كيفيّت سكونت آدم و همسرش در جنّة
«و قلنا يا آدم اسكن انت و زوجك الجنّة و كلا منها رغداً حيث شئتما و لا تقربا هذه الشّجرة فتكونا من الظّالمين»: و به آدم گفتيم: تو و همسرت در جنّت (پوشش) سكونت كنيد و هر جا و هرگاه خواستيد از آن فراوان برخوردار شويد و به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمگران خواهيد شد. (34 بقره). ما قبلاً در جلد اوّل اين كتاب توضيحاتي در خصوص آدم و جنّت و درخت ممنوعه عرضه داشته ايم كه مراجعه به آن براي اين اين بحث نيز مفيد مي باشد و آن چنان كه قبلاً وعده داديم اكنون با استظهار به توفيق خداوند قصد داريم موضوع را بيشتر مورد تحقيق قرار دهيم. عقيده رايج بين مسلمانان (و كم و بيش بين پيروان اديان ديگر) اين است كه خداوند آدم ابوالبشر را كه قبل از او انساني نبوده است از گل آفريد و از روح خود در او دميد و به فرشتگان فرموده است بر او سجده كنند و جز ابليس همه سجده كردند و آدم و همسرش را در بهشت اسكان داد و فرمود تا از تمام نعمات بهشت به هر مقدار وهر وقت خواستند آزادانه بخورند مگر از ميوه هاي يك درخت معيّن ولي ابليس آنها را بفريقت و از آن درخت خوردند و به علّت عصياني كه مرتكب شد خداوند آنها را از بهشت بيرون كرد و به زمين هبوط داد و ابليس نيز كه قبلاً به علّت امتناع از سجده كردن به آدم ملعون شده بود و به دشمني باعث اغواي آدم و همسرش و بيرون راندن آنان از بهشت شده است كمر به دشمني با آدم و فرزندان و اعقاب او بسته است و خود و ذريّه اش پيوسته مي كوشند تا بشر را بفريبند و به گمراهي و شقاوت بكشانند! عقيده مذكور در ابتداي امر تحت تأثير عقايد پيروان تورات پايه گذاري شده و ترجمه تحت اللّفظي آيات تقويت و رايج گرديده و مفسرّان قرآن نيز بعداً آن را يك عقيده ديني تلقّي كرده اند و به خود اجازه نداده اند كه آن را به طور سزاوار مورد بحث قرار دهند و با استفاده از آياتِ خود قرآن حقيقت امر را آشكار نمايند و به همان روايات و تفاسير رايج اكتفا نموده اند و لذا واقعيّت امر مكتوم و در ابهام باقي مانده است. اين رويه كه در موضوع مورد بحث و نيز موضوع هاي ديگري كه اگر خداوند بخواهد ما آنها را مطرح خواهيم كرد – توسط قرآن شناسان و مفسرّان دنبال مي شود يك روية غير تحقيقي است، زيرا هر محققي بايد هنگام تحقيق در مورد يك شيء تمام شرايط و اوضاع و احوالي را كه به نحوي با آن شيء ارتباط دارد مورد بررسي دقيق قرار دهد و كوشش كند تا چيزي را از نظر دور ندارد و آنگاه كه نتيجه اي به دست آورد باز هم آن نتيجه را شخصاً مورد ترديد قرار دهد و تصوّر كند كه كسي ديگر آن نتيجه را به دست آورده است و اكنون مي خواهد مشكلات و ايرادهاي آن را مطرح كند تا موضوع دقيقاً مورد تجزيه و تحليل مكرّر قرار گيرد تا هيچ نقطه ابهامي باقي نماند، به نحوي كه در آن خصوص اطمينان علمي حاصل كند تا به علم اليقين برسد. كسي نگويد كه شأن و شرافت قرآن بالاتر اين است كه مورد تشكيك قرار گيرد و با اين تحكّم بخواهد بر دست و پاي محقق قيد و بند بگذارد، كه تحكّم آنگاه به مورد است كه مفهوم و حقيقت مطلب آشكار شده باشد ولي هرگاه حقيقت آشكار نشده باشد و مفهوم مبهم باشد ترديد در قبول مبهمات نه تنها مجاز بلكه واجب و ضروري مي باشد، به علاوه بايد توجّه داشت كه ما نسبت به بعضي از عقايدي كه ديگران بدون تحقيق كافي رواج داده اند حرف داريم نه به مفاهيم اين قبيل آيات و به همين علّت است كه خود را مكلّف به تحقيق امر مي دانيم براي ديگران نمي دانيم، ولي براي نويسنده در خصوص آدم – فرشتگان – سجده – اسكان در جنّت - فريب خوردن از ابليس و... سوال هاي زير مطرح است كه نتوانسته ام تاكنون از نوشتار و گفتار ديگران جواب هاي قانع كننده آنها را بدست آورم و بنابراين كارهائي را كه در اين خصوص انجام شده است كافي نمي دانم: - 1 ـ آيا خداوند آدم را مانند پيامبران ديگر مورد آزمايش قرار داد و آدم لياقت خود را بروز داد تا مسجود فرشتگان قرار گرفت و به مقام خليفة الّهي برگزيده شد يا نه و به محض اينكه از روح خود در او دميد به فرشتگان امر فرمود تا به او سجده كنند؟ 2 ـ آيا اطمينان حاصل است كه به محض اينكه مجسمه گلي آدم تدارك ديده شد روح در آن دميده شده آدم شد، يا اينكه انساني بوده است كه به تدريج شايستگي لازم را كسب كرده است. 3 ـ آيا خود آدم ناظر و آگاه بوده است كه مسجود فرشتگان قرار گرفته است يا از جريان بي خبر بوده است؟ 4 ـ آيا آدم اوّل مورد سجده فرشتگان واقع شده و سپس به جنّت اعزام و اسكان داده شده است يا اصولاً در جنّت آفريده شده و پس از ماجراهاي معروف هبوط داده شده است؟ 5 ـ آيا جنّتي كه آدم در آن ابتدا ساكن و سپس از آن رانده شد در وراي دنياي ما بوده است يا در همين دنيا بوده و آيا اگر در اين دنيا بوده اكنون هم هست و يا از ميان برداشته شده و يا غايب شده است؟ 6 ـ آيا اينكه خداوند به فرشتگان فرموده است به آدم سجده كنند خطاب شامل ابليس هم بوده است يا ابليس اتفاقاً آن را شنيده است و گردن ننهاده است؟ و اينكه مي گويند ابليس به علّت چند هزار سال عبادت خالصانه لياقت قرار گرفتن در صفت فرشتگان را احراز كرده است مبنا و مستند قرآني دارد يا نه. 8 ـ آيا همه فرشتگان موظف به سجده به آدم شده اند يا فقط فرشتگان موكّل بر زمين و يا بعضي از آنها؟ ذيلاً به بيان پاسخ سؤال هاي هشت گانه مذكور مي پردازيم: 1 ـ از آيات (30 و 31 بقره) و آيات ديگر كه در همين خصوص نازل شده است معلوم مي شود كه خداوند استعداد شايستگي خليفة الّهي را در نهاد آدم تعبيه فرموده است چنان كه مي فرمايد: «و علّم آدم الاسماء كلّها»... : - همه اسرار يا اسماء را خداوند به آدم آموخت... و آدم نيز لياقت و شايستگي خود را ابراز داشت: «قال يا آدم انبئهم باسمائهم فلما انبئهم باسمائهم»....... به آدم فرمود انان را به اسماء و اسرار يا خصوصيّات وجوديشان آگاه كن و چون آدم چنين كرد...... و اين جريان يك نوع امتحان بوده است كه آدم از عهده آن به خوبي بر آمده است زيرا خداوند در پايان امتحان به فرشتگان فرموده است: «الم اقل لكم انّي اعلم غيب السّموات و الارض»..... آيا به شما نگفتيم كه من تمام نهاني هاي آسمان ها و زمين را مي دانم.....؟ از حرف «ثمّ» در «آيه 31» معلوم مي شود از زمان تعليم اسماء به آدم تا زمان روبرو كردن آدم و فرشتگان مدّت زماني گذشته است و اين نكته اشاره دارد كه آن طور نبوده است كه به محض اينكه روح در كالبد گلي آدم دميده شد او زنده شود و در همان حال به فرشتگان فرمان رسد كه به آدم سجده كنند مگر اينكه بگوئيم منظور از دميدن روح همان تعليم اسماء به آدم بوده است كه متدرّجاً انجام شده است. 2 ـ پاسخ سؤال دوم همان پاسخ اوّل است يعني آدم به تدريج كسب و علم و لياقت كرده است و اين گونه نبوده است كه بدون ابراز لياقت از طرف خود او به چنان مقامي برسد زيرا اين سنّت الّهي است و هيچ گونه هم تبديل بردار نيست كه مي فرمايد: «كلّ نفس بما كسبت رهينة».... هر شخصي گروگان كردار خويش است (41 آيه) يا مي فرمايد: «ليس للانسان الّا ما سعي»: جز نتيجة كردار و كوشش خود انسان چيزي به او نمي رسد..... پس آدم انساني بوده است كه با ابراز لياقت استحقاق آدم شدن را كسب كرده است. 3 ـ با تأمل در آيات (31 و 32) كه حكايت از اين دارند كه فرشتگان و آدم در برابر يكديگر قرار داده شده بوده اند و به آدم دستور رسيده است كه فرشتگان را از اسماء يا خصوصيّات وجوديشان آگاه كند معلوم مي شود كه آدم فرشتگان را مي ديده است و لذا آنگاه هم كه فرشتگان به او سجده مي كنند شاهد و آگاه بوده است. 4 ـ تمام آيات مربوط به خلقت بشر، انسان و آدم صراحت دارند كه آدم روي همين زمين آفريده شده است و به مقام خليفه الّهي نائل گرديده است چنان كه در آيه (30 بقره) مي فرمايد: «و اذ قال ربّك للملائكة انّي جاعل في الارض خليفة»........ : و به ياد آر آنگاه را كه پروردگارت به فرشتگان فرمود، من در كار قرار دادن خليفه در زمين هستم...... و آيات ديگر – و جائي هم در قرآن نمي بينم كه پس از خلقت آدم يا خليفه در روي زمين او را به بهشت صعود داده باشد كه بعد او را از آنجا هبوط دهد، و آيه مورد بحث: - «و قلنا يا آدم اسكن انت زوجك الجنّة»..... به معني اين نيست كه آدمي را كه براي خلافت روي زمين آفريده است ببرد و ساكن بهشت نمايد تا بعد در آنجا عصيان كند و به زمين هبوطش دهد بلكه جنّت در اين قبيل موارد به معني اصلي خود يعني پوشش است. تفصيل كلام اين است كه خداوند تمام حيواناتي را كه آفريده است مجهّز به تجهيزات دفاعي لازم براي بقاء نسل فرموده است كه از آن جمله است وسيلة دفاعي آنها در برابر سرما و گرما و تغييرات جوي از قبيل باد و باران، آن چنان كه بدن پرندگان با پر، بدن چهار پايان را با مو و پشم و دسته اي را هم با خار پوشانيده است تا در برابر سرما و گرما محفوظ بمانند و گروهي از حيوانات هم با خواب هاي زمستانه از سرما حفظ مي شوند، در اين ميان تنها بشر است كه لخت آفريده شده است و لذا براي حفظ خويش در برابر سرما و گرما و نيز خوابيدن هاي مكرّر شبانه و امنيّت در برابر تغييرات جوي و هجوم درندگان و آزار حيوانات و دشمن و پوشانيدن عورت نياز به پوشش دارد كه خود بايد به فراهم كردن آنها بپردازد. چون براي رفع اين نيازها لباس تنها كافي نيست و حصار و سرپناه مانند خيمه و چادر و مسكن هم لازم است از اين جهت كلمه جنّت يعني پوشش به كار برده شده است و لذا خداوند خلقت انسان ها را به گونه اي قرار داده است كه نيازمند پوشش مصنوعي باشند و با جملة «و قلنا يا آدم اسكن انت و زوجك الجنّة»... اين نياز را با آنان اعلام و در فطرت آنان تعبيه فرموده است. اين لخت آفريده شدن انسان و نياز فطري او به پوشش مصنوعي در برابر فشارهاي محيط انسان را طبيعتاًَ به پوشانيدن بدن و به خصوص عورت و پديدار شدن شرم و حيا و عفاف در خلق و خوي او هدايت مي كند و او را آماده براي قبول شريعت و قوانين و مقررات مربوط به روابط زن و مرد و طهارت خانواده و نظامات اجتماعي مي نمايد و به علاوه باعث رشد نيروي دفاعي و بر انگيختن قدرت خلاّقيّت در او مي شود. پس با اين توضيح معني آيه عنوان بحث: «و قلنا يا آدم اسكن انت و زوجك الجنّة و كلا منها رغداً حيث شئتما و لاتقربا هذه الشّجرة فتكونا من الظّالمين»: چنين مي شود: ما فرموديم اي آدم تو و همسرت بايد ( در زمين) با پوشش (كه خود ناگزير فراهم خواهيد كرد) زيست كنيد و از ثمرات و نتايج آن هر جا و هر زمان خواستيد فراوان بهره مند شويد و به اين شجره (پليد لختي گري كه ناشي از فريب شيطان است) نزديك نشويد كه از ستمگران خواهيد شد. با عنايت به آيه (37 از سوره اعراف) كه مي فرمايد: «يا بني آدم لايفتننّكم الشّيطان كما اخرج ابويكم من الجنّة ينزع عنهما لباسهما ليريهما سوأتهما انّه يريكم هو و قبيله من حيث لاترونهم انّا جعلنا الشّياطين اولياء للّذين لايؤمنون»: - اي فرزندان آدم (هشدار باشيد كه) شيطان شما را نفريبد آن چنان كه والدين شما را از جنت بيرون كرد. با لخت كردن آنان تا به عورت هاي يكديگر بنگرند زيرا شيطان و پذيرندگان ولايت، از ديدگاهي به شما مي نگرند كه شما به آنها نمي نگريد، ما شيطان را سرپرست و ياران كساني قرار داده ايم كه ايمان نمي آورند. از جملة «ينزع عنهما لباسهما ليريهما سوأتهما»... به اين نتيجه رسيديم كه اوّلاً تأئيد مي كند كه مقصود از كلمه جنّت در اين خصوص همان پوشش است نه بهشت، ثانياً شيطان و ذريّه او همان شجرة ممنوعه است كه انسان از نزديك شدن به او و وسوسه هاي او ممنوع شده است نه اينكه شجره درخت معيّني در بهشت بوده است كه آدم از خوردن آن منع شده است – ثانياً انسان تحت القاآت فريب گرانه شياطين گاه گاهي به لختي گرائي و شهوتراني روي مي آورد و از مقام انسانيّت سقوط مي كند و بنابراين منظور از كلمة هبوط سقوط از مقام قدس و معنويت است نه هبوط از بهشت به زمين – رابعاً نقل داستان آدم تمثيلي است براي ما كه توجّه نمائيم از نياكان ما آنان كه پوشش را رعايت نكردند و به چشم چراني «ليريهما سوأتهما» پرداختند سرانجام به شهوتراني و عياشي كشانيده شده و نتيجتاً از درجة انسانيّت و آدميّت ساقط شده اند و اين اتفاق كه ريشه در گذشته دارد در عصر ما هم در جايجاي دنيا تكرار شده و مي شود و سرانجام آن هم سقوط خواهد بود و لذا خداوند با نقل اين تمثيل و به خصوص با آيه مذكور ما را از لختي گرائي بر حذر مي دارد و اهميّت پوشش را در حفظ يك نظام اجتماعي پاك و طاهر بخصوص طهارت خانواده و نسل گوشزد مي فرمايد – خامساً با ذكر جملاتي مانند «اسكن انت و زوجك الجنّة»و جملة «كلما اخرج ابويكم من الجنّة»... لزوم رعايت پوشش را براي مرد و زن به طور يكسان لازم معرّفي مي فرمايد و بخصوص با توجّه به اينكه در خطاب مرد را مقدّم داشته است: «اسكن انت و زوجك الجنّة»... معلوم مي دارد كه بر خلاف آنچه متداول است مرد هم بايد پوشش را كاملاً رعايت نمايد نه اينكه زن را مكلّف و مرد را آزاد به پندارند؟ علّت اينكه شارحان و مفسرّان قرآن در اين خصوص گرفتار اشتباه شده اند اين است كه فرموده است: «و قلنا يا آدم اسكن انت و زوجك الجنّة» در حالي كه اين خطاب اختصاص به حضرت آدم و همسرش حوا نيست بلكه اوّلين تكليف فطري و تشريعي است كه به علّت لخت آفريده شدن بشر در فطرت او تعبيه شده، و با خطاب و وحي به آدم () به عنوان يك تكليف ديني تشريع گريده است و لذا مقصود از «انت و زوجك» يعني اي مرداني كه فرزندان آدم هستيد هم خودتان و هم همسرانتان در پوشش زندگي كنيد و منظور از «كلا منها رغداً حيث شئتما» اين است كه از مزاياي همسري كه در نتيجه رعايت پوشش توأم با پاكي و عفاف خانواده و اطمينان خاطر از بي آلايشي نسل است فراوان بهره مند شويد. و علّت اينكه كلمه «الجنّة» را همان و يا همانند بهشتي گرفته اند كه پس از حسابرسي در آخرت نصيب بندگان مؤمن مي شود «يكي بودن» نام است در حالي كه در داستان آدم اين كلمه اسم جنس است و معني اصلي خود را كه پوشش است بيان مي دارد ولي براي «فردوس» اسم صفت است و يك معني مستعار را افاده مي نمايد، پس نام اصلي آن ماوي و مقامي كه در آخرت نصيب رستگاران مي شود فردوس يا رضوان است و كلمه جنّت صفات و خصوصيّات آن را بيان مي دارد. پس آدم عليه السلام در همين زمين مورد سجده قرار گرفته و در همين جا هم به زندگي ادامه داده است و ارتقاء به بهشت موضوعيت و سنديتي ندارد. 5 – پاسخ سؤال پنجم هم همان پاسخ سؤال چهارم است. 6 ـ در آياتي كه پيرامون موضوع مورد بحث نازل شده و خطاب را تعريف مي نمايند مانند: «و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لادم»... و به ياد آور آنگاه را كه به فرشتگان فرموديم به آدم سجده كنيد – ذكري از اينكه شامل ابليس هم بوده است، به ميان نيامده است بلكه در دنبال امر به سجده فرموده است كه:«فسجدوا الّا ابليس ابي» پس همه سجده كردند مگر ابليس كه امتناع كرد. فقط در آيه (12 از سوره اعراف) فرموده است: «قال ما منعك الّا تسجد اذ امرتك؟ قال انا خير منه خلقني من نّار و خلقته من طين»: فرمود چه چيز مانع تو شد كه سجده نكني آنگاه كه به تو امر كردم؟ گفت من بهترم از او زيرا مرا از آتش آفريده اي و او را از گل! بعضي ها از جملة «فسجدوا الّا ابليس» و نيز جملة «ما منعك الّاتسجد اذ امرتك» استفاده كرده و گفته اند ابليس هم در صف فرشتگان بوده و خطاب شامل او هم بوده است ولي چون ديده اند كه به تعريف قرآن ابليس از نوع جنّ بوده نه از نوع فرشتگان با استناد به رواياتي ضعيف گفته اند كه هر چند ابليس از نوع جنّ بوده ولي به علّت عبادات بسيار علوّ مقام پيدا كرده و در صف فرشتگان قرار گرفته بوده است ولي به نظر مي رسد كه موضوع چنين نبوده است، بلكه فرمان سجده به آدم براي فرشتگان يك امر تكويني بوده است ولي براي جنّيان و از آن جمله براي ابليس يك امر تشريعي و بنابراين فرشتگان نمي توانسته اند از سجده كردن امتناع كنند چون بر طبق (آيه 32 بقره) كه از قول آنان مي فرمايد: «قالو لاعلم لنا الّا ما علّمتنا»: عرض كردند پروردگارا ما فقط همان چيزهائي را مي دانيم كه تو به ما آموخته اي. معلوم مي شود كه فرشتگان حقّ انتخاب و اختيار ندارند و طبيعتاً همان كارهائي را دقيقاً انجام مي دهند كه مأمور به انجام آنها مي شوند ولي جنّيان و از آن جمله ابليس كه ظاهراً حد فاصل بين فرشتگان و انسان هستند داراي حقّ اختيار هستند و به همين علّت است كه شيطان توانسته است از اجراي امر سرپيچي كند و ساير جنّيان هم بر اساس آيات سوره جنّ و سوره رحمن و صافات و... داراي حقّ انتخاب و اختيار و مؤمن و كافر هستند. 7 ـ در آيات قرآن ما نتوانستيم اشاره اي را پيدا كنيم كه دلالت بر عبادات طولاني قبلي ابليس داشته باشد. شايد مفسرّان كلمه رجيم و لعن را كه دربارة او وضع گرديده به معني رانده شدن از مقام قرب گرفته و تصوّر كرده اند كه چون رانده شده است پس ناگزير قبلاً در قرب بوده است و به قرب هم جز از طريق بندگي نمي توان رسيد و به اين دليل گفته اند كه او عبادات طولاني داشته كه در نتيجه آن در صف فرشتگان قرار گرفته است؟ ولي آيات بسياري هست كه خداوند لعن را درباره اشخاصي از اهل كتاب و نيز مشركان روا داشته است كه قبلاً هيچ گونه قربي نداشته اند مانند آيه (154 بقره) كه مي فرمايد: «انّ الّذين يكتمون ما نزّلنا من البيّنات و الهدي من بعد ما بينّاه للنّاس في الكتاب اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللّاعنون»: مسلّم بدانيد كه آن كساني را كه كتمان مي كنند آنچه را ما براي بينش و هدايت مردم در كتاب نازل مي كنيم چنين كساني را خداوند و لعنت كنندگان ديگر لعن مي كنند (از رحمت خويش محروم مي نمايد) كه اين رانده شدن دليل بودن آنها در مقام قرب نيست تا پس از ارتكاب معصيت از آنجا رانده شوند بلكه يك نوع مجازات است؟ پس دليل كافي در دست نداريم تا بتوانيم بگوئيم ابليس قبلاً مقرّب بوده است ولي به علّت سجده نكردن به آدم از مقام قرب رانده شده است؟ او سجده نكرده و از رحمت خداوند محروم شده است و آن چنان كه فوقاً نيز بيان گرديد اينكه مي گويند او قبلاً عباداتي بسيار داشته است موجّه نمي باشند. 8 ـ اگر ما فرشتگان را عوامل و كارگزاران خداوند بدانيم كه براي اجراي قوانين خلقت هر يك يا هر گروهي وظائفي به عهده دارند مسجّل مي نمايد كه تمام عوامل مأمور بر زمين بايد همكاري كنند تا مثلاً گياهان برويند و حيوانات به وجود آيند تا از يكديگر تغذيه كنند و به زندگي و سير خود به سوي كمال ادامه دهند. در اين صورت مي توان گفت كه تمام فرشتگان مأمور بر امور زمين مأمور بر سجده به آدم شده اند حال اگر در نظر بگيريم كه بدون وجود خورشيد آب درياها تبخير نمي شود و ابر تشكيل نمي شود و باد به حركت در نمي آيد تا ابرها را با كناف زمين براند باران توليد نمي شود و آب به خشكي هاي زمين نمي رسد و نيز اگر نور خورشيد بر گياهان .و حيوانات نتابد گياه و حيواني به وجود نمي آيد و... به اين نتيجه مي رسيم كه فرشتگاني هم كه مأمور نظام منظومه شمسي هستند مكلّف به سجده كردن به آدم شده اند. اگر موضوع را تعميم دهيم يعني در نظر بگيريم كه وجود منظومه شمسي هم وابستگي تام و تمام به وجود كهكشان ها دارد به اين نتيجه مي رسيم كه در نظام خلقت وحدت وجود حاكم است و وجود جزء در كل و به طور اوّلي وجود كلّ در جزء مؤثّر است و بدين ترتيب بايد تمام اجزاء كائنات در ارتباط و همكاري تنگاتنگ باشند تا مثلاً آدم روي زمين ظهور كند و از اين جهت تمام فرشتگان عالم ما مأمور مي باشند تا بر آدم سجده كنند و چه خوب سروده است سعدي عليه الرّحمه: - ابر و باد و مه خورشيد و فلك د ركارند تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري همگي بهــر تــو سرگشتـه و فرمانبـردار شـرط انصـاف نباشـد كـه تو فـرمان نبري آنها همه به فرمان خداوند بر آدم سجده مي كنند تا آدم هم به خداوند سجده كند؟ اگر خداوند بخواهد ما ذيل (آيه 13 سوره رعد): «و يسبّح الرّعد بحمده».... تعاريفي عرضه خواهيم كرد كه براي اين مقاله نيز مفيد است مراجعه فرمائيد.
|