فرهنگ سياسي مشارکت سياسي و تحزّب در ايران اسلامي
ما بايد ابتدا جايگاه سياست را در اسلام مشخص نمائيم تا بتوانيم مشارکت سياسي در نظام اسلامي ايران را مورد مطالعه و تحقيق قرار دهيم و در نهايت اهميّت تحزّب در نظام اسلامي را بررسي نمائيم. بعضي تعاريفي که در فرهنگها از واژه سياست آمده است خلاصتاً به شرح زير ميباشد: 1- اصلاح طلبي در امور مردم با ارشاد و هدايت آنان به سوي رستگاري در کوتاه مدت يا دراز مدت. 2- هنر حکومت يا فرمانروائي و ادارهي امور داخلي وخارجي دولت- که به اقسام متعدد تقسيم ميشود, مانند سياست مدني, تدبير زندگي همگاني بر اساس دادگري و ثبات, سياست اقتصادي يعني دانش تدبير امور مالي و ثروت عمومي و غير اينها. و سياست مداران تعاريف بسياري از سياست به دست دادهاند, مانند:- 1- وحدت گرائي در عقيده و کثرت گرائي در عمل. 2- تدبير امور, متناسب با شرايط زمان و مکان, که تنها يک علم نيست بلکه يک هنر است و به تيز هوشي و قدرت تصميم گيري مربوط ميشود. 3- سياست, تبديل فرمانبرداري به همزيستي عادلانه و فرزانه سالاري است- و بسياري تعاريف ديگر. و اگر نويسنده بخواهد يک تعريف از سياست بيان کند چنين خواهد بود: تدابير امور جاري همراه با آينده نگري و جهان بيني توأم با معنويت و ديانت. تدبير امور جاري اساس کار است که اگر به درستي پايه گذاري نشود آينده نگري و جهان بيني ثمر بخش نخواهد شد. در عرف زمان و در مشرب اکثريت سياست مداران, معمولاً معنويت محلّي از اعراب ندارد و اين بزرگترين اشتباهي است که سياست مداران مرتکب ميشوند. اگر سياست مداران از فرزانگي و فرزانه سالاري هم سخن به ميان ميآورند و يا ازعدل و داد گفتگو ميکنند يا به اديان و معنويت توجّه ميکنند امّا واقعيت اين است که آنها را هم در حدّ يک ابزار کار ارزيابي ميکنند, يا حداکثر يک (واقعيت) و نه يک (حقيقت), چون ملاحظه ميکنند که بسياري از مردم پاي بند اخلاق و معنويت و يا اديان هستند که به عنوان واقعيت نميشود آنها را نديده گرفت و يا از زير مجموعه سياست آنان را بيرون راند و لذا ناچار به تحمّل آنان ميشوند, امّا اکثراً مزوّرانه و نهاني و بعضاً جسورانه و آشکار به تضعيف و يا تبعيد آنان از حيطة سياست و دايرة قدرت اهتمام ميورزند. اينکه ما عدم توجّه سياستمداران را به معنويت بزرگترين اشتباه آنان دانستيم به اين دليل است که به تاريخ و تجارب اقوام و ملل پيشين بي علاقه هستند يعني براي شجره انسانيت ريشه را برسميت نميشناسند و فقط به آنچه در برابر چشمانشان مجسّم است مانند ساقه و شاخهها و برگها اهميّت ميدهند. و معلوم است که اگر ساقه و شاخهها را از ريشه قطع کنند درخت به زودي خشک خواهد شد, هر چند پياپي آن را آبياري و مراقبت نمايند. گذشته تاريخ, شناسنامه اقوام و ملل است. تا پدر و مادر و قوم و قبيله و نژاد و مليت شخص شناخته نشود خود شخص و صفات فطري و موروثي او شناخته نميشود و تدبير امور و تنظيم نظامات براي ملتهائي که از نسل و نژاد و فرهنگ آنها اطلاعي کافي در دست نيست دير پا و ثمر بخش نميباشد. آنچه از تجارب تاريخي پيشينيان به دست ميآيد اين است که حکومتها که مجسمة سياست هستند تا زماني که با اديان پيوند داشتهاند حکومتشان مقتدر و رو به گسترش بوده است و هر چه پيوندشان با ديانت سستتر ميشده به همان نسبت اقتدارشان رو به افول مينهاده و سرانجام سلسله و تمدنشان منقرض و منهدم ميشده است. ما هم اکنون شاهد تمدّنهاي باستاني و در عين حال استوار و پايدار ديني در سراسر جهان هستيم در حاليکه يک تمدن معمور و پا برجاي تاريخي که بر پايه سياست خالص يا تحزّب و لائيک باشد در طول تاريخ به وجود نيامده است و موجود نميباشد. حمورابي پادشاه بابل با اتکاء به دين, تمدّن عظيم بابلي را تأسيس کرد و نبوخد نصّر (بخت النصر) با پشت کردن به دين و جنگ با دينداران مقدّمات انهدام بابل را فراهم کرد. (پيوست 1 نشان ميدهد که حمورابي عصاي سلطنت و منشور حکومت را از شماس خداي آفتاب دريافت ميدارد.کورش با قبول دين زردشت امپراطوري ايران را بنا نهاد و کسري انوشيروان با دريدن نامة پيغمبر خدا و اهانت به سفير او تمدّن باستاني ايران را منهدم کرد و جاي آن را به تمدن اسلامي سپرد. کتابهاي تواريخ ايام و پادشاهان از مجموعه کتاب مقدّس حکايت از اين دارد که هر مقدار سلاطين بني اسرائيل به دين اهميّت ميدادهاند سلطنت و قدرت آنها استوارتر و شکوفاتر ميشده و به همان نسبت که از دين دور ميشدهاند اقتدار آنها رو به افول ميرفته است. تمّدن اسلامي نيز تابع همين نظام است و قدرت و ضعف آن در هر دوره اي متناسب بوده (و ميباشد) به وابستگي مسلمانان به معنقدات ديني آنان, اگر وابستگي به معتقدات ديني مستحکم بوده باشد تمدن متعالي است و اگر وابستگي به معنويّات سست باشد, يا ستمگري خلفا و سلاطين حاکم ميشود و يا ايستعمارگري بيگانگان! تمدن روم باستان را که به علّت تبديل شدن تدريجي وحدانيّت و معنويت به چند خدائي آن هم در شکل اسطوره گونه و پهلواني و بت پرستي, در حال انقراض و فروپاشي بود, تعليمات ديني پولس و پطرس که رسولان و مبشران دين مسيح بودند از اضمحلال و انقراض نجات داد و نفوذ و معنويت دين مسيح موجب بنياد تمدّن در غرب گرديد که هنوز هم بر همان بنياد و بنيان استوار است, و اين در حالي است که (رُويه نگرها) ميپندارند تمدّن غرب بر اساس صنعت مستحکم گرديده است. سياسيون نه به سرگذشت پيشينيان توّجه دارند و نه وقايع روز, چون اگر با ديده تحقيق مينگريستند در مييافتند که روح سياست که نظام مدنيت است دين است و با جدائي دين از سياست مدنيت ميميرد, آن چنان که اگر روح آدميگرفته شود مرده¬اي بيش نخواهد بود. همين گونه است وقايع عصر حاضر: ظاهر قضيه اين است که سياست مداران و فلاسفهاي بزرگ (!) مانند مارکس و انگلس براي استصلاح امور اجتماع بشريت مانيفست کمونيسم را در محدوده و چهار چوب (بي خدائي) تنظيم و عرضه داشتند و توسط روشن فکران (!) پذيرفته و گسترش يافت و خونها ريخته شد و خانمهائي بر باد رفت امّا دولتي مستعجل بود و از درون پوسيد و فرو ريخت و علي رغم اينکه نيرو و دانش هزاران دانشمند و سياستمدار در پياده کردن و اجراي آن مانيفست به کاررفت و صدها هزار نظامي و غير نظامي در جريان اين طرح جان باختند و پس استقرار آن هم ميليونها سياست مدار و دانشمند و هنرمند و صنعت گر و غير آنها در خدمت کمونيسم به کار گرفته شدند, مع الوصف نتوانستند متلاشي شدن آن را مانع شوند و نيز علي رغم اين همه نيروئي که در مدّت هفتاد سال در خدمت کمونيسم در آمده بود هيچ گونه اثري از پديدار شدن يک تمدن کمونيسمي بوجود نيامد بلکه تمدني هم که توسط کمونيسم غصب شده بود, جز در بخش ميليتارسيمي آن, فقيرتر و ضعيفتر و درهم ريختهتر از وضع پيشين آن رها گرديد. اينها حقايقي است که سياست سياستمداران به آنها فرصت و اجازه نميدهد تا به آنها توجه نمايند و نقص دانش خود را بر طرف کنند. اگر سياست مداران از خود بپرسند که چرا يک تمدن ديني هزار سال پابرجا مينمايد و پيوسته هم پايههاي آن مستحکمتر ميشود ناچار و به تدريج در تدابير و تحقيقات خود سهم عمده را به دين ميدهند و اطمينان حاصل ميکنند که راه درست را انتخاب کردهاند. ما به اين حقيقت يقيين و ايمان داريم که در تمام اديان, به خصوص اديان باستاني, ناخالصيها و خرافاتي هست که مورد ايراد محققان و دانشمندان است و به علّت همين بهانه قابل اغماض, خود را از مواهب دين و معنويت بعضاً محروم کردهاند و حتي بر عليه آن هم کمر به مبارزه بستهاند, امّا اين حضرات به يک نکتهي مهم ديگر که از بديهيات علم هم هست توجّه نمينمايند و آن وجود فطري و ناخالصي در تمام اجزاء جهان هستي ميباشد مگر آب که مايهي حيات است ناخالصي و آلودگي ندارد و مگر چون آلودگي دارد بايد از آشاميدن آب تا سر حدّ مرگ از تشنگي خودداري کرد آنچنان که کمونيسمها کردند؟ حتّي همه ميدانند که اگر آب به تمام معني خالص هم باشد براي شرب مفيد نيست. ما با اين بيان که هم به سياست پرداخته ايم و هم به علّت فروپاشي کمونيزم که بزرگترين حزب اسکولاريزه و آکادميک جهانشمول بود اشاره کرديم, گمان نميکنيم لازم به توضيح باشد که اگر تحزّّب هم بدون پشتوانه ديني باشد يک خودفريبي و ايجاد خسارت به افراد و اجتماعات است, خاصّه اگر بخواهند نظام تحزّّب را همانند آنچه در کشورها و نظامات ماترياليستي وجود دارد در يک نظام اسلام مانند جمهوري اسلامي ايران نيز برقرار نمايند. ما منکر نقش تحزّب که يکي از آثار مفيد آن انتقاد و زير زربين قرار دادن اخلاق و کردار کار بدستان است- نيستيم, ولي چون معتقديم که بنا بر دلائلي که ذيلاً عرضه خواهيم داشت, دين اسلام يک نظام الهي, سياسي است و بيشتر از هر چيزي به وحدت و همبستگي اهميّت ميدهد و از تفرقه بر حذر ميدارد:«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»(سوره آل عمران, آيه 103) شرط درجه اول برقراري تحزّب در نظام جمهوري اسلامي ايران بايد براي تمام احزاب, تدوين اساسنامه و مرامنامههاي ابتکاري با اهداف نهائي اعزاز و اکرام مسلمانا و تعالي و جهانشمول کردن اسلام باشد, و از اهدافي مانند احزاب شناخته شده جهان که رسيدن به قدرت و تقسيم کرسيهاي نمايندگي و صندليهاي وزارت و پستها و سمتهاي درجه اوّل حکومتي است اجتناب کنند و بدانند که اگر اهداف را متعالي در نظر بگيرند سرانجام به اين قبيل هدفهاي درجه دوّم نيز نايل خواهند شد, آن چنان که ميگويند: چون که صد آيد نود هم پيش ماست. وقتي اسلام به عزتي که شاسته آن است برسد, مسلمانان نيز به تبع, به عزّتي که متناسب با خدمتي که به نظام اسلامي باشد, خواهند رسيد, چنان که ميفرمايد: «لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»(سوره نمل, آيه 39 )که يکي از معاني آيه اين است که هر انساني حق داردمتناسب با تلاشهائي که در مشارکت با ديگران معمول ميدارد سهمي از نتايج کارها را مطالبه نمايد. فوقاً عرضه داشتيم که دين اسلام اصولاً يک نظام الهي, سياسي است, بدين معني که عبادتش سياست (يعني تدبير امور است) و سياستش عبادت يعني پرستش پروردگار و اجراي اوامرا و جلّ جلاله ميباشد, و ذيلاً و به اختصار به بيان دلايل مدّعي ميپردازيم: همگان ميدانند که مهمترين بخش عبادي دين اسلام اقامهي نماز است که ظاهراً جنبه سياسي ندارد امّا باقي امور عبادي مانند حج و جهاد و خمس و زکوة و امر به معروف و نهي از منکر از جنبههاي سياسي قوي برخوردار هستند, مانند حج که مرکز اجتماع تمام مسلمانان قدرتمند جهان است و هر سال در يک نقطه که ظاهراً براي اداي مناسک معيني است, اجتماع ميکنند. امّا حقيقتاً برقراري يک رابطهي بين المللي و آگاهي از مسائل به جهانيان منظور ميباشد, چنانکه فرموده است: (حج) اعلام بيزاري خداوند و پيامبر او به کساني از مشرکان است که با آنها پيمان بسته ايد (و آنها پيمان را شکستهاند- (پس به آنها تذکر دهيد که) چهارماه در روي زمين آزادي عمل داريد و بدانيد که شما نميتوانند خداوند کافران (پيمان شکن) را عاجز و ناتوان کنيد و يقيين بدانيد که خداوند خوار و زبون خواهد کرد- (و اين اخطاريست) که از خداوند و پيامبرش در روز حج اکبر به عامّه مردم اعلام ميشود که خداوند قاطعاً از مشرکان (پيمان شکن) بيزار است و پيامبرش نيز (بيزار) است - پس اگر از پيمان شکني خود پشيمان شويد (و به جبران خطاي خود بپردازيد) به صلاح شما ميباشد, و اگر از اين مهلت استفاده نکنيد و از گردن نهادن به مفاد اين اخطار سرپيچي کنيد بدانيد که شما نميتوانيد خداوند را ناتوان کنيد (و بر مجاهدان راه خداوند پيروز شويد). و کافران را هشدار بده به عذابي دردناک (که در شکل انتقام گيري سپاهيان اسلام از پيمان شکنان خيانتکار تجلّي ميکند). (و به آنان اعلام کن که) از مشرکان کساني که با شما پيمان بستهاند و مرتکب هيچ گونه قصور و خيانتي نشده و بر عليه شما با کساني هم پيمان نشدهاند, بر پيمان خود تا سرآمد زمان قرار داد(عدم تعرضّ) وفادار بمانيد زيرا خداوند خويشتن داران را دوست ميدارد... (آيات اوّل تا چهارم سوره برائت) – که براي اثبات سياسي بودن اعمال حج و تأييد ادّعاي ما کفايت ميکند و ضرورتي ندارد که باقي آيات را هم که در همين زمينه است متعرض بشويم. مسئله جهاد نيز که يکي از امور عبادي درجه اوّل است بر همگان روشن است که يک طرح سياسي, دفاعي بسيار مهمّ در قالب عبادت ميباشد و ضرورتي ندارد به تبيين و تفسير آن بپردازيم – همين گونه است ساير امور عبادي مانند خمس و زکوة که يک طرح سياسي, اقتصادي به منظور کنترل دارائي ها و جلوگيري از ايجاد شکاف بين کم درآمدها و پر درآمدهاست. و نيز تکاليف عبادي امر به معروف و نهي از منکر که اگر بطرزي صحيح همگاني و اجرا شود جرم و جنايت خيانت و به طور کلّي بزه کاري از اجتماع رخت بر ميبندد و نيکوکاري و دادگري و خلاصتاً نيک بختي همگاني حکم فرما ميشود, زيرا همگان نسبت به همديگر احساس تکليف نظارتي و مسئوليت متقابل مينمايند. ما در اين مورد تصديع بيشتري نميدهيم و اگر به اثبات برسانيم که نماز هم يک طرح سياسي است ثابت کرده ايم که تمام امور عبادي در اسلام سياسي (يعني براي تدبير امور مسلمانان طراحي شدهاند) ميباشند. پس نماز را مورد توجه قرار ميدهيم: - بر هر مسلماني در هر درجه از ايمان و تقوي و مراتب اجتماعي باشد واجب است که در هر شبانه روز حدّاقل هفده رکعت نماز بخواندکه در ده رکعت آن سوره حمد رکن است. يعني موضوعي است که بدون قرائت آن نماز غير قابل قبول است و هيچ گونه آيات و يا سوره ديگري را نميتوان جانشين آن کرد. در سوره حمد پس از قرائت بسم الله... و ذکر ثناي جميل پروردگار چنين درخواست ميکنيم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» خداوندا ما را به بزرگراه راست هدايت فرما. چون بايد بدانيم که از خداوند چه چيزي درخواست داريم ناگزير بايد بدانيم که هدايت چيست و بزرگراه مستقيم کدام است. در سوره دوّم قرآن مجيد چنين راهنمائي ميشويم: «ذلِكَ الْكِتابُ»لا رَيْبَ فِيهِ «هُدىً» لِلْمُتَّقِينَ: آن بزرگراه (که هدايت به سوي آن را هر روزه ده مرتبه از خداي خود طلبکار ميشويد) بي شک همين کتابي است که (در اختيار شماست و وسيله ي) هدايت خداپرستان است. و با اين بيان معلوم ميشود که قرآن کريم همان بزرگراه ميباشد. و به طوري که قبلاَ بيان کرديم قرآن مجموعه هدايتي عظيمي است که نظام سياسي, عبادي جهان اسلام را تشريع و تبيين مينمايدکه به پارهاي از آنها مخصوصاً با اشاره به آيات اوائل سوره برائت پرداختيم- و لذا مسلّم ميگردد که نماز که خود هدايتگر به سوي قرآن است و قرآن هم اساسنامه سياستگزاري دين مبين اسلام است - پس خود نماز در عين عبادي بودن ميشود عين سياست – چونهادي و جهت دهنده به سوي سياست است. در اينجا بايد به يک نکتهي بسيار مهّم اشاره کنيم و آن اينکه در سياستگزاريهاي متداول نظامهاي گوناگون جهان, فقط به يک بعد از ابعاد انسانها و اجتماعات توجّه ميشود و آن هم جنبه مادّي امور دنيوي افراد و مجتمعات انساني است, و در سياست گزاريها فقط به تدبير همين امور پرداخته ميشود, زيرا سياست مداران نه براي انسانهاي قائل به وجود روح هستند و نه براي مجتمعات, معنويت را ضروري ميشمارند, و همين تک بعدي شمردن انسانها و اجتماعات است که سياست را و سياست گزاري را هم تک بعدي ميکند و چنين سياستي نميتواند پايدار باشد و اجتماعاتي هم که بر اساس سياستهاي ناپايدار تنظيم و حکمراني شوند ناپايدار خواهند بود, مانند سياستهاي ميليتاريستي- فاشيستي, کمونيستي و به طور کلّي خداستيزي و معنويت گريزي- و همين علّت باعث ميشود که در جهان يک تمدّن سياسي صرف پا نگيرد و آن چنان که شاهد بوديم کمونيسم با آن همه عظمت و نظام مخوفي که داشت بي هيچ گونه فشار و مصيبت خارجي خود به خود بميرد؟! در مجتمعات انساني همان گونه که جسم بدون روح مردهاي بيش نيست و روح بدون جسم هم تجلّي و تظاهري ندارد – سياست بدون ديانت دوام و بقائي ندارد و ديانت بدون سياست نيز تجلّي و تظاهري نخواهد داشت. ترقي و تکامل آنگاه در جريان ميافتد که در جسم سياست, روح ديانت دميده شود, و معنويت ديانت بر مرکب سياست سوار شود. حال چه بسا ايراد شود که بر فرض صحيح بودن استدلالهائي که بيان شد چه ضرورتي دارد که معنويت در شکل عبادت سياست گزاري شده باشد, زيرا ممکن بود که معنويت را در شکل يک سلسله تکاليف اخلاقي بر سياستهاي مدني بار کرد تا با ارزش و پايدار گردد؟ ميگوئيم در چنين صورتي هم تمدّن مادي گرا فقط يک درجه ارتقاء پيدا ميکرد و يک تمدن حيوان گرا ميشد – حس و حرکت و مشاعري پيدا ميکرد امّا فرزانکي و تعالي طلبي پيدا نميکرد, چون تعالي طلبي هم اگر پيدا ميکرد محدود ميشد به همين جهان طبيعي که پاي او در گلِ آن عميقاً فرو رفته است – در حالي که دين پاي انسان را از گلِ طبيعت بيرون ميکشد و به او بالهائي ميدهد تا به ماوراء طبيعت پرواز کند. دين اسلام همين گونه که براي انسان قائل به روح است براي دنيا و طبيعت هم قائل به آخرت و ماوراء طبيعت و براي جهان آفرينش قائل به آفريدگار است و لذا براي انتظام امور اجتماعي انسانها که موجودات رو به کمال هستند و داراي ابعاد بيشمار و نامتناهي هستند, در سياستگزاريهاي خود هم امور مادّي انسانها را تدبير ميکند, هم امور فطري آنان را, هم امور روحي انان را و هم امور آخرتي و ماوراء طبيعت آنها را و هم تکاليف آنها را در برابر پروردگار و آفريدگار خود تبيين و تدبير مينمايد, يعني دين يک سياستگزاري جامع الجهات و بسيار بِعدي ميباشد. دين در بِعد سياسي آن امور دنيوي مسلمانان را تدبير ميکند, امّا چون بر اساس تعليم قرآن مجيد بايد هر کاري که مسلمانان ميکنند با نام خداوند و با رعايت حقوق بندگان خداوند شروع و انجام شود, صبغهي الهي به خود ميگيرد, عبادت نيز محسوب ميشود چنان که ميفرمايد: «قُلْ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ «مَماتِي» لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» بگو آگاه باشيد که نماز گزاردن من و انجام فرايض دينيم و (حتّي) (زندگي کردنم) و مردنم نيز براي (کسب رضايت) خداوندي است که پروردگار جهانيانست (سوره انعام, آيه 163) و دين در بُعد عبادي آن براي تنظيم امور بندگان در سراي ديگر و رستگاري آنان سياست گذاري ميکند, زيرا هر امر عبادي بايد با قصد و هدف تقرّب به خداوند و رضوان او انجام شود و معلوم است که مقام قرب چگونه جايگاهي خواهد بود, و چون در همهي احوال عبادت بايد حقوق ديگران رعايت شود تا عبادت مقبول افتد, نهايتاً عبادت هم به گونهاي ديگر تدبيري است براي تنظيم امور دنيوي مردم؟ و بدين ترتيب هم عبادت ميشود عين سياست, و سياست هم ميشود عين عبادت! و با اين تدابيري که دقيقاً در تمام آيات قرآن کريم لحاظ شده است, و رعايت آنها براي مسلمانان لازم و ضروري است و نهايتاً يک فرهنگ سياسي متعالي بر مجتمعات اسلامي مانند نظام اسلامي ايران پرتو افکن خواهد شد. امّا مشارکت سياسي در ايران اسلامي از تعاريفي که ما براي يک فرهنگ سياسي متناسب با نظام اسلامي ايران فوقاً عرضه داشتيم, احتمالاً شناخت چگونگي مشارکت سياسي در ايران اسلامي آسان شده باشد و آن ايمان به عظمت قرآن کريم و برترين بودن آن نسبت به تمام نظامات سياستهاي شناخته شده و آزموده شده جهان, و حتّي نظاماتي که ممکن است در آينده طراحي و عملي گردد – ميباشد, چنانکه فرموده است : «كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا» و برترين بودن کلام خداوند (اَبَدي) ميباشد – و به طوري که همگان ميدانند ايمان به معني اعتقاد قلبي و التزام عملي است. و لذا اگر مفاهيم کلام الله مجيد «کما هو حقه» باز شناسي شود و توسط مسلمانان عملي گردد دقيقاً مشارکت عملي و فراگير خواهد شد, زيرا در کلام خداوند يک نظام متعالي و جهان شمول کاملاً طراحي و سياست گزاري و تشريع گرديده است. امّا چون آن چنان که شايد و بايد تاکنون مورد تحقيق علماني در ابعاد سياسي قرارنگرفته و مواد آن به طريق علمي طبقه بندي و تعريف نشده و مورد تعليم و تعلّم و کاربرد واقع نشده است, براي بسياري از اشخاص باور کردني نيست که قرآن کريم بتواند يک نظام سياسي جهان شمول و متناسب با شرايط و مقتضيّات مدنيتهاي مترّقي و بسيار پيچيده را تبيين و نظارت نمايد, و در عين حال پيروان اسلام و قرآن بتوانند در قالب عبادات و سياستهاي ديني در سرنوشت سياسي خود و ملت و حکومت خود مشارکت ترقي خواهانه داشته باشند. يکي از عللي که مردم و به خصوص مسلمانان و حتّي مسلمانانِ اسلام شناس به چنين نتيجهاي نرسيدهاند, تعداد محدود آيات و کلمات قرآن مجيد است که در حدود 6336 آيه و 77400 کلمه محدود گرديده است, که بالطبع مردماني که از عظمت کلام خداوند آگاهي ندارند, به تعداد آيات و کلمات و حجم کتاب خدا توجّه ميکنند و مقايسه ميکنند با کتابهاي حجيم و بي شماري که در علوم گوناگون من جمله در سياست تأليف گرديده است و لذا نميتوانند باور کنند که يک کتاب با اين کلمات محدود و حجم کم بتواند با علوم حيرت انگيز فراورده دانش بشر مقابله کند تا چه رسد به اينکه دعوي برتري هم داشته باشد! اينان از اين حقيقت غافل هستند که همان گونه که خداوند مانند هيچ چيزي نيست و يا به عبارت ديگر هيچ چيز با خداوند قابل قياس نيست و او جلّ جلاله در عين وحدت بر تمام کثرتها تسلّط همه جانبه و فراگير دارد, هيچ کلامي هم با کلام خداوند قابل قياس نيست, و کلام خداوند در عين محدود بودن, مفاهيم نامحدودي دارد که ميتواند تمام علوم و فنون و سياستها و تدبيرات را زير سلطه و نفوذ بگيرد و آنها را تبيين و تعريف و اصلاح نمايد. علّت پيش آمدن چنين وضعي هم اين است که مسلمانان از اول شروع به ترجمه تفسير کلام خداوند, آن را با واژههاي متداول در لغت نامهها و زبانهاي رايج در ميان اقوام و ملل تعريف کردهاند, در حالي که قرآن کريم در بطن و متن خود يک فرهنگ واژههاي مخصوص به خود دارد, و فقط با استفاده از چنين فرهنگي است که ممکن است تا حدودي به مفاهيم ظواهر آيات آگاه شد تا چه رسد به بطن و بطون آيات! نگارنده در نوشتارهاي خود ثابت کرده است که معاني ظاهري قرآن آيات و کلمات قرآن کريم حدّاقل عددي است که از توان هفتاد . هفت هزار و چهار صد کلمه در همين عدد حاصل ميشود (77400) و شايد رياضي دانان بتوانند اهميّت چنين عددي را باز شناسند. ما در همين مقال اشارهاي کرديم به اينکه معني جمله «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» را مجموعه کلمات ديگر تبيين مينمايند, و به همين دليل است که خداوند قرآن را با جملهي «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ» تعريف فرموده و از جملهي اشياء, علوم و سياستها هم «شَيْءٍ» هستند, و لذا طبق اين تعريف قرآن مجيد تبيين کننده علوم و سياستها هم هست, هر چند آن علوم و سياستها بي شمار و عظيم و شگفت انگيز باشند. براي نمونه يکي از موّاد سياست گزاري هاي تعبيه شده در قرآن کريم که متأسفانه در تمام طول تاريخ اسلام هم به آن توجّه نشده است اصلّ شورايي شدن امور مسلمانان در غياب حضرت رسول الله و اوصياي آن حضرت است که فقط در سه کلمه تشريع گرديده است: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ». اين جمله سه کلمهاي به اين معني است که زائد بر شرايعي که به وسيله قرآن و سنّت رسول الله مُصّرَح است, مسلمانان با هر امر ديگري مواجه شوند بايد آن را به طريق شورايي حل و فصل کنند – مثلاً ضرورت وضع قوانين جديد براي رفع و رجوع مقتضيّات زمان پيش ميآيد, طبق اصل شورايي بايد به انتخاب وکيل براي اعزام به مرکز جهت وضع قوانين و نظارت بر اجراي آنها بپردازند. اقدام به اين امر ناگزير به مشارکت همگاني در امر سياست ميانجامد. احتياج به قوّه مجريه براي اجراي مصوبات نمايندگان مردم پيش ميآيد که در رأس آنها بايد رئيس جمهور قرار گيرد که امري است مربوط به عموم, مردم طبق اصل «وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ» بايد به انتخاب رئيس جمهور همّت گمارند که اين به معني مشارکت افراد در سياست است. «امرِ» انتخاب خبرگان رهبري و يا امر ديگري پيش ميآيد, مطابق اصل مذکور بايد در آن انتخابات شرکت کنند که به معني مشارکت در سياست است. مسئله تشکيل شوراي ده – شوراي بخش, شوراي شهر و هر گونه شورايي يا امور ديگريپيش ميآيد طبق اصل مذکور مسلمانان بايد انجام وظيفه کنند و... و بدين ترتيب مردم در امور خود يا بگو سرنوشت خود سهيم و شريک خواهند شد که مفهوم دقيقتر آن حکومت مردم بر مردم خواهد بود. علاوه بر اين مسلمانان به مکّه ميروند تا به اداي مناسک مربوطه بپردازند که ظاهر قضيه است امّا حقيقت امر اين است که به يک نوع تظاهرات بين المللي بر عليه کفّار پيمان شکن و ارائه قدرتِ وحدت اسلامي ميپردازند, که به معني مشارکت در سياست عمومي است. به نماز جماعت قيام کنند يک نوع تظاهرات توحيدي در ارائه وحدت اسلامي زير پوشش عبادت و پرسش پروردگار است که به عبارتي ديگر ميشود مشارکت در سياست, در بسيج عمومي بر عليه متجاوزان شرکت مي¬کنند مي¬شود مشارکت مالي و جاني در سياست دفاعي. خمس و زکات و ساير نفقات واجب و مستحب را اداء ميکنند ميشود مشارکت در سياست اقتصادي نظام اسلامي. در اجراي مفاد جمله «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ...» (سوره مائده, آيه 2) به همکاري و همياري در نيکوکاري و احتراز و اجتناب از جنحه و جنايت و ستمگري قيام و اقدام ميکنند, به معني اين است که در ايجاد يک نظام داخلي مبّرا از بزهکاري و آراسته به نيکوکاري و دادگري مشارکت مينمايند, و سياست ايجاد يک مدينة فاضله را بنياد مينهند. و قصّ عليهذا. پس به طور کلي يک مسلمانِ مؤمن به کتاب اسماني خود, که اساسنامه دين اوست و به پيروي از سنت سنيه پيام آور عزيز که ايجاد شريعت و قانون و تنظيم نظام حکومت اسلامي بود – خود را مکلبف ميداند که در تدبير امور مسلمانان که همان سياست است از هر نوعي که باشد يا پيش آيد مشارکت داشته باشند. نگارنده معتقدات است که اين قبيل حقايق را که به جزوي از اجزاء آنها اشاره شد ميتوان مورد مطالعة کارشناسي گروهي قرار داد و در يک طبقه بندي علمي, سياسي قابل تدريس در دبيرستانها و دانشگاهها به عنوان يک سياست پايه گذاري کرد و به جهانيان به خصوص به جهان اسلام عرضه نمود, و هر لحظهاي که در انجام اين امر اهمال و سستي شود به ضرر اسلام و مسلمانان خواهد بود.
|