آيا مستضعفان گناه كارند؟
«انّ الّذين توفّيهم الملائكة ظالمي انفسهم قالوا: فيم كنتم؟ قالوا كنّا مستضعفين في الارض، قالواا لم تكن ارض الله واسعة فتهاجروا فيها؟ فاولئك مأواهم جهنّم و ساءت مصيرا»: مسلّم بدان كساني را كه فرشتگان جانها يشان را مي گيرند در حالي كه بر خود ستم كرده اند به آنان مي گويند: (دردوره زندگي) در چه حالي بوديد؟ جواب مي دهند ما زير دستان ناتوان شده در زمين بوديم، به آنان مي گويند: مگر زمين خداوند پهناور نبود كه در آن كوچ كنيد؟ پس چنين كساني جايشان دوزخ است و چه بد سرانجامي است! 97 نساء اين آيه صراحت دارد: 1 ـ كساني كه در ناتواني (استضعاف) به سر مي برند ستمگر بر خويش هستند و گناه ناتواني شان بر گردن خودشان است! «ظالمي انفسهم». 2 ـ پس از مرگ مورد باز خواست قرار مي گيرند و اوّلين سؤال هاي كه از آنان مي شود در خصوص وضع زندگي محقّر آنان در دنيا است. «فيم كنتم»! 3 ـ اين اشخاص كه با خو كردن به ضعف و سستي موجب بدبختي خود و ايجاد بد بيني نسبت به اسلام مي شوند در رديف كفّار ستمگر و اهل دوزخ مي باشند؟ 4 ـ اين قبيل اشخاص سؤال ديگري نمي شود و با جملة «الم تكن ارض الله واسعة فتهاجروا فيها» دهن آنان را مي بندند و همين گناه را عظيم شمرده براي جهنّمي كردن آن ها كافي مي دانند. 5 ـ اين آيه اخطاري عظيم است به مسلمانان كه شرط اوّل و مهمّ رستگاري در دنيا نرفتن زير بار زور است و هرگاه مبارزه و رو در رو با زورگويان مؤثّر واقع نشود مكلّف به مبارزه منفي به صورت مهاجرت يا كوچ از محلي هستند كه زورگوئي و استضعاف بر آن حاكم است؟ 6 ـ اين آيه معاهده و ضمانت نامه عدالت و مساوات است چون به مسلمانان حقّ و دستور مي دهد كه در برابر استضعاف و استكبار تا حد برقرار شدن عدل و انصاف مقاومت كنند تا مستكبران و ستمگران در برابر حقّ تسليم شوند و اگر قدرت استكبار و بي عدالتي بيشتر بود، با مهاجرت اطراف زورگو را خالي كنند و تنهايش بگذارند تا هم آبرويش ريخته شود و هم كسي نباشد تا بتواند به زورگوئي ادامه دهد و بر آن ها حكومت كند، مسلّم است كه پيغمبر اكرم صلوات الله عليه و آله به همين آيه توجّه داشته كه فرموده است «كاد الفقر ان يكون كفرا» فقر حيله كرد تا به كفر مبدل شود يا به قول ديگران: نزديك است فقر به مبدّل شود – در هر صورت بر خلاف اينكه در گذشته بعضي ها اصرار مي كردند تا فقرا را به صبر و تحمّل مستمندي عادت دهند و آنان را به نعمات جهان ديگر اميدوار كنند اين آيه آنان را به عدم تحمّل و بي صبري دلالت مي نمايد و صريحاً مي فرمايد اگر اقدامي جهت رفع استضعاف از خود نكنند سرانجامِ آنان دوزخ خواهد بود كه بد سرانجامي است. آن چه مسلّم است سه چيز علّت مستمندي و ناتواني است: يكي اين كه امكانات وجود دارد و مانعي نيست ولي خود طرف در جهت رفع استضعاف از آن ها بهره نمي گيرد. ديگر اين كه امكانات وجود ندارد ولي شخص با وضع محقري زندگي مي گذراند – و سوم اين كه امكانات هست ولي كساني مانع بهره برداري عادلانه از آن ها مي شوند. اگر جملة «ظالمي انفسهم» را در نظر بگيريم شامل هر سه مورد مي شود و اگر كلمة «مستضعفين» را در نظر بگيريم آيه نظر به مورد سوّم دارد كه امكانات هست ولي كساني مانع بهره برداري عادلانه از آن امكانات مي شوند – امّا با در نظر گرفتن اين كه هم جملة «ظالمي انفسهم» و هم كلمة «مستضعفين» در آيه بكار برده شده است معلوم مي شود كه آيه نظر به هر سه موارد دارد و مفهوم اين است كه مسلمانان در هيچ موردي نبايد تن به حقارت و تنگدستي و استضعاف بدهند. يا بايد بكوشند تا تمام موانع را بر طرف كنند و از امكانات حدّاكثربهره برداري كنند يا بايد مهاجرت كنند و از تسهيلات و نعمات و اراضي و مكان هاي ديگر بهره بگيرند. نكته ديگري كه بايد مورد توجّه قرار گيرد اين است كه نبايد تصوّر كرد كه استضعاف منحصر به امور مادّي است بلكه شامل امور غير عادّي هم مي شود كه در درجه اوّل اهميّت قرار دارند. مثلاً كسي ممكن است استعداد رسيدن به بالاترين مدارج علمي يا نظامي يا سياسي يا مديريّت و يا... را داشته باشد ولي كسي يا كساني بر خلاف حقّ و انصاف موانعي پيش پاي او بتراشند و نگذارند او به تمام آن چه لياقت آن را دارد برسد در اين صورت او را به استضعاف كشانيده اند و شخص با استعداد حقّ دارد احقاق حقّ كند و اگر دادرسي نبود به جائي ديگر مهاجرت كند و هرگاه شخص مستعدّ چنين نكند (احقاق حقّ يا مهاجرت) از سوي خداوند مورد باز خواست و عقاب قرار مي گيرد چنان كه فرموده است: «فاولئك مأواهم جهنّم»... آيات ديگر نيز كه در خصوص مستضعفان نازل گرديده است در همان سياق آيه عنوان بحث مي باشند، مانند (آيه 75 همين سوره) كه هر چند خطاب مستقيماً به غير مستضعفان است ولي اين معني را افاده مي نمايد كه خود مستضعفان بايد بر عليه ستمگران قيام كنند و ديگران هم به ياري آنان بشتابند: «و ما لكم لاتقاتلون في سبيل الله و المستضعفين من الرّجال و النّساء و الولدان الّذين يقولون ربّنا اخرجنا من هذه القرية الظالم اهلها و اجعل لنا من لّدنك وليّا و اجعل لنا من لدنك نصيرا»: شما را چه شده است كه در راه خدا به همراه مستضعفان اعم از مرد و زن و كودكان قيام و كارزار نمي كنيد؟ (به ياري) كساني كه مي گويند پروردگارا ما را از اين شهركه اهل آن ستمگرند بيرون فرست (مدد فرما تا بيرون رويم) و براي ما از نزد خود سرپرستي و ياوري قرار ده؟ كلمة «نصير» در آخر آيه اين معني را افاده مي نمايد كه خود آنان بايد قيام كنند تا ديگران به ياري آنان بشتابند و لذا حرف «و» هم در و المستضعفين به معني مع مي باشد يعني مع المستضعفين. پس معلوم مي شود كه خود مستضعفان مرد و زن و خرد و كلان بايد عليه مستكبران قيام كنند و در آن صورت ديگران هم به ياري آنان همّت كنند تا ستمگران را سر جاي خود بنشانند و يا مستضعفان را از آن سرزمين كوچ دهند تا در مكاني ديگر به اصلاح امور خويش بپردازند. به آيات (30 تا 33 سبأ) توجّه فرمائيد كه چگونه خود مستضعفان را خداوند مقصر و سزاوار مكافات معرّفي مي فرمايد: «و قال الّذين كفروا لن نؤمن بهذا القرآن و لا بالّذي بين يديه، و لو تري اذا الظّالمون موقوفون عند ربّهم يرجع بعضهم الي بعض القول يقول الّذين استضعفوا للّذين استكبروا لولا انتم لكنّا مؤمنين – قال الّذين استكبروا للّذين استضعفوا انحن صددناكم عن الهدي بعد اذ جاءكم؟ بل كنتم مجرمين – و قال الّذين استضعفوا للّذين استكبروا بل مكر الّيل و النّهار اذ تأمروننا ان نكفر بالله و نجعل له اندادا. و اسروا النّدامة لما رأو العذاب، و جعلنا الاغلال في اعناق الّذين كفروا، هل يجزون الّا ما كانوا يعلمون»: كفّار مي گويند هرگز به اين قرآن و كتاب هائي كه قبل از آن نازل شده است ايمان نمي آوريم، اي كاش آن گاه را مي ديدي كه ستمگران را در برابر پروردگارشان نگاه داشته اند، هر كسي گفته را (گناه را) به گردن ديگري مي اندازد، مستضعفان به مستكبران مي گويند: اگر شما نبوديد ما حتماً (به قرآن) ايمان مي آورديم – مستكبران به مستضعفان مي گويند: آيا ما مانع هدايت شما شديم پس از اين كه به شما رسيد؟ بلكه خودتان گناه كاريد! – مستضعفان به مستكبران مي گويند: اين حيله گري هاي شبانه روز شما بود كه ما را امر مي كرديد تا به خداوند كافر شويم و براي او همتا قرار دهيم (و اين مناظره مخاصمه) در حالتي است كه پشيماني را در خود پنهان مي دارند. آن گاه كه عذاب را مي بينند و غلها را به گردن كساني كه كافر شدند قرار مي دهيم! آيا جز آن چه عمل مي كرده اند جزا داده مي شوند؟ ملاحظه مي شود كه روز حسابرسي ستمگران و ستمكشان (مستكبران و مستضعفان) را در برابر هم قرار مي دهند تا از خود دفاع كنند و بين آن ها داوري شود. هر گروه سعي مي كند گناه خود را بر گردن ديگري بيندازد و خود را مبرّا نمايد. سرانجام كه ستمكشان آخرين دفاع خود را بيان مي كنند متوجّه مي شوند كه اين خودشان بوده اند كه با تحمّل ستم كشي زمينة ستمگري را فراهم كرده اند و سبب تسلّط ستمگران شده اند. در اين حال از سست عنصري و قصور خود سرافكنده مي شوند و مي بينند كه عذاب آماده است تا آن ها را احاطه كند و زنجيرها بر گردن كافران افكنده مي شود. مگر نه اين است كه هر كس بايد به سزاي كردار خود برسد؟ هرگاه دقت شود روشن مي گردد كه در عين اين كه ستمگران را مبرا نفرموده است. تقصير را كاملاً متوجّه ستمكشان دانسته و آنان را در رديف كفّار و سزاوار عذاب همانند آنان معرّفي فرموده است. بنابراين همان گونه حضرت رسول() فرموده است، استضعاف يك نوع كفر است؟ اين آيات كه در حدّ سزاوار پيرامون آن ها بحث نشده است انقلابي ترين آيات قرآن مي باشند. به استناد همين آيات دين اسلام مترقّي ترين آئين و نظام دنيوي و در نهايت اخروي است. معلوم مي دارد كه خداوند به هيچ وجه مسلمانان را ستم كش و مستمند نخواسته و نمي پسندد و ستمكشان را از رده مسلمانان خارج و مستحق عذاب مي داند هر چند ظاهراً خود را وابسته به اسلام بدانند. كساني را مسلمان مي داند كه هر لحظه براي شورش عليه ستمگري آماده باشند. حداقل عمل قابل قبول را پشت كردن به ستمگر و خالي كردن اطراف و هيچ و پوچ كردن محدودة حكمراني او و شناختن شخصيّت خود مي داند. از نظر اين آيات سست عنصري و تحمّل رنج و خواري و ناتواني مردود و منفور است و هيچ عذري براي تن دادن به اسضعاف پذيرفته نمي شود. صدر (آيه 30) كه مي فرمايد: «و قال الّذين كفرورا لن نؤمن بهذا القرآن و لا بالّذي بين يديه».... كفر را شامل هر دو گروه – هم ستمگر و هم ستمكش، فرموده است و ايمان را قبول و اجراي مفاد تمام آيات دانسته است. بنابراين كساني كه به مظلوميت يك جنبه و وجهه تقدّس مي دهند بر خطا هستند و از آن ها خطا كارتر مظلوم نمايان ساده انديش و زود باورند، و از آن جمله كساني هستند كه گمان مي كنند مي توانند بدون قيام و اقدام خود مستضعفان، از آن ها رفع استضعاف كنند چون خداوند فرموده است كه قيام براي نجات مستضعفان بايد هماهنگ با قيام عمومي خود آن ها باشد تا به پيروزي بيانجامد (75 نساء). يقيناً اگر چنين تفاهمي از آيات در اجتماعات پديد آيد نه كسي جرأت ستمگري پيدا مي كند و نه كسي تحمّل ستمكشي – اگر كسي پاي از گليم خويش دراز كند ديگران خود را محقّ مي دانند كه آن را لگد كوب كنند تا حدّ خود و حقوق ديگران را مراعات كند. شخصيّت افراد و حقوق اجتماع محترم مي گردد و عدل و مساوات برقرار مي شود؟ آن چه فوقاً در خصوص مستضعفان بيان شد در ارتباط با كساني است كه به قرآن ايمان ندارند و به دين و تكاليف آن بي اعتنا هستند، ولي اگر متديّن به دين الّهي باشند وضع آنان تغيير پيدا مي كند چون دين حركت آفرين و عزّت بخش است. شخص متديّن در هر وضعي كه باشد بايد به كسب علم و به كار بردن آن در تأمين سعادت هر دو جهان بپردازد. نكتة مهمي را كه بايد مورد توجّه قرار داد اين است كه اشخاص مستضعف به محض ايمان به قرآن و قبول دين اسلام وارد مرحلة عزّت و شرافت مي شوند چنان كه فرموده است و لله العزّة و لرسوله و للمؤمنين و لكنّ المنافقين لا يعلمون»: عزّت خاصّ خداوند و پيامبر او و مؤمنان است ولي منافقان نمي دانند. (8 – منافقون) آيه فوق اشاره مي نمايد كه از نشانه هاي مؤمن عزيز و شريف بودن او و تلاشي است كه در راه كسب عزّت و شرافت مي كند و لذا اگر كساني را مشاهده كرديم كه تن بخواري و استضعاف داده اند و براي رفع آن تلاش نمي كنند آن ها را از رده اهل ايمان خارج بدانيم؟ پس با ايمان به قرآن و قبول اسلام مستضعفان از شمول آيات (30 تا 32 سبأ) خارج و مشمول آيه (75 سوره نسأ) و آيه (5 از سوره قصيص) قرار مي گيرند كه علاوه بر اين كه از استضعاف خارج مي شوند خود پيشواي رده هاي ديگر اجتماعات واقع مي شوند:
|