ملاقات با پروردگار
«الله الّذي رفع السّموات بغير عمد ترونها ثمّ استوي علي العرش و سخّر الشّمس و القمر كلّ يجري لاجل مسمّي يدبّر الامر يفصّل الآيات لعلّكم بلقاء ربّكم توقنون»: خداوند كسي است كه آسمانها را بدون ستوني برافراشت، آن ها را مي بينيد، سپس بر عرش به فرمانروائي پرداخت و خورشيد و ماه را رام كرد كه روانند تا مدّتي معيّن، امور آفرينش را تدبير مي كند، آيا ت را تفصيل مي دهد (از هم جدا و فصل فصل مي كند) باشد كه به ملاقات پروردگارتان يقين حاصل كنيد (2 رعد) تفصيل آيه فوق به شرح زيرا است: ـ 1 ـ الله الّذي رفع السّموات: خداوند كسي است كه آسمان ها را بر افراشت. 2 ـ «الله الّذي رفع السّموات» بغير عمد، خداوند كسي است كه آسمان ها را بدون هيچ گونه ستوني برافراشت. 3 ـ «الله الّذي رفع السّموات بغير عمد ترونها»: خداوندكسي است كه آسمان ها را برافراشت بدون هيچ گونه ستوني كه آنها را (در حالتي كه بي ستون هستند) مي بينيد ـ يا آسما ها را با ستوني نامرئي برافراشت. 3 ـ «ثم استوي علي العرش»: سپس به عرش پرداخت: به فرمانروائي امور آن ها پرداخت. 4 ـ «و سخّر الشّمس و القمر»: و آفتاب و ماه را رام و مسخّر كرد، به خدمت در امور مورد نظر آنها را بكار گرفت. 5 ـ «كلّ يجري لا جل مسمّي»: همه براي مدت معيّني در جريان و روانند (و وظائف خود را انجام مي دهند"). 6 ـ «يدبّر الامر»: كار آفرينش را تدبير و سرپرستي مي نمايد. 7 ـ «يفصّل الآيات»: اجزاء و آثار و اشارات و نظام آفرينش را جدا جدا بيان مي نمايد. 8 ـ «لعلكم بلقاء ربّكم توقنون»: شايد شما (از اين تفصيلات به فهم اين مطلب برسيد كه غرض رشد عقلي و ايماني شما و رسيدن به كمال است و يقين حاصل كيند كه منظور ملاقات پروردگار يا رسيدن به مقام خليفة الّهي يا خداي گونه شدن است؟ اكثر مفسرّان لقاءالله را به جهان ديگر موكول مي كنند در حالي كه نظر ما اين است كه با رسيدن به يقين لقاءالله صورت مي گيرد و لذا هم در اين دنيا خواهد بود و هم در جهان ديگر، زيرا دليلي ندارد كه آدمي يقين حاصل كند و به لقاء نرسد، بخصوص اينكه فرموده است «انّي جاعل في الارض خليفة» و نمي توان باور كرد كه كسي خليفه بشود ولي با مخلف يا جاعل خايفه ملاقاتي نداشته باشد؟ در مورد آسمان دنيا به اين نتيجه رسيده ايم كه يا بدون ستون برافراشته شده است و يا متّكي و پايدار بر نيروي جاذبه عمومي است (حفظاً) همين خصوصيّت را مي توانيم به ساير آسمان ها هم تعميم دهيم: « ما تري في خلق الرّحمن من تفاوت»: در نظام آفرينش خداوند رحمن هيچ گونه تفاوتي نمي بيني؟ (3 ملك). در جملة: «ثم استوي علي العرش» چون عرش مظهر تخت سلطنت و فرمانفروائي است، استقرار يا پرداختن به معني پرداختن به فرمانفرمائي است و لذا معني آيه تا اين قسمت چنين مي شود: خداوند كسي است كه آسمان ها را بدون ستون قابل رويت بر افراشت و سپس به فرمانفرمائي بر آن ها پرداخت... «و سخّر الشّمس و القمر»: كلمة تسخير يعني چيزي را با قدرت قاهره به اطاعت و زير سلطه در آوردن و به خدمت گرفتن است، پس معني جمله مي شود: و خورشيد و ماه را با قدرت خويش به اطاعت و فرمانبرداري وا داشت. «كلّ يجري لاجل مسمّي» ـ كلمه «كلّ» يعني هر يك از آن ها يا همه آن ها به (آسمان ها و ستارگان و اجزاء آن ها منجمله خورشيد و ماه) بر مي گردد نه فقط به خورشيد و ماه كه اگر مقصود دو بود بايد كلّا هما تجريان گفته مي شد. پس معني اين جمله مي شود تمام آسمان ها به انضمام خورشيد و ماه و ساير اجزاء آن ها همه در جريان و روانند تا زماني معيّن يعني در گردشند امّا عمري معيّن دارند ـ و اين اشاره، آن چه را ما قبلاً بيان كرده ايم كه خلود در بهشت و دوزخ ابدي (به معني مطلق) نيست تأييد مي نمايد زيرا خداوند خلود در بهشت و دوزخ را به دوام آسمان ها و زمين مربوط فرموده است: «خالدين فيها ما دامت السّموات و الارض»: ماداميكه آسمان ها و زمين پايدارند ساكن آن (بهشت يا دوزخ) هستند. پس چون آسمان ها و زمين مانند تمام آفريدگان ديگر داراي عمري معيّن هستند، بودن در بهشت و دوزخ ابدي نيست. اين نكته اي است مهّم كه لازم است مبلغّان و مفسرّان قرآن در نظر داشته باشند تا براي مهّم تر جلوه دادن موضوعات ديني در اين قبيل موارد به اغران گوئي كشانيده نشوند و موجب ايجاد يأس از رحمت خداوند در روحيه گناه كاران نگردند؟... «و لا تيأسوامن روح الله انّه لا ييأس من روح الله الّا لقوم الكافرون»: از رحمت خداوند نا اميد نشويد كه غير از خدا ناشناسان كسي از رحمت خداوند نااميد نمي شود (87 يوسف). «يدبّر الامر»: جريان حركت و گردش آسمان ها و خورشيد و ماه و زمين و هر چه را در آن ها و بين آن ها است تدبير و كارسازي مي كند و اين جمله همان معني «ثمّ استوي علي العرش» مي باشد. «يفصّل الآيات»: آيات را تفصيل مي دهد يعني آن ها را از اجمال و فشردگي به بيان و بسط و گسترش در مي آورد تا مفاهيم آنها روشن و براي آفريدگان قابل فهم و درك بشود مانند همين آيه مورد بحث يا آيات مربوط به آفرينش: «ان ربّكم الله الّذي خلق السّموات و الارض في ستّة ايّام...» (54 اعراف) كه در هشت آيه در سوره هاي مختلف صدر آيه ها تقريباً با همين عبارت شروع گرديده و ذيل آيه ها تفاوت هائي بر حسب مقاصد ديگر دارند، امّا همين عبارت «خلق السّموات و الارض في ستّة ايّام» در (سوره فصّلت آيه 12)از اجمال به تفصيل در آمده است و روشن كرده است كه شش روز، عبارت است از دو روز يا دو برهه از زمان كه حركت هاي وضعي و انتقالي زمين و آسمان ها در آن ها انجام مي شود و چهار روز ديگر عبارت است از چهار فصل كه موجب پيدايش حيات و ضروريات آن مي شود ـ به بحث ما ذيل آيات مذكور در جلد اوّل كتاب مراجعه نمائيد. همين گونه اند متشابه كه در وضعيّتي كه دارند به صورت اجمالند و مفاهيم تأويل آن ها بالاستقلال براي كسي روشن نيست مگر اينكه محكمات را به خوبي مورد تدبّر و تأمل قرار دهد، مانند جمله معروف: «هم فيها خالدون» كه در مورد بهشتيان و دوزخيان در بسياري از آيات تكرار شده است و به نظر اكثر مفسرّان و شارحان قرآن هم از محكمات شناخته شده در صورتي كه از متشابهات است و معناي آن در صورتي دانسته مي شود كه آياتي مانند آيه عنوان بحث ما (2 رعد) دقيقاً مورد تأمّل قرار گيرد و معلوم شود كه آسمان ها هم عمر معيّني دارند و چون چنين است خلود به معناي الي الابد نيست بلكه به معناي اصلي لغوي خود يعني سكونت است آن هم در مدّتي معيّن و نه هميشگي؟ «لعلكم بلقاء ربّكم توقنون»: باشد كه به ملاقات پروردگار خود يقين حاصل كنيد. كلمه لعلّكم حكايت از اين دارد كه ملاقات محتمل الوقوع است نه حتمي و عمومي، يعني براي بعضي ممكن مي شود، و آن هم كساني هستند كه به تفاصيل آيات توجّه و به مفاد آن ها عمل كنند چنان كه فرموده است: «و نفصّل الآيات لعلّكم»: ما آيات را تفصيل مي دهيم تا هر كدام از شما به اين تفصيل ها توجّه و عمل كرد. اميدوار به ملاقات با خداوند بشود. آيات (124 تا 127 سوره طه) كيفيّت ملاقات با خداوند را به خوبي شرح مي دهند: «و من اعرض عن ذكري فانّ له معيشةً ضنكا ـ و نحشره يوم القيامة اعمي ـ قال رب لم حشرتني اعمي و قد كنت بصيرا ـ قال كذالك اتتك اياتنا فنسيتها و كذالك اليوم تنسي ـ و كذالك نجزي من اسرف و لم يؤمن بآيات ربّه و لعذاب الآخرة اشدّ و ابقي»: ـ و كسي كه از آيات من (خداوند) سرپيچي كند پس حتماً امور زندگي او بسيار سخت خواهد بود ـ و او را روز رستاخيز نابينا بر مي انگيزيم ـ مي گويد پروردگارا براي چه مرا نابينا بر انگيختي در حالي كه من بينا بودم ـ مي گويد چنين است كه آيات من به تو رسيد امّا آن ها را فراموش كردي (ناديده گرفتي) و به همين دليل و علّت امروز فراموش شده اي ـ و به همين گونه پاداش مي دهيم سهل انگاري را كه آيات پروردگارش را باور نداشت و مسلّم بدان كه عذاب جهان ديگر سخت تر و پايدارتر است! از اين آيات معلوم مي شود كه اعراض از ذكر يعني بي توجّهي و سهل انگاري آيات خداوند و چنين كساني كه با بينش كافي به آيات خداوند ننگريسته اند روز رستاخيز نابينا خواهند بود و لذا از نگريستن بوجه الله محروم خواهند بود امّا مي توانند با خداوند گفتگوئي هر چند مختصر داشته باشند. اين قبيل اشخاص به دليل اينكه فرموده است: «اتتك آياتنا» مسلمان هستند ولي مؤمن واقعي به آيات نيستند و كوركورانه به آيات نظر مي كرده اند. چنين اشخاصي كه مسلمان هستند ولي مؤمن نيستند در دنيا هم زندگي سختي را مي گذرانند چنان كه اكثريّت مسلمانان چنين هستند؟ در آن جهان هم زندگي مشكل تر و طولاني تري خواهند داشت «و لعذاب الاخرة اشدّ و ابقي». و نيز از اين آيات معلوم مي شود كسانيكه با بينش كافي و تدبّر و كسب علم و اقدام به عمل به آيات خداوند برخورد مي نمايند روز رستاخيز بينا هستند يعني مي توانند نظر بوجه الله داشته باشند و لذا بر ايشان ملاقات محقّق مي شود. هر چند آيات 124 تا 127 سوره طه كه فوقاً به نظر رسانيده شد هراس انگيز هستند زيرا انسان با چنان شرايطي در روز رستاخيز نابينا برانگيخته مي شود امّا باز خالي از اميد نيستند زيرا: اوّلاً انسان لذّت گفتگوي بي واسطه را با خداوند درك مي كند هر چند با شرمندگي بي نهايت و متعاقب آن عذاب اشدّ و ابقي است و ثانياً اينكه، جملة اشدّ و ابقي در مقايسه با عذاب ها و مدت زندگي اين جهان است و نه به طور مطلق كه اين خود اميدواري مي دهند كه عذابي غير قابل تحمّل و بي نهايت دردناك نخواهد بود و اين به علّت آن است كه در هر صورت انسان مسلمان به مبدأ و معاد معتقد بوده است چيزي كه هست به حدّ كافي در آيات خداوند تدبّر و تعقّل و مفاد آنها را عمل نكرده بوده است. از گروه مذكور وضع بدتر را كساني دارند كه مصداق(آيه 174 بقره) واقع مي شوند: «ان الّذين يكتمون ما انزل الله من الكتاب و يشترون به ثمناً قليلاً، اولئك ما يأكلون في بطونهم الّا النّار و لا يكلّمهم الله يوم القيامة و لا يزكّيهم و لهم عذاب اليم»: محقّقاً كسانيكه آنچه را خداوند در كتاب نازل كرده كتمان مي كنند (و در برابر نفعي يا غرضي) آنها را به بهائي اندك مي فروشند چنان كساني غذايي را پاككه در شكم فرو مي برند جز آتش نخواهد بود و روز رستاخيز خداوند با آن ها سخن نخواهد گفت و آنها را نمي سازد (گناه شان را نمي بخشد) و براي آنان عذابي دردناك خواهد بود. اين گروه كساني هستند كه به آيات توجّه مي كنند و تا حدّي تدبّر هم مي نمايند و مطالب آيات را مي فهمند امّا به منظور و غرضي مفاهيم آيات را كتمان مي كنند و يا آن مفاهيم را در برابر نفعي يا اجتناب از ضرري به بهاي اندك مي فروشند، يعني در مواردي كه خواست خداوند است آن مفاهيم را به كار نمي برند و بندگان خداوند را از مفهوم آن ها بي خبر مي گذارند. مانند اينكه شخص در نتيجه تدبّر به مفاهيمي از آيات آگاه شود كه با فرهنگ متداول اجتماع اسلامي فرق داشته باشد ولي تدبّر كننده از روي ملاحظاتي و يا بر اثر محافظه كاري آن حقيقت را كه فهميده است كتمان نمايد مانند اينكه مثلاً بنده به اين نتيجه رسيده باشيم كه مخلد بودن در بهشت يا دوزخ ابدي، به آن معني كه در ذهن مردم جا گرفته است، نيست امّا براي اينكه بعضي را ناخشنود نكنم اين حقيقت را كتمان كنم و مردم را در اشتباه خود باقي بگذارم! يا اينكه از تدبّر دانسته باشم كه اين همه زهد يا زاهدمآبي كه تبليغ مي شود و اين همه مذمّت هائي كه در مورد ثروت و نعمت و امكانات دنيوي مي شود از حدّ اعتدال بيرون و خلاف مفاهيم دين اسلام كه يك دين فطري است ـ مي باشد، ولي اين حقيقت را كتمان كنيم و به ديگران نگوئيم. و فرقي هم نمي كند كه من اين كتمان كردنها را به نفع گروهي يا نظامي انجام دهم كه در عوض از مزاياي نزديكي با آنها برخوردار شوم ـ يا براي اين منظور باشد كه خود را هماهنگ با فرهنگ اجتماعي باقي بدارم كه بين آن ها زندگي مي كنم تا احياناً ناخشنود نشوند؟ پس اين آيه (174 بقره) شامل حال دانشمندان مي شود كه مي فهمند ولي كتمان مي كنند. خداوند با چنين كساني روز رستاخيز سخني هم نخواهد گفت: «و لا يكلّمهم الله يوم القيامة»و منطقي و منصفانه تر از اين هم ممكن نيست زيرا آن ها حقيقت كلام خداوند را كتمان كرده و به بندگان خداوند نگفته اند و لذا خداوند هم سخني با آنها نخواهد گفت؟ ـ چون معني واقعي كلام خداوند را بيان نكرده اند بسياري از بندگان خداوند در امور معيشتي و ديني خود قصور كرده و نتيجتاً معذّب شده اند و لذا روز رستاخيز كتمان كننده حقيقت هم بايد متقابلاً گرفتار عذاب دردناك بشود زيرا از عذاب غافل ماندگان هم سهمي خواهد برد. چنين كساني كه مطلب را كتمان كنند و در خاطر نگهدارند و بيرون ندهند و چه در برابر منافعي به نفع گروهي خاصّ از آن استفاده كنند هر دو نوع عمل در بطن او مبدّل به ذخايري آتش افروز مي شوند و سرانجام وجود شخص را به آتش مي كشند و مسلّم است كه هر چه مقدار اين كتمان كردن ها بيشتر و زمان آن طولاني تر باشد آتشي كه در نهايت به جان شخص مي افتد سوزاننده تر و مدت آن طولاني تر خواهد بود! «و لا يزكّيهم»: و خداوند آن ها را از گناه پاك نمي كند (نمي بخشد) چرا؟ زيرا آنها هم در دنيا دانسته هاي خود را كتمان كرده اند و با كتمان حقايق سبب شده اند كه مردم از بهره گيري از نعمات الهي در امور معيشتي دنيوي محروم و در رنج و عذاب بمانند و در امور عبادي هم كه جدا از امور معيشتي نيست از فهم حقايق دين غافل بمانند و به نسبت «خسر الدّنيا و الاخرة» بشوند! نكته بسيار ظريف در آيه و تمام آيات قرآن اين است كه عذاب آخرت و محروميّت ها متناسب است با اصل اعمال اشخاص ـ چنان كه در مورد كسانيكه روي آيات دقت نكرده اند مي فرمايد كور بر انگيخته مي شوند و در مورد كساني كه دقت كرده ولي مفاهيم آيات را به گوش ديگران ترسانيده اندمي فرمايد: خداوند با آن ها سخني نخواهد گفت و چون در مورد اصلاح اشتباهات عقيدتي مردم كاري به طور سزاوار انجام نمي دهند فرموده است: «و لا يزكّيهم»: آن ها را هم خداوند پاك از گناه نمي كند. از جملة «يدبّر الامر يفصّل الايات لعلّكم بلقاء ربّكم توقنون»: معلوم مي شود كه سعادت درك لقاء الله وابستگي كامل دارد به تدبّر در آيات و تفصيل دادن آن ها! چون هر چند فاعل خداوند است ليكن نقل جملة «لعلّكم بلقاء ربّكم توقنون»وابستگي جمله را به جملات ما قبل محرز مي نمايد زيرا در غير اين صورت دليلي ندارد كه شخص متناسب با آن ها عملي انجام ندهد امّا به لقاءالله اميدوار بشود؟ هر چند همگان آگاهند ولي بايد به طريق يادآوري عرض كنيم كه ملاقات دو يا چند نفر در صورتي تحقق دارد كه مجانستي هر چند محدود بين آنها وجود داشته باشد. مثلاً برخورد يك ميمون با يك انسان ملاقات گفته نمي شود امّا ملاقات دو نفر انسان هر چند از طبقات اجتماعي مختلفي باشند مصداق پيدا مي كند و هر مقدار طبقات به هم نزديك تر و وابستگي بيشتر باشد ملاقات صميمانه تر و قابل دوامتر خواهد بود. همين گونه است ملاقات بندگان با خداوند (هر چند مجانست ذاتي مطلقاً وجود ندارد) امّا بايد مجانست صفاتي تا حدودي وجود داشته باشد، مانند اينكه خداوند نسبت به بندگانش رحيم است يك آدم اميدوار به لقاءالله هم بايد نسبت به بندگان خداوند رحيم باشد تا مجانست صفاتي به وجود آيد و همين گونه صفات ديگر. و يكي از مفاهيم تدبّر در آيات هم همين است، يعني اينكه دقت كنيم بداينم صفات خداوند چگونه است و ما هم كه در مسير الي الله به اميد لقاء هستيم بكوشيم تا خود را متّصف به آن صفات كينم وگرنه ممكن نيست لقاءيي صورت بگيرد؟ اظهار نظر مذكور متّكي به آيات منجمله آيه فوق است، زيرا بطوريكه ملاحظه مي نمائيد خداوند مدبر امور و مفصّل آيات است. يك انسان هم بايد در امور تدبّر كند و آيات را تفصيل بدهد، يا خداوند مسخّر كننده خورشيد و ماه است يك انسان سائر الي الله هم بايد براي احراز چنين قدرتي بكوشد و... و چنين انساني آدم و خليفة الله و در نهايت ملاقات كننده با خداوند خواهد شد نه يك بشر دست و پا چلفتي و ساده لوح بي توجّه به مفاهيم آيات و يا توجّه كننده امّاكتمان كننده!
|