آيا سجده كردن فرشتگان به آدم همان مفهوم پرستش است؟
«و اذا قلنا للملائكة اسجدوا لآدم ... و (دريابيد) آن گاه را كه فرشتگان مي فرموديم بر آدم سجده كنند... (34 بقره). ما ذيل آيه (28 بقره) با عنوان خلافت خاصّ و خلافت عام به اين نتيجه رسيديم كه خلافت علاوه بر اين كه منحصر به آدم ابوالبشر (يا ابوالآدم) نيست بلكه به دو گونه ظهور دارد يكي در جنبه خاصّ كه شامل انبياء و اولياء و صلحاء مي شود كه هدايت نظام مادّي و معنوي بشر را به دست مي گيرند و ديگر در جنبه عام آن كه شامل مجموعة انسان ها مي شود كه با تبادل علوم و تجارب و فنون از نسلي به نسلي بين افراد هر نسلي تداوم دارد و موجب ترقّي بشر در امور مدني مي شود و لذا مجموعة بشريّت در هر عصري به مثابه يك آدم است؟ با اين توضيح ناگزير سجده فرشتگان هم به دو صورت انجام مي گيرد يكي در صورت خاص در برابر كساني كه به مقام آدميّت مي رسند و ديگري به صورت عامّ در برابركساني كه منشأ ترقي و توسعه و فنون و انتقال آنها به ديگران مي شوند و بشريّت را به پيش مي برند. سجده در لغت و نيز در شريعت به معني نهادن صورت يا پيشاني بر زمين از روي خضوع در پيشگاه خداوند متعال به قصد پرستش و جلّت عظمته مي باشد و اين عمل و هر عمل عبادي ديگر بايد با نيّت پرستش و اراده انجام گيرد و بر اساس تعاريف تكاليف ديني كه متّكي به سنّت و قرآن است تمام عبادات اعم از واجب و مستحب بايد با نيّت و قصد تقرّب انجام گيرد وگرنه مورد قبول نيستند. در مورد اينكه سجده بايد (مانند هر عبادت ديگر) به قصد قربت باشد. (آيه 19 از سوره علق) مي فرمايد: «كلّّا لا تطعه... و اقترب»: «اگر كسي تو را از نمازگزاران منع كند به علّت اين است كه خداوند را شاهد اعمال نمي داند) چنين نيست كه او تصوّر مي كند حرف او را نپذير، سجده به جاي آر و از خداوند تقرّب بخواه. نيّت و قصد به معني اين است كه انسان دانسته و به دلخواه كاري را با حواس جمع انجام دهد، در اين خصوص فرموده است: «يا ايّها الّذين آمنوا لاتقربوا الصّلوة و انتم سكاري حتّي تعلموا ماتقولون» اي كساني كه ايمان آورديد در حالي كه خماريد يا حواستان جمع نيست به نماز نه ايستيد تا بدايند كه در برابر چه كسي هستيد و چه كلماتي را بر زبان مي رانيد... (43 نساء). يعني آنچه در نماز و پرستش خداوند گفته مي شود بايد با توجّه به معاني كلمات و آگاهي از منظور از اداء آن كلمات و خلاصه از صميم قلب باشد وگرنه پرستش محسوب نمي شود. از آيه (101 سوره يوسف) كه مي فرمايد: «و رفع ابويه علي العرش فخرّوا له سجّدا»... والدين خود را (با برادران) بر تخت بالا برد پس در برابر او به سجده در آمدند ... و موضوع آن سجده از نظر قرآن عادّي تلقّي گرديده و تقبيح نشده است – معلوم مي شود كه سجده در برابر كساني غير خداوند اگر بر اساس شرك و پرستش نباشد ممنوعيتي ندارد هر چند بهتر است كه احترام گذاشتن به ديگران با پرستش خداوند به يك صورت انجام نگيرد چنان كه فرموده است: ... «فمن كان يرجوا لقاء ربّه فليعمل عملاً صالحاً و لا يشرك بعبادة ربّه احدا»... پس هر كس ملاقات پروردگارش را آرزو دارد بايد عمل نيك انجام دهد و در پرستش خداوند كسي را شريك قرار ندهد. (110 كهف). نكته ديگري كه بايد به آن توجّه كرد اين است كه فرموده است: «فاذا سوّيته و نفحت فيه من روحي فقعوا له ساجدين»: و آنگاه كه او را متعادل كردم و از روح خود در او دميدم سجده كنان در برابر او باشيد. (29 حجر) كه آنگاه انسان را شايسته مسجود واقع شدن مي داند كه از روح الّهي در او دميده شود و اين نكته اي است بسيار مهمّكه بايد مورد توجّه قرار گيرد. امّا اين روح الّهي چگونه مخلوق با موجودي است كه در انسان دميده مي شود؟ از بررسي آياتي كه در آنها ذكري از روح به ميان آمده است معلوم مي شود كه روح سه گونه است؟ 1 ـ روحي كه پس از به تعادل (سوائي) رسيدن انسان در وجود او دميده مي شود و انسان آدم مي شود، مانند اينكه فرموده است: «فاذا سوّيته و نفخت فيه من رّوحي فقعوا له ساجدين»: و آنگاه كه او را به تعادل رسانيدم و از روح خود در او دميدم سجده كنان در برابر او باشد. (آيات 72 از سوره 38 و 29 از سوره 15). 2 ـ روحي كه در انجام مأموريت هائي نازل مي فرمايد: مانند روحي كه براي نفخه روحي ديگر به حضرت مريم براي حامله شدن او به حضرت عيسي اعزام فرموده است: «فاتخذت من دونهم حجاباً فارسلنا اليها روحنا فتمثّل لها بشرا سوّيا»: دور از خانواده خود پوششي برگزيد پس روح خود را به سوي او فرستاديم و بشري متعادل را در وجود او تشكل داد. (يا خود فرشته در برابر مريم به صورت بشري متعادل آشكار شد) (17 مريم) و آيات متعدّد ديگر با اختلاف عبارت 3 ـ ارواحي كه براي تأييد پيامبران بر آنان القاء مي فرمايد: «رفيع الدّرجات ذو العرش يلقي الرّوح من امره علي من يشاء من عباده لينذر يوم التّلاق»: آن بلند مرتبه اي كه صاحب عرش است (فرمانرواي مطلق بر هستي است) روح را به امر خود بر هر كدام از بندگان خود بخواهد القاء مي نمايد تا مردم را براي روز قيامت هشدار دهد (15 مؤمن) و نيز مانند اينكه در خصوص حضرت عيسي فرموده است: «و ايّدناه بروح القدس»: او را با روح القدس تأييد نموديم (آيات 81 و 254 بقره) و خطاب به حضرت رسول فرموده است: «و كذالك اوحينا اليك روحاً من امرنا ما كنت تدري ما الكتاب و لا الايمان و لكن جعلناه نورا نهدي به من نشاء من عبادنا انّك لتهدي الي صراط مستقيم»: و همين گونه ما روحي را از امر خويش به تو الهام كرديم (در حالي كه تو قبل از آن) نمي دانستي كتاب چيست و ايمان كدام است و ليكن آن را نوري قرار داديم و با آن هر كه بندگان خود بخواهيم هدايت مي كنم و (از اين پس تو هم) هدايت كننده به بزرگراه مستقيم هستي (52 شوري). حال اگر ضمير «ه» را بعد از كلمة جعلنا متعلق به «روحاً»: بدانيم معلوم مي شود كه روح در دو آيه مذكور به معني نور است بخصوص اينكه فرموده است : «و كذالك اوحينا اليك روحاً»: و بدين گونه ما روحي را به تو الهام كرديم – كه اگر در اين موارد منظور وجودي بود مانند فرشتگان بايد ارسال و انزال بر آنان اطلاق مي شد نه الهام و لذا معلوم مي شود كه روحي كه بر پيامبران الهام يا القاء مي شده است يك نوع نور يا بگو بينش خاصّ پيامبري بوده است و احتمالاً بتوان گفت كه در اين قبيل موارد القاء و وحي روح يعني وحي آيات آسماني بخصوص وحي قرآن بر حضرت رسول () مي باشد كه موجب هدايت مردم از ظلمات به نور مي شود. اگر بدليل مذكور منظور از القاء روح را الهام آيات آسماني به منظور هدايت مردم بدانيم ممكن است بتوانيم موضوع را شامل حال آدم ابوالبشر نيز بدانيم كه پس از ارتقاء از درجة انسانيّت به درجة آدميّت با دريافت وحي و الهام هاي آسماني به مقام پيغمبري برگزيده شده و شايستگي آن را پيدا كرده است كه مسجود فرشتگان واقع گردد: «فاذا سوّيته و نفخت فيه من رّوحي فقعوا له ساجدين». از آيه سوره قدر كه مي فرمايد: «تنزل الملائكة و الرّوح فيها باذن ربّهم من كلّ امر»: فرشتگان با روح به اذن پروردگارشان شب قدر از هر امري نازل مي شوند. و از آيه (4 از سوره معراج) كه مي فرمايد: «تعرج الملائكة و الرّوح اليه في يوم كان مقداره خمسين الف سنة»: فرشتگان با روح به سوي او بالا مي روند در روزي يا در مدّت زماني كه مقدار آن پنجاه هزار سال است معلوم مي شود كه روح مورد نظر موجودي نيست كه خود مستقلاً نزول و عروج داشته باشد بلكه فرشتگان آن را نازل مي كنند و با بالا مي برند و اين مطابق است با آيات قرآن و مفاهيم وحي و احياناً عباداتي كه بندگان مخلص خداوند انجام مي دهند و مقبول واقع مي شود چنان كه فرموده است... «اليه يصعد الكلم الطيّب و العمل الصالح يرفعه»... كلمة پاك به سوي او بالا مي رود و عمل صالح آن را بالا مي برد: ... (10 فاطر). در اين مورد همين مقدار توضيح پيرامون روح براي ما كفايت مي كند كه بدانيم منظور از وحي كه به آدم رسيده شده تا مسجود فرشتگان واقع شود الهام بينش پيامبري و آيات آسماني به او براي هدايت عاليه خود او و هدايت انسان ها به وسيلة او مي باشد كما اينكه در مورد ساير انبياء و پيامبران هم همين گونه است كه با الهام روح تأييد و مأمور به تبليغ توحيد و دين شده اند. پس فرشتگان مأمور و مكلّف به سجده در برابر آدمي شده اند كه ملهم و مؤيّد به آيات منزل باشد و لذا اين خصوصيّت منحصر به آدم نبوده بلكه شامل تمام انبياء و رسل مي باشد و آنان هم مسجود فرشتگان بوده اند. اكنون مي توانيم بگوئيم كه منظور از جملة: «فاذا نفحت فيه من رّوحي» اين نيست كه پس از اينكه مجسمة گلي آدم را تكميل كردم و آن را جان دادم و زنده شد به او سجده كنيد، بلكه به معني اين است كه وقتي از بشر انسان و از انسان آدم به كمال رسيد و به مقام خليفة الّهي نائل گرديد به او سجده كنيد – زيرا خليفه جانشين اصل است (هر چند مسلّم است كه هيچ مكاني خال از خداوند نيست) و رعايت شرافت او و فرمان برداري از او همان رعايت حرمت و بزرگي اصل مي باشد. فرشتگان در برابر خليفة خداوند سجده مي كنند چون خداوند فرموده است و سجده به آدم اجراي امر پروردگار است، كما اينكه ما هم رو به خانه كعبه نماز مي گذاريم چون خداوند به آن خانه شرافت بخشيده و امر فرموده است تا پرستش خداوند را با رو كردن به آن سو انجام دهيم و اين به معني پرستيدن كعبه نيست، كه پرستيدن خداوند است، اصل در اعمال نيّت و قصد است، نه ظاهر عمل. پس آنگاه كه يعقوب عليه السلام و خانواده او در برابر يوسف سجده كرده اند ظاهر امر رعايت بزرگي يوسف و باطن آن حمد و ثناي پروردگار و شكر او از جهت رسانيدن يوسف به آن مقام بوده است.
|