مسابقة الهي و جايزة آن
1 ـ «سابقوا الي مغفرة من ربّكم و جنّة عرضها كعرض السّماء و الارض اعدّت للّذين آمنوا بالله و رسله ذالك فضل الله يؤتيه من يشاء و الله ذو فضل عظيم». (21، حديد). 2 ـ (و سارعوا الي مغفرة من ربّكم و جنّة عرضها السّموات و الارض اعدّت للمتّقين». (127، آل عمران). 1 ـ از همديگر پيشي بگيريد. براي رسيدن به آمرزش پروردگارتان. و بهشتي كه گستردگي آن گستردگي آسمان و زمين است. كه براي كساني كه به خداوند و فرستادگان او ايمان مي آورند، فراهم شده است. اين فضل و بخشش خداوند است، كه آن را به هركه بخواهد مي بخشد. و خداوند، داراي بخشش عظيم است. (21، حديد). 2 ـ بشتابيد براي رسيدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتي كه گستردگي آن گستردگي آسمان ها و زمين است. كه براي اهل تقوا فراهم شده است. (133، آل عمران) دو آية مذكور، هر چند در كلّ، هم معنا هستند، ولي در صدر و ذيل، تفاوتهائي دارند. كه دقّت در آنها، نكات ظريفي را آشكار مي كند. 1 ـ كلمة «سابقوا» به معني اين است كه در مسابقه شركت كنيد. اكنون اين مسابقه اي است كه انسانها از طرف خداوند به آن دعوت، يا بگو امر شده اند. و جايزة برندگان آن، آمرزش خداوند و بهشت اوست. كه گستردگي آن همانند گسترش آسمان و زمين است. و اين جايزه، نصيب كساني مي شود كه به خداوند و فرستادگان او، ايمان بياورند. اين جايزه، بخشش و فضل خداوند است. و خداوند هم به طوري كه مي دانيد، متناسب با فضل و كرم اوست. پس جايزه بسيار بزرگ و ارزشمند خواهد بود. 2 ـ هر چند در جملة «من يشاء»، ظاهراً ضمير فاعلي به خداوند بر مي گردد، يعني جايزه اي را كه خداوند تعيين فرموده است، به هر كه بخواهد مي دهد. ولي اين جمله مي تواند دو معني يا بگو دو جنبه داشته باشد. بخصوص اينكه در آيه اي به كار رفته استكه شرط برنده شدن، شركت در مسابقه است. و لذا يك معني ديگر جمله، اين مي شود كه هر كس مايل است چنين جايزة عظيمي را به خود اختصاص دهد، بايد در مسابقه شركت كند. و معلوم است كه شرط پيروزي در مسابقات هم، تمرين و ممارست و نيرو و اراده است. (يعني هر كه بخواهد، و آمادگي داشته باشد، مي تواند برنده شود). بنابراين، ضمير فاعلي «من يشاء» به شركت كنندگان در مسابقه بر مي گردد. و در صورتي كه ضمير فاعلي را به خداوند برگردانيم، از آيه، بوي جبر به مشام خواهد رسيد. بدين معني كه درست است كه خداوند، مسابقه اي ترتيب داده، و شرايط و كيفيّت شركت در آن را هم اعلام فرموده، و بعضي از شركت كنندگان هم بر بعضي ديگر پيروزي به دست مي آورند. ولي در نهايت، خداوند است كه جايزه را به هر كه بخواهد مي دهد. و چنين مفهومي از فضل عظيم خداوند، بعيد است. و لذا وقتي خداوند چنين برنامه اي ترتيب داده، مسلّم است كه جايزة برنده راحتّي بيشتر از آن را هم اهدا خواهد كرد. و لذا به نظر مي رسد، كه ضمير فاعلي جملة «من يشاء» به شركت كنندگان در مسابقه، بر مي گردد. نه به خداوند. و اين نكتة ظريف را بايد مترجمان و مفسّران قرآن، از نظر دور ندارند. زيرا مشابه با آن، در قرآن زياد بكار برده شده است. و عدم توجّه به آنها، منتج به نتيجه اي نامناسب مي شود. آية دوم، يعني آية 133، از سورة آل عمران، نيز نظر ما را در اينكه ضمير فاعلي جملة «من يشاء» به مؤمنان شركت كننده در مسابقه بر مي گردد، نه به خداوند، تأييد مي نمايد. زيرا در اين آيه، ذكري از جملة «من يشاء» به ميان نياورده است. و بهشت را فراهم شده بي چون و چرا، براي اهل تقوا معرّفي فرموده است. زيرا ايمان به خداوند و پيامبرانش، بخصوص اگر همراه با سباقت به سوي مغفرت پروردگار باشد، مؤمنان را در صف اهل تقوا قرار مي دهد. و اهل تقوا هم كه به شرح آية 133 آل عمران، برخوردار شوندگان بهشت هستند نكتة مهمّ ديگر اين كه، در آية سورة حديد، كه قضيّه با اهل ايمان مربوط مي شود، كه در مسابقه شركت مي كنند، گستردگي آسمان را (مفرد) با زمين معرّفي فرموده است. ولي در آية سورة آل عمران، گستردگي بهشت را بطور مطلق، گستردگي آسمانها (جمع) و زمين معرّفي فرموده است. و اين تفاوت تعريف، به معني اين است كه بهشت اهل تقوا، بسيار گسترده تر است از بهشت اهل ايمان. و اين حكايت از اين دارد، كه تقوا در درجه اي بالاتر از ايمان است. و نيز حكايت دارد، كه بهشت درجه درجه است. هر كس بر حسب اعمال خود، در مقام و درجة متناسب با اعمال خود، قرار مي گيرد. و اين اشاره، در آياتي مانند 132، انعام، و آيات مشابه ديگر، تصريح گرديده است. كه مي فرمايد: «و لكلّ درجات ممّا عملوا و ما ربّك بغافل عما تعملون». (براي هر كسي، بر حسب اعمالي كه انجام دهد، درجاتي (در بهشت يا مقام قرب) تعيين مي گردد. و خداوند از اعمال شما بي خبر نمي باشد. (با خبر و آگاه است). به اين نكته نيز بايد توجّه كرد. در تعريف بهشت فرموده است: كه گستردگي آن همين گستردگي آسمانها و زمين است. و با ذكر زمين خواسته است بفرمايد: مكان بهشت، در همين مكانيست كه آسمانها و زمين، برقرار گرديده است. نه جاي ديگر. و نبايد تعجّب كرد، كه اگر در همين جاست، (بخصوص در زمين هم هست)، چرا ما آن را نمي بينيم؟ بايد بدانيم كه در فضائي كه جسم ما اشغال كرده است، روح هم عيناً در همين مكان جا گرفته است. ولي ما آن را نمي بينيم. بنابراين، مي توان گفت كه بهشت روح عالم آسمانها و زمين. و قرينه و زوج نامرئي آن است. يعني آسمانها و زمين، عالم شهود. و بهشت، عالم غيب است. در يك مكان توأماً به صورت متداخل قرار دارند. در صورتي كه اين استنباط ما درست باشد، لازم مي آيد كه ما پس از رستاخيز، وارد عالم غيب بشويم. و در آن صورت، عالم شهودي كه ما فعلاً در آن ساكن هستيم، غير قابل رؤيت خواهد شد. و اين با اصل تبديل، كه ما قبلاً از آيات مختلف منجمله آية 48، از سورة ابراهيم، كه مي فرمايد: «يوم تبدّل الارض غير الارض و السّموات و برزوا لله الواحد القهّار». (روزي كه زمين و آسمانها به زمين و آسماني، جز آنچه كه اكنون هستند، تبديل مي شوند، (و با وضع جديد) براي اطاعت خداوند يكتاي مسلّط بر همه چيز، آشكار مي شوند). و نيز همانطوري كه خداوند شب را در روز و روز را در شب مي راند. و زنده را از مرده و مرده را زنده بيرون مي آورد، غيبت را هم از شهود و شهود را هم از غيبت بيرون مي آورد. و اين نتيجه گيري متّكي بر اصل توحيد نظام است. «ما تري في خلق الرّحمن من تفاوت»، (در نظام آفرينش خداوند رحمان تفاوتي نمي بيني. (نمي تواني پيدا كني. هر چند تلاش كني). (3، ملك). براي اينكه دقّت فرماييد كه آيات استشهادي ما چقدر با استنتاجها متناسب و مؤيّد هستند، چهار آية اوّل سورة ملك را، ذيلاً باز نويسي مي نماييم. كه با دقّت مورد تدبّر قرار گيرند. «تبارك الّذي بيده الملك و هو علي كلّ شيء قدير ـ الّذي خلق الموت و الحيوة ليبلوكم ايّكم احسن عملا و هو العزيز الغفور ـ الّذي خلق سبع سموات طباقا ما تري في خلق الرّحمن من تفاوت فارجع البصر هل تري من فطور ـ ثمّ ارجع البصر كرّتين ينقلب اليك خاسئا و هو حسير.». رسانندة خير بسيار است. خداوندي كه سلطنت به دست اوست. و او بر هر چيزي تواناست. آن كسي كه مرگ را با زندگي آفريد. تا شما را بيازمايد. (شما را در وضعي قرار دهد كه نتيجة اعمال شما از اختياري كه به شما داده، آشكار شود) كه كدام يك عمل بهتري انجام مي دهيد. و او عزيز و آمرزنده است. كسي كه هفت آسمان را همانند و برابر آفريد. و تو در آفرينش خداوند رحمان، تفاوت و اختلافي نمي بيني. (نظام يكيست) پس چشم برگردان (باز هم به دقّت بنگر). آيا در نظام تفاوتي و فطوري مي بيني؟ پس باز هم دوباره، دقيقاً بنگر. نگاه تو درمانده و خسته برمي گردد. (بي آنكه اختلافي مشاهده شده باشد.). ملاحظه مي گردد كه در آية اول، سخن از سلطنت و قدرت است. در آية دوم، سخن از خلقت مرگ و زندگيست. و در آية سوم، سخن از خلقت آسمانها، و يگانگي و وحدت نظام خلقت است. و در آيات سوم و چهارم، تأكيد بر تحقيق و تدبّر، در امر آفرينش، براي حصول اطمينان از وحدت نظام آفرينش است. و اينكه هيچگونه اختلافي بين خلقت مرگ و زندگي، و خلقت آسمانها، وجود ندارد. و اين، تأكيد دارد، كه همانگونه كه مرگ را از زندگي، و زندگي را از مرگ. و شب را از روز و روز را از شب، بيرون مي كشد. آسمانها را هم كه از عالم شهود هستند، از عالم غيب بيرون مي آورد. و عالم غيب را هم، از عالم شهود بيرون مي آورد. و لذا، اگر ما ادّعا كرديم، كه پس از مرگ و رستاخيز، از عالم فعلي كه عالم شهود است، وارد عالم غيب مي شويم، و در اين صورت، عالم فعلي براي ما غايب مي شود، سخني به گزاف نگفته ايم. روز قيامت هم كه با وضع جديدي رو برو مي شويم، و دچار يك نوع حالت گيجي ناشي از انتقال، از عالم شهود هستيم، به ما خطاب مي رسد كه «لقد كنت في غفلة من هذا فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد». (تو كاملاً از اين عالم، (غيب) بي خبر بودي. ما پرده از چشمانت برگرفتيم. و نتيجتاً امروز چشمانت تيزبين شده اند. و (حقايق پنهان بر تو آشكار گرديده). 32، ق) حكايت از اين دارد، كه بينشي كه ما در آن عالم پيدا مي كنيم، با ديد فعلي ما متفاوت خواهد بود. آن چنانكه در سابق كراراً بيان كرده ايم، آيات قرآن را بايد با خود آيات، ترجمه و تفسير كرد. براي ترجمه و تفسير صحيح هم، بايد اوّل اصول را شناخت و ملاك عمل قرار داد. و هر چند، آيات قرآن، همه اصل هستند.ولي حدّاقّل بايد همانگونه كه ما تاكنون، يازده (11) اصل از اصول را، گلچين و ارائه نموده. و مورد مراجعه قرار داده ايم، و با مراعات مفاهيم آنها، به بعضي از اشارات بي سابقه، آگاهي يافته ايم، هر مفسّري كه مي خواهد كاري جديد عرضه كند بايد يا خود، شيوة جديدي را برگزيند. يا شيوة كار ما را دنبال كند. اين همه شهد و شكر، كز سخنم مي ريزد مزد صبــريست، كز آن شاخ نباتم دادند (حافظ)
|