» باشد.
4 ـ «واو» هاي پنجگانه، كه هر كدام به حساب (جمل) نمايندة عدد شش است، مجموعاً سي مي شوند. دليل اينكه ما آنها را به عدد، تبديل مي كنيم، حصور «شفع» و «وتر» در آيات است. كه بيانگر اين هستند، كه اين آيات، با اعدادي در ارتباط مي باشند. بنابراين، اين آيات، با عدد سي ارتباط دارند. و همان عدد سي، شفع شبهاي دهگانه مي شود. و چون معدود دهگانة مورد بحث، (شب)، «ليال عشر» است، لازم مي آيد كه شفع آن هم شب باشد. بنابراين، شفع شبهاي دهگانه، سي شب مي باشد. ولي شفع مورد نظر، همراه وتر است. و يكي از معاني وتر يا وتر، عدديست كه با عددي از گروه يكان جمع مي شود. و آن را به گروه دهگان، مي برد. مانند عدد (يك) كه با (بيست و نه) چون جمع شود، آن را (سي) مي كند. (30 = 29 + 1) كه در اين مورد، عدد يك وتر عدد بيست و نه مي باشد. چون قبلاً نتيجه گرفتيم كه سي شب، شفع «ليال عشر» است. با بودن كلمة «وتر» در كنار «شفع» معلوم مي شودع كه شفع هميشه سي تمام نيست. و در بعضي موارد، نياز به وتر دارد. تا سي تمام بشود. و چنين وضعي متناسب است، با ماههاي قمري. مثلاً ماه رمضان، هميشه شي شبانه روز كامل نيست. و بيشتر ماهها، در بيست و نه روز تمام مي شود.
معني ديگر «وتر» خطي است، كه دو سر يك قوس از دايره اي را، به هم وصل كند.
حال، چون در آيات مذكور، وتر هم داريم. و يكي از معاني وتر، ضلع مقابل زاوية قايمه است. ما مي توانيم از مثلث هم براي روشن شدن بحث خود، استفاده كنيم. وچون دو عدد داريم كه يكي 10 و ديگري 30 مي باشد. مي توانيم يك مثلث، رسم كنيم، كه يكي از اضلاع قايمة آن، 10 و ديگري 30 باشد. تا مقدار وتر را بدست بياوريم. و چون مجذور عدد ده، صد مي شود (100 = 10* 10) و مجذور عدد سي، نهصد است. (900 = 30* 30) پس طبق تعريفي كه از مثلث قايم الزاويه داريم، جمع مجذور دو ضلع، مساوي است با مجذور ضلع مقابل زاوية قايمه. (يعني وتر). پس مجذور مورد نظر بايد هزار باشد. (1000 = 900 + 100) و اكنون ما براي پيدا كردن مجهول مسئلة خود، معلوماتي را در اختيار داريم. 1 ـ فجر. 2 ـ ليل. 3 ـ شفع و وتر، يعني عدد سي كه گاهي بيست و نه است. 4 ـ عدد هزار. 5 ـ و از همه مهمّ تر، آهنگ آيات. 6 ـ هشداري كه خداوند داده است. كه آنها را مهمّ بشماريم. با مرور بر سوره هاي قرآن، در مي يابيم كه سورة قدر، از هر لحاظ خصوصيّات مذكور را دارا مي باشد:
1 ـ تعداد آيات سورة فجر، كه هماهنگ با سورة قدر مي باشد، پنج آيه است. و تعداد آيات سورة قدر هم پنج است.
2 ـ تعداد «و» ها، در پنج آية فجر، پنج است. كه اگر آنها را به حساب حمل ببريم، جمعاً سي مي شوند، كه مطابق تعداد كلمات سورة قدر است. و نيز مطابق ايّام يك ماه مي باشد. (بخصوص مرتبط با ماه رمضان) و برابر تعداد جزوه هاي قرآن.
3 ـ فرازهاي پنج آية اوّل سورة فجر، (ليل) و (فجر) است. و همين خصوصيّت در سورة قدر ملحوظ مي باشد.
4 ـ اگر مجذور عدد 10 را به اضافة مجذور عدد سي كه شفع آن است، و در سورة فجر به آنها اشاره شده است، جمع كنيم، عدد هزار بدست مي آوريم. كه در سورة قدر) به «الف شهر» هزار ماه، نيز اشاره شده است.
5 ـ سورة فجر، در سال اوّل بعثت نازل گرديده. و سورة قدر، در سال اوّل هجرت. و هر دو به منزلة مطلع درخشان اين دو برهه از زمان رسالت مي باشد.
با توجّه به توضيحاتي كه فوقاً گذشت، ذيلاً به آيات سورة قدر توجّه نمائيد.
«انّا انزلناه في ليلة القدر ـ و ما ادراك ما ليلة القدر ـ ليلة القدر خير من الف شهر ـ تنزّل الملائكة و الروح فيها باذن ربّهم من كلّ امر ـ سلام هي حتّي مطلع الفجر»
مقايسه مي كنيم:
«و الفجر ـ و ليال عشر ‌ـ و الشّفع و الوتر ـ و اليل اذا يسر ـ هل في ذالك قسم لذي حجر». پيش از اينكه به ترجمة سورة قدر، كه قسمت مهمّ بحث ما، و در ارتباط نزديك با آيات اوّل سورة فجر است، بپردازيم، توضيح مي دهيم كه مفسّران، در ترجمه و تفسير سورة قدر، دچار اشتباه كوچكي شده اند. كه عواقب سوء بزرگي برجاي گذاشته است. و آن اشتباه اين است، كه حرف (في) را ظرف زمان گرفته اند. و آية «انّا انزلناه في ليلة القدر» را اينگونه ترجمه كرده اند: (ما قرآن را در شب قدر، نازل كرديم). و چون متوجّه شده اند كه با واقعيت امر‌، كه نزول قرآن به تدريج، و در ظرف بيست و سه سال صورت گرفته است، اختلاف پيدا مي شود. براي رفع شبهه، به تكاپو افتاده اند. و با استناد به رواياتي ضعيف، مي گويند قرآن، يكبار به بيت المعمور نازل شده، و از آنجا بتدريج، در بيست و سه سال، بر رسول اكرم نازل گرديده است. و بعضي هم دليل مي آورند، كه يك بار يك جا، بر سينة مبارك آن حضرت نازل شده. و بعداً نيز دوباره بتدريج، به مناسبتهاي مختلف نازل گرديده است. و اين، در حاليست كه معتقدان نزول قرآن دو بار، در اينكه واقعاً چگونه دو بار، نازل شده است، با هم اختلاف دارند. در صورتي كه دلايل هيچكدام از دو طرف، قانع كننده و قاطع نيست. بخصوص اينكه، در قرآن نيز هيچگونه اشاره اي به نزول قرآن، در دو بارنشده است. تنها در سوره حجر، آية 87، مي فرمايد: «و لقد اتيناك سبعا من المثاني و القرآن العظيم». (به تحقيق ما همراه قرآن عظيم، هفت آيه را دو بار، بر تو نازل كرديم). كه اين دو بار نازل شدن قرآن را، نه اينكه تأييد نمي كند، بلكه منتفي هم اعلام كرده است. و آن را منحصر به هفت آيه نموده، و موضوع را با قسم نيز تأكيد فرموده است: «و لقد آتيناك..»
علاوه بر اين، بر خلاف عقيدة مذكور، بطور روشن، در آية 32، سورة فرقان، مي فرمايد «و قال الّذين كفروا لو لا نزّل عليه القران جملة واحدة كذالك لنثبت به فؤادك و رتّلناه ترتيلا». (كساني كه كافرند مي گويند: چرا قرآن بطور يك جا بر او نازل نشد؟ چنين مي كنيم. (به تدريج آن را نازل مي كنيم) تا به اين طريق، قلب تورا با آن ثبات و آرامش بخشيم. (يا آيات را به تدريج در قلب تو تثبيت كنيم». و لذا با تأني خاصّي، نازل مي كنيم) ملاحظه مي شود، كه به صورت يك جا نازل شدن، مردود شناخته شده. و به ضرورت نزول تدريجي قرآن تأكيد گرديده است. و لذا براي اينكه واقعيت امر را روشن سازيم، بايد حرف (في) را بيشتر از ديگران، مورد توجّه قرار دهيم:
1 ـ آن را ظرف بگيريم. ولي بطوري كه ذيل آية «و واعدنا موسي ثلثين ليلة و اتممناها بعشر..» بيان كرديم، «ليلة القدر» را بيست و سه سال بدانيم. كه دورة رسالت نبي اكرم ـ صلّي الله عليه و اله ـ بوده. و قرآن بتدريج، در طول اين مدّت نازل شده است. كما اينكه «ليلة القدر» حضرت موسي ـ  ـ چهل شبانه روز بوده. كه در آن مدّت، الواح تورات بر آن حضرت نازل شده است.
2 ـ حرف (في) را هم ظرف زمان بگيريم و هم تعليل. در اين صورت، توضيح ظرف زمان، همان است كه در بند1، فوقاً بيان كرديم. و تعليل آن، آية «انّا انزلناه في ليلة القدر» را، چنين معنا مي بخشد كه (ما قرآن را براي شب قدر نازل كرديم. تا مسلمانان مؤمن با اجراي دستورهاي قرآن، شايستگي درك شب قدر را پيدا كنند.)
3 ـ حرف (في) را فقط تعليل بگيريم. در اين صورت، با آيات مربوط به ماه مبارك رمضان بيشتر مناسبت و هماهنگي پيدا مي كند. و بين آيات اوّل سورة فجر، و سورة قدر، و آيات مربوط به تشريع روزه در ماه مبارك رمضان، رابطة اساسي برقرار مي شود.
وقتي حرف (في) را در سورة قدر، تعليل بگيريم، اين حرف در آية «شهر رمضان الّذي انزل فيه القران هدي للنّاس و بيّنات من الهدي و الفرقان..». (ماه رمضان ماهي است كه قران براي آن نازل شده. هدايتي بزرگ است. براي مردم و بينشهائي از (فرقان. يا جدا كنندة حق از باطل). 185، بقره)
در اين آيه هم (في) تعليل خواهد بود. و در اين صورت، عظمت غير قابل توصيف ماه مبارك رمضان، مشخّص مي شود.
امّا اينكه چگونه بين سورة قدر و ماه مبارك رمضان، و آيات اوّل سورة فجر، رابطه برقرار است؟ توجّه فرمائيد، كه در سورة قدر، فرموده است: «انّا انزلناه في ليلة القدر» و اينجا فرموده است: «شهر رمضان الّذي انزل فيه القران..». و لذا دو چيز، كه قرآن بر ايشان نازل شده است، يا يك چيز محسوب مي شوند. يا مشابه و هم ارزش هستند. و بنابراين، مي توانيم بگوييم كه ماه رمضان، در حقيقت همان شب قدر است. و ما شب قدر را بر خلاف ديگران، كه يكي از شبهاي ماه رمضان مي دانند، تمام سي شب يا بيست و نه شب ماه مبارك رمضان را بدانيم. چون يك برهه از زمان و قرينة «يوم الدّين» است. امّا اينكه رابطة آن با سورة فجر چگونه است؟ ما قبلاً به اين نتيجه رسيديم، كه آيات فجر، مربوط مي شوند به سورة قدر. و سورة قدر هم مربوط است به ماه رمضان. كه در بعضي سالها 29 روز است كه با وتر، 30 روز مي شود. و بعضي سالها هم سي شبانه روز تمام است. كه احتياج به وتر ندارد. و اين سي شبانه روز، شفع هستند. براي «و ليال عشر» كه در سورة فجر است. به اي ترتيب، ضلع ديگر اين مثلث، كه در اوّل سورة فجر تعريف شد، ده شب است.
حال مي گوييم مجذور ضلعي كه مربوط به ماه رمضان است، در مثلث فرضي ما مي شود (900 = 30 * 30) كه شفع است، براي «ليال عشر». و مجذور ضلع ديگر آن كه در سورة فجر است، (100 = 10* 10). و جمعاً مي شود هزار. كه مجذور ضلع مقابل زاوية قايمة مثلّث فرضي ماست. كه لزوماً بايد در سورة قدر باشد. كه هست «ليلة القدر خير من الف شهر». شب قدر، نتيجه و ثمرة هزار ماه است. كه تقريباً مساوي 83 سال، يعني عمر طبيعي يك آدم سالم. و مفهوم آن اين است، كه يك مسلمان مؤمن، اگر يك عمر طبق دستورهاي قرآن عمل كند، مسلماً شب قدر را درك كرده است. و اگر آن شب را درك كند، تمام مدّت عمر هشتاد ساله اش، به منزلة شب قدر خواهد بود. و چنين مسلمان مؤمن عامل به قرآن، به مفاهيم آدميّت تكامل يافته. و شايستگي مقام خليفة الهي را احراز نموده. و مسجود فرشتگان واقع مي شود. «تنزّل الملائكة و الرّوح فيها باذن ربّهم من كلّ امر ـ سلام هي حتّي مطلع الفجر». (و به امر پروردگارشان، فرشتگان و روح، بر آنان در حالي كه حامل سلامي خاصّ هستند، نازل مي شوند. و تا طليعة فجر روز قيامت، با آنان و در خدمت آنان خواهند بود.)
دليل ديگري كه براي چنين برداشتي، از آيات استنادي، وجود دارد عبارت است از:
1 ـ خداوند، حضرت موسي، را ابتدا براي سي شب دعوت فرموده. و بعد از آن، ده شب ديگر به آن مدّتع اضافه فرموده است. و ميقات، در مدّت چهل شبانه روز تكميل شده. و اين مسئله، فقط نقل يك واقعه نيست. بلكه اشاراتي دارد، كه ما هم از آن نتيجه بگيريم. و به «ليلة القدر» برسيم. و گرنه، دليلي نداشت كه چهل شب دعوت از موسي را، به دو بخش سي شب و ده شب، تقسيم فرمايد.
2 ـ حضرت رسول ()، حلول ماه مبارك رمضان را با جملة (دُعيتم الي ضيافة الله) اعلام مي فرموده. كه مسلّم مي دارد كه مؤمنان روزه دار، سي شب، در ميقات با خداوند دعوت خواهند بود. كه امري است واجب. و مطابق با سي شب دعوت اوليّة حضرت موسي ـ  ـ باشد. و چون به ميقات آن حضرت، ده شب ديگر اضافه شده است، اشاره به اين دارد كه مؤمنان هم، ده شبانه روز ديگر، استحباباً، به مدّت عبادت خاصّ خود بيفزايند. تا ميقات خداوند يا بگو شب قدر، تكميل شود. بخصوص اينكه در آيات سورة فجر فرموده «و الفجر و ليال عشر» هشدار با طليعة فجر، روز عيد فطر، دعوت را پايان يافته تلقّي نكني، و شبهاي دهگانه را نيز درياب. (تا ميقات تو تكميل شود). پس به طور خلاصه، مطالب زير را فهرست وار، عرضه مي داريم:
1 ـ اينكه مفسّران، (واو) هاي پنجگانه را، كه در اوّل سورة فجر، قسم گرفته اند، بي وجه است. بخصوص اين كه خداوند، قسم گرفتن آنها را نشانة بي خردي معرّفي فرموده است.
2 ـ اينكه شفع و وتر را، آدم و حوا، و يا شفع را آدم و حوا، و وتر را خداوند گرفته اند، بي مورد است.
3 ـ اينكه «ليلة القدر» را، يك شب، به معناي مصطح آن گرفته اند، اشتباه است. زيرا كه «ليلة القدر» قرينة «يوم الدّين» يا «يوم القيامه» است. (ما قبلاً و كراراً، در اين خصوص، توضيح داده ايم. كه هر چه خداوند آفريده است، زوج و قرينه اي دارد. «و من كلّ شيء خلقنا زوجين».
4 ـ قرآن، براي افاضة «ليلة القدر» به مؤمنان نازل شده است.
5 ـ عظمت ماه مبارك رمضان، بيش از آن است كه تصوّر مي كرده ايم.
6 ـ روزة يك ماهه، در ماه رمضان واجب است. و هر مسلماني مكلّف است، به انجام آن است و اين حدّاقّل است. ولي براي درك «ليلة القدر»، بايد ده روز ديگر، به آن اضافه شود. امّا مسئله اين است، كه ده روز اضافي را، قبل از ماه رمضان، به عبادت بپردازيم، يا بعد از آن؟ نقل داستان ميقات حضرت موسي، حكايت از افزودن ده شب، بعد از سي شب دارد. ولي آيات اوّل سورة والفجر، اشاره به ده شب قبل از روزة واجب را دارد. كه با شفع و وتر، جمعاً چهل شبانه روز مي شود. توصية بزرگان دين هم اين است، كه استحباباً براي تعظيم ماه مبارك رمضان، بهتر است به استقبال آن رفت. و چند روز آخر شعبان را، روزه گرفت. و به عبادات ديگر پرداخت. و لذا، ارجح اين است، كه دهة آخر شعبان را مانند ماه رمضان، به عبادت بپردازيم. (امّا اگر هم ده روز آخر شعبان، و هم ده روز از بعد از عيد فطر را روزه بگيريم، احتمالاً بيشترمقرون به صواب خواهد بود. و منظور كامل تر حاصل مي گردد).
7 ـ قرآن فقط يك بار و بتدريج، نازل شده است. نه دو بار.
8 ـ ترجمة سورة قدر، با توجّه به توضيحاتي كه داديم، به شرح زير خلاصه مي گردد:
«بسم الله الرّحمن الرحيم ـ انّا انزلناه في ليلة القدر ـ (ما قرآن را براي (افاضة) ليلة القدر نازل كرديم) و ما ادريك ما ليلة القدر ـ (تو نمي تواني اهميّت (ليلة القدر) را درك كني (به لحاظ عظمتي كه دارد). ليلة القدر خير من الف شهر ـ (ليلة القدر، ثمره و نتيجة هزار ماه (يك عمر عمل به مفاد قرآن) است تنزل الملائكة و الرّوح فيها باذن ربّهم من كلّ امر ـ (فرشتگان به همراهي روح، به فرمان پروردگارشان از هر لحاظ، و براي هر گونه خدمت و اطاعتي، بر چنين بنده اي، كه ستايش پروردگار را بطور شايسته انجام دهد، خلق و اعزام، يا نازل مي شوند. يعني چنين بنده اي به مقام آدميّت مي رسد. و مسجود فرشتگان واقع مي گردد). سلام هي حتّي مطلع الفجر». (اين يك نوع خاصّ سلامي است (از پروردگار، بر بندة ستايشگر)تا طليعة فجر. (ميقات).)
ضمناً توجّه خوانندة عزيز را به چند نكتة ديگر در مورد سورة قدر، جلب مي نماييم:
1 ـ جمع حروف سورة قدر، 114. و مساوي تعداد سوره هاي قرآن است.
2 ـ جمع كلمات سورة قدر، 30، كلمه. مطابق سي جزء قرآن است. (و نيز اين سي كلمه، مي تواند مطابق با ايّام ماه مبارك رمضان. و شفع آيات اوايل سورة فجر باشد)
3 ـ اگر حروف آن را به حساب جمل ببريم، جمع اعداد آنها، تقريباً برابر با تعداد آيات قرآن مي شود. اين را هم بايد در نظر داشت كه تعداد آيات قرآن، بين شمارشگران مورد اختلاف است. و آنها را 6205 ـ 6216 ـ 6229 ـ 6236 ـ 6666 شمارش كرده اند. در اين محاسبه، آية «بسم الله الرّحمن الرّحيم» را - يك بار نازل شده با سورة حمد، مي دانند. و معتقدند كه براي اوّل سوره هاي ديگر نازل نشده است.
همينطور است تعداد سوره ها. كه آنها را 111 ـ 112 ـ 114 ـ 115 ـ 116، دانسته اند. كه معروف ترين نظر، 114، است. وقرآن نيز بر همين اساس، جمع آوري و تنظيم شده است.
علّت اختلاف بين آيات قرآن، اين است كه بعضي شمارشگران، در پاره اي موارد، دو آيه را يكي شمرده اند. ولي بعضي دو آيه حساب كرده اند.
امّا به نظر ما «بسم الله الرّحمن الرّحيم» كه بايد طبق دأب قرّاء اوّل هر سوره باشد، جمعاً مطابق تعداد سوره ها، 114 مورد باشد. به علّت تهديد آميز بودن سياق سورة (برائت)، در برابر كفّار و مشركان، آية «بسم الله الرّحمن الرّحيم»، از اوّل آن سوره حذف شده. ولي به طرز زيبائي در آية 30 سورة نمل، ذكر گرديده است «انّه من سليمان و انّه بسم الله الرّحمن الرّحيم» و بدين ترتيب، اگر سورة برائت بسم الله.. ندارد، ولي در عوض سورة نمل، دو بسم الله.. دارد. و لذا هم تعداد سوره ها 114 تأييد مي گردد. و هم لازم مي شود كه آية «بسم الله الرّحمن الرّحيم»، 114 بار جزو آيات شمارش شود.
دليل ديگري كه بسم الله.. جزو سور قرآن است، آية «اقرأ بسم ربّك الّذي خلق» است. زيرا وقتي چنين دستوري صادر مي گردد، شامل اوّلين نفر كه جبرئيل بوده است، مي شود، تا آخرين نفر، يعني آخرين فردي كه در پايان زندگي دنيوي مي ميرد. زيرا جبرئيل هم سور و آيات را هنگام نزول، بر پيغمبر عظيم الشأن قرائت مي نموده است. و دليلي ندارد كه خود او از تكليف قرائت اين آية كريمه مستثني باشد.
نكتة ديگري را كه نبايد از نظر دور داشت، اين است كه قرآن، اصولاً و عمدتاً، در روزها به مدّت بيست و سه سال، و به مناسبتهاي لازم، نازل مي شده است. و چون چنين است. اگر آن طور كه ديگران تصوّر كرده اند، بطور يك جا و در يك شب قدر، نازل شده بود، بايد همين گونه كه در آية «سبعا من المثاني» عمل شده است، در خصوص يك جا نازل شدن قرآن، در يك مرتبه، هم توضيحي داده مي شد. تا هر گونه ابهامي رفع گردد.
ما قبلاً ذيل آيات مربوط به خلقت آسمانها و زمين، توضيح داده ايم كه مفسّران اشتباهاً حرف (في) را كه تعليل است، ظرف گرفته اند. و از اين بابت، خساراتي به دنياي اسلام وارد شده است.
اين سهل انگاريها، منحصر به همين يكي دو مورد نيست. در مورد حرف (و) هم در آياتي مانند «تخرج الحيّ من الميِّت و تخرج الميِّت من الحيّ» در همان حال كه شب را در روز فرو مي بري، در همان حال نيز روز را در شب فرو مي بري. و در همان حال كه زنده را از مرده بيرون مي آوري مرده را هم از زنده بيرون مي آوري.. اگر (و) را به معني مع (مي گرفتند، روح كلام آشكارتر مي شد. و موضوع به صورت زير در مي آمد كه: از يك سو، شب را در روز فرو مي بري. و در همان حال از سوي ديگر، روز را در شب. و اين حالت، لا ينقطع ادامه دارد. و اين درست، كروي بودن زمين و گردش آن را به دور محور خود آشكار مي كرد. در حالي كه از آنچه مفسّران به دست داده اند، جز يك تعريف مبهم، چيزي عايد نمي شود. همين گونه است موضوع «تخرج الحي من الميِّت و تخرج الميّت من الحيّ»، كه اگر (و) را به معني (مع) بگيريم، معني واقعي آيه آشكار مي شود.خداوند در همان حالي كه زنده را مي ميراند، مرده اي را بدون يك لحظه فاصلة زماني، پديدار مي كند. كه از زندة بيرون كشيده است. و همين گونه تبديل مرده به زنده، بدون يك لحظه تأخير انجام مي شود. يعني هر دو عمل توأم و همزمان هستند. و اين درست مفهوم «كن فيكون» را مجسم مي كند. در صورتي كه ا ز تعاريف ديگران، اين قبيل تفاهمات حاصل نمي گردد. همين گونه اثر (و) در آية «يمحوا الله ما يشاء و يثبّت و عنده امّ الكتاب». (39، رعد) كه (و) به معني (مع) حال است. و بسياري موارد ديگر.
از اين جهت، لازم است كسي كه مي خواهد مفاهيم آيات را درك كند، به آسان ترين و متداول ترين و شايع ترين داده اها و دانسته ها نپردازد. وحتّي در جزئيات و حروف هم دقيقاً تعمّق و تدبّر كند. بلكه با هدايت خداوند، روح مطلب را در يابد.
چه مبارك سحري بود و چه فرخنده شبي
آن شـــب قدر، كــه اين تازه براتم دادند (حافظ)
تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه