SHAMAMEH.ORG

چرا خداوند، خود جانها را مي گيرد؟
«الله يتوفي الانفس حين موتها و الّتي لم تمت في منامها فيمسك الّتي قضي عليه الموت و يرسل الاخري الي اجلٍ مّسمّي انّ في ذالك لايات لقوم يتفكّرون». (خداوند، هنگام فرا رسيدن مرگ، نفس (يار و آنها) را مي گيرد. و آن را كه نمرده است، روانش را هنگام خوابيدن مي گيرد. جاني را كه مرگش حتمي است، نگاه مي دارد. و ديگري را (كه جانش به هنگام خوابيدن گرفته مي شود، ولي مرگش فرا نرسيده، به جسم او) مي فرستد. تا زمان نامبرده (زمان مرگ او برسد). آگاه باشيد كه در اين بيان، اشاراتيست براي كساني كه به تفكّر عميق مي پردازند. 42. زمر).
اشارات آية فوق، به شرح زير است:
1 ـ هر انساني، دو گونه مرگ دارد: يكي كوتاه مدّت، در هر شبانه روز، كه حدّاقل يك بار و عمدتاً شبها عارض مي شود. و ديگري هر عمر يك بار، در پايان زندگي اين جهاني.
2 ـ در هنگام خواب خداوند، رواانها را مي گيرد. و مدّتي (چند ساعت) نگاه مي دارد. امّا چون مرگ فرا نرسيده، آنها را پس از خواب، به جسم بر مي گرداند. و اين برنامه، تا زمان رسيدن مرگ، تكرار مي شود. و به هنگام مرگ، وقتي روان گرفته شد، تا زمان رستاخيز، به جسم باز نمي گردد. ولي پس از رستاخيز، برمي گردد. و مجدداً جسم براي زندگي دوباره، زنده مي شود.
3 ـ اشارة بسيار مهمّ آيه، اين است كه مردن، هم عيناً مانند خوابيدن است. و تفاوتي كه دارد، اين است كه خواب، كوتاه مدّت. ولي مرگ دراز مدّت است. و تفاوت ديگر اين است، كه در خواب، اعمال فيزيكي حياتي بدن، نسبتاً فعّال. و آمادة پذيرائي مجدّد از روح باقي مي ماند. امّا در مرگ، فعّاليت قلب، به علّت اين كه مدّت جدائي روح، طولاني خواهد بود، متوقّف مي شود. زيرا فعّال بودن، نيازمند تغذيه است. كه ادامة آن را در شكل ظاهر، ضرورتي ندارد. و لذا متوقّف مي شود. و اعضاي رئيسة ديگر هم، از فعّاليّت باز مي ماند. و لذا ظاهراً به فساد و متلاشي شدن جسم مي انجامد.
4 ـ جملة «الله يتوفي الانفس..»، حكايت دارد، از اين كه خداوند، خود روانها را مي گيرد. و اگر آيات ديگر، گرفتن روانها را از وظايف فرشتگان (ملك الموت و ملايكة ديگر) بيان كرده اند، احتمالاً آنها را در يد قدرت خداوند قرار مي دهند. چون جملة «فيمسك الّتي قضي عليه الموت..» اين معنا را مي رساند. كه نگهدارندة روانها، خداوند است
5 ـ چون براي تقويت اندام فعّال بدن، احتياج به تغذية آن وجود دارد، كه از زمين و مواد آن تأمين مي شود. با عنايت به اصل «ما تري في خلق الرّحمن من تفاوت»، (توحيد نظام) مسلّم است، كه روان هم براي تقويت، نيازمند نوعي تغذيه است. و خداوند كه با خواباندن انسانها، روانهاي آنها را مي گيرد، به نوعي كه خود مي داند، آنها را تغذيه و تقويت مي نمايد. و برمي گرداند. بنابراين، احساس خواب كه دست مي دهد يعني احساس گرسنگي روح است. و لذا احساس گرسنگي و تشنگي جسم را ما به خواست خداوند پاسخ مي گوييم. ولي احساس گرسنگي و نياز روح را، خداوند خود جواب مي دهد. زيرا روح متعلّق به اوست. «و نفخت فيه من روحي». هر چند همه چيز، در اصل متعلّق به اوست.
6 ـ جملة «انّ في ذالك لايات لقوم يتفكّرون». توجّه مي دهد، كه چون خواب، براي شما انسانها، تكرار مي شود، و تا حدودي از كيفيّت آن آگاهي پيدا كرده ايد، مي توانيد قياس كنيد كه مرگ هم كه ما (خداوند)، خواب را مقياس آن قرار داده ايم، عيناً مشابه خواب است. و هر چه در خواب مصداق دارد، همانگونه هم در مرگ مصداق پيدا مي كند. ولي در مقياسي بيشتر و بزرگتر.
خواب، با سست و كرخت شدن اعضا، و مور مور شدن سلولها، آغاز مي شود. و يكباره شخص در بي خبري فرو مي رود. مرگ هم همين گونه است. و لذا في نفسه دردناك نيست. ولي مقدمات آن ناراحت كننده است. كما اينكه خواب هم چنين است. در مدّت خواب، آدمي از گذشت زمان، بي خبر مي ماند. در مرگ هم همينطور است. و آيات متعددّ هم حكايت از همين معاني دارند. كه پس از رستاخيز، كه از آدميان مي پرسند، چه مدّت در حال درنگ بوديد؟ مي گويند: يك روز يا قسمتي از روز را.
خواب شبانه، فاصلة بين دو روز است. كه در پايان روز است. كه در پايان روز سابق، فعّاليّت متوقّف مي شود. و با آغاز روز لاحقّ، زندگي با فعّاليّت آغاز مي شود. مرگ هم فاصله (برزخ) بين دو زندگيست. كه با پايان يافتن فعّاليّت روز اول، روز دوم آغاز مي شود. و با شروع مرحلة بعد، مرحلة قبلي پايان مي پذيرد.
در خواب، كساني كه روح نا آرامي دارند، گرفتار كابوسهاي وحشتناك مي شوند. ولي آنان كه را به دور از عذاب وجدان، و با روح آرام، سر بر بالين نهاده اند، آرام و مطمئنّ مي خوابند. و احيانّا با رؤياهاي شيرين بسر مي برند. دورة برزخ هم همينطور است. به تناسب عمل، براي هر كس گاه گاهي حالاتي وحشتناك، يا شيرين پديد مي آيد. همانگونه كه در دوران زندگي خواب و بيداري تكرار مي شود. مي توان گمان كرد كه مرگ و زندگي هاي آتي هم تكرار شدني هستند. (توحيد نظام) و ما هم قبلاً با استناد به آيات 106و 108، از سورة هود، و آيات ديگر، استدلال كرديم كه زندگي در بهشت و دوزخ، به آن مفهومي كه درتصوّر ماست، هميشگي و الي الابد نيست. (به آن بحث مراجعه فرمائيد.)
7 ـ اگر همانطوري كه فوقاً اشاره كرديم، نظر ما در خصوص تغذيه و تقويت روح، به هنگام خواب، درست باشد، و نيز با توجّه به اينكه اعضاي خستة جسم، نيز با خوابيدن تقويت مي شوند، مي توان گفت كه پس از مرگ هم، روح مردة مورد تغذيه و تقويت قرار مي گيرد. تا براي گذراندن عوالم بعد، آمادگي پيدا كند، و در صورت صائب بودن اين فرض، مي توانيم بگوييم: جسم هم با فرو رفتن در خاك، عليرغم تجزيه اي كه در اجراي اندام صورت مي گيرد، به نحوي تغذيه و تقويت و آماده براي رستاخيز مي شود. هر چند ممكن است اين فرض، از نظرهائي مورد تمسخر قرار گيرد. امّا توحيد نظام، جواز ما براي اين قبيل استدلالها مي باشد. بخصوص اينكه خداوند خود، ذيل همين آية مورد بحث، فرموده است: «انّ في ذالك لآيات لقوم يتفكّرون». در اين آيه اشاراتي است، براي كساني كه به تفكّر عميق مي پردازند.
ما تفكّر كرديم. و بخشي از نتيجة تفكّر خود را به شرح فوق، عرضه داشتيم. كما اينكه در مورد بعضي آيات ديگر هم چنين كرده ايم. خوانندگان هم تفكّر كنند. و رد و قبول استنتاجهاي ما را اعلام فرمايند.
آنچه به نظر ما ناپسند است، عدم تفكّر قرآن داران است. نه تفكّر و تدبّر و بيان نتايج، به منظور بحث انگيزي. در نهايت ضرورت دارد كه نكته اي مهّم را عرضه بداريم: روح كه فارسي آن «روان» است از عالم بالا است ولي جان به معني «حيات» است كه از فعل و انفعالات فيزيكي و شيميائي جسم است كه به هنگام خواب كه روح از بدن جدا مي شود، به علّت فعل و انفعالات فيزيكي و شيميائي انسان زنده است امّا چون روح كه هدايت جان را به عهده دارد بدن را به امر خداوند ترك كرده است، بدن زنده راهنمايي نمي شود و كارايي لازم را ندارد. – پس آنگاه كه روح يا روان به بدن بازگشت ابزارهاي ادراك مانند چشم و گوش و ساير احساسات را كه مركز آنها مغز است بدست مي گيرد و به هدايت جان و بدن مي پردازد – ما انشاءالله در فرصت مناسب ديگري در اين خصوص بيشتر توضيح خواهيم داد. فقط در اينجا تأكيد مي نماييم كه حقيقت جويان اين نكته مهّم را مورد توجّه داشته باشند.
تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه