كيفيّت و گسترش زمين
«و هو الّذي مدّ الارض و جعل فيها رواسي و انهاراً و من كلّ الثّمرات جعل فيها زوجين اثنين يغشي الّيل النّهار انّ في ذالك لايات لقوم يتفكّرون»: و او كسي است كه زمين را گسترش داد و در آن كوه ها برافراشت و نهرها جاري كرد و از تمام ميوه ها دو نوع مختلف قرار داد. شب بر روز پرده مي افكند، همانا كه در اين نشانه ها و بينش هائي است براي مردمي كه انديشمندند (3 رعد) براي اينكه مفاهيم آيه آشكار شود ما پاره اي معاني كلمه مدّ را بنظر مي رسانيم: مد: گسترش، جذب كردن، درازتر كردن، تقويت كردن، كمك كردن، آبياري كردن، كود دادن، كشيدن، مهلت دادن، رفعت دادن، اضافه كردن و... حق اين است كه ما در ترجمه و تفسير و مطالعه آيه يا آيات كلّ معاني كلمات را در نظر بگيريم تا مفاهيم بهتر آشكار شود. مثلاً اگر ما در مطالعة جمله «و هو الّذي مدّ الارض» فقط اكتفا كنيم به اينكه: خداوند زمين را گسترش داد حقّ مطلب شناخته و اداء نمي شود، بخصوص اگر گسترش را به معني مسطح بودن بگيريم (چنانكه بعضي به همين معني گرفته اند). امّا اگر معاني مختلف را رعايت كنيم ظاهر معاني جمله چنين مي شود: خداوند كسي است كه زمين را گسترش داد و تحت تأثير جاذبه قرار داد و با نيروها و پديده هاي ديگر تقويت كرد و پيوسته بر آن مدد رسانيد و آن را به طريق مقتضي آبياري كرد و خاك آن را براي حاصل خيز شدن كود داد و آن را در سير و كشش قرار داد و به پيش برد و به آن بركت داد و... وقتي اين معاني را در نظر بگيريم ناگزير ميل به دانستن چگونگي آن امور در ذهن پديدار مي شود و ما را به جستجو و تكاپو و اميدوار و براي اين منظور اولاً مراجعه مي كنيم به آيات قرآن كه بدانيم چه تعاريف ديگري از زمين به دست ما مي دهند و ثانياً مطالعه مي كنيم آيات طبيعي را (و كايّن من آيةٍ في السّموات و في الارض...) تا به بينم چه راهنمائي مي توانيم تحصيل كنيم تا ما را در حل مشكلات ياري دهند ـ بنابراين بر خلاف عقيده و تصوّر ديگران علوم طبيعي نيز كه محصول تجارب و انديشه هاي مردم است به علاوة پديده هاي ديگر هم قابل و لازم الانطباق با آيات قرآن هستند و آن جا كه خداوند خود مي فرمايد «و كايّن من آية في السّموات و في الارض يمرّون عليها و هم عنها معرضون» (به بحث ما قبل مراجعه فرمائيد) ـ نابخردانه است كه آيات طبيعي را در فهم آيات آسماني مورد استفاده قرار ندهيم! از آيات طبيعي و پديده هاي آنها و آثاري كه در زندگي ما دارند تجاربي از آن ها حاصل مي كنيم كه اساس علوم طبيعي مي باشند زيرا خود انسان ها هم از آيات طبيعي هستند و همين گونه است علومي كه انسان ها مي آموزند و مي اندوزند چنان كه خداوند فرموده است: «و من آياته انّ خلق لكم من انفسكم ازواجا» : از آيات خداوند اين است كه از خود شما همسران را برايتان قرار داد و (21 روم)، و چون زن همسر مرد است و مرد همسر زن هر دو آيت محسوب مي شوند و بدين ترتيب كلّ افراد اجتماع آيات الهي هستند و چگونه مي توان اين حقيقت را ناديده گرفت و از علوم آنان هم كه به تبع انسان ها آن علوم آيت هستند استفاده نكرد و نينديشيده در مفاهيم آيات گفت كه نبايد علوم طبيعي را بر آيات انطباق داد؟ علاوه بر اين، آيات قرآن موازين اعمال انسان ها و براي انطباق بر امور آنان است تا كم و زياد و نقص و كمال آنها شناخته شود و از امور مردم و از اعمال آنان كه بايد توزين شود علوم و فرهنگ مردم است و چون يك چيز (آيات آسماني) بر چيز ديگر (مردم و امور آنان) قابل انطباق باشد معلوم است كه بر عكس آن هم صادق است و لذا امور مردم و علوم آنان نيز بر آيات قابل انطباق مي باشند و كسي نبايد از اين بابت هراسي داشته باشد زيرا آيات اصولاً بايد بر تمام امور مردم اشراف داشته باشند. يكي از آيات آسماني است: «و يسبّح الرّعد بحمده و الملائكة من خيفته». و رعد يا تندر به همراهي فرشتگان از ترس عظمت خداوند به تسبيح او مي پردازند، رعد هم به تسبيح و ستايش خداوند مشغول است. (13 رعد). اين پديدة زود گذر آسماني اثري عجيب در تقويت حاصل خيزي زمين و روشن كردن يكي از مفاهيم «مدّ الارض» دارد. برابر تحقيقاتي كه به عمل آمده است مسلّم شده است كه بر اثر رعد كه در نتيجه تخليه الكتريكي ابرها پديد مي آيد اتم هاي اكسيژن موجود در هوا به هم پيوند مي خورند و اُزُن به وجود مي آيد و اين مولكول هاي ازن با نيتروژن كه آن هم از تركيبات هوا است و نيز با آب تركيب مي شود و اسيد نيتريك توليد مي شود و اسيد نيتريك زمين را تقويت و حاصلخيز مي كند. كشاورزان نيز سابقاً بر اثر تجربه به همين نتيجه رسيده بودند و هنوز هم از نتيجة اين تجربه استفاده مي برند و آن هم به اين گونه است كه در جاهائي كه زمين زراعي كافي دارند كه نمي توانند همه آن را مصنوعاً كود بدهند و تقويت كنند به نوبت مقداري از زمين را به حالت آيش بدون كشت رها مي كنند و مي دانند كه بر حسب موقعيّت هر سه يا چهار سال آزاد گذاشتن زمين معادل است با يك بار كود كافي براي برداشت يك محصول به ميزان اقتصادي ـ و آيش هم به همين معني است يعني آمدن مايه تقويت زمين از آسمان كه هم رديف است با بارش؟ بنابراين اگر كسي از نتيجه تجارب كشاورزان و تحقيق دانشمندان بتوانند بهتر معني جمله «مدّ الارض» را بفهمد گناهي مرتكب نشده است و نبايد از چنين سنجيدني ممنوع شود. سياق خود آيات قرآن هم كه آيه مورد بحث را (شماره 3) در سوره رعد آورده است كه (آيه شماره 13)آن اشاره صريح دارد به وقوع برق با نشأه ابرهاي گرانبار، و (آيه 14)آن غرش رعد را براي تسبيح و تحميد خداوند بيان داشته است رابطه اي محكم بين، «مدّ الارض» و جملة «يريكم البرق خوفا و طمعا» و جملة «و يسبّح الرّعد بحمده» برقرار كرده است. چنين نيست كه خداوند با ذكر جملة «يريكم البرق خوفا و و طمعا» فقط خواسته است ترسيدن از رعد و برق و طمع داشتن به باران را به ما نشان بدهد و ما را ممنوع داشته باشد از اينكه تحقيق كنيم كه چرا در ابرها برق به وجود مي آيد و چرا رعد مي غرد و اثر وجودي خود آنها چيست؟ مگر معني آيه منحصر به همين است كه بدانيم رعد كه غرّيد و ابر آمد احتمالاً باران مي بارد؟ مگر نمي شد كه باران ببارد بدون اينكه بغرد؟ ما كه اغلب مي بينيم ابرهائي مي بارند بدون اينكه برقي بزند و رعدي بغرد، پس ضرورت وجودي برق و رعد چيست؟ چرا فقط بيشتر در بهاران و كمتر در پائيز برق و رعد پديد مي آيد و در زمستان ها كه معمولاً بارندگي بيشتر است از برق رعد خبري نيست؟ آيا ابرهاي بهاري و پائيزي كه معمولاً همراه برق و رعد هستند براي ما بشارت باران دارند و ابرهاي زمستان با آن همه بارندگي نبايد براي ما خوف و طمعي ايجاد كنند؟ اگر ما در اين قبيل اشارات تفكّر و تدبّر و تعقّل نكنيم در چه مواردي بكنيم؟مگر تفكّر و تدبّر و تعقّل فقط در اين است كه بترسيم از رعد و طمع كنيم به باران؟ اين كار را بدوي ها هم مي كنند. پس فرق يك آدم متكامل، متفكر، انديشمند، خردمند و مؤمن به آسماني بودن آيات قرآن و حكيمانه و بيمانند بودن آنها، با بدوي ها چيست؟ به نظر نويسنده عاقل و مؤمن و رستگار كسي است كه با آيات قرآن عالمانه و مدبرانه و محقّقانه به معناي مطلق آن برخورد كند و نتيجة كار خود را در دسترس بشريّت قرار دهد و موجبات عزّت و سعادت آن ها را در دنيا و آخرت فراهم آورد؟ ما تا چرائي آيات را مطرح نكنيم به چوني يا بگو به معني و مفهوم و مقصود واقعي آن ها نخواهيم رسيد؟ يكي ديگر از مفاهيم جملة «مدّ الارض»، گسترش زمين است. بسياري تصوّر مي كنند كه خداوند هم وقتي چيزي را فرضاً گسترش داد مانند گسترش دادن انسانها است، و فوراً همان مفهومي را كه گسترش دارد براي گسترش دادن خداوند در نظر مي گيرند. علت اين اشتباه اين است كه اشارات قرآن را در نظر نمي گيرند ـ مانند جملة مهّم: «ليس كمثله شيء» ـ هيچ كس يا هيچ چيزي مانند او نيست يعني او مانند هيچ كس و هيچ چيزي نيست و لذا كارها و گفتار خداوند هم مانند كارهاي كسي يا چيزي نيست، بنابراين در ترجمة گفتار خداوند ما نبايد به مفاهيم عادي و متداول بين خودمان بسنده كنيم، بلكه در مرحلة اوّل بايد بررسي كنيم كه خود خداوند ضمن آيات ديگر چه تعاريفي از كلمات خود داده است و فقط از همين طريق است كه ما به حقّو صواب مي رسيم. خود جملة «و جعل فيها رواسي» و بر روي زمين كوه ها را بر افراشت ـ اين برافراشتن كوه ها كه به نظر ما خلاف گستردن است خود يكي از مصاديق گسترش است و هم چنين جملة «يغشي الّيل النّهار» شب بر روز پرده مي افكند ظاهراً با جملات ديگر بيگانه است در صورتي كه اين نكته دقيق را بيان مي كند كه اين نكته دقيق را بيان مي كند كه گسترشي كه خداوند به زمين داده است بگونه ايست كه موجب پيدايش شب و روز مي شود كه عبارت است از چرخش زمين به دور محور خود و اشاره فرموده است كه اشارات اين آيه را كساني مي توانند درك كنند كه اهل تفكّر و تدبّر اند. «ان في ذالك لايات لقوم يتفكّرون». آيه بعد نيز پاره اي از خصوصيّات گسترش زمين را بيان مي فرمائيد: ـ «و في الارض قطع متجاورات و جنّات من اعناب و زرع و نخيل صنوان و غير صنوان يسقي بماء واحد و نفصّل بعضها علي بعض في الا كل انّ في ذالك لآيات لقوم يعقلون». و در زمين قطعات و دشتهاي كنار يكديگر و باغستان هائي از انگور، و كشت هاي ديگر و نخلستان هائي است كه نخل هاي آنها با دو پارويه يا بدون پارويه هستند كه با يك نوع آب آبياري مي شوند در حالي كه از جهت طعم و مزه بعضي از (ميوه هاي آن ها را) بر بعضي ديگر برتري داده ايم و در اين كيفيّت (عليرغم اينكه زمين و آب همان آب است ميوه ها با هم اختلاف دارند) دلايل بينشي هست براي كساني كه خردمندند. با بيان آيه فوق و اشارات آن، يكي ديگر از مفاهيم گسترش زمين بر آوردن ميوه هاي گوناگون و رويانيدن درخت هاي مختلف روي زمين واحد، و با آب واحد است، كه در اين مورد كيفيّت جانشين كميّت و باطن از مصاديق ظاهر است ـ يعني گسترش كيفي، و بنابراين كساني كه متفكّر و عاقلند بايد گسترش زمين را از لحاظ كيفيّت نيز مورد تدبّر و تحقيق قرار دهند تا معلوم كنند چه عواملي سبب شده اند كه طعم و رنگ و شكل ميوه ها گوناگون باشد. يا چرا بعضي از نخل ها دو پارويه مي آورند بعضي چند عدد و بعضي هيچ و با اين قبيل تحقيقات هم بر دانش مربوط به زندگي بيفزايند و هم از قدرت خداوند بيشتر آگاه شوند تا به رستگاري هر دو سراي برسند. به نظر مي رسد بزرگترين اشتباهي كه به تدريج گريبان گير مسلمانان شده است و آنان را دچار خسارت جبران ناپذير كرده است ناديده گرفتن واسطه ها در طبيعت و معنويّت است. عليرغم اينكه خداوند خود پيوسته و در طول سوره ها و آيات و جملات قرآن انسانها را براي كسب معرفت به آثار رحمت خود يعني عوامل طبيعي و قابل مطالعه و دسترس حواله مي فرمايد فرهنگ اسلامي ما چنين شده است كه اگر هم به عوامل و آثار رحمت عنايت كنيم يك نظر سطحي و اجمالي بيشتر نخواهد بود و بلافاصله خود را متوجّه عالمي مي كنيم كه براي تفكّر در آن هم خود را آماده و مجهّز نكرده ايم! «فانظر الي آثار رحمة الله كيف يحيي الارض بعد موتها ان ذالك لمحي الموتي و هو علي كلّ شيء قدير». توجّه كنيد به آثار رحمت خداوند (باران) كه چگونه زمين را بعد از مردن آن زنده مي كند، به همان گونه رحمت خداوند مردگان را حتماً زنده خواهد كرد چون او به هر كاري و چيزي توانا است. اين رويه سهل انگاران ساده انديش است كه بنگرند وقتي كه باران مي بارد علف سبز مي شود و زمين طراوت و زيبائي پيدا مي كند. آن كه انديشند و دقيق است بايد تحقيق كند كه چه فعل و انفعالي در آب و خاك و بذر گياه و تابش خورشيد و جريان باد پديدار مي شود تا زمين زنده شود؟ او اصولاً بايد بررسي كند كه چگونه ابر تشكيل مي شود و باد به حركت در مي آيد و بر اساس چه عواملي ابرها را روي دشت ها تقسيم مي كند ـ تا شايد بتواند راهي را پيدا كند تا مثلاً ابر بارانزاي بيشتري به وجود آيد يا كاري كند كه ابرهاي بارانزا باران خود را بر روي درياها بيهوده نبارند و آن ها را هدايت كند به طرف كويرها و دشت هاي خشك و بي آب و علف و آنها را آباد كند و اين حقّ انسانيّت كه بايد آدم و خليفة الله شود ـ و معني «فانظر الي آثار رحمة الله»، اين است، نه اكتفا كردن به نگاه كردن صرف و احياناً گفتن: تبارك الله؟ مي دانيم كه سه چهارم سطح زمين را درياها پوشانيده اند و بيشتر از سه چهارم باران هائي كه توليد مي شود دوباره روي خود درياها باريده مي شود كه نتيجه چنداني ندارد. هرگاه انسان بتواند رمز هدايت ابرها را كشف كند خواهد توانست تمام سطح خاكي زمين را سيرآب و حاصل خيز كند و در اين صورت در زمين امكان آن فراهم مي شود كه صدها برابر جمعيت فعلي تغذيه شود و در رفاه زندگي كند. اين حرف بزرگي نيست كه ما مي زنيم. اين برداشتي است از جملاتي مانند «فانظروا الي آثار رحمة الله». تشكيل ابر از رحمت خداوند است. تشكيل باد و جريان آن از رحمت خداوند است. هدايت باد به طرف نقاط و دشت هاي مورد نظر از رحمت خداوند است. واداشتن ابرها به باريدن در نقاط مشخّص از رحمت خداوند است. دادن قدرت انديشه و تعقّل و خلاّقيّت به انسان و مجاز كردن او براي دخالت در عوامل طبيعت هم از رحمت خداوند است. «و علّم آدم الاسماء كلّها ـ خلق لكم ما في الارض» پس ما به گمان خود حرف بزرگي نمي زنيم ـ اگر ما امروز ارزش استعدادهاي خدادادي خود را نشناسيم و آنها را به كار نگيريم و با عسرت و تنگدستي عمر خود را تباه كنيم و به آيات خداوند كه در قرآن تأليف شده و در طبيعت بوفور پراكنده و آشكار است مانند گوسفند سر بريده نگاه كنيم ـ ولي در آينده كسي يا كساني بر خلاف ما اسرار را كشف و عوامل را به كار خوهند گرفت كما اينكه هم اكنون نيز از بسياري از نعمات الهي خود را محروم داشته ايم در حالي كه كساني ديگر بي حساب از آن ها بهره مي برند! در آيه عنوان بحث چند آيه يا اشاره را ذكر فرموده است: 1 ـ گسترش زمين «مدّ الارض». 2 ـ برافراشتگي كوهها «جعل فيها رواسي» 3 ـ به جريان در آوردن رودها «جعل فيها.... انهارا» 4 ـ پديد آوردن انواع ميوه ها «و من كلّ الثّمرات» 5 ـ قرينه و زوج داشتن ثمرات «جعل فيها زوجين اثنين» 6 ـ پديد آوردن شبانه روز و عمل كردن آن ها بر خلاف يكديگر «يغشي الّيل النّهار» 7 ـ و اين همه را آيات معرّفي فرموده است «انّ في ذالك لآيات» 8 ـ اختصاص دادن شناسائي آيات مذكور به اشخاص متفكّر و انديشمند «لقوم يتفكّرون». به طوري كه ملاحظه مي فرمائيد در يكي از آيات آسماني هشت آيه طبيعي را معرّفي فرموده است كه هر كدام از آيات طبيعي مذكور تحقيقاً خود حاوي چندين آيه طبيعي ديگر است. مثلاً در پدپد آمدن شبانه روز از نظر تحقيقي به بسياري آيات ديگر آشنا مي شويم مانند گردش زمين به دور خود، تابش خورشيد، اختلافاتي زماني و مكاني شبانه روز، «انّ في اختلاف الّيل و النّهار لايات» پديدار شدن فصول چهارگانه از اختلاف زماني شبانه روز و... همين گونه اند اشارات ديگر آيه مانند قرينه و زوج داشتن ثمرات (به اصل تزويج توجّه فرمائيد) و اشارات ديگر. ملاحظه مي گردد كه آيات آسماني قرآن بيشتر به منظور تبيين آيات طبيعي براي انسان نازل گرديده تا استعدادهاي فطري او را شكوفا و بخصوص قدرت انديشه و خرد او را بر انگيزد و او را به سوي كمال مطلق «قربة الي الله» پيش ببرد و بنابراين قاطعانه مي گوئيم كه تنها از اين طريق است كه انسان دين باور و خداشناسان مي شود، يعني خداوند را از راه شناسائي كيفيّات آفريده هاي او مي توان شناخت و راه ديگري وجود ندارد و جلب رحمت و نعمات الهي فقط با بهره گيري از عوامل طبيعي با بكارگيري استعداهاي فطري خدادادي خود انسان ممكن است، و لذا هرگاه كسي امكانات طبيعي خداوند را كه در زمين و آسمانها تدارك فرموده و توانائي فطري خود را كه خداوند در وجودش تعبيه فرموده است ناديده انگارد مطمئنّ باشد كه اگر پيوسته پلاس سياه به گردن افكند و در اماكن مقدّسه بست نشيند و بيوته كند و دعا بخواند مستجاب نخواهد شد چون چنين كسي تمام نعمات خدادادي مسلّم و در دسترس را كفران كرده و بر خلاف خواست خداوند عمل كرده و لذا نبايد انتظاري ديگري داشته باشد! آفرينش و اجزاء آن همه آيت است منجمله انسان، چنان كه فرموده است: «و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا»... و از آيات خداوند اين است كه از نوع خودتان برايتان همسراني قرار داد... (21روم) و بنابراين انسانهائي كه همه همسر يكديگرند همگي آيت خداوند محسوب مي شوند و به لحاظ ديني به عنوان يك آيت قابل تدبّر و تحقيق هستند. اين انسانها داراي اديان و مذاهب و مكاتب مختلفي هستند كه بحث در همه آن ها كار ما نيست. ما در اين بحث فقط مسلمانان را آن هم بسيار مختصر مورد بررسي قرار مي دهيم هر چند آنان هم داراي مذاهب مختلفي مي باشند امّا در آن چه مورد نظر ما است همگي داراي وجوه مشتركي هستند: 1 ـ گروهي كاملاً عقب مانده و محروم و بيسواد و يا كم سواد هستند و در تنگدستي و عسرت بسر مي برند و در تمام كشورها پراكنده و حضور دارند و مصداق آيه (20 از سوره روم) مي باشند: «و من آياته ان خلقكم من تراب ثمّ اذ انتم بشرا تنتشرون». از آيات خداوند اين است كه شما را از خاك آفريد و پس آن گاه بشري پراكنده (در زمين) مي شود ـ اين قبيل اشخاص وابستگي تام با زمين دارند و نتوانسته و يا نگذاشته اند تغيير مهّمي در شيوه زندگي خود و بهره مندي از نعمات الهي به وجود آورند و مسلّم است كه از بزرگترين نعمت خداوند يعني قرآن هم بهره چنداني نمي برند. اين گروه هميشه در طول تاريخ اكثريّت داشته اند و مورد بهره گيري ديگران قرار مي گرفته اند و مي گيرند و مصداق و معني كلمه مستضعف هستند. از اين گروه به آهستگي كساني به گروه بالاتر ترقّي مي كنند. 2 ـ گروهي از امكانات مادّي و رفاه نسبي و تحصيلاتي متوسط برخوردارند كه هر چند همه رسماً مسلمان هستند امّا بعضي از آنان به لحاظ آماري، مسلمان شمرده مي شوند، پاره اي اصولاً به قرآن كاري ندارند ـ پاره اي براي صواب مي خوانند و مفاهيم آن را نمي دانند ـ بعضي هم تا حدودي به ظواهري از معاني آيات توجّه مي نمايند آن هم به صورتي پراكنده و به علّت كم دانشي نمي توانند روابط و سياق آيات را در نظر بگيرند و لذا از قرآن بهره كافي نمي ميرند. از ميان ان گروه گاهي مسلمانان برجسته و شاخصي هم ظهور مي كند امّا چون از لحاظ اجتماعي در اقليّت و از لحاظ امكانات در محدوديّت هستند آثار وجودي آنان چندان كار سازي ندارند. 3 ـ گروه ديگر كساني هستند كه از امكانات مادّي بسياري استفاده مي كنند بين آنان تحصيل كرده هائي هم هست ولي اينگروه مالي و احياناً دانشي را كه دارند يك جا براي افزايش بيشتر ثروت و رفاه بكار مي گيرند و اگر هم به دين بپردازند براي حفظ ظاهر است: «يعلمون ظاهرا من الحيوة الدّنيا و هم عن الاخرة هم غافلون» (7 روم) و كاري هم به اين ندارند كه قرآن چه مي گويد و مردم ديگر چگونه بسر مي برند – فشار اين گروه بيشتر روي گروههاي دوم و سوم است. 4 ـ يك گروه كساني هستند كه هم رفاهي نسبي دارند و هم تحصيلاتي قابل قبول، امّا اكثراً به علّت همين دانشي كه اندوخته اند و امكاناتي كه از آن برخوردار هستند به نسبت امكاناتي كه دارند با نقاط ديگر دنيا تا حدودي ارتباط پيدا كرده اند و لذا اغلب تمركز فكري و عملي كافي روي دين و قرآن ندارند و ارتباط مذكور يك نوع فاصله بين آنان با قرآن ايجاد كرده است و موجب عدم تمركز فكري آنان براي تدبّر كافي روي آيات و اشارات قرآن شده است. آنهائي هم كه ايمان دارند آن چنان قوي نيست كه در اصلاح امور عموي مسلمانان كار ساز و قاطع باشد: «و قالوا آمنّا به و انّي لهم التّناوش من مكان بعيد». مي گويند ايمان داريم امّا از كجا و چگونه با اين فاصلة دوري كه دارند مي توانند به فهم واقعي آيات نائل شوند؟ (52 سبأ) از ميان اين گروه كساني هم تأثيرات قابل توجّهي در امر دين و قرآن دارند امّا بهم ريختگي آن چنان زياد است كه تأثيرات مذكور بر آن ها فايق نمي شوند. 5 ـ گروه آخر كساني هستند كه در رأس قرار گرفته اند بعضي زمام امور مادّي و معنوي مردم هر دو را توأماً در دست دارند و بعضي يكي از دو جنبه مذكور را كه به ناروا از هم تفكيك شده است. آنهائي كه يك جنبه از امور مردم را در رأس بدست گرفته اند به كساني مي مانند كه در پاي يك نردبام قرار گرفته اند كه از امتداد طول دو قسمت شده و پله هايش هم از سوراخ ها در آمده است. چنين كساني نه مي توانند خود از چنين نردبامي بالا بروند و نه كسي يا كساني ديگر را بالا بفرستند. منظور آنان در صورتي عملي خواهد شد كه حقيقت را بپذيرند و دو پهلوي نردبام را كنار هم قرار دهند و پله ها را محكم بر آن ميخكوب كنند. اگر چنين نكنند اميدواري منحصر مي شود به كساني كه واقعيّت و حقيقت را دريافته و مسئوليّت هر دو جنبه امور مردم را به عهده گرفته اند يعني دين را در كالبد فطري آن كه متشكل از مادّيات و معنويّات است قبول داشته باشند و با اين ديد به قرآن بنگرد. در عصر ما يك مقدار ميدان ديدهاي ديني گسترش يافته و بعضي معتقد شده اند كه دين از سياست جدا نيست. اين عقيده اگر به اين منظور نباشد كه سياستمداران بخواهند دين را هم يك ابزار و وسيله براي مقاصد خود قرار دهند و دينداران هم نخواهند آن را وسيله احراز پست و مقام هاي سياسي قرار دهند، يك قدم نزديك شدن به حقيقت است امّا همه آن نيست. نزديك شدن به حقيقت آن گاه ميسّر است كه دين را يك نظام مرتبط با تمام شئون بندگان خداوند بشناسيم و قبول كنيم كه اهميّت مادّيات در استحكام و پايداري نظام، كمتر از معنويّات نيست و اصولاً مادّيات كالبد معنويّات هستند و تا كالبد نباشد چيزي شكل نمي گيرد. شئون بندگان خداوند ريشه در فطرت دارد و فطرت هم به گستردگي جهان هستي است. ما نور را از خورشيد مي گيريم و جهت يابي را از ستارگان و نيروي نامرئي مغناطيسي زمين: «هو الّذي جعل الشّمس ضياء و القمر نورا و قدّره منازل لتعلموا عدد السّنين و الحساب ما خلق الله ذالك الّا بالحقّ يفصّل الآيات لقوم يعلمون». او كسي است كه خورشيد را روشني و ماه را نور قرار داد و آن را بروج و منازل مقدّر كرد براي اينكه دانش حساب و سال را كسب كنيد اينها را جز براي اموري مسلّم و سزاوار نيافريده است، (خداوند) آيات را براي افاضة دانش بسط و تفصيل مي دهد. (5 يونس) «و هو الّذي جعل لكم النّجوم لتهتدوا بها في ظلمات البرّ و البحر قد فصّلنا الآيات لقوم يعلمون». و او كسي است كه ستارگان را قرار داد تا وسيله آنها راه خدا را در تاريكي هاي خشكي و دريا بيابيد، براستي كه ما آيات را براي دانشمندان تفصيل مي دهيم (97 انعام) حيات را به اذن خداوند از آب و خاك و تنفس را از باد و تغذيه را از گشاده دستي حيوانات و گياهان كسب مي كنم يعني ريشه وجود ما در اينها است، كه آيات بسياري اشاره به اين موضوع دارد كه بر همگان واضح است. بهره گيري از اين عوامل نياز به يك مقدار آگاهي و تجربه دارد و تجربه و آگاهي از انواع آن ها، انواع علوم را لازم دارد و بهره گيري بيشتر، علوم پيشرفته تري را مي طلبد و بنابراين انواع علوم جزو لا ينفك دين هستند. ما احتياج به خانه، مسكن و كار و كارخانه داريم و اينها نياز به صنعتگر و معمار و مهندس دارند كه بايد مجهّز به تجربه و فنون و علوم باشند. بنابراين علوم جزء لا ينفكّ دين هستند و كساني كه دين را از علوم جدا مي دانند بمراتب خطرناكتر از كساني هستند كه دين را از سياست جدا مي دانند. اصولاً خود سياست يك علّم است؟ و همين گوته بيني هاست كه مانع تعالي مسلمانان شده است. نگويند كه اگر علوم متداوّل روز جزو دين بودند در قرآن به آن اشاره اي مي شد توجّه نمائيم كه خداوند به نعمات گوناگون ديگر هم به اشاره هائي اكتفا فرموده است. او كه براي تغذية ما غذا را نمي جود و به دهان مان بگذارد. او ترتيب داده است تا از آب و خاك گياه برويد. اين ما هستيم كه بايد دانه ها و ميوه ها را بشناسيم و انتخاب كنيم و مستقيماً يا با تغيير شكل و ماهيّت دادن آن ها به مصرف برسانيم و به زندگي ادامه دهيم. او بذر پنبه و نظام رويش بوته آن را در زمين فراهم فرموده است و ما را هم نيازمند پوشش آفريده است. اين ما هستيم كه بايد كاشت و برداشت پنبه را گسترش دهيم و كارگاهها و كارخانه ها و علوم و فنون مربوطه را پديد آوريم و با بندگان خداوند همكاري و هماهنگي كنيم تا بتوانيم همديگر را بپوشانيم. مگر كسوت دادن به ديگران يا تغذيه بندگان محتاج خدا از امور عادي نيست پس چگونه مي توان علومي را كه براي تغذيه و عمري و سكني بندگان خداوند كار ساز است از دين جدا دانست. همينگونه است رفتن براي انجام فريضه حج با وسائط نقليه متداول روز ـ آيا علوم و فنون مربوط به آنها با دين بيگانه شناخته شود؟ آنچه مسلّم است اوّلين شريعت را حضرت نوح به فرمان خداوند تشريع كرد. ما از شريعت آن حضرت به سه نكته آن از زبان قرآن آگاهيم: 1و2و3 ـ «و اصنع الفلك باعيننا و وحينا و لا تخاطبني في الّذين ظلموا»: 1 ـ كشتي بساز طبق نظر و الهام ما، و براي سوار كردن ستمگران بر آن اصرار مكن (هر چند فرزند تو باشند!) اوّلين فرمان براي پيشه گرفتن فنّ و صنعت است. دومين دستور آگاهي از علوم و فنون مربوطه و خدا پسندانه بكار گرفتن آن علوم و فنون مي باشد. چون وحي الهي يعني تعليم دادن مستقيم علم است و زير نظر خداوند بكار بردن علم و فنّ يعني كارهاي فني و علمي را به نحو احسن و خدا پسندانه انجام دادن است. ماهيت سوّمين دستور شريعتي نوح ممنوع داشتن رهبران از دخالت دادن افراد نالايق خانواده خود در امور رهبري است... «فقال ربّ انّ ابني من اهلي... قال يا نوح: انّه ليس من اهلك... انّي اعظك ان تكون من الجاهلين». (نوح براي سوار كردن فرزندش بر كشتي اصرار داشت در حالي كه خداوند نمي خواست او سوار شود و لذا نوح عرض كر) پروردگارا پسر من از خانواده من است... فرمود: اي نوح او اهليّت و شايستگي تو را ندارد... من تو را قاطعاً پند مي دهم كه (مبادا با سوار كردن فرزند نا اهلت بر كشتي) خود را از نابخردان كني (به آيات (39 تا 49 هود) مراجعه فرمائيد) همين گونه است داستان هاي حضرت داود و سليمان كه نبوّت آن دو بزرگوار عمدتاً بر اساس صنعت و فنّ و علم متّكي بوده است و نقل داستان آنان در قرآن يعني اينكه خداوند جنبه صنعتي و علمي آنان را امضاء و براي اسوه و نمونه بودن در قرآن نقل فرموده است: «و علّمناه صنعة لبوس لكم لتحصنكم من بأسكم فهل انتم شاكرون» و به او (داود) صنعت پوشش رزمي را براي شما كه در جنگ ها محافظت و نگاهداريتان كند ياد داديم، پس آيا قدر و ارزش اين علم را مي دانيد؟ (80 انبياء) به نكات بسيار مهّم اين آية كوتاه توجّه فرمائيد: 1 ـ خطاب به ما مسلمان است: به داود علم وصنعت پوشش رزمي را (براي شما) آموختيم. 2 ـ اين صنعت پوشش جنگي آن چنان است كه موجب حفاظت شما در جنگ هاي تان مي شود. 3 ـ اين علم يك نعمت بسيار مهّم است كه شما به آساني نمي توانيد ارزش آن را بشناسيد. از نكات مذكور سؤالهاي زير مطرح مي شود. 1 ـ اين علم صنعتي را كه به داود تعليم فرموده است چرا به عنوان يك نعمت براي ما متذكّر گرديده است؟ 2ـ آيا اين علم منحصر به همان بافتن زره است؟ 3 ـ آيا همان پوشيدن زره به تنهائي در جنگهاي امروز ما را محافظت مي كند. 4 ـ آيا اگر بما مربوط مي شود زره بافي را به عنوان يك علم و صنعت قبول كنيم و ديگر هيچ؟ 5 ـ اگر چنين باشد چه رابطه اي هست بين اين آيه با آيه: «و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة و من رباط الخيل ترهبون به عدوّالله و عدوّكم و آخرين من دونهم لاتعلمونهم الله يعلمهم و ما تنفقوا من شيء في سبيل الله يوفّ اليكم و انتم لا تظلمون». سپاه اسلام را با نيرو و سواره نظام با استفاده از حدّاكثر توانائي هاي خود آن چنان تدارك و تجهيز كنيد كه دشمنان خدا و شما را و آن متّحداني را كه در پشت سر آن ها است كه شما نمي شناسيدشان ولي خدا مي شناسدشان ـ به هراس افكند، و هر چه در اين راه كه راه خداوند است هزينه كنيد به شما كاملاًً باز پرداخت مي شود، و از اين بابت مورد ستم واقع نمي شويد (نفع تجهيز كامل سپاه طبيعتاً از اثرات امن ماندن سرزمين شما و عرض و ناموستان به شما خواهد رسيد) ـ (60 انفال) ـ ؟ اين آيه از جهاتي مشابه است با آيه اي كه حج را واجب مي فرمايد..... «و لله علي النّاس حجّ البيت من استطاع اليه سبيلا»: حقي از خداوند بر گردن مردم مستطيع است كه حدّاقّل يكبار قصد انجام مناسك مربوط به خانه (خدا) را كنند (ذيل آيه 3 آل عمران).
|