SHAMAMEH.ORG

بخش نخست- عنوان يا تيتر مقاله
اجتهاد در مقابل نصّ جمله‌اي است که در اشکال متفاوت امّا به همين مفهوم در بحث‌هاي ديني به کار برده مي‌شود و يکي از سنگ‌هاي بزرگي است که در مسير قرآن پژوهي و معارف اسلامي ديني افکنده مي‌شود که براي عامّه مردم سدّ و براي خواص موجب انحراف مسير يا حداقّل توقّف موقّت و تزلزل اراده است, زيرا خواص نيز علي رغم برتري انديشه و خرد از تأثيرات فرهنگي اجتماع کاملاً رها و آزاد نمي‌باشند آن چنان که تيتر کردن موضوع مسجّل مي‌دارد که نسبت به جواب قاطع به آن, بين خواص نيز تشويش انديشه وجود دارد.
وقتي سخن از نصّ به ميان مي‌آيد در مرحله‌ي اوّل آيات و به خصوص ظاهر آيات قرآن کريم و در مرحله دوّم اصول و فروع دين و احاديث متقن مورد نظر مي‌باشد. پس هرگاه اشکال اجتهاد نسبت به نصّ آيات مرتفع گردد به تبع آن اشکال مربوط به معارف ديگر نيز مرتفع خواهد شد.
چندين دليل قاطع وجود دارد که در برابر نصّ نه فقط مي‌توان اجتهاد کرد (البّته فرزانگان) بلکه واجب و ضروري هم هست که اجتهاد بشود:
1- تعاليم خود قرآن کريم
قرآن کريم يک نزول يک مرحله‌اي دارد و يک نزول بسيار مرحله اي.
نزول يک مرحله‌اي همان است که از طريق وحي بر حضرت رسول الله انجام شده است و نزول بسيار مرحله‌اي آن, آن است که به صورت «بلاغ» از سوي حضرت رسول الله بر بني آدم (ناس) براي تمام نسل‌ها تا زمان انقراض نوع انسان ابلاغ شده است: «بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ- هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ» بنابراين وقتي به زبان وحي به حضرت رسول الله خطاب مي‌شود:«وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً» (اي پيغمبر ما) در قرائت آيات قرآن پيش از اين که الهام آن به تو تمام شود (عمق مطلب را فهم کني) شتاب مکن (و در چنين صورتي که کُنه قضيه را ادراک کني باز هم از پروردگارت استدعا کن) و بگو پروردگارا بر دانش (بي حدّ و حساب) من بيفزاي.
بر خلاف نظراتي که بعضي‌ها در مورد اين آيه ابراز داشته‌اند منظور از اين آيه قرائت شفاهي صرف نيست بلکه اجتهاد کردن تا حدّ ادراک عمق مطلب است, به خصوص اين که ذيل آيه فرموده است:«وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْما»: يعني اگر حتّي مقصود ظاهري و اصلي از آيات را هم دانستي باز هم از خداوند طلب کن که بردانشت بيفزايد زيرا عمق مفاهيم آيات بي پايان است (جناب آقاي عبدالعلي بازرگان نويسنده‌ي مقاله وحي نيز به اين نکته توجه فرمايند)
بنابراين همان گونه که حضرت رسول الله به تصريح «وحي» ملزم به تفکّر و تدبّر و تعقل و طلب افزايش علم مداوم از خداوند بوده‌اند «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً» هر فرد و هر نسل و نؤادي در هر عصر و زماني نيز بر اساس «بلاغ» مکلّف و ملزم به تفکّر و تدبر و تعقّل (اجتهاد) در نصوص آيات مي‌باشد و چون خطاب‌هاي قرآن کريم شامل ناس, بني آدم, مسلمانان, مؤمنان, عقلا, اولوالالباب... مي‌باشد بر خلاف آن چه مشهور است حصر و حدودي مشخّص نفرموده است پس همه کس حقّ اجتهاد دارد. و اين حقّ بيشتر قاطعيت پيدا مي‌کند آنگاه که توجه داشته بالشيم که پروردگار, بسيار تدبّر نکردن در آيات را که همان عدم اجتهاد در ادراک و استنباط عمق مطالب و مفاهيم است را مورد نکوهش قرار داده است:«أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها»: آيا (در فهم کنيه مطالب) قرآن تدبّر نمي‌کنند؟ مگر آيا بر دلهايي قفلهايي (مخصوص بستن در قلب‌ها) زده شده است. (سوره نور , آيه47) و معلوم است که اگر کساني تصوّر کنند که آنچه دردل دارند کافي است و درب دلها را بر روي کسب دانش بيشتر از قرآن کريم که در نتيجه تدبّر و تعقل مستمر حاصل مي‌شود «قفل بزنند» چه خصوصيّتي پيدا مي‌کنند!
2- سيره معصومين عليهم السلام:
اگر بنابراين بود که در نصوص اجتهاد نشود, يا توسط خود حضرت رسول الله و يا به وسيله ساير معصومين يک تفسير جامع تدوين مي‌شد و براي هميشه ملاک عمل قرار مي‌گرفت و چون چنين نشده است تحقيق در قرآن کريم به عهده‌ي خود افراد و جوامع نسل و نژادها گذاشته شده است تا فراخور دانش و بينش و مقتضيّات قرون و اعصار به اين مهم بپردازند و اين مضوع نيز مجوُر اجتهاد در نصوص براي هر فردي و نسلي مي‌باشد و به خصوص در جايي که پاي اعتقاد و شناخت در ميان باشد کسي نمي‌تواند از يافته‌هاي ديگران پيروي کند مگر اين که به صحت استنباط آنان يقين حاصل کند که خود اين حصول يقين هم يک نوع اجتهاد مي‌باشد.
3- اين که حتّي خود مفسران سنتي هم به تفسير پيشينيان بسنده نمي‌نمايند خود ذيل جواز اجتهاد در نصّ است فقط بعضي‌ها اجتهاد را تخصيص مي‌زنند و در حق همگان را نمي‌دانند.
4- طبق آيه 4 از سوره ممتحنه «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ» خداوند مؤکداً ابراهيم را براي ما اسوه‌ي بسيار خوب قرار داده است و در آيه (سوره بقره, آيه260 –) «وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى...» بيان فرموده است که ابراهيم اصل معاد را مورد تشکيک قرار داده و براي حصول اطمينان قلب خواسته است تا آن را به رأي العين به بيند و خداوند خواست او را پذيرفته و راه تجربه کردن جريان معاد را به او ارايه فرموده است.
اين قبيل حقايق مسلّم مي‌دارند که هم در نصّ مي‌توان اجتهاد کرد و هم در اصول؟
5- مطابق مفاد آيه (سوره نحل, آيه82): «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ» بايد بتوانيم نسبت به تمام امور رهنمودهاي لازم را از قرآن استنباط نماييم. علوم و فنون و سياست و به طور کلّي تمام مبتلا به زمان‌ها هم «شي» هستند و اگر در قرآن متناسب با مقتضيّات زمان اجتهاد نکنيم نمي‌توانيم رهنمودهاي لازم را کسب نمائيم.
تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه