امّت وسط
«سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلاَّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كانُوا عَلَيْها قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ»- «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً»1 : نابخرداني از مردم خواهند گفت: چه چيز سبب شد تا از قبلهاي كه رو سوي آن داشتند برگردند؟ بگو: مشرق و مغرب (همه جا) ملك خداوند است، هر كه را بخواهد به بزرگراه راست هدايت مينمايد - و بدينگونه شما را امّتي وسط (خداپرستاني ميانهرو) قرار داديم تا گواه بر عامّه مردم باشيد و پيغمبر هم گواه بر شما باشد. ترجمه فوق يك ترجمه زير نويسي است و ترجمه به منظور فهم مطلب از زير نويسي دشوارتر است و نياز به تفسير و تفصيل دارد. آيات فوق پيش درآمد آياتي است كه براي آماده ساختن ذهن مسلمانان جهت تغيير دادن قبله از مسجدالاقصي به سوي مسجدالحرام و كعبه، و تشريع مناسك حج، و نيز پاسخ دادن به يهوديان و مشركان نازل شده است . اين آيات را مفسران از جهات مذكور مورد تفسير قرار دادهاند و ما معمولاً به تكرار نظرات آنان نميپردازيم، زيرا ما معمولاً اشاراتي از فرازهاي آيات را مورد بحث قرار ميدهيم كه به طور سزاوار مورد توجّه قرار نگرفتهاند. قبل از پرداختن به اصل بحث، معاني و مفاهيم بعضي از كلمات و جملات دو آيه مذكور را با عنايت به سياق كلام به نظر خوانندگان عزيز ميرسانيم: 1- قبله: ديدگاه: روياروي، چشم انداز، نزديك، آينده، پيش درآمد، پذيرفته و در اصطلاح دين، خانه كعبه است كه مسلمانان براي اداء فريضه نماز و انجام مناسك حج از سراسر جهان بسمت آن كه در مسجدالحرام واقع است روي ميآورند. از سراسر جهان مردم رو به سوي مسجد الحرام نماز ميگذارند و در داخل مسجدالحرام رو به سوي كعبه مينمايند، و در داخل خانه كعبه به هر طرف رو كنند نماز صحيح است و لذا ميتوان گفت كه اگر در حريم باشيم ديوارها و حرم قبله است و اگر به حرم وارد شويم ديوارها و حريم قبله ميشود و لذا ديوارها از اهميّت خاصّ برخوردارند و علت اين برداشت در متن بحث روشن ميشود. 2- صراط مستقيم: بزرگراه راست يعني دين اسلام است كه اساسنامه آن قرآن كريم است و لذا صراط مستقيم يعني يقين علمي واعتقاد قلبي و التزام عملي به قرآن كريم . 3- اُمةً وسطاً : يعني مسلمانان، كه حد فاصليا مركز تمام اديان و مذاهب و مكاتب مردم سراسر جهان ميباشند، و اين بدان معني است كه بايد به نحوي مفاهيم و حقايق و تكاليف ديني را در يابند و به آنها عمل كنند كه اخلاق و كردارشان مورد توجّه مردم جهان قرار گيرد. آن چنان كه مجذوب اسلام شوند و به آن گرايش پيدا كنند. در اين دو آيه تشبيه شگفتانگيز بسيار زيبائي بكار رفته است كه توجّه به آنها انسانرا به هيجان ميآورد، و آن تشبيه چنين است، همانگو كه خداوند كعبه را قبله مسلمانان قرار داد تا مسلمانان از سراسر جهان رو به سوي آن آورند مسلمانان را هم قلبه و مركز جهان قرارداده است تا از اطراف و اكناف گيتي رو به مسلمانان داشته باشند: «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا»... يعني: و همان گونه كه خانه كعبه را قبله شما تعيين كرديم شما را هم قبله و مركز و مشهد تمام مردم جهان قرار داديم تا اسوه و نمونه براي آنها باشيد، آن چنان كه پيغمبر ما هم اسوه و نمونه و مركز دايره شما ميباشد. تشبيه عجيب ديگري كه در اين آيات مستتر است اينست كه مردم سراسر جهان را به دو بخش شرقي و غربي تقسيم كرده و مسلمانان را به ميله فرضي محور زمين كه از قطب شمال به قطب جنوب امتداد دارد و زمين حول اين محور ميچرخد تشبيه فرموده است تا بيانگر اين نكهته مهمّ باشد كه همان گونه كه مسلمان حول خانه كعبه طواف ميكند، بايد خود متخلّق به اخلاق و منش و شخصيّتي شوند كه مردم شرق و غرب حول محور اسلامي و مسلمانان بگردند! و اين معاني از جمله (وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ ...) دانسته ميشود. حرف «ل» در جمله لتكونوا: هم براي بيان غايت مقصود بكار ميرود، و هم براي امر به انجام مقصود، و لذا جمله لتكونوا هم بمعني اينست كه: تا شما قبله مردم جهان بشويد و هم بمعني اينست كه «بايد» شما قبله و مشهد مردم جهان بشويد و حق اينست كه حرف «ل» در اين جمله لام امر است و لذا براي مسلمانان ايجاد تكليف ميكند زيرا وقتي خداوند امكاناتي فراهم فرمود و نعماتي ارزاني داشت بي شك در برابر آنها براي بندگان، به خصوص مسلمانان مؤمن تكليف ايجاد ميشود. توضيح مطلب اين كه قبل از تغيير قبله مسلمانان، مسلمانان روبه سوي بيت المقدّس به اداي نماز ميپرداختند و تكليف ديگري در برابر آن قبله قبلي نداشتند، امّا پس از اين كه خانه كعبه به عنوان قبله جديد آنان تعيين شد بر آنان فرض شد كه مناسك ديگري در قبال خانه كعبه انجام دهند كه يكي از آنان مناسك طواف پيرامون خانه است. و لذا اين كه ميفرمايد: «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ....» به طوريكه فوقاً نيز بيان داشتيم باين معني است كه همان گونه كه خانه كعبه را مركز و مطاف شما قرار داديم شما هم كه به دين اسلام گرويدهايد بايد جوري عمل كنيد كه مركز و مطاف مردم جهان قرار بگيريد. بزرگترين عيب ما مسلمانان اينست كه كلمات خداوند را كوچك و حدّاكثر هموزن كلمات خودمان ميپنداريم، در حاليكه بايد بر خلاف اين رويه همان گونه كه خداوند عظيم است كلام او را هم بزرگ بشماريم، و لذا وقتي مثلاً ميفرمايد:«وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً...». بايد با تدبّر كافي به ارزيابي و شناخت مفاهيم آن بپردازيم و ارزشها را قدر بشناسيم و مفاهم را بكار بگيريم . در مثال مذكور بينديشيم كه «وسط» چه تعاريفي از اشياء بدست ميدهند و تحت تأثير كلمات آيات مورد بحث چه معاني بخود ميگيرد؟ براي مثال: 1- وسط يك خط يا يك چيز، آن نقطهاي است كه خط يا چيز را به دو قسمت مساوي تقسيم ميكند و در عين حال وسيله پيوستگي آن دو نيمه است، و نيز خود آن نقطه نه جزو نيمه سمت چپ است و نه جزو نيمه سمت راست امّا در عين حال با هر دو نيمه هم پيوند دارد . 2- وسط يك صفحه با حواشي آن ارتباط مساوي و متقارن دارد، و كمال حواشي، با وجود وسط مصداق پيدا ميكند، و وجود وسط نيز با حضور حواشي آشكار ميشود. 3- وسط يك حجم مركز ابعاد و نيز مركز ثقل آنست 4- وسط يك گل مركز توليد عطر و بذر گياه است و وسط يك ميوه هستند و مركز حيات بخش و نظام توالد و تكثير و بقاء نوع آنست. 5- وسط يك چرخ محوري است كه چرخ دندانهها و قرقرهها اطراف آن ميچرخند و لذا تكيه گاه آنها و وسيله كارآئي آنها ميباشد. 6- وسط اجتماع و ملت و كشور مركز حكومتي آنست كه نظامات و قوانين از آنجا نشأت ميگيرد و نظام اجتماع از آنجا نظارت و هدايت ميشود و اگر چنين مركزي نباشد اجتماع دچار آشفتگي و سردرگمي و نهايتاً انهدام و انقراض ميشود. - و بر همين قياس بگيريد ساير امور و اشياء گوناگون را تا اهميّت وسط شناخته شود حال بر ميگرديم بر كلام خداوند : ـ او ميفرمايد: «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ...» اگر ما براي كلام خداوند ارزش و اهميّت قائل باشيم ناگزير بايد از خود بپرسيم: حالا كه خداوند ما را امّت وسط قرار داده است تكليف ما چيست؟ ملاحظه ميشود كه خود آن تكليف را بيان فرموده است: «لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ ...» ، در اينجا اين سؤال پيش ميآيد كه چگونه بر مردم جهان شاهد شويم؟ خداوند پاسخ اين سؤال را نيز پيشاپيش بيان فرموده است: «وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً»: همان گونهاي كه حضرت رسول اللّه(*) بر امور شما نظارت داشت و اسوه و نمونه اعمال و كردار شما ميباشد شما هم بايد بر امور مردم جهان نظارت داشته باشيد و جوري عمل كنيد كه براي آنها نمونه و اسوه باشيد تا به سوي شما روي آورند و بمثابه قبله آنها بشويد آن چنان كه شيوه زندگي شما مدار و محور زندگي آنان شود! در اينجا اين پرسش مطرح ميشود كه: آيا ما مسلمانان چنين هستيم يا نه؟ مسلّم است كه نيستيم . پس آيا در برابر آنچه خداوند خواسته است «كه امّت وسط باشيم» مسئول هستيم يا نيستيم؟ اگر هستيم اكنون چه بايد بكنيم تا خواست خداوند را اجابت كرده باشيم؟ مسلّم ميگردد كه بايد حسابي ديگر براي كلام خدا باز كنيم و در تكاليف خود تجديد نظر نمائيم . بحث دامنه دار است ولي فعلاً به همين مختصر اكتفا ميكنيم . 4- شهداء: شهداء جمع كلمه شهيد است كه بمعني ناظر و گواه ست امّا در آيات مذكور آن چنان كه در متن مقال استدلال خواهيم كرد، بمعني اسوه و نمونه و داراي رسالت در برابر مردم جهان ميباشد. 5- ناس: در اين آيه يعني تمام غير مسلمانان جهان . علّت اين كه خداوند ايراد گيرندگان به تغيير قبله را نابخرد خوانده است اينست كه آنها اصولاً به خود دين اسلام اعتقاد نداشتهاند و ايراد گرفتن آنها به فرعي از يكي از فروع اسلام، عملي و اعتراضي بيهوده و غير منطقي بوده است، و در ضمن غير مستقيم به مسلمانان هشدار داده است كه غرض از تشريع مقررات و شعاير ديني وابسته كردن آنان به زمان و مكان معيني نيست بلكه هدايت آنان به بزرگراهي است كه تقّرب به صفات الهي سرانجام پيمودن آن بزگراه است: «يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» . بعضي عقيده دارند كه سرزمين مكّه بر ساير نقاط زمين شرافت و فضيلت دارد و مسجد الحرام بر مكّه، و خانه كعبه بر مسجد الحرام. و دحوالارض (گسترش زمين) از محّل كعبه و مسجد الحرام شروع شده است و... امّا به نظر ميرسد كه پرداختن باين قبيل مطالب چه صحيح باشد و چه نباشد ذهن مسلمانانرا كه بايد به روح ولبّ مطلب بپردازد به پوست و ظواهر آن متوجّه مينمايد. همان گونه كه خداوند خود تصريح فرموده است: «... قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ ...» همه جا و همه چيز در آفرينش، آفريده خداوند و ملك او مبياشد، و از جهت خصوصّيات آفرينش در عين اين كه همه موجودات ضرورالوجود هستند، هيچ جائي بر جائي ديگر فضيلتي، في نفسه، ندارد بلكه فضيلت در نوع بهرهگيري و كاربرد آنها در اجراي امر پروردگار توسط بندگان مؤمن او ميباشد. آن چنان كه تمام اوقات و لحظات عمر انسانها ماهيّتاً همانند است، امّا از اين ميان آن لحظاتي كه انسان به پرستش خداوند ، يا خدمت به خلق خدا ميپردازد ، (لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ) ارزش ديگري پيدا ميكند، ولذا اين انسانها هستند كه ممكن است با توفيقاتي الهي چيزي را يا جائي را براي خود يا بندگان ديگر خداوند ارزشمند كنند، و يا اين كه تحت تأثير تسويلات شيطانيآن را وسيله خسارت و شقاوت خود قرار دهند. براي نمونه همين خانه كعبه را قبل از بعثت رسول اللّه(*) به بتكده تبديل كرده بودند و مركز بت پرستان و معبد مشركان شده بود، امّا با ظهور رسالت حضرترسولاللّه(*)، مركز دين يكتاپرستي مردم سراسر جهان شد و ارزش و شرافتي ديگر پيدا كرد. هم اكنون اگر كسي در مسجد الحرام به ارتكاب گناه بپردازد سرانجامش دوزخ خواهد بود، در حاليكه اگر از دور افتادهترين نقاط روبه سوي مسجد الحرام و با خلوص نيّت، دو ركعتي اداي فريضه كند، رستگار ميگردد. پس آنچه مهّم است نيّت و عمل انسان است، نه فضيلت زمان و مكان. بلي، اگر ما نماز صبح را بلافاصله پس از طلوع فجر اداء كنيم فضيلت آن بسيار بيشتر است از اين كه نماز را تا نزديك طلوع آفتاب بتأخير بيندازيم، و همان نماز را اگر در مسجد بخوانيم بهتر است از اين كه در خانه اداء كنيم، امّا اين قبيل فضيلتهائي هم كه پيدا ميكند مربوط ميشود به اين كه ما امر پروردگار را با ايمان و خلوص نيّتي بهتر انجام دادهايم نه اين كه زمان و مكان مؤثر باشد. در بالا اشاره كرديم كه قبله ديوارهاي خانه كعبه است، شايد علّت اين باشد كه عملي كه حضرت ابراهيم در بناي آن ديوارها انجام داده ارزشمند است، چون خداوند هم عمل را پذيرفته است چنانكه فرموده است: «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ»1 (وتوجّه كنيد) بزمانيكه ابراهيم شالوده ويا ديوارهاي خانه (كعبه)را به اتفّاق اسماعيل بالا ميبرد (عرضكرد) پروردگارا (اينعمل را) از ما بپذير، همانا كه تو شنواي (دعا) و دانا (به خلوصنيّت ما) هستي. با وجودي كه روايات حكايت دارند كه كعبه را حضرت آدم بنا نهاده و در حوادثي مانند طوفان نوح و زلزله، خراب و آباد شدنهائي داشته است، قدر مسلّم اينست كه در زمانيكه حضرت ابراهيم هاجر و اسماعيل را در مكان فعلي خانه كعبه يا حجر اسماعيل اسكان داده است، اثري از كعبه در آنجا نبوده است، و پس از مدتّي تصميم به ساختن پرستشگاهي بنام بيت الله = خانه خدا، در آنمكان گرفتهاند كه بعداً بنام كعبه معروف شده است . پس در اوّل خانه توسط ابراهيم و با كمك اسماعيل ساخته ميشود، و از خداوند مسئلت ميكنند كه آن خانه را به عنوان يك پرستشگاه بپذيرد (ربنّا تقبّل منّا) و بدين ترتيب خانه كه نتيجه عمل آنان ميباشد ارزش و فضيلت پيدا ميكند و به تبع خانه مسجد الحرام و به تبع مسجدالحرام سرزمين مكّه و همين گونه عرفات و مشعر و مني و صفا و مروه و غير آنها كه همه نتيجه و يادآور اعمال ابراهيم و آل ابراهيم ميباشند. بنابر اين از نظر اسلام در تمام موارد، اعمال خاصّ و خالص و نتيجه آنها است كه داراي فضيلت و ارزش است. نه زمانها و مكانهاي به خصوص كه در جهان آفرينش به طور مساوي وجودشان ضروري مباشد. با توجه به نكات مذكور است كه چون عدّهاي از يهود و مشركان كه مترصّد پيدا كردن نقاط ضعف در اعمال حضرت رسول اللّه(*) بودهاند تغيير قبله از مسجدالاقصي به سوي مسجد الحرام را نقطه ضعف پنداشته انگشت روي آن نهاده و جوري موضوع را تعبير و تفسير كردهاند كه گويا خود حضرت رسول اللّه(*) به ميل خود قبله را تغيير داده و حرمت دين خود را شكسته است ـ خداوند نظر آنها را نسبت به تغيير قبله نابخردانه خوانده است: «سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ...» عدهّاي از مردم نابخرد و يا نابخرداني از مردم خواهند گفت: چه علتي سبب شد از قبلهاي كه روبه سوي آن داشتند برگردند؟ و جواب فرموده است كه بگو همه جا ملك خداوند است و نظر از تشريع دين، هدايت به سوي صراط مستقيم است (نه مقيّد كردن دين به مكانهائي به خصوص) و در آيه بعد، عّلت را به خوبي توضيح داده است كه چرا قبله را تغيير داده است:«وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً...»: ما با اين قبيل سنّت شكنيها و هدايتهاي پياپي و بيان حقايق امور براي شما است كه نظر شما را از ظواهر امور به كُنه و بطن آنها متوجّه مينمائيم تا بدانيد كه مكانها في نفسه تفاوت ارزشي ندارند چون همه متعلّق به آفريدگار هستند و او هم در همه جا هست: «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ...» - ميخواهيم شما را به صراط مستقيم هدايت كنيم و شما را بين تمام مردم جهان «امت وسط» قرار دهيم تا شاهد و گواه اعمال مردم ديگر باشيد و حضرت رسول اللّه(*) نيز شاهد و گواه رفتار و كردار شما باشد (نقل به معني) با اندك دقّت روشن ميگردد كه غرض از هدايت در امر تغييرقبله را هدايت به صراط مستقيم بيان فرموده است، و آن هم جهت دار شدن پرستش خداوند به آن سمت و وضع و تشريع مناسك حج، و رسيدن مسلمانان به مدينه فاضله «امّت وسط» تعريف شده است. و در تعريف امّت وسط فرموده است: تا به مرحله و درجه و مقامي برسيد كه شاهد و گواه عامّه مردم باشيد و پيغمبر هم شاهد و گواه شما باشد. امّا اين كه مسلمانان بايد چگونه شاهد اعمال ديگر مردم (غير مسلمان) باشند خود موضوعي است پرسش برانگيز: 1- آيا ما فقط بايد بنگريم كه غير مسلمانان چه كارهائي انجام ميدهند تا روز حسابرسي عليه آنها گواهي بدهيم؟ 2- آيا ما چنين امكاناتي و تسلّطي داريم كه بر كارهاي غير مسلمان در سراسر جهان شاهد و ناظر باشيم؟ 3- بر فرض كه امكاناتي هم پيدا كنيم و نظارتي و شهادتي هم داشته باشيم چه نتيجهاي برآن مترتب است؟ اگر به معني ظاهري كلمات يا آيه نظر داشته باشيم در اين جا به بن بست ميرسيم زيرا خداوند از يكطرف با جمله «لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ» تكاليفي بر عهده ما محوّل فرموده است و از طرفي چون ما امكاناتي براي اعمال شهادت بر اعمال و كردار غير مسلمانان سراسر جهان نداريم اين تكليف غير عملي به نظر ميرسد و خداوند هم كه به بندگان تكليف غير عملي محول نميفرمايد؟! پس مقصود چيست؟ با دقت در سياق آيه معلوم ميشود كه نوع شهادت ما مسلمانان بر غير مسلمانان بايد از نوع شهادت حضرت رسول اللّه(*) بر مسلمانان باشد. پس حرف «و» در جمله «لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً» : حرف مذكور معني ديگري علاوه بر معاني و مفاهيم معروف خود دارد و بمعني كَما ميباشد و لذا جمله معنا باين صورت ميباشد«لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ» «وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً: تا همان گونه كه حضرت رسول الله(*) شاهد و گواه شما است شما هم شاهد و گواه غير مسلمانان باشيد. بدين ترتيب مشكل آسانتر ميشود: يعني وضع مسلمانان نسبت به غير مسلمانان بايد همانند وضع پيغمبر نسبت به مسلمانان باشد. چون معلوم است كه پيغمبر واسطه بين خداوند و مسلمانان است معني «امت وسط» اينست كه بايد مسلمانان واسطه بين غير مسلمانان و پيغمبر باشند. و چون پيغمبر آيات را از مبدأ وحي اَخذ و قُولاً و عملاً به مسلمانان عرضه ميفرموده است، پس مسلمانان هم بايد اساسنامه اسلام يعني قرآن را از پيغمبر اخذ و قولاً و عملاً به غير مسلمانان عرضه نمايند تا «امت وسط بودن» و «شاهد» بر غير مسلمان شدن مصداق پيدا كند، به عبارت ديگر آن چنان كه پيغمبر خود اسوه و نمونه نيكو براي مسلمانان بوده است: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ...»1 مسلمانان هم بايد اسوه و نمونه خوبي براي غير مسلمانان باشند و با اين تعريف تكليفي كه ما مسلمانان هرگز تا كنون و به طور سزاوار به آن توجّهي نكردهايم بر گردن ما مسلّم ميباشد. اگر همان گونه كه در پيش هم استدلال كرديم توجّه داشته باشيم كه حرف «ل» در جمله لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ «لام» امر است ناچار بايد بپذيريم كه خداوند اسوه و نمونه شدن ما براي غير مسلمانان را واجب فرموده است، در حاليكه ما علاوه برا اين كه باين فريضه عمل نميكنيم و الگوي غير مسلمانان نميشويم، يكصدوهشتاد درجه از آن رويگردان شدهايم و غير مسلمانان را اسوه و الگوي خود قرار دادهايم! با اين بيان مسلّم ميگردد كه مسلمانان (امّت وسط) رسالت عظيمي را از طرف خداوند و رسول عزيزش در برابر خلق خدا بر دوش دارند و از اين بابت بايد شديداً احساس وظيفه و مسئولّيت داشته باشند. آيه 110 از سوره آل عمران نيز در همين خصوص نازل شده است: «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ ...»: شما بهترين امّتي هستيد كه برگزيده شدهايد به سوي عامّه مردم تا امر بمعروف و نهي از منكر نمائيد در حاليكه بخداوند ايمان آوردهايد . ....در اين آيه نيز كه خطاب به مسلمانان است وآنان را عنوان «خَيْرَ أُمَّةٍ» بخشوده است تصريح فرموده است كه اين اُمّت بهتر بودن در صورتي مصداق خواهد داشت كه براي عامّه مردم (لِلنَّاسِ ) مؤثّر واقع شود كه آنهم به دو شرط امر به معروف و نهي از منكر مربوط است و اين دو شرط نيز در صورتي مفيد و مؤثر خواهد بود كه در حال ايمان داشتن به خداوند اعمال شود. پس اصل عنوان «امّت برتر» ايمان به خداوند و فروع آن امر به معروف و نهي از منكر در سطح جهاني است، و به طوريكه ميدانيم به دو طريق ميتوان به امر به معروف و نهي از منكر خاصّه در سطح جهاني اقدام كرد. يكي اين كه خود شخص يا خود امّت، عامل مؤمن به اصول و مباني دين باشد تا به طور طبيعي اُسوه و نمونه و سرمشق ديگران قرار گيرد، و ديگر اين كه مؤمن مقتدري باشد كه امر و نهي اش در فرد يا افراد و يا در سطح بين الملل نافذ و مؤثّر باشد. بدين ترتيب مسلمانان براي احراز عنوان «خَيْرَ أُمَّةٍ» به دو عامل نيازمندند كه در حقيقت هر دو يكي هستند: ايمان و قدرت، يعني مؤمن مقتدر! در اينجا براي تنوع در كلام داستاني نقل ميكنيم: دوستي ميگفت: در آموزشگاه شبانه روزي يك مربّي شايسته و محترم داشتيم كه چند بار به ما وعده برقرار كردن يك مسابقه بي سابقه و يك جايزه ارزنده ميداد - تا اين كه در يك بامداد زمستاني كه برف همه جا را پوشانيده بود ما را به ميدان فراخواند و گفت زمان برقرار كردن مسابقه موعود است و ما را در حاشيه ميدان پر از برف با فواصل كافي قرار داد و گفت: هر كس به خطّ مستقيم به آخر ميدان برسد برنده جايزه خواهد بود. آثار پاهايتان روي برف، مسير شما را مشخّص مينمايد: پس برويد به سوي آخر ميدان و بكوشيد كه به چپ و راست منحرف نشويد. ما همه رفتيم و حدّاكثر تلاش را هم كرديم كه راست برويم، اما به آخر ميدان كه رسيديم و مسيرها بررسي شد فقط يك نفر توانسته بود مسير را بخط مستقيم طي كند. مرّبي از او پرسيد: چگونه توانستي بدون انحراف به چپ و راست به آخر ميدان برسي؟ جواب داد: در آخر ميدان، در همين جائي كه ايستادهام يك برجستگي وجود دارد. من از همان ابتدا اين برجستگي را هدف گرفتم و به طرف آن آمدم و لذا انحرافي پيش نيامد. مرّبي رو به ما كرد و گفت: غرض از برقرار كردن اين مسابقه توجّه دادن به همين نكته مهمّ است: هر كس در امور خود هدفدار باشد كمتر منحرف ميشود»! آيا ما مسلمانان واقعاً قرآن را هادي خود ميدانيم؟ آيا توجّه داريم كه خداوند در قرآن تصريح فرموده است كه بايد يك «امت وسط» باشيم؟ آيا اگر خود را يك امّت ميدانيم براي خود هدفي هم در نظر گرفتهايم؟ اگر هدفي داريم آن هدف كدام است؟ پاسخ قاطع اينست كه هدف مسلمانان در تمام امور زندگي تقّرب به خداوند است . امّا معلوم است كه تقّرب ذاتي و مكاني نيست. بلكه تقرب صفاتي امكانپذير است - يعني مسلمان بايد متصّف شدن به صفات خداوند را هدف خود قرار دهد، يعني عزيز، مقتدر، خلاّق ـ مهربان، غفور، ستّار، رزاّق.... بشود و اينهمه صفات بايد در ميان مخلوق خداوند متجلّي شود، چون در نزد خداوند چنين صفاتي قابل عرضه كردن نيستند. و با توجّه به همين نكته است كه خداوند فرموده است : «لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ» - «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ» و... آيا در اين ميدان پوشيده از برف كه آثار پاها باقي ميماند ما ميتوانيم مسير خود را در خط مستقيم طي كنيم؟
|