SHAMAMEH.ORG

بي اعتنائي به كتب آسماني ديگر؟
«والّذين يؤمنون بما انزل اليك و ما انزل من قبلك و بالآخرة هم يوقنون» و كساني (از اهل تقوي هستند) كه به آنچه بر تو نازل شده است و به آنچه قبل از تو نازل شده است ايمان داشته باشند و به آخرت هم يقين حاصل كنند(4بقره)
به طوريكه قبلاً نيز بيان داشته ايم شش شرط تقوي كه در دو آيه بيان گرديده است مجموعاً لوازم تقوي هستند و يكي از اين شروط ايمان داشتن به كتب آسماني قبل از قرآن مي باشد.
اشارات صريح و ضمني بسيار در قرآن هست كه ايمان به پيامبران سلف و كتب آسماني ديگر را ضروري مي نمايد كه از آن جمله است (آيه 285 سوره بقره) «آمن الرّسول بما انزل اليه من ربّه و المؤمنون كلّ آمن بالله و ملائكتة و كتبه و رسله، لا نفرّق بين احد من رسله و قالوا سمعنا و اطعنا غفرانك ربّنا و اليك المصير» پيامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شد ايمان آورد و مؤمنان هم همه به خداوند و فرشتگان و كتاب ها و فرستادگانش ايمان آوردند (و گفتند) ما ميان هيچ يك از پيامبران خداوند فرق نمي گذاريم و گفتند پروردگارا (كلامت را) شنيديم و فرمانبرداريم. آمرزشت را خواستاريم (وسعادت و كمال ما) در سير به سوي تو مي باشد.
در اين آيه هم خداوند خواست خود را كه ايمان بندگان به پيامبران سلف و كتاب هاي آسماني آنان است از زبان حضرت رسول و مؤمنان بيان فرموده و در جمله «قالوا سمعنا و اطعنا» كه بعد از جملة «لا نفرّق بين احد من رسله» آمده است تصريح فرموده كه در برابر ايمان داشتن به پيامبران سلف و كتب آسماني آنان كه براي مسلمانان تشريع نموده ايم وظيفه آنان قبول كردن و فرمانبرداري است «قالوا سمعنا و اطعنا» و در برابر هر گونه غفلت طلب آمرزش يعني توبه است «غفرانك ربّنا» پروردگارا آمرزشت را خواستاريم يعني از هر گونه سهل انگاري در اين خصوص ما را ببخش.
اين كه گفتيم خداوند خواست خود را از زبان حضرت رسول و مؤمنان بيان فرموده است از جملة صدر آيه كه مي فرمايد«آمن الرّسول بما انزل اليه من ربّه» استفاده نموده ايم زيرا در جاي جاي قرآن به لزوم ايمان به پيامبران سلف و كتاب هاي آسماني آنان تأكيد گرديده و چون اوّلين و شريف ترين مؤمن به قرآن خود دريافت كنندة آن يعني حضرت رسول بوده است مسلّم است كه به تمام آن پيامبران و جزئيّات آن كتب آسماني ايمان داشته است پس نقل قول مذكور در آيه فوق «آمن الرّسول...» به قول آن حضرت هم مربوط مي شود.
نكته ديگر اين كه حرف«و» در «والمؤمنون» مي تواند به معني مع باشد يعني «آمن الرّسول ... مع المؤمنون...» و در اين صورت به هنگام قرائت روي كلمة «والمؤمنون» وقف مي شود. ولي چون شرافت حضرت رسول فوق همگان مي باشد خداوند بين نام او و مؤمنان جمله «بما انزل اليه من ربّه» را فاصله انداخته است تا شرافت و ايمان آنان در يك درجه قرار نگيرد.
نكته ديگري كه در اين خصوص حائز كمال دقّت است آيه (285 بقره) است كه بعد از آيه فوق تكليف را كاملاً روشن مي نمايد تا مسلمانان تصوّر نكنند كه اگر به كتب آسماني ديگر هم ايمان به معني واقعي كلمه داشته باشند به مشقّت مي افتند.
توجّه فرمائيد كه چقدر به جا و زيبا تكليف را روشن فرموده است چون بلافاصله پس از بيان ضرورت ايمان به پيامبران و كتب آسماني سلف مي فرمايد: «لا نكلّف الله نفسا الّا وسعها لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت، ربّنا لا تؤاخذنا ان نسينا او اخطأنا ربّنا و لا تحمل علينا اصرا كما حملته علي الّذين من قبلنا، ربّنا و لا تحمّلنا ما لا طاقه لنا به واعف عنّا و اغفر لنا انت مولانا فانصرنا علي القوم الكافرين» خداوند براي هيچ كس بيش از توانائيش تكليف تعيين نمي كند – هر عمل نيك به نفع عامل آن و هر عمل بد به ضرر مرتكب آن است (پس مؤمنان بگويند) پروردگارا ما را اگر گرفتار فراموش كاري و خطا كاري شديم مؤاخذه مكن، پروردگارا تعهّد سنگين بر عهده ما قرار مده چنانچه بر عهده اقوام و ملل قبل از ما قرار دادي، پروردگارا بار سنگيني را كه توانائي حمل آن را نداريم بر دوش ما مگذار، ما را بيامرز و بر ما رحمت كن، تو ولّي و سر پرست مائي، پس ما را بر مردم كافر پيروز فرما! بعضي نظر دارند كه قرآن و سنّت براي مسلمانان كفايت مي كند و آنچه براي سعادت بشر ضرورت دارد در اين دو فرهنگ عظيم كه واحد هستند ملحوظ است و چه بسا اين كه خود پيشوايان دين در وضع سنّت هر چه را لازم بوده است از شريعت هاي آسماني قبلي اخذ شود گرفته باشند، اين نظر تكليف را از گردن آن گروه از مسلمانان كه خود نمي توانند از كتابهاي آسماني مستقيماً استفاده كنند و تابع علما هستند ساقط مي كند ولي تكليف خود علماء كه پيوسته مكلّف به تدبّر در قرآن هستند چه مي شود؟
اشاره قرآن به اين شرط «پنجمي» حكايت از اين دارد كه نكاتي در كتاب هاي پيشين هست كه شايد به علّت وجود آنها ضرورتي نداشته است كه ضمن آيات قرآن تكرار شود و بايد در خود آن اديان و كتاب ها جستجو كرد.
امّا بعضي ها استدلال مي كنند كه كتاب هاي آسماني موجود كه در مجموعه «كتاب مقدّس» جمع آوري شده اند اصيل نيستند و نمي توان به آنها اعتماد كرد. اين استدلال از جهتي صحيح است و از جهتي قابل بحث.
آنچه صحيح است اين است كه اصل كتاب تورات در حمله نبوخد نصّر دوّم (بخت النصر) پادشاه بابل به فلسطين و اشغال آن سرزمين و اسارت يهود از بين رفت و آنچه به نام تورات در دست است كتابي است كه پس از آزاد شدن يهوديان توسّط كورش كبير، در قرن پنجم قبل از ميلاد و باز گرداندن آنان به فلسطين به فرمان كورش، توسّط عذرا كاهن گرد آوري و تنظيم شده است، و چون بر اثر محفوضات علماء دين يهود كه نمي تواند آزاد از تحريف و فراموشكاري و احياناً اعمال سليقه باشد تنظيم شده است خالي ازشبهه و خطا نيستند و كتاب هائي هم كه چها ر فقره از آنها به نام اناجيل اربعه معروف هستند مجموعة اعمال و اقوال حضرت مسيح() مي باشد كه توسّط چهار نفر از حواريون و شاگردان آن حضرت ، مدتي پس از عروج او، گرد آوري و تنظيم شده اند و لذا همة آنها آيات آسماني نمي باشند. ساير جزوات كتاب مقدّس نيز شروح مذهبي و تواريخ قومي است كه توسط كاهنان و مورخان يهود نوشته شده و مزامير داود نيز تعزلات و شعر گونه هائي است كه سينه به سينه نقل شده و از افواه جمع آوري و به نام حضرت داود تنظيم گرديده است.
اين نظري است مستند امّا يك نكته را نمي توان ناديده گرفت و اين همان جهتي است كه ماآن را قابل بحث مي دانيم.
آنچه استدلال مي شود، و مستندّات تاريخي هم مؤيّد آن است، اين است كه تورات موجود توسّط عذراء كاهن جمع آوري شده است ولي اين كار در قرن پنجم قبل از ميلاد صورت گرفته است و كتاب در آن تاريخ مكتوب شده است. از طرفي نزول قرآن در اوائل قرن هفتم ميلادي يعني حدود يازده قرن پس از جمع آوري تورات نازل گرديده و در اين تاريخ است كه قرآن فرموده است يكي از شروط تقوي ايمان به كتب آسماني قبل از قرآن است و اين اشاره قرآن بعد از آن است كه احياناً در جريان گرد آوري تورات تحريفات در آن وارد شده است. و اين بدان معني است كه تاريخ نزول قرآن عليرغم احتمال عدم اصالت، كتب مذكور قابل احترام بوده اند و لذا بي اعتنائي ما به آنها موجّه نمي باشد مگر اين كه محقّقاً معلوم شود كه بعد از نزول قرآن باز هم مطالب كتاب هاي مذكور دست خوردگي پيدا كرده اند و لذا فعلاً ما نبايد به مطالب آنها علاقمند يا نيازمند باشيم؟
بنا به دلائل مذكور به نظر مي رسد كه لازم است ما بدون هيچ گونه حبّ و بغضي به صورت علمي مطالب كتب مذكور را مورد تحقيق و نقد قرار دهيم و از آنها كمال استفاده را ببريم. اقدام به چنين كاري علاوه بر اين كه انجام يكي از تكاليف الهي است سبب نزديك تر شدن پيروان اديان توحيدي به يكديگر مي شود كه دنياي مادّي گر ا و ماشيني شديداً نيازمند آن مي باشد.
شايد در نظر اوّل به علّت حجمي كه كتاب مقدّس دارد تحقيق در امر آن مشكل و ممتنع متصوّر شود ليكن اگر ما كتاب هاي شروح و تواريخ و مكاشفات را كنار بگذاريم و از آنچه باقي مي ماند نسبت هاي ناروائي را كه به پيامبران داده اند و جملاتي را كه بيهوده تكرار شده است و تفصيلات مربوط به بر پا كردن خيمه ها و قربان گاهها و وظايف كهنه و آنچه را غير آسماني بودن آنها مسلّم است خارج كنيم و آنچه را مي توان به عنوان آيه منزل قبول كرد گلچين نمائيم تحقيق درباره آنها عملي و آسان خواهد شد به خصوص اين كه آيات قرآن ميزان است و با اين معيار مسلّم مي توان عيار آيات گلچين شده را تعيين و حشور و زوائد آنها را سترد و خلوص آنها را مشخّص كرد. در هر حال از نظر واقع بينان يك معدن فلزات گرانبها با ارزش است هر چند مواد گرانبهاي آن استخراج و تصفيه نشده باشد، ما هم كتاب مقدّس را در وضع موجود بايد مقدّس بدانيم هر چند بر آن ايراد داريم. نكته ديگري كه بر خلاف تصريح قرآن به طور سزاوار مورد توجّه قرار نگرفته است اشارات خود قرآن به اقوال و اعمال و مطالب پيامبران پيشين است كه در حد يك اشاره اخلاقي تاريخي تلقي شده است نه اشاراتي كه بايد به آنها ايمان داشت و مطابق آنها عمل كرد. مثلاً حضرت نوح عملاً وسيلة نجات پيروان خود را فراهم مي كرده و به كار كشتي سازي مي پرداخته است.
حضرت موسي وظيفة عمده اش نجات بني اسرائيل از اسارت در دست فرعونيان بود و پس از نجات و مهاجرت دادن آنان عملاً به تأمين آب و نان و مايحتاج آنان مي پرداخته است، اگر چه ناگزير شود غذا را از آسمان فرود آورد و آب را از دل سنگ بيرون بكشد و حتّي بهانه گيريهاي بني اسرائيل را هم پاسخ مي گفته است، مانند اين كه براي هر سبطي يك چشمه آب جداگانه جاري كند، حضرت شعيب وظيفة خود مي دانسته است كه از خيانت در معاملات جلوگيري و بازار را كنترل نمايد.
وظيفة اساسي حضرت يوسف تأمين و تنظيم امور كشاورزي و خزانه داري و نظم دادن به معيشت مردم مصر و گذراندن آنان از تنگ ناهاي خشك سالي و قحطي بوده است، هر چند آن پيغمبر خدا ناگزير از همكاري با مستكبري مانند فرعون بوده است كه بنا به اشاره قرآن موحّد هم نبوده است.
حضرت داود شخصاً به امور صنعتي مانند ذوب فلزات و بافتن زره مي پرداخته است. حضرت سليمان در كار بهره برداري از دريا، شهرسازي، صنعتگري، نظامي گري پرورش اسب، احداث بناهاي با شكوه تا حد قصر ممّرد و حيوان شناسي تا اندازه اي كه بتواند با آنها رابطة انتقال ما في الضمير (گفتگو) بر قرار كند اهتمام مي ورزيده است، و از اين قبيل اعمال او در قرآن به عظمت ياد شده است، ذوالقرنين به كار جهان گردي و جهان گشائي به منظور زمين شناسي و مردم شناسي مي پرداخته و اصول صنعت گري و ذوب فلزات و سد سازي را عملاً اشاعه مي داده است.
نقل اين قبيل مطالب كه بخش عمده قرآن را تشكيل مي دهند صرفاً به منظور بيان شرح حال پيمبران سلف نيست بلكه ارائه شيوه عمل (سنّت) آنان به مسلمانان براي الگو و اسوه قرار گرفتن به خصوص براي اولياء امور مسلمانان است تا موازي با هدايت جنبه هاي عبادي جامعه هدايت امور مادّي آنان را هم به منظور رسانيدن آنان به اوج مدنيّت به عهده داشته باشند و خود نيز عملاً نمونه و اسوه باشند.
پس اگر ما كتاب هاي آسماني سلف را كه در دسترس هستند به علّت تحريف هاي احتمالي غير قابل اعتماد مي دانيم لا اقّل بايد سنّت پيامبران سلف را كه در قرآن اشاره شده است قابل اعتماد بدانيم و آنها را وحي منزل بشناسيم كه لازمة آن ايمان داشتن به آنها است، و ايمان هم عبارت است از اعتقاد قلبي و التزام عملي؟
حال بايد كلاه خود را قاضي كنيم كه وقتي خداوند خطاب به حضرت داود مي فرمايد «اعمل سابغات و قدّر في السّرد واعملوا صالحاً انّي بما تعملون بصير» زره بساز، نكات ايمني و فني را در ساختن زره رعايت كن، كار را به وجه احسن انجام دهيد كه من اعمال شما را زير نظر دارم(سوره سبا) آيا آيه براي كساني يا كسي تكليف ايجاد مي كند يا نه و صرفاً به منظور آگهي دادن از شرح حال است و ما احياناً «صدق الله العلي العظيم» هم بگوئيم و بگذريم؟
قطع و مسلّم است كه كليه اشارات قرآن تكليف آور است، ليكن بعضي از تكاليف عيني و بعضي كفائي هستند. احتمال اين است كه توجّه به جنبه هاي معنوي قصص انبياء گذشته وظيفه عموم مسلمانان است ليكن، رعايت جنبه هاي معنوي و مادّي سنّت هاي آنان از وظايف رهبران دين است. يعني كسي كه در مقام رهبري مسلمانان قرار مي گيرد علاوه بر اين كه بايد مانند حضرت رسول «ص» عمل كند بايد مطابق حضرت نوح، موسي عيس، داود، سليمان، ذوالقرنين و يوسف... عليهم السّلام هم اقدام كند. طي روزگاران گذشته به غلط دين از سياست كه شامل نظام كلي امور اجتماعي است جدا شده بود و رهبران ديني با نام روحانيّت بالاجبار فقط نسبت به هدايت جنبه عبادي دين مطالعه و تا حدودي اعمال نظر مي كردند و سياست جامعه مسلمانان در دست كساني بود كه بعضاً وابستگي چنداني به دين نداشتند چون حق روحانيّت كه نظارت و رعايت نظم عمومي امور مسلملنان است غصب شده بود هرگاه فرصتي به دست مي آورند پنهان و آشكار عليه سياست مداران اظهار نظر مي كردند و اطرافيان و كار به دستان آنها را تقبيح مي نمودند و سياست مداران نيز كه روحانيّت را مخالف خود مي دانستند از هر فرصتي براي تضعيف يا نابود كردن مخالفان خود استفاده مي كردند و در جريان اين كشمكش ها به تدريج مادّيات از نظر روحانيّت مطرود شناخته شد و معنويّات از نظر دنياداران افتاد و عملاً دين دو پاره گرديد و يك نيمة آن به نام معنويت در يك طرف و نيمة ديگر آن به نام مادّيات (حكومت يا سياست) در طرف ديگر قرار گرفت، امّا خوشبختانه اخيراً در ايران انقلابي صورت گرفت كه تا حدودي آثار آن به بيرون از مرزها هم سرايت كرده است و هر چند مورد مخالفت و كار شكني هاي شديد دنياي كفر قرار گرفته است ولي اميد آن هست كه با واقع بيني رهبريت و پايداري مردم مسلمان، سر انحجام كاملاً پيروز گردد. چيزي كه به صورت يك خطر نا مرئي وجود دارد و براي نظام نو پاي اسلام زيان آور است آثار باقي مانده از اختلافات روحانيّت (رده پايين) و كار به دستان امور سياسي و صنعتي يا به عبارت ديگر عهده داران جنبه مادّي اجتماع اسلامي است.
واقع اين است كه هنوز هم گروهي فقط كار و علم خود را اصل و به صلاح مي دانند و صنعتگر و دانشگاهي و سياستمدار و اقتصادي عمل و دانش خود را، اين علم او را علم .... مي شناسد و گاه و بيگاه بر زبان هم مي آورد و او اين را منحط مي داند و به او پشت مي كند. و اين ميراث شوم قرون گذشته هنوز در انباره هاي سينة بعضي ها باقيمانده و خطر آن عليرغم تلاش هائي كه براي رفع آن صورت گرفته است باقي مي باشد. به همين جهت است كه ما به مصلحت مي دانيم به همين گونه اي كه ملاحضه مي نمائيد بعضي از آيات قرآن را با ديدي جديد مورد بررسي قرار دهيم و جنبه هاي مادّي آن را از زير غبار فراموشي بيرون بياوريم تا مؤمنان باور كنند كه دين به همان مقدار كه به معنويّت اهميّت داده است به مادّيات هم عنايت دارد و لذا صف آرائي نامرئي طرفداران هر يك از جنبه ها جز اشتباه محض معناي ديگري ندارد.
چه كسي مي تواند بگويد اعمال حضرات نوح، يوسف، موسي، شعيب، داود، سليمان و... عليهم السّلام جنبة معنوي و ديني نداشته و خداوند به اين قبيل اعمال اجرا و مزدي نخواهند داد؟
چه كسي مي تواند بگويد لشكر اسلام احتّياج به اسلحه متناسب با مقتضيات روز ندارد و اگر بگويند احتّياج دارد چه كسي مي تواند بگويد اين ها بدون علم و صنعت و پول فراهم شدني هستندپس چگونه مي توان اثر مادّيات در وجود معنويّات را ناديده گرفت و اقدام به كسب علوم دانشگاهي و پرداختن به امور صنعتي و دانش هاي متداوّل ديگر را غير عبادي شناخت؟ آنچه مسلّم است، اين قبيل امور هم جزو نظام اسلامي ايران شناخته شده و رعايت مي گردد امّا حرف ما اين است كه بايد انجام امور غير عبادي مربوط به مسلمانان از هر نوع، عبادت محسوب شود و به قصد قربت باشد. دولت اسلامي بايد خود توجّه كند و به مردم هم ابلاغ كند كه اگر سيلو مي سازد نه آن چنان است كه چون در دنيا متداوّل است مي سازد، بلكه آن گونه مي سازد كه حضرت يوسف به عنوان يك وظيفة پيامبري يعني ديني ساخت، و اگر زرّاد خانه بنا مي كند و اسلحه مي سازد آن گونه ميكند كه حضرت داود كرد و قرآن پيروي از سنّت آن حضرت را واجب دانسته است و... تا به تدريج حقايق دين و قرآن آشكار و اختلاف في ما بين دو گروه مورد اشاره مرتفع گردد و مسلمانان به تدريج آگاه شوند كه فعّاليّت در امور مادّي با رعايت تكاليف، عبادي، خود،عبادت و دين داري است و استفاده كامل از نعمات الهي به شرط رعايت حقوق ديگران حدّ و مرزي ندارد و جيغه پرستي نيست؟
شايد علّت اين كه بعضي انجام اعمالي را كه اصطلاحاً عبادي شناخته شده اند مهمتر از اعمال ديگر مي دانند اين است كه آن اعمال را مستقيماً در رابطه به خداوند مي دانند در حالي كه توجّه ندارند كه مثلاً آن كشاورزي هم كه زمين را شيار مي كند تا تخمي بپاشد و غذاي خود و بندگان ديگر خداوند را تحصيل كند در حقيقت يكي از صفات و اعمال خداوند را كه روزي رساني است عهده دار شده است.
تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه