معيار و محك امانتداري
«يا ايّها الّذين امنوا لاتخونوا الله و الرّسول و تخونوا اماناتكم و انتم تعلمون ـ و اعلموا انّما اموالكم ـ و اولادكم فتنة و انّ الله عنده اجر عظيم»: اي كساني كه ايمان آورده ايد به خداوند و پيامبر او خيانت نكنيد، و به اماناتتان نيز در حالي كه مي دانيد خيانت نكنيد ـ و بدانيد كه اموال و فرزندانتان وسيله آزمايش شما هستند و (بدانيد) كه نزد خداوند (در برابر امانتداري) پاداشي بزرگ است (26 و27 انفال) چون اين قبيل خطاب ها شامل مسلمانان مؤمن از صدر اسلام تا انقراض بشريّت مي شود لازم است بدانيم چه اماناتي از خداوند و پيغمبر عزيز او نزد مسلمانان باقي گذاشته شده است تا بدانيم چگونه بايد آن ها را حفظ كرد؟ براي مفاد آيه (72 سوره احزاب) امانتي كه خداوند سپرده و انسان هم آن را قبول كرده است قرآن است چنان كه مي فرمايد: «انّا عرضنا الامانة... و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا» ـ به بحث ما ذيل همين آيه مراجعه فرمائيد. و امانتي هم كه حضرت رسول باقي گذاشته است بر اساس حديث شريف ثقلين: «انّي تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي» ( يا به قول بعضي از اهل سنّت، كتاب الله و سنّتي) امانت حضرت رسول نزد مسلمانان قرآن و عترت است. در اينجا به مناسبت، توضيحي به نظر خوانندگان مي رسانيم: بعضي از مغرضان تلاش كرده اند بعضي حديث هاي جعلي را در ميان مسلمانان رواج دهند يا تحريف هائي در بعضي از احاديث صحيح وارد نمايند و بين مسلمانان تفرقه ايجاد كنند. از جمله تحريف در حديث مذكور است خواسته اند با تحريف كلمه عترت به كلمه سنّت از عزّت خاندان نبوّت بكاهند و با اين كار بين دوست داران خاندان نبوّت يعني شيعه با فرق ديگر اسلام اختلاف ايجاد كنند. امّا اگر اندكي دقّت شود تحريف آن ها در اين خصوص هيچ گونه اثر نفوذي ندارد مگر بين ساده انديشان كه اميدواريم با توضيح زير اين سوء تفاهم به كلّي بر طرف گردد. آن چه مسلّم است سنّت بر اساس اعمال و گفتار خود حضرت رسول بنا گرديده است و اهل سنّت خود را مكلّف مي دانند كه مطابق روش خود آن جناب و قرآن عمل نمايند و به شيعه از اين جهت بي اعتنائي نشان مي دهند كه مدّعي هستند بيشتر اعمال شيعه بر اساس حديث و روايت استوار است كه اغلب احاديث و روايات هم مجعول و غير قابل اعتبار هستند. ما وارد بحث در اين خصوص نمي شويم كه نه از تخصّص ما است و نه در حوصله اين كتاب، امّا آن چه مسلّم است اين است كه اساس مذهب تسنّن بر روي اعمال حضرت نبيّاكرم استوار است و چون چنين است، از سنّت حضرت رسول علاقمندي و احترام بسيار خود آن حضرت به عترت بوده است پس هرگاه كسي مدّعي عمل به سنّت آن حضرت باشد بايد اين سنّت سنّيه او را هم دقيقاً عمل كند يعني دوستدار واقعي عترت باشد و بدين ترتيب چه در حديث ثقلين كلمه سنّت را صحيح بدانيم و چه كلمة عترت را در مفهوم حديث تغييري ايجاد نمي شود چون دوستي عترت از مصاديق بارز سنّت است؟ بنابراين از حضرت رسول هم دو امانت جدا نشدني يا دو ميراث براي مسلمانان باقيمانده است: كتاب خداوند و سنّت و عترت او كه مسلمانان مؤمن موظف به حفظ آن امانت يا ميراث مي باشند. بدين ترتيب يكي از امانات بين حضرت رسول و خداوند مشترك است كه آن هم قرآن است و اگر قبول داشته باشيم كه اعمال و گفتار آن حضرت هم در اجراي اوامر پروردگار بوده است. «و ما ينطق عن الهوي ـ ان هو الّا وحي يوحي» ـ او به ميل خود سخن نمي گويد (حتّي سخن گفتن او هم) چيزي نيست مگر آن چه از طريق وحي دريافت داشته است معلوم مي شود كه حديث ثقلين را هم بر اساس وحي بيان فرموده است و حفظ و نگاه داري امانت عترت يا سنّت هم امانتي است الهي كه عيناً مانند قرآن نبايد به آن هم خيانت شود و هر دو از اهميّت بسيار و مشابه برخوردار هستند. اكنون بايد بدانيم كه خيانت به اين امانات چگونه است، چه دانسته خيانت شود چه ندانسته؟ چون جملة ذيل آيه كه مي فرمايد: «و (لا) تخونوا اماناتكم و انتم تعلمون»: و دانسته به امانات خود خيانت نكنيد معلوم مي دارد كه يك نوع خيانت هم ندانسته انجام مي شود كه آن هم مذموم و احياناً موجب كيفر خواهد شد. براي اينكه بدانيم خيانت دانسته و ندانسته چگونه است مثلي مي زنيم: ـ حكومتي براي تنظيم امور حوزه فرمانروائي خود گنجي اندوخته است كه در مواقع مقتضي به طريق صحيح مقاديري از آن به مصرف كارگزاران برسد و براي حفظ آن گنج مأموران و مراقباني استخدام كرده است كه آن ها را ملزم به نگهداري گنج نموده و از خيانت بر حذر داشته است و آن ها هم حفاظت از امانت را با قبول انجام دقيق وظيفه، بر گردن گرفته اند. چنان كه فرموده است «يا ايّها الّذين امنوا لا تخونوا الله»: اي كساني كه ايمان آورده اند (مقررات را پذيرفته و اجراي آن ها را به گردن گرفته اند) به خداوند يا پيغمبر در برابر امانت خيانت نكنيد. حال اگر بعضي از اين نگهبانان گنج (يا مسلماناني) بروند و با حراميان همدست شوند و پنهاني به گنجي كه تحت مراقبت خود آنها است ضرر برسانند اين مي شود خيانت دانسته و امّا مكن است بعضي از نگهبانان براي اينكه خود را مهّم و مطلع جلوه بدهند در جمعي كه بين آن ها ممكن است حرامي و بدخواه هم باشند زبان به سخن گفتن در مورد شغل مهّم خود بگشانيد و كم كم بعضي سخناني را بر زبان بياورند كه راه هاي آسيب رساني براي كساني كه قصد بد دارند شناخته شود و مثلاً بدانند نگهبانان كي و كجا و چگونه به استراحت يا صرف غذا و غير آن مي پردازند و گنج در كجا و چگونه قرار دارد و كليد درها كجا نهاده مي شود و كدام ديوار كوتاه تر و كدام نزديك تر است و غيره... اين قبيل گفته ها كه نادانسته و بدون غرض خيانت و فقط بر اساس خودنمائي و بي توجّهي به وظيفه راز داري بيان مي شود و نيز غفلت و سهل انگاري در انجام وظيفة عهد و پيمان، از مصاديق خيانت نادانسته هستند. پس آن چنانكه حاكم بايد براي مراقبت از گنج يا خزانه خود مراقبان صلاحيّ داري وظيفه شناس و امين برگزيند و آنان را هم حتّي المقدور زير مراقبت قرار دهد و به حال خود رها نكند تا خزانه مورد دستبرد و خيانت قرار نگيرد ولّي امر مسلمانان هم بايد در مورد حَمَلة قرآن مال انديشي هاي لازم را مرعي دارد تا به اين امانت عظيم (گنجينه الهي) آسيب وارد نشود. از خيانت هاي ندانسته اي كه به اين امانت الهي وارد مي شود گفتگو يا توضيحات ناروائي است كه بدون توجّه به مفاهيم كلّي قرآن درباره بعضي آيات يا جملات بيان مي شود و اجتماعات ديني را گرفتار خسران مي نمايد. مانند توضيحاتي كه درباره جملاتي از قبيل: «و اعلموا انّما اموالكم و اولادكم فتنة» بيان مي شود بدون اينكه در نظر داشته باشند سياق كلّي آيات قرآن و سنّت نبوي چگونه است و اصولاً دين فطري يعني چه؟ در اين قبيل موارد آن چنان سخن گفته شده است كه مردم ساده دل زن و فرزندان خود را دشمن شماره يك خود مي دانند و به تلاش و كوشش در تأمين رفاه خود و خانواده بي رغبت مي شوند و نتيجتاً بنياد اقتصادي اسلام كه بايد بر دوش همين مردم باشد سست مي گردد و باعث چيرگي و طمع دشمنان اسلام مي شود. علاوه بر اين بين فرزندان كه مردان آينده اسلام مي شوند با پدران كينه و دشمني و مهّمتر اينكه بد بيني نسبت به قرآن و دين ايجاد مي شود كه شگفتا اين چه ديني است كه فرزندان را فتنه و آشوب براي پدران مي داند و آن ها را از فرزند دوستي برحذر مي دارد؟ همين اثر در روح زنان كه نيمي از جمع بندگان خداوند هستند يك احساس ضعف و بيهودگيِ وجود، و دشمني با همسر و بي اهميّت شمردن قرآن ايجاد مي كند زيرا هر چند بر زبان نياورند امّا چگونه مي توانند قرآني را محترم بشمارند كه آنان را براي مردان فتنه و دشمن به شمار آورده است؟ نويسنده بسيار برخورد كرده است با مردم به ظاهر مؤمني كه با همسران خود مانند برده هاي عصر جاهليّت برخورد مي كنند و با استناد به همين قبيل آيات كه مفاهيم آنها را به غلط در ذهنشان وارد كرده اند عمل خود را اسلامي هم مي دانند و تنها روابط قابل تحمّلي كه با زن و فرزند دارند بر اساس نيازهاي طبيعي است نه بر اساس شرافت و نظام ديني و انساني! معلوم نيست سنّت و يا عترت كه نيمي از امانتي است كه خداوند رعايت آن را لازم و عدم رعايت آن را خيانت شمرده است چگونه بايد محترم شمرده شود و مجري گردد؟ آيا خود پيغمبر عليه السلام حضرت خديجه كبري را بنام بيت يا خانه مي خوانده است؟ آيا از بردن نام عايشه يا حفصه و... شرم داشته است؟ آيا از بردن نام فاطمه اكراه داشته است؟ حضرت علي چه مي كرده است؟ حضرت زهرا را چه مي ناميده است؟ خانه؟ خداوند در قرآن چگونه عمل كرده است؟ نام مادر عيسي را با كناية و نامفهوم بيان كرده يا صريحتاً فرموده است: مريم؟ مگر از حقوق فرزند بر والدين اين نيست كه نام نيكو بر او نهند و مگر نام براي بر زبان آوردن نيست و مگر ناميدن نام نيكو فقط براي پسر است و براي دختران فقط براي قبل از بلوغ دختران است و مگر بعد از بلوغ بخصوص پس از ازدواج نامش بر او حرام مي شود. چه كسي باعث ترويج اين فرهنگ و بر اساس چه مجوّزي و سنّتي شده است؟ شايد بعضي كوته نظران مجوّز كار خود را در تبليغ اين فرهنگ و حفظ آن كُنيه هائي مي دانند كه بعضي از بزرگان دين به همسران خود مي داده اند مانند «امّ البنين» مادر گرامي حضرت ابوالفضل؟ امّا اينان توجّه نمي كنند كه آن جا كه پاي احترام نهادن در ميان بوده است كنيه داده مي شده است و اين چيزي نبوده است كه منحصر به زنان بوده باشد، به مردان هم اين قبيل كنيه ها داده مي شده است مانند: ابا الحسن كه به حضرت علي داده شده است و... ما آرزو مي كنيم كه اين قبيل عقايد سخيف بدور ريخته شود زيرا ندانسته خيانت به امانت است. دين مهّمتر است از اينكه ما بخواهيم با اين قبيل ساده انديشي ها آن را تقويت كنيم. تقويت دين و قرآن و اشاعه آن در اين است كه مفاهيم واقعي آن را درك كنيم و ترويج نمائيم. در خصوص آيات و اشاراتي مانند آنچه عنوان بحث است بايد نظر كلّي قرآن را بشناسيم،تا مفهوم را درك كنيم كه اين هم چندان مشكل و دور از دسترس نيست. ملاحظه فرمائيد در (آيه 28) كه فرموده است: «انما اموالكم و اولادكم فتنة»: بدرستي كه اموال و فرزندان فتنه يا وسيله آزمايش شما هستند، نظر به آيه قبل دارد نه اينكه مستقلاً و هميشه چنين هستند. در آيه قبل مخصوصاً آيه كه مي فرمايد: «و (لا) تخونوا اماناتكم): و جوب امانتداري واهميّت آن را بيان مي كند كه هم شامل امانات الهي مانند قرآن و دين است كه براي وضع شريعت و نظام والاي انساني است و هم شامل اماناتي است كه احياناً ديگران به دوستاران يا امانتداران مي سپارند. در اينجا مي خواهد تأكيد كند كه چون شديدترين دوستي ها دوستي مال فرزند است، اين دوستي ها سبب نشوند تا شما يا به دين خدا خيانت كنيد يا به اموال مردم كه برسم امانت نزد شما است. و مفهوم آيه اين است كه چون خداوند از ميزان دوستي شما به مال و فرزند آگاه است (چون خود او اين محبّتها را در نهاد شما تعبيه فرموده است) همانها را وسيله آزمايش شما قرار داده است تا بداند مال و فرزند دوستي سبب مي شود كه به خدا و رسول او و بندگان خدا خيانت كنيد يا نه، تا درجة ايمان شما عملاً مشخّص گردد ـ زيرا هر چيزي را با چيزي كه بتواند قرينه او باشد مي سنجد. يك نفر پهلوان را با پهلوان ديگري به مبارزه و اميد دارند تا قهرمان باز شناخته شود نه با يك فرد ضعيف و عليل اهميت چشم پوشي از خيانت در برابر حبّ مال و فرزند شناخته مي شود نه در برابر يك نياز بي اهميت! نكته ديگري را كه ما مطرح مي كنيم چون نديده ايم كه ديگري هم به آن توجّه كرده باشد اين است كه: هم آيه (26 به آيه27)نظر دارد و هم آيه (27 به 26). نظر آيه (26 به 27)همانگونه است كه فوقاً عرضه كرده ايم. امّا نظر آيه (27 به 26): ـ احتمالاً يكي ديگر از مفاهيم دو آيه فوق اين است كه مال و فرزند هم امانات الهي نزد بندگان خدا هستند كه به آن ها هم نبايد خيانت شود؟ چنا نكه فرموده است: «و لا تؤتوا السفهاء اموالكم الّتي جعل الله لكم قياما وارزقوهم فيها واكسوهم و قولوا لهم قولاً معروفا»: اموالتان را كه خداوند وسيله پايداري و ثبات شما قرار داده است به نابخردان نسپاريد، آنها را غذا و لباس بدهيد و با آنان پسنديده سخن بگوئيد، كه اين آيه دليل شناختناهميّتمال و لزوم نگاهداري و مراقبت از آن است (5 نساء) و در (آيه 33 نور) مالي را كه نزد ما مي باشند مال خداوند شمرده است و لذا مالك اصلي اوست و ما امانتدار هستيم: «و اتوهم من مال الله الّذي آتاكم ...» : از مال خداوند كه به شما سپرده است به آنان (نيازمندان) چيزي بدهيد: ... و سفارش هاي بسياري كه در مورد اسراف نكردن فرموده است: «والّذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذالك قواما»: و كساني (مؤمن شناخته مي شوند كه) آن گاه كه انفاق مي كنند اسراف نمي كنند و تنگ هم نمي گيرند (و مي دانند) كه بين اين دو حالت ثبات و پايداري (يا قوام زندگي) وجود دارد (67 فرقان). در خصوص فرزندان در همين سوره (فرقان آيه 74) فرموده است و كساني (مؤمن شناخته مي شوند كه) مي گويند «پروردگارا از همسران و فرزندانمان براي ما سبب روشن شدن ديدگان را فراهم فرما و ما را پيشوا و نمونه براي اهل تقوا قرار بده» كه آيه صراحت كامل دارد بر اينكه زن و فرزند دوستي از شرايط ايمان است و چرا چنين نباشد؟ در حالي كه زنان و فرزندان بيشتر و پيشتر از اين كه به ما تعلّق داشته باشند بندگان و آفريدگان خداوند هستند و ما از طرف خداوند امانتدار هستيم چون عهده دار معيشت و حسن جريان امور آنان مي باشيم و لذا سهل انگاري در تنظيم و بهبود امور آنان خيانت به امانت محسوب مي شود. توضيح اينكه در سوره فرقان چهارده شرط از شروطي را كه شخص با رعايت آن ها از اهل ايمان محسوب مي گردد در (آيه هاي 74 تا) بر شمرده است كه دو شرط از آن جمله مربوط است به شناختن ارزش مال و زن و فرزند است، براي آگاهي بيشتر به خود آيات مراجعه فرمائيد. اين را نيز بگوئيم كه آياتي مانند (14 تغابن) كه مي فرمايد: «يا ايّها الّذين امنوا انّ من ازواجكم و اولادكم عدوّا لكم فاحذروهم و ان تعفوا و تصفحوا و تغفروا فانّ الله غفور رحيم»: اي كساني كه ايمان آورده ايد بدانيد كه بعضي از همسران و فرزندان شما دشمنان شمايند. پس از آنان بر حذر باشيد و اگر (از آنان هم) در گذريد و بر آنان ببخشائيد پس مسلّماً (متقابلاً) خداوند بخشنده و مهربان است ـ براي تبعيض و موارد استثنائي است و عمّوميت ندارد كما اينكه در بعضي موارد انسان خودش نيز دشمن خود شمرده است چنان كه در مورد يوسف از قول آن حضرت فرموده است: «و ما ابري نفسي انّ النّفس لا مّارة بالسوء الّا ما رحم ربّي»: من خويشتن را مبرا نمي شماريم زيرا نفس انسان را به بدكاري فرمان مي دهد مگر اينكه پروردگارم رحم كند! با اين حال انسان نمي تواند عليرغم اينكه خودش با خودش دشمني مي كند خود را دوست نداشته باشد و صفت حبّ ذات را از ضمير خود بزدايد و خود را دشمن بدارد پس به طور خلاصه منظور از دو آيه مورد بحث اين است كه انسان در صورتي مؤمن واقعي است كه بتواند در برابر حبّ مال و فرزند خويشتن دار باشد و دست به خيانت نزند و لذا براي مشخّص شدن درجة امانتداري، حبّ مال و اولاد محك و معيار مي باشند؟ و هر كه از چنين آزمايشي موفّق بيرون آمد نزد خداوند پاداشي عظيم خواهد داشت. پس امتحاني مشكل است كه در برابر نياز خويشتن و نيز مال دوستي خودش، آنگاه كه دستش به مال غير مي رسد خويشتن داري كند و از خيانت بر كنار بماند يا دين خود را به دنيا نفروشد و به خداوند و رسول او خيانت نورزد! در چنين حالي انسان مخاطب (29 انفال) قرار مي گيرد: «يا ايّها الّذين امنوا ان تتّقوا الله يجعل لكم فرقانا و يكفرّ عنكم سيّآتكم و يغفر لكم و الله ذوالفضل العظيم»: اي كساني كه ايمان آورده ايد اگر خدادار باشيد (به او و رسول او خيانت نكنيد) براي شما وسيلة جدائي خاصّي (تأمين نيازمندي هاي شما از طريق حلال قرار مي دهد و گناهان شما را مي پوشاند و شما را مي بخشايد و خداوند داراي فضلي بزرگ است. از آيات مورد بحث معلوم مي شود كه ايمان فقط وسيله حفظ انسان از سقوط است و درجات بالاتر آن امانتداري و تقوي يا خداداري و خيانت نكردن به خدا و رسول و امانات مردم است. آن چه فوقاً بيان گرديد با توجّه به اشارات بالاستقلال آيات مذكور است امّا اين آيات در متن سوره اي قرار گرفته اند كه در مورد سياست نظامي گري دفاعي اسلامي نازل شده است. لذا علاوه بر مفاهيم مذكور اين معني را مي رساند كه: آن گاه كه پاي بسيج عمومي براي دفاع از دين خدا در ميان است مال و اولاد را بهانه قرار ندهيد و با اين گونه عذرها از حركت به سوي ميدان نبرد خودداري نكنيد كه اين خيانت به خدا و رسول و ساير مؤمنان و مغاير شرافت امانتداري ديني و اسلامي مي باشد، وارد كارزار بشويد و بدانيد كه اينكار نزد خداوند پاداشي عظيم دارد ـ اين قبيل مفاهيم تبعي بر تمام آيات و جملات اشراف كامل دارند.
|