SHAMAMEH.ORG

طبقه بندي مردم از نظر قرآن كريم
«انّك لا تسمع الموتي و لا تسمع الصّم الدّعاء اذا ولّوا مدبرين ـ و ما انت بهادي العمي عن ضلالتهم، ان تسمع الّا من يؤمن بآياتنا فهم مسلمون ـ و اذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابّة من الارض تكلّمهم ان النّاس كانوا بآياتنا لا يوقنون». (اي رسول ما) تو مسلّماً نمي تواني مردگان را شنوا كني و نمي تواني دعوتت را به گوش كران برساني (بخصوص) آن گاه كه بر گرند و به تو پشت كنند ـ و تو نمي تواني نابينايان را از كوري كه دارند برهاني، تو تنها مي تواني سخنت را به گوش كساني برساني كه به آيات ما (فطرتاً) ايمان دارند پس چنين كساني گروندگانند ـ (ولي) آنگاه كه اراده ما تعلّق گيرد جنبنده اي از زمين بر ايشان بيرون مي آوريم كه با آنان سخن بگويد: مسلّم است كه مردم به آيات ما يقين ندارند (80 تا 82 نمل).
آيات مذكور مردم را از لحاظ هدايت پذيري به چهار گروه تقسيم كرده اند:
1 ـ كساني كه نه مي بينند و نه مي شنوند و نه تفكّر و تعقّل دارند يعني به طور كلّي احساسات و ادركات خود را بكار نمي گيرند و درست حالت مردگان را دارند و با چنين كساني سخن گفتن بي فايده است : «انّك لا تسمع الموتي» (اينها در رديف مردگان مي باشند آن چنان كه به مردگان نمي توان چيزي حالي كرد)
2 ـ كساني كه كر هستند، به خصوص آن كراني كه به انسان پشت مي كنند تا اشارات دست و سر و حركات لب هاي طرف را هم نه بينند كه چيزي دستگيرشان بشود ـ اين قبيل افراد خود خواه و لجوج هستند و دليل لجاجت آن ها هم پشت كردن به انسان است و با اين كار خود به طرف حالي مي كنند كه بيهوده تلاش مكن، ما علاقه اي به سخنان تو نداريم: «و لا تسمع الصّم الدّعاء اذا و لّو مدبرين».
3 ـ كساني هستند كه گوششان مي شنود ولي قدرت آن را ندارند كه شنيدني ها را با وقايع و حقايق قابل رؤيت تطبيق كنند و به نتيجه اي اطمينان بخش برسند و آن را به صورت باور در قلب خود جاي دهند. اين اشخاص حرف شنو هستند امّا حقيقت بين نيستند و لذا چنين كساني را هم نمي توان به سهولت از گمراهي نجات داد و به راه راست هدايت كرد: «و ما انت بهادي العمي عن ضلالتهم».
كساني هستند كه فطرتاً هدايت پيذيرند و تنها چنين كساني به سهولت تسليم حقّمي شوند و از نعمت هدايت برخوردار مي گردند و تلاش براي هدايتشان ثمر بخش است: «ان تسمع الّا من يؤمن باياتنا فهم مسلمون».
اين آيات مردم را به لحاظ تربيتي (براي هر منظوري) به چهار گروه طبقه بندي كرده است: ـ
گروه اوّل به طور كلّي استعداد و ارزش تربيت شدن را ندارند چون هيچ يك از مداركات آنها فعّال نيست.
گروه دوم فقط حرف نشنو و لجباز هستند (پشت مي كنند)، اكر مربّي كارشناس باشد مي تواند كاري كند كه آنها دست از لجبازي بردارند و به سخن گوش بدهند. درست مانند كران كه اگر گوشهاشان از كار افتاده باشد مي توان با ‌آنها روبرو شد و با ايماء و اشاره منظوررا به ‌آنها حالي كرد، و آيه متضمّن اين اشاره است كه از طبقه اوّل كه مشاعرشان مرده است بايد دست برداشت ولي از گروه دوم نبايد مأيوس بود ـ اگر آنها بر اثر لجبازي پشت كنند مربي واقع بين و دلسوز پيش برود و با آنها رو در رو شود.
بايد توجّه به اين نكته مهّم داشت كه، درست است كر هستند ولي چشم كه دارند و مشاعر ديگرشان هم كه از كار نيفتاده است؟
گروه سوم از گروه دوم اميدوار كننده تر هستند، زيرا هر چند كور هستند امّا اوّلاً گوششان مي شنود و ساير مشاعر آنان نيز فعّال است.
با كور از راه دور هم مي توان سخن گفت و او را از سقوط در پرتگاه بر حذر داشت، به خصوص اينكه كور بيشتر در جستجوي راه و دستگير و راهنما است.
گروه چهارم چون تمام مدركاتشان فعّال است هم مي شنوند و مي بينند و هم در دل جاي مي دهند و لذا هدايت آنان كه خود با تمام وجود طالب و پذيرا هستند به راحتي انجام مي شود.
به لحاظ تربيتي وقت سرمايه بايد اوّل روي گروه چهارم مصرف شود و آنها را تربيت و هدايت كرد و براي تربيت و هدايت گروه هاي سوم و دوم به كمك گرفت.
پس اينكه در آيات فرموده است : «انّك لا... حرف لا به معني غير ممكن نيست بلكه به معني اين است كه به طور عادي ممكن نمي شود ولي اگر تلاش شود ممكن مي گردد و اگر اين منظور نبود حرف لن به كار برده مي شد: «انّك لن تسمع»...
و اينكه فرموده اند آيات قرآن ظاهري دارند و باطني و... به همين دليل است، زيرا هر چند ظاهراً معني اين است كه: تو نمي تواني كران را شنوا كني ولي با توجّه به اينكه مردم را به لحاظ تربيتي چهار گروه فرموده است و گروه اوّل (موتي: مردگان را) در برابر گروه چهارم يعني دارندگان استعداد ايمان فطري «من يؤمن باياتنا» قرار داده است معلوم مي دارد كه گروه اوّل مطلقاً هدايت ناپذيرند و گروه چهارم خود خواستار هدايت است و لذا هدايت او سهل است ولي در اين ميان گروه هاي دوم و سوم قرار دارند كه هر چند ظاهراً هدايت را به سهولت نمي پذيرند امّا هدايت غير ممكن نيست: از كران نمي توان مانند افراد عادي انتظار حرف شنوي داشت بلكه با آنان بايد رو در رو با ايماء و اشاره و رمز و حركات صورت و لب ها مقصود را فهمانيد و نيز كوران را نزديكشان رفت و دستشان را گرفت هر چند مي توان از دور هم صدا را بگوششان رسانيد.
درآيات 7 تا 11 سوره واقعه نيز مردم را به سه گروه تقسيم فرموده است «و كنتم ازواجاً ثلاثة ـ فاصحاب الميمنة ما اصحاب الميمنة ـ و اصحاب المشئمة ما اصحاب المشئمة ـ و السّابقون السّابقون اولئك المقرّبون». شما مرم سه گروه هستيد ـ گروه دست راستي و چه گروه دست راستي ـ و گروه دست چپي و چه گروه دست چپي ـ و سبقت گيرندگان كه پيش تازانند ـ چنين كساني مقربان هستند.
در اين تقسيم بندي از گروه اوّل كه در اوّل (آيه 80 نمل) از آنها ياد شده ـ ذكري به ميان نيامده است كه اين هم احتمالاً به علّت بي ارزش بودن وجود آنان مي باشد.
ولي از گروه سوم «و السّابقون السّابقون» كه همان افراد مذكور در سوره (81 نمل) با عنوان «من يؤمن بالله» از آنان نام برده شده به عظمت و با عنوان «اولئك المقرّبون»، ياد كرده است. چون سوره نمل بعد از واقعه نازل شده است از گروه اوّل در رابر گروه چهارم ياد كرده است زيرا آيات قرآن متناسب با آمادگي مسلمانان به تدريج از اجمال به تفصيل در آمده اند و لذا لازم بود بيان شود كه در برابر مقربان گروه ديگري هست كه مطرودان يا وازدگان ديني و اخلاقي مي باشند.
پس وقتي گروه اوّل كه به نام مردگان معنوي هستند در برابر گروه چهارم كه سبقت گيرندگان و پيشتازان هستند قرار داده شده اند طبيعي است كه گروه هاي دوّم و سوّم حدّ وسط مي باشند كه نه جزء مردگان هستند كه از آنها نا اميد بشنويم و نه جزو سبقت گيرندگان هستند كه سريعاً و با جان و دل حرف حقّرا مي پذيرند و هدايت آنان رحمتي ندارد.
اين قبيل آيات كه مسلمانان از كنار آنها بي توجّه مي گذارند حاوي نكات بسيار مهّم و دقيق در امر جامعه شناسي و تعليم و تربيت هستند كه مي توان با تدبّر پيرامون آنها كتابها نوشت و رهنمودهاي شاياني براي كسب سعادت دو جهان دريافت داشت.
تصوّر نفرمائيد كه رهنمودهاي اين قبيل آيات منحصر است به امور عبادي به معناي مصطلح آن، بلكه چنين رهنمودهائي در تمام شئون اجتماعات مصداق و كاربرد دارد. براي مثال در ادب، صنعت، تجارت، هنر، علوم گوناگون و... بعضي مطلقاً استعداد فراگيري ندارند، بعضي چنان مي نمايند كه گويا براي همان كار خلق شده اند و در اين ميان گروه هائي هم هستند كه بايد رنج فراوان برد تا چيزي از هنر يا فنّ مورد نظر به آنان تعليم و آموخته شود و در اين صورت هم منشأ اثر جالب توجّهي نمي شوند در صورتيكه دارندگان استعداد فطري هرگاه زمينة مناسبي فراهم شود آثار بديعي ارائه مي نمايند چون داراي قدرت خلاّقه خدادادي مي باشند.
پس بر طبق اين آيات كساني كه وظيفه مربي گري را در اجتماع بر عهده دارند بايد شناسائي استعدادهاي گوناگون افراد را سر لوحة برنامه خويش قرار دهند.
كساني را كه براي مورد به خصوصي استعداد ندارند كنار بگذارند ـ كساني را كه فطرتاً داراي استعداد هستند براي آموزش در مرحلة اوّل قرار دهند و آموزش دهند و با كمك آموزش يافتگان از اين گروه به تعليم و آموزش گروههاي ديگر بپردازند.
«آيه والسّابقون السّابقون، اولئك المقرّبون» علاوه بر معني معروف خود اشاره به نكاتي دارد كه ما فوقاً ارائه كرديم: يعني رهبران اجتماع بايد همدستان و نزديكان و معاونان خود براي اداره امور مختلف را از دارندگان استعداهاي درخشان يعني پيشتتازان همان رشته ها و علوم و فنون انتخاب و در رأس امور بگمارند: «و السّابقون السّابقون». براي شما باد سبقت گيرندگان، سبقت گيرندگان مهّم و كارساز هستند، سبقت گيرندگان را از دست ندهيد، قدر سبقت گيرندگان را بشناسيد ـ سبقت گيرندگان بايد مقربان شما باشند و...
پس معني و مفهوم آيه تنها اين نيست كه سبقت گيرندگان در دين مقرّبان درگاه خداوند هستند. از ديگر مفاهيم آيه اين است كه: (اي رسول ما ـ اي خليفه ما، اي آدمها، اي سران اجتماعات اسلامي و اي مردم، مقرّبان و نزديكان شما هم بايد سبقت گيرندگان باشند تا امور شما به سوي صلاح و فلاح جهت بگيرد.
حال اگر تا حدودي پيرامون (آيات 80 و 81 نمل) با استناد به آيات (7 تا 11 سوره واقعه) بحث كرديم لازم است به (آيه 83 نمل) توجّه نمائيم: «و اذا وقع القول عليهم» مفسرّان پيرامون اين آيه بحث هائي بسيار كرده اند كه اغلب عجيب و غريب و بر اساس حدس وگمان و روايات ضعيف مي باشند و كمتر سياق كلام را در نظر گرفته اند.
اگر سياق را در نظر مي گيرفتند معلوم مي شد كه خداوند مردم را در اين آيات و نيز آيات ديگر به چهار گروه تقسيم فرموده است كه سه گروه از آنها يا مطلقاً شنواي حرف حقّ و تربيت پذير نيستند و يا مانند كران و كوران به سخني مي توان چيزي به آنها فهمانيد و فقط يك گروه در هر رده اجتماعي هست كه تعدادشان هم بسيار اندك است كه به سهولت تربيت پذير مي باشند و آن هم به علّت اين است كه فطرتاً چنين آفريده شده اند يعني داراي استعداد خاصّي مي باشند. و اين گروه با جملة «ان تسمع الّا من يؤمن باياتنا فهم مسلمون» به پيغمبر عزيز معرّفي شده اند كه مفهوم اين تعريف اين است كه اين گروه فطرتاً ايمان آورنده و تربيت پذير هستند و به عبارت ديگر اراده خداوند كه در حقيقت همان قول او مي باشد شامل آنان شده و ايمان آورنده شده اند.
پس گروه اوّل را خداوند اراده نفرموده است كه ايمان بياورند و گروه دوم و سوم را خداوند خواسته است كه تا حدّي ايمان بياورند (كر و كور هستند امّا مرده نيستند) و گروه چهارم را خواسته است كه ايمان بياورند و قول خداوند بر آنان واقع شده است.
از عللل سرگردان شدن مفسرّان در فهم معاني بعضي از آيات اين است كه وقتي معني يك جمله از آيه اي (مانند همين جملة «وقع عليهم القول» در ذهن آنان جا گرفت، آن را در تمام موارد عموميّت مي دهند در حاليكه جملات اغلب تحت تأثير سياق كلام مفاهيم گوناگوني به خود مي گيرند كما اينكه جمله مذكور كه تصوّر مي كنند فقط به معني سر آمدن زمان است در اين معني تعلّق گرفتن اراده پروردگار بر هدايت است پس مفاهيم فرازهائي آيات مورد بحث چنين است:
1 ـ گروه اوّل كه مانند مردگان هستند و تو اي رسول عزيز ما نمي تواني وظيفه رسالت خود را بر آنها تفهيم كني «انّك لا تسمع الموتي» براي اين است كه اراده ما چنين تعلّق گرفته است كه آنها هرگز ايمان نياوردند يا تعليم و تربيتي را نپذيرند.
2 ـ گروه دوم كه مانند كران معمولاً حرف شنوائي ندارند و هدايت و تعليم آنها به خصوص اگر بر سر لجاجت بيفتد «اذا ولّو مدبرين» مشكل است (امّا چون ساير مشاعر آنان از كار نيفتاده است ـ غير ممكن نيست) براي اين است كه فطرتاً چنين آفريده شده اند.
3 ـ گروه سوم كه مانند كوران كور مال در مسير زندگي راه مي پيماينداز گروه دوم وضع بهتري دارند زيرا مانند كوران هر چند به علتي را هرا نمي بينند امّا قلباً مايل به پيدا كردن راه هستند ـ مي شود آنها را هدايت كرد امّا با زحمت و صرف زمان مستمر، چون هرگاه دست آنها را رها كني باز هم متحيّر و گمراه مي شوند و اين هم به علّت اين است كه فطرتاً چنين هستند.
4 ـ گروه چهارم كساني هستند كه مشمول رحمت خداوند قرار گرفته اند «وقع القول عليهم» و لذا خود جوياي حقيقت هستند و براي پيشبرد وظيفة رسالت تو اي رسول ما مفيد و مؤثّر هم واقع مي شوند.
و چون در مورد سه گروه اوّل فرموده است: تو نمي تواني آنها را شنوا و هدايت كني با وجود، اينكه پيامبر ما ومؤيّدبه قرآن و فصاحت كلام مي باشي ـ آنگاه كه اراده ما تعلّق بگيرد حتّي هر جنبندة ديگري هم كه از زمين سر بر آورد مي تواند با آنها سخن بگويد و آنها را هدايت كند: «و اذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابّة من الارض تكلّمهم». پس در اين ميان خواست پروردگار اساس و كار ساز است، چون بر اساس اصل تقدير هر مخلوقي براي هر موردي قدر و اندازه و ظرفيّت معيّني دارد: «انّا خلقنا كلّ شيء بمقدار».
پس آيات عنوان بحث درست همان معني را مي دهند كه آيه 56 قصص بيان مي نمايد: ـ «انّك لا تهدي من اجبت و لكن الله يهدي من يشاء و هو اعلم بالمهتدين». تو هر كه را كه بخواهد هدايت نمي كني زيرا او هدايت شوندگان را بهتر مي شناسد.
از اين آيات استفاده مي شود كه پيغمبر عزيز با قلب مهرباني كه داشته مايل بوده است كه همة مردم سخن او را كه وحي منزل بوده است بپذيرند و وارد صراط مستقيم شوند امّا خداوند كه بندگان را آفريده و نظام زندگي آنان را مانند تمام مخلوقات ديگر خود بر اساس اصول تزويج و تقدير و تنازع و ديگر اصول وضع فرموده است، مايل نيست كه همه هدايت يافته و مؤمن شوند. مي بايد گروهي مردگان معنوي «لا تسمع الموتي» در برابر هدايت يافتگان فطري «و السّابقون السّابقون» حضور هميشگي داشته باشند و در اين ميان، دو گروه ديگر با خصوصيّت كران «لا تسمع الصّم» و با خصوصيّت كوران «و ما انت بهادي العمي» باشند كه بر اثر هدايت هاديان اجتماع هر گروه از آنان بفراخور استعداد خود به درجه اي نه چندان رفيع از هدايت (در حاليكه نسبت به بعضي از ضروريات هدايت يافتن كر و كور هستند) نائل شوند!
كسي نه پندارد كه هرگاه واقعاً چنين باشد يك نظام جبري و بي چون و چرا است بلكه هر چند از لحاظ اينكه خداوند نظام را وضع فرموده است قطعي و اجتناب ناپذير است امّا به همين لحاظ كه اين قبيل خصوصيّات را در نهادها تعبيه فرموده است به بندگان خود اختيار بخشيده است تا در برابر هاديان بگويند! نه! ميل نداريم به حرف شما گوش دهيم و براهي قدم گذاريم كه شما در پيش پاي ما قرار مي دهيد: «و لا تسمع الصّم الدّعاء اذا ولّوا مدبرين»!
در حاليكه به پيغمبر عزيز خود، قرآن و وحي و زبان فصيح و اراده قوي مي دهد تا به هدايت مردم قيام و اقدام كند، به گروهي هم فطرتي مي دهد كه (بتوانند) سخن حقّرا نشنوند و بر هاديان پشت كنند و راه خود را بروند «و لّوا مدبرين» و مگر اختيار، معنائي جز اين دارد؟
هاديان آنها را به صراط مستقيم دعوت مي كنند امّا آنها بي راهه يا كور راه را ترجيح مي دهند!
پس (آيه84): «و اذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابّة من الارض تكلّمهم انّ النّاس كانوا باياتنا لايوقنون». به اين معني است كه و هرگاه ارادة ما تعلّق گرفت جنبنده اي از زمين بر آنان مي فرستيم تا با آنها سخن بگويد (و آنها به حرف آن جنبنده گوش فرا خواهند داد و راهنمائي او را گردن مي نهند) مسلّم اين است كه مردم به آيات ما يقين ندارند.
اين آيه يك نوع دلداري به پيغمبر و ياد آور كردن آن حضرت به حقايق امور است... «فانّما عليك البلاغ و علينا الحساب».... به درستي كه تو فقط وظيفه پيامبري را داري و حسابرسي (و نتيجه گيري و تأثير بخشي يا بي تأثير بودن آن با ما است) تو اندوهگين مباش، فقط آيات را بر آنها بخوان. (40 رعد)
(آيه 29) از سوره فاطر نيز به خوبي آيات مورد بحث را تفسير مي نمايد: «ثم اورثنا الكتاب الّذين اصطفينا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات باذن الله ذالك هو الفضل الكبير». سپس كتاب را به برگزيدگاني از بندگان خود به ميراث داديم، پس از آنها كساني ستمگر بر خويشند و كساني ميانه رو و كساني پيشتاز به نيكوكاري به فرمان خداوند و اين است موهبتي بزرگ. درباره آيه( 83 مفسرّان) بحثها و بگو مگوهاي بسيار كرده و روايات فراواني نقل نموده اند و محمله بعضي ها به استناد روايات، جملة: «دابة من الارض» را به حضرت علي نسبت داده و بعضي به مسائل مربوط به ظهور حضرت مهدي عليهما السّلام كه خوانندگان علاقه مند مي توانند خود به كتب تفاسير مراجعه و مطالعه نمايند.
امّا آنچه دقت از ظاهر آيات به نظر ما رسيد كه فوقاً عرضه داشتيم به طور خلاصه اين اسست كه اي پيغمبر عزيز ما، با وجودي كه تو فرستاده ومؤيّد از سوي ما به مردم هستي وظيفه تو ابلاغ رسالت است نه بيشتر. در انجام رسالت به اين نكته برخورد مي كني كه مردم چهار گروه هستند.
يك گروه مطلقاً هدايت ناپذير است و متقابلاً يك گروه با تمام وجود آماده قبول هدايت است و دو گروه بينابين هستند كه ظاهراً هدايت ناپذيرند امّا با تحمّل رنج و مداومت در امر هدايت ممكن است كه آنها را تا حدّودي هدايت كني.
و چنين وضعي كه مردم دارند به علّت نظامي است كه بر آنها مسلّط و نافذ نموده ايم. پس بايد بداني كه اين خواست و اراده ما مي باشد، اگر خواست ما قبول بي چون و چراي حرف حقّ توسط مردم بود، تو كه جاي خود را داري، اگر يك جنبندة حتّي يك حشره هم از زمين بيرون مي آورديم با همين كر و كورها به راحتي سخن مي گفت و به خوبي مفاهيم سخن او را درك مي كردند و هدايت او را گردن مي نهادند پس تو اندوهگين مباش زيرا دل مردگي و كر و كوري آنها از سيطره اراده و تقدير ما بيرون نمي باشد.
با توجّه به اينكه در جملة (آيه 83): «انّ النّاس كانوا باياتنا لا يوقنون» حرف انّ را قراء معروف مفتوح قرائت كرده و مفتوح هم ضبط شده است مفسرّان جمله را نقل قول «دابة من الارض» گرفته اند يعني اينكه آن جنبنده اي كه از زمين بيرون مي آيد به مردم مي گويد كه : مردم به آيات خداوند يقين ندارند.
امّا به نظر ما با توجّه به سياق آيات حرف مذكور براي تأكيد و قسم است و جملة مذكور قول بدون واسطه است و بايد آن حرف ان و مكسور، قرائت شود كه در اين صورت مفهوم جمله با سياق آيات هماهنگ خواهد بود، يعني خداوند در دنبال گفتار خود به پيغمبر عزيز فرموده است: اين تقسيم بندي كه از مردم به تو داديم و تو را با فطرت و خصوصيّت آنان آشنا كرديم، مورد توجّه مردم قرار نمي گيرد زيرا آنها به تأثير بسيار مهّمي كه آيات ما در نظام زندگيشان دارد يقين ندارند، و در صورتيكه ان و مفتوح قرائت شود در مفهوم ظاهري كه به آيه مي بخشد بيگانگي و رابطة ضعيف ادارك مي شود كه از دأب قرآن به دور مي باشند: ـ و هرگاه گفتار بر آنها واقع و محقّق شود، جنبنده اي از زمين برايشان بر مي انگيزيم تا با آنها سخن بگويد كه مردم به آيات ما يقين ندارند!
ملاحظه مي فرمائيد كه اگر جنبنده اي بر انگيخته شود و با مردمي كه فطرتاً دل مرده و كر و كور معنوي هستند بگويد كه: مردم به آيات ما (خداوند) يقين ندارند چه مقدار با سياق آيات بيگانه و نا مربوط و از نظر فصاحت و بلاغت نا مأنوس و سست مي باشد و همين علّت است كه باعث سر در گمي مفسرّان و دست يا زيدن آنان به رواياتي ضعيف و بگو مگوهاي بسيار شده تا حدّي كه بعضي اين آيه را يكي از غوامض قرآن دانسته اند و به اين گونه عدم توانائي خود را از درك معني آن ابراز داشته اند!
اگر هم مانند بعضي از مفسرّان كه با استدلال به رواياتي ضعيف گفته اند منظور از دابّة الارض حضرت علي() يا حضرت مهدي (عج) است ما هم قبول كنيم كه چنين است و پس از گذشت زماني يا رسيدن به آخر الزمان هر يك از دو امام به مردمي كه ظاهراً مرده و كر و كور هستند بگويند كه مردم به آيات خداوند يقين ندارند. چه چيزي را ثابت مي كند و چه تغييري در وضع آنان به وجود مي آورد؟
پس بي هيچگونه ترديدي جملة «و اذا وقع القول عليهم» همانند و به معني «و لو شئنا لاتينا كلّ نفس هدايها». اگر بخواهيم همه را هدايت مي كنيم. و همچنين جملة «و لكن حقّ القول منّي»... و اراده من چنين تعلّق گرفته است كه... از آيه سوره سجده و آيات همانند مي باشند نه به معني سر رسيد زمان؟
از دلائل ديگر كه براي صحّت استنباط خود داريم (آيه82 همين سوره نمل) است كه مي فرمايد: «و يوم نحشر من كلّ امّة فوجا ممّن يكذّب باياتنا فهم يوزعون» و روزي (را در نظر بگيريد) كه ما از هر طايفه اي گروهي را از آنان كه آيات ما را تكذيب مي كنند بر مي انگيزيم و براي باز خواست نگاه مي داريم و سپس مي فرمايد: «و وقع القول عليهم بما ظلموا فهم لا ينطقون» و به علّت ستمي كه روا داشته اند خواست خداوند (در مكافات آنها) به اجرا در مي آيد و محقّق مي شود.
اينكه مي فرمايد از هر طايفه از تكذيب كنندگان آيات، گروهي را بر مي انگيزيم و مورد باز خواست و سرانجام مكافات قرار مي دهيم به معني اين است كه از همان گروه هاي كر و كور و گمراه بعضي در هر حال لايق احراز هدايت مي شوند و به همين علّت بعضي مكافات مي شوند نه همه آنها. و نيز جملة «و وقع القول عليهم» به معني تحقّق يافتن سرنوشت و تقدير آنان يا بگو خواست خداوند است نه سررسيد زمان هرچندسررسيد زمان هم يكي از مصاديق سرنوشت است جملة «فهم لا ينطقون» نيز به معني اين است كه آنها زبان سخنگو دارند بنابراين در دنيا كر و گنگ ظاهري نبوده اند و ساكت ماندن آنها در آخرت هم از شرم گناه و ترس از عذاب است نه لال بودن زبان!

تا خط و خال حسن تو در ديدگان نشست اسطـوره هاي عشق به طومار جان نشست
از گلبــني كـه طـرز نگـاهت بـه دل نشاند صد غنچه را ز سر زد و روي زبان نشست
پــروانــة خــيال ز شــوق و صــال شمــع هــرجــا كه ديد لالة سرخي بر آن نشست
از بـاغ دوسـت هـديه گـــل آورده ام ولي دل بـر نگشــت و منتــظر باغبـــان نشست.
(م)

تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه