آيا بشر مشمول اصل تكامل است؟
«و لقد خلقناكم ثمّ صوّرناكم ثمّ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابليس لم يكن من الساجدين»: مسلّم بدانيد كه ما (اوّل) شما را آفريديم و سپس شما را چهره آرائي كرديم و پس از آن به ملائكه فرموديم كه بر آدم سجده كنند و همه سجده كردند مگر ابليس كه از سجده كنان نبود (11 ـ اعراف). اين آيه داراي چهار فراز است: 1 ـ «و لقد خلقناكم»: ما شما را آفريديم «و لقد» كه يك قسم مكرر موكد است به اين معني است كه خود ما شما را آفريديم و مي آفرينيم و كس ديگر در امر خلقت شما دخالت ندارد، پس قسم هم براي نفي قاطع ديگران در امر خلقت است و هم براي اختصاص امر خلقت به آفريدگار است. 2 ـ «ثم صوّرناكم»: با در نظر گرفتن اينكه اوّل ما را خلق فرموده است و هر خلقي هم زمان با آمدن به عرصه وجود داراي شكلي است هر چند در حال ابتدائي باشد معلوم مي شود كه بعد از آفرينش، ما را در صورت هاي ديگري مصوّر فرموده است و اين هم ممكن است بيانگر حالات گوناگوني باشد كه هر فرد از بدو تشكيل نطفه تا آخرين لحظات عمر به خود مي گيرد و هم ممكن است شامل دگرگوني هائي باشد كه شامل بشريّت نسل بعد از نسل مي شود كه آن را تكامل ناميده اند و به نظر مي رسد كه بيانگر هر دو جنبه مذكور باشد ـ بخصوص با عنايت به اصل توحيد نظام: «ما تري في خلق الرّحمن من تفاوت» مي توان گفت: همان گونه كه يك انسان از ابتداي پيدايش تا آخر عمر پيوسته شكل هاي جديدي به خود مي گيرد. انسانيّت هم از پيدايش نژاد تا انقراض نوع پيوسته شكل هاي تازه پيدا مي كند و در حقيقت رو به كمال مي رود؟ (اصل تكامل). 3 ـ «ثمّ قلنا للملائكة اسجدو لآدم»: سپس به فرشتگان فرموديم به آدم سجده كنيد: اين فراز از آيه را ما يك طنز بسياري زيباي الهي مي دانيم زيرا در حالي كه مخاطب خطاب ما هستيم خداوند لحن كلام را از خطاب به غيبت تغيير داده و فرموده است ما به فرشتگان فرموديم: به آدم سجده كنيد و اين نكته ظريف به اين معني است كه هر چند روي سخن به شما شوندگان است ولي امري كه ما صادر فرموده ايم براي سجده كردن به افراد خاصّي است كه به مرحلة آدميّت مي رسند نه به همه شما، و نيز غير مستقيم به اين معني است كه اگر شما هم مايليد مسجود فرشتگان واقع گرديد بايد بكوشيد تا «آدم» شويد يعني راه كمال را به پيمائيد و اين آيه نيز به خوبي تأييد مي كند كه قبل از آدم و سجده كردن فرشتگان، بشر و انسان هايي روي زمين وجود داشته است؟ چون مي فرمايد: اوّل شما را – يعني نوع بشر را آفريديم و سپس شما را صورت آرائي كرديم و سپس به فرشتگان فرموديم تا به آدم سجده كنند؟ ما قبلاً توضيح داده ايم كه نوع بشر در تمام تاريخ در سه نوع تظاهر پيدا مي كند و نام هائي كه در قرآن به اين سه نوع داده است متناسب است با خلق و خوي افراد مي باشد: - نام اوّل «بشر» است و اين نام براي كساني است كه در مرحله بدويت زندگي مي كنند. نام دوم «انسان» است و كساني به اين نام ناميده مي شوند كه به مرحلة زندگي اجتماعي كه لازمه آن داشتن تمدّن و علم و فنّ و فرهنگ است رسيده باشند. نام سوم «آدم» است و اين نام برازنده كساني است كه به مرحله كمال و معنويّت رسيده باشند و به اسرار خلقت وماوراء طبيعت و عالم غيب آگاه شده و مؤمن باشند چنان كه فرموده است «و علّم آدم الاسماء كلها»... و فقط افراد گروه سوّم يعني آدمها هستند كه مسجود فرشتگان واقع مي شوند: ثمّ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم». 4 ـ «فسجدوا الاّ ابليس لم يكن من السّاجدين»: همه سجده كردند مگر ابليس كه از سجده كنان نبود. اينكه فرموده است ابليس از سجده كنان نبود اوّلاً اشاره به اين معني دارد كه چون ما به فرشتگان خطاب كرديم كه به آدم سجده كنند و در خطاب نامي از ابليس نبرديم ابليس مستقيماً مورد خطاب نبود و لذا از سجده كنان محسوب نمي شد. ثانياً به اين معني است كه خطاب را هم ابليس شنيد و هر چند مستقيماً شامل او نمي شد ولي سعادت او در اين بود كه او هم وارد صف سجده كنندگان بشود ولي از اين فرصت استفاده نكرد واز رحمت خداوند كه شامل فرمانبرداران مي شود محروم گرديد. ثالثاً به اين معني است كه فطرت ابليس را اين گونه مفطور فرموده بوديم تا سجده كننده نباشد ـ اين نكته را علاوه بر اشاره خود آيه ما از آيه (5 همين سورة اعراف) استفاده كرده ايم كه از قول شيطان مي فرمايد: «قال فبما اغويتني لا قعدّن لهم صراطك المستقيم» گفت به علّت اينكه «تو مرا اغوا كردي» من هم قسم مي خورم كه در صراط مستقيم تو بر عليه آنان كمين كنم و گمراهشان نمائيم. مفسرّان و مترجمان قرآن چون نسبت دادن اغوا گري به خداوند را يك نوع بي ادبي شيطاني پنداشته براي «جمله اغويتني» تعاريف گوناگوني بيان داشته اند و بزعم خود خواسته اند از حقِّ خداوند دفاع (!) نمايند در حالي كه خداوند خود، نه اين نسبت را تكذيب فرموده و نه توضيح در آيات داده است كه حكايت از معني ديگري براي كلمة اغوا داشته باشد. لذا به نظر مي رسد كه در آيه معني لغوي كلمه منظور بوده است و خداوند هم با نق بدون توضيح آن اين نسبت دادن را مردود ندانسته است. بنابراين معني جملة «قال فبما اغويتني»... يعني اينكه، گفت چون تو فطرت مرا چنين فرموده اي كه سجده نكنم (زيرا اگر من هم مانند فرشتگان فطرتاً مطيع بي چون و چرا بودم مسلّماً و ناگزير سجده مي كردم) و فطرتاً گمراه هستم من هم چنين و چنان خواهم كرد؟ نكته ديگري كه از اين آيه استفاده مي شود اين است كه چون ابليس فطرتا! سجده كننده نبوده است به اين معني است كه فرشتگان فطرتاً سجده كننده هستند ومؤيّد اين نكته آيه (32 از سوره بقره) است كه ضمن آن از قول فرشتگان مي فرمايد: «لا علم لنا الّا ما علّمتنا»: ما همان قدر دانش و آگاهي داريم كه تو به ما آموخته اي. از اين بيان معلوم مي شود كه فرشتگان استعداد تجزيه و تحليل آگاهي ها و تجارب خود را و نتيجه گيري نكات جديد از آن ها را ندارند و به همين علّت وقتي خداوند به آن ها فرمان داد كه بايد سجده كنند بي درنگ سجده كردند زيرا درنگ كردن براي سبك و سنگين كردن نحوه كاري است كه شخص بايد انجام دهد و چون سبك و سنگين كردن جزو وظائف و خصوصيّات فرشتگان نيست او امري كه به آن ها مي رسد دقيقاً اجرا مي شود، و لذا شايد بتوانيم بگوئيم وجود فرشتگان ثابت است و اصل تكامل شامل آن ها نمي شوند؟ امّا ابليس چنين نبوده است، او فطرتاً استعداد بررسي و سبك و سنگين كردن نحوه اجراي اوامر را داشته است و لذا گرفتار ترديده شده و سرانجام هم امتناع كرده است. از طرفي دلش مي خواسته است كه سجده كند و از طرف ديگر خود بزرگ بيني، يا تكبر مانع شده است. چنان كه در جاي ديگر فرموده است: «ربّما يودّ الّذين كفروا لو كانوا مسلمين»: چه بسا كساني هم كه كافرند دوست داشته باشند كه اي كاش مسلمان بودند (2 حجر) ما قبلاً در جاي ديگر توضيح داده ايم كه در آيات هرگاه فعل امر بعد از «قال، قلت و قلنا» بيايد بيانگر اين معني است كه خداوند خواسته است، نياز و خصوصيّتي را در فطرت اشخاص مورد نظر تعبيه فرمايد، و اين نكته اي است بسيار مهّم كه از نظر بعضيها دور مانده است، مانند: «و قلنا يا آدم اسكن انت و زوجك الجنة» كه به معني آن است كه نياز و ميل به پوشش را در فطرت مرد و زن از نوع بشر تعبيه فرموده ايم. «و اذ قلنا ادخلوا هذه القرية»... : ميل بازگشت به سرزمين موعود را در دل بني اسرائيل انداختيم (هر چند حاضز نبودند براي وارد شدن به آن تن به جنگ بدهند). ... «ثمّ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا»... ميل به سجده كردن به آدم را در نهاد فرشتگان تعبيه نموديم. و هرگاه فعل امر بدون مسبوق بودن به قال و مشتقات ديگر آن ذكر شود امر تشريعي مي باشد و نه در آيه مورد بحث و نه در هيچ يك از موارد ديگر كه موضوع سجده كردن فرشتگان را به آدم مطرح فرموده است ذكري از اينكه خطاب شامل ابليس هم بوده باشد به ميان نيامده است و تنها در آيه بعد (12 ـ اعراف). فرموده است: «قال ما منعك اَلّاتسجد اذ امرتك»... چه چيز مانع تو شد كه سجده نكني آن گاه كه به تو امر كرده ام و اين جدا كردن ابليس از جملة مخاطبان به معني اين است كه امري كه به ابليس متوجّه شده است يك امر تشريعي بوده است كه آن ملعون توانسته است بدون توجّه به عواقب آن از اجراي فرمان سرپيچي نمايند، چنان كه بسياري از آدميان هم چنين هستند كه از انجام اوامر تشريعي طفره مي روند. نكته ديگري كه مؤيّد اين نظر است اين است كه ابليس از جنّ بوده است و جنّيان نيز كه نقطه مقابل انسان هستند داراي حقِّ انتخاب مي باشند و ما انشاءالله در بحث پيرامون بعضي از آيات سوره جنّ در اين خصوص بيشتر بحث خواهيم كرد. ضمناً مراجعه به بحث، ذيل عنوان شيطان را بشناسيم براي اين بحث نيز مفيد مي باشند. خوانندگان بر ما ببخشانيد كه اغلب اوقات از اصل بحثي كه ذيل عناوين آغاز مي كنيم به دور مي افتيم و اطاله كلام پيش مي آيد كه ممكن است كسالت آور شود. علت اين امر اين است كه روش انتخابي ما براي روشن شدن مطلب استدلال به آيات قرآن مي باشد و چون آيه اي را براي شاهد و دليل نقل مي كنيم مواجه با اين نكته مي شويم كه خود آيه و آيات استشهادي علاوه بر دليل بودن بر بحث نكات و اشارات مهّم ديگري دارند كه حيفمان مي آيد آن اشارت را ناديده بگيريم، و توجّه به همين نكات است كه اغلب موجب دور شدن از اصل بحث مي شود. و لذا ناگزير و در نهايت اختصار به آن اشارات هم اشاره اي مي كنيم و مي گذاريم. شايد بعضي مايل باشند كه خود آن اشارت هم مورد بحث قرار گيرند امّا اگر ما بخواهيم چنين كنيم ما و اوراق كاغذ كفاف نمي دهد زيرا هرگاه براي يك آيه عنوان بحث مثلاً ده آيه به عنوان شاهد ارائه كنيم و هر يك از آن آيه هاي استنادي فقط يك اشاره جديد داشته باشند كه بخواهيم براي هر يك از آن اشارات هم ده آيه مناسب ديگر عرضه كنيم حدّاقّل با يك فرمول رياضي با تصاعد هندسي مواجه مي شويم. ؟00000 = 00000000 1 * 00000000 1 = 0000 1 * 1000 * 100 * 100 = 10 * 10 = 10 * 1 درحاليكه ما فقط گفتيم ده آيه به عنوان شايد بياوريم در صورتي كه تمام آيات قرآن مي توانند شاهد همديگر قرار گيرند امّا ما تنها به يكي دو شاهد بسنده مي كنيم آن هم در نهايت اختصار! و معجزات قرآن هم از همين قبيل است كه يك آيه قرآن مي تواند بي نهايت تحمّل داشته باشد! باري بحث ما پيرامون شمول اصل تكامل بر انسان است كه وارد تعريف مربوطه به شيطان شديم (و از فرشتگان هم چشم پوشيديم) و به طور سزاوار هم وارد بحث مربوطه به امر تكويني، تشريعي، ارشادي و... نشديم؟ (انشاءالله در جاي ديگر به بحث پيرامون امر مي پردازيم). از جمله آياتي كه دال بر شمول اصل تكامل بر انسان است (آيه سوره حج) است كه مي فرمايد: «يا ايّها النّاس ان كنتم في ريب من البعث فانّا خلقناكم من تراب ثمّ من نطفة ثمّ من علقة ثمّ من مضغة مخلّقة و غير مخلّقة لنبيّن لكم و نقرّ في الارحام ما نشاء الي اجل مسمّي ثمّ نخرجكم طفلا ثمّ لتبلغوا اشدّكم»... : آهاي مردم: اگر از روز رستاخيز شك داريد پس (بدانيد) كه ما شما را از خاك آفريديم سپس از نطفه و بعد از آن از علقه (خون لخته) و پس از آن از مضغه (چيزي مانند گوشت بي استخوان كوبيده شده) خلقت كامل شده و كامل نشده تا شما را بينش بخشيم (روح به جسم شما بدميم) و براي تا زماني معيّن به هرگونه كه خواستيم (با تعيين جنسيت) در رحمها قرارتان دهيم، و بعد از آن به صورت طفلي بيرونتان كنيم تا پس از آن به بلوغ كاملتان برسيد... با عنايت به آيه فوق و آيات بسيار ديگري كه با اختلاف عبارت در همين زمينه نازل شده است به خوبي مشخّص مي گردد كه تمام لحظات عمر انسان سير به سوي كمال است حتّي مردن او و رستاخيز او نيز... اين از لحاظ جسمي است و از لحاظ روحي نيز همين طور است، يعني روح هم پيوسته رو به كمال است. تنها تفاوتي كه روح و جسم با هم دارند اين است كه نطفه جسم از خاك به وجود مي آيد ولي نطفه روح از عالم غيب و معني ولي هر دو متفقاً در جريان تكامل قرار مي گيرند. سير به سوي كمال هم منحصر به جهت مثبت نيست كه در جهت منفي هم سير به سوي كمال مصداق مشابه دارد كه شاهد آن (آيه 10 بقره): «في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا»... : ـ در دلهايشان بيماري سختي است و خداوند هم بيماري شان را افزايش مي دهد... و (آيه 15 بقره): «الله يستهزيء بهم و يمدّهم في طغيانهم يعمهون»: (چون به استهزاء مومنان مي پردازند) خداوند هم به مسخره گرفتارشان مي كند و پيوسته آنها را در عمق طغيانشان فرو مي برد تا هيچ راهي به خروخ از آن نيايند. و بسياري آيات ديگر است كه خوانندگان مي توانند خود آنها را ملاحظه نمائيد.
|