تجمّل دوستي و بهره گيري كامل از نعمات
«قل من حرّم زينة الله الّتي اخرج لعباده و الطيّبات من الرّزق؟ قل هي للّذين امنوا في الحيوة الدّنيا خالصة يوم القيامة كذالك نفصّل الايات لقوم يعلمون»: بگو: چه كسي زينت هائي را كه خداوند براي بندگان خود پديد مي آورد و روزي هاي پاكيزه را حرام مي كند؟ بگو، اينها مخصوصاً براي ادامه زندگي بندگان مؤمن انتخاب و اختصاص داده شده اند (و نيز در) روز رستاخيز (چنين خواهد بود كه در آن جا هم از زينت ها و روزي هاي پاكيزه برخوردار مي شوند) و بدين گونه ما آيات را براي اهل دانش تفصيل مي دهيم. چون خداوند خود انسان را آفريده و نيازمندي هاي طبيعي و معنوي را در نهاد او تعبيه فرموده است بيش از هر كس به مقتضيّات وجود او آگاه است و لذا قرآن را كه براي هدايت او نازل فرموده است به منظور هدايت و تقويت و تكامل هر دو جنّبه مادّي معنوي او مي باشد و لذا آيات قرآن تكليف رهبران و نيز رهروان را به نحوي تشريع و تشريح فرموده است كه هم در زندگي دنيا از كمال رفاه برخوردار شوند و هم در آخرت به بالاترين مقام قرب نائل شوند. امّا چون قرآن در نهايت ايجاز و اختصار نازل گرديده و فهم هر يك ازآيات آن ارتباط با همه آيات دارد كه به تعلّم و تخصّص كافي نياز دارد. به تدريج يك رشتة خاصّ دانش دين ايجاد گرديده و مراكزي به وجود آمده است كه علاقمندان بسياري به تحصيل در اين مراكز به كسب علوم ديني مي پردازند تا با كسب علم به تبليغ مفاهيم آيات و شريعت اسلام بپردازند، امّا دو مشكل تاكنون سبب بوده است كه مفاهيم قرآن و شريعت به طور كامل تحصيل و تبليغ نشود. يكي اينكه به علّت جدا ماندن دين از سياست مدرّسان علوم دين تا همين اواخر به سياست و نظارت بر امور معيشتي مردم دسترسي و تسلّط نداشتند و نتيجتاً از كسب تجربه و تخصّص و تطبيق اين امور با مفاهيم قرآن دور و محروم بوده اند، و ديگر اينكه به علّت عدم امكان تأمين هزينه هاي ضروري معيشتي علاقمندان به علوم دين، ناگزير اين قبيل افراد پس از تحصيل مقدّمات زبان و ادبيات عرب كه زبان قرآن است و مقدّمات رشته هاي ديگر علوم دين به دهات و قرات و قصبات اعزام مي شدند تا هم به تبليغ بپردازند و هم وجوهي براي كمك معيشت خود فراهم آورند. هر چند اين روش در شرايط گذشته كه افراد با سواد بسيار كم بودند و وسائل ارتباطي ديگري مانند روزنامه و نشريات و راديو و تلويزيون و... وجود نداشت. نسبتا! براي مجامع پيشين مفيد بود و آگاهي هائي در امور شريعت به مردم مي داد ولي به علّت برخوردار نبودن از عمق اعتقادي متّكي به مفاهيم واقعي قرآن يك فرهنگ ناقص ديني در بين مسلمانان رايج مي گرديد كه بيشتر بر اساس يك زهد ناقص و بي اعتبار شناختن نعمات الهي و امكانات زندگي بنا نهاده شده بود و رويه رسمي مبلغّان دين بيشتر پيرامون اخلاقيات و مسائل شرعي عبادي دور مي زد و هيچ گونه اهتمامي براي هدايت جنبه معيشتي مردم و تشويق آنان به بهره گيري بهتر از امكانات زندگي به عمل نمي آمد و مصادر سياسي هم خود را فقط مسئول دريافت ماليات و بهره كشي از نيروي جسمي مردم مي دانستند و لذا به تدريج يك فقر عمومي و در نهايت فقر معنوي بر دنياي اسلام حاكم گرديد كه آثار شوم آن هنوز هم وجود دارد به نحوي كه در مقايسه با ملل ديگر امروز مسلمانان بالنسبه از امكانات مدني كمتري برخوردار مي باشند. چون اين رويه در طول قرون و اعصار به صورت يك فرهنگ و سنّت در آمده است اكنون نيز كه تحوّلاتي مهّم در نظام دين بخصوص در ايران به عمل آمده است. مبلغّان دين و مفسرّان قرآن به واقعيّت مفاهيم آيات فقط از جنبه اخلاقي و عبادي مي پردازند آيه مورد بحث (32 اعراف) هم بپردازند و امور معيشتي مردم را هم مورد نظر قرار دهند و يا مفاهيم اصولي زهد و تقوي را بر اساس صراحت آيات تفسير و تفهيم نمايند، به فرهنگ متعارف و رويه متداول بسنده مي نمايند! دين اسلام يك دين فطري است و فطري بودن آن به اين معني است كه چون براي مردمي وضع گرديده كه فطرتاً داراي جنبه مادّي و معنوي «توأماً» هستند و هر جنبه اي نيازها و مقتضيّات مربوط به خود را دارد آيات با توجّه به مقتضيّات فطري اين موجود و نظام بخشيدن و هدايت آنان نازل شده است نه توجّه به يك جنبه و تقويت آن به ضرر جنبه ديگر. علاوه بر آيات آسماني، آيات الهي كه در پيرامون ما كاملاً قابل مشاهده و مطالعه و تبعيت هستند به ما تفهيم مي نمايند كه خداوند قبل از اينكه طفل را به وجود مي آورد پستانهاي مادرش را پر از شير كه غذاي مناسب حال او است مي نمايد و اوّل جسم را به تعادل مي رساند و سپس روح را در آن مي دمد، و اوّل شخص را به رشد و بلوغ كامل مي رساند و پس از آن تكليف عبادي و اجتماعي براي او وضع مي كند. و اين هم در حالي است كه تمام وسائل رفع نيازمندي هاي او را براي تمام مدت عمر در روي زمين و در دسترس او قرار داده است. وضع شريعت و نزول آيات هم به منظور نظام بخشيدن به همين امكانات و مقتضيّات فطري و طبيعي است و آيات قرآن نيز دلالت به همين معني دارند. بنابراين كساني كه خود را مبلغّ دين و دلسوز به حال مردم و هادي آنان مي دانند، بخصوص مفسرّان قرآن، بايد بدانند و توجّه كنند كه خداوند خود با بندگان خود چگونه عمل مي نمايد و لذا خود را با كردار خداي گونه و مفاهيم آيات او تطبيق دهند نه اينكه تمام همّت خود را متوجّه بخشي از آيات كنند و بخشي ديگر را مورد بي اعتنائي قرار دهند. سزاوار اين است كه رشته تبليغ دين از شيوه فعلي كه بر اساس سليقه هاي فردي است خارج گردد و مركزي براي تعليم و آموزش مبلغّ ايجاد گردد و در اين مركز دانشمنداني واجد صلاحيّت به غور و تحقيق پيرامون آيات قرآن به لحاظ تبليغي و ارشادي بپردازند و مطابق آن چه خداوند خود عمل فرموده تعداد آيات و جملاتي را كه در خصوص امور معيشتي، سياسي، قضائي، عبادي و... نازل شده است شمارش و مشخّص نمايند و متناسب نسبتي كه قرآن به هر يك از امور مزبور پرداخته است مبلغّان نيز به همان نسبت به تبليغ دين بپردازند. مثلاً هرگاه هشت در صد آيات قرآن به امور معيشتي يا ده در صد به امور سياسي و... اختصاص داده شده است مبلّغان نيز اوقات تبليغ خود را به همان نسبت تقسيم و به ارشاد مسلمانان بپردازند تا آن چنانكه دين اسلام بر اساس فطرت تشريع شده هرگاه وضع موجود كه متّكي بر تبليغ ببيش از حدّ اخلاقيات و تزاهد است ادامه يابد بيشتر موجب بي ميلي اكثريّت مردم از گوش دادن و نيوشيدن تبليغ و گرايش بيشتر آنان به بي نظمي در امور اجتماعي خواهد شد. اگر ما اندكي دقت نمائيم به خوبي متوجّه خواهيم شد كه در آيه عنوان بحث: «قل من حرّم زينة الله الّتي اخرج لعباده»... يك نهيب الهي است بر مسلمانان تا آنان را از غفلت و سستي برانگيزاند و به كار و فعّاليّت و بهره برداري از نعمات الهي تا حدّ تجمّل دوستي، وا دارد تا از ملل ديگر در امكانات مالي و دنيوي ضعيف تر نباشند، كه خداوند مؤمنان را از هر جهت عزيز خواسته است نه آماده سلطه پذيري و وابستگي مالي، علمي صنعتي، سياسي و... به دنياي كفر! جملة «قل هي للّذين آمنوا في الحيوة الدّنيا» صراحت كامل و بي چون و چرا به تجمّل و استفاده از بهترين نعمات الهي دارد و كلمة «خالصة» به اين معني است كه اگر در دنيا متاعي هست مختص به اهل ايمان است و ديگران بايد تبع اهل ايمان بهره مند شوند نه بالعكس و آن چنان كه مدت ها است متداول شده است؟ شايد هم بتوانيم بگوئيم در آيه، بعد از كلمة خالصة حرف «الي» در تقدير است و جمله چنين باشد «قل هي للذين امنوا في الحيوة الدّنيا خالصة الي يوم القيامة»: (آن چه بيان كرديم يعني زينتهاي دنيوي و بهترين نعمات الهي) در طول زندگي دنيوي تا روز رستاخيز مخصوص مؤمنان است. كسي حقِّ ندارد كاري كند كه مؤمنان نسبت به آن ها بي ميل شوند و با اندرزهاي بي اساس آنان را از نعمات بيزار كند! جملة ذيل آيه: «كذالك نفصّل الايات لقوم يعلمون» هم مؤكّد ومؤيّد فرازهاي ديگر آيه است: يعني ما (خداوند) اين گونه آيات را بسط و گسترش (و به قولي شير فهم مي كنيم) براي كساني كه دانا هستند (اگر معني را درك نكنند و با تنگ دستي و خواري روزگار بگذرانند) از ناداني خود آنان است (آية 31) كه دنبال آيه عنوان بحث آمده است، در تفصيل مفاد آيه قبل است تا معلوم فرمايد چه چيزهائي حرام است تا مؤمنان بنا حقِّ خود را از بهره گيري از نعمات الهي محروم نكنند: ـ «قل انّما حرّم ربّي الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم و البغي بغير الحقّ و ان تشركوا بالله ما لم ينزّل به سلطانا و ان تقولوا علي الله ما لاتعلمون»: بگو كه جز اين نيست كه (آن چه) پروردگارم حرام كرده است، زشت كاري پنهان و آشكار، گناه، اخاذي يا افزون خواهي به ناروا، و بي دليل، و از پيش خود براي خداوند شريك و انباز قرار دادن، و آن چه را نمي دانيد به خداوند نسبت دادن مي باشد (و گرنه تجمّل دوستي و بهره مندي از بهترين نعمات الهي، خاصّ مؤمنان و كاملاً پسنديده و روا است و نادانان خود را به ناروا از آن ها محروم مي كنند)؟ در آيه اخير جملة «و البغي بغير الحقّ» با عنايت به سياق آيات به معني خواستن يا دست اندازي و فراهم آوردن زينت و روزي به ناروا و از طريق نا صواب است نه آن گونه كه بعضي تصوّر كرده اند «ستمگري ناروا» زيرا ستم در هيچ موردي روا نيست كه به حقِّ شناخته شود ـ ستم هميشه ناحق است. ضمناً جملة «ما لم ينزّل به سلطانا» كه اغلب در كلام الله مجيد تكرار شده است براي مواردي است كه به جهالت حقِّ را با نا حقِّ مي پوشانند مانند شرك كه مشركان مي گويند: ما از آن جهت بتها يا فرشتگان يا اشياء ديگر را مي پرستيم كه ما را به خداوند نزديك كنند: «ما نعبدهم الّا ليقربونا الي الله زلفي» ـ در حالي كه براي اين عمل دليلي كه متّكي بر آيات آسماني باشد ندارند. اين جمله اشاره به اين نكته نيز دارد كه هر گونه اعمال عبادي بايد بر اساس آيات الهي باشد نه خود سرانه و من در آوردي؟
|