علل عقب ماندگي كشورهاي اسلامي
به نظر نگارنده علّت عقب ماندگي كشورهاي اسلامي در زمينههاي علمي و تكنولوژيك كه سنگ بناهاي مدنيّت مترقّي و پويا هستند عدم تدبر كافي در آن بخش از آيات قرآن كريم است كه يك نظام ديني خدا پسندانه را تشريع مينمايد. ما بايد بپذيريم كه كّل قرآن هدايت است و آيات آن نيز از اهميّت مشابه و هم ارز بر خوردارند هر چند مضامين و مفاهيم و نوع كاربرد آنها متفاوت باشند. براي مثال آيه 81 از سورة انبياء : «وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها وَ كُنَّا بِكُلِّ شَيْءٍ عالِمِينَ» : و براي سليمان باد را كه شتابنده بود (رام و مسخر گردانيديم) تا به دلخواه و فرمان او به سوي سرزميني كه در آن بركت (مانند معادن وفلزات) قرار داده بوديم روان شود - با آيه 9 از سورة صف: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» : او (خداوند) كسي است كه پيامبرش را با قرأن و (براي تنظيم يك نظام) ديني راستين اعزام فرمود تا آنرا بر هر دين (و نظام) ديگري فايق گرداند هر چند مشركان ناخشنود بشوند - به لحاظ اينكه هر دو آيه قول خداوند و هدايت هستند هم ارز و سزاوار تدبّر و تحقيق يكسان هستند گو اينكه مفاهيم آيه دوّم از آيه اوّل بلند مرتبه تر ميباشد. امّا ما متأسفانه نسبت به آيات تبعيض قائل ميشويم. بعضي آيات را، بخصوص آياتي را كه مربوط به امور عبادي تشخيص ميدهيم بلند مرتبه تر از آياتي ميشماريم كه براي سياستگزاري يك نظام مدني برتر در مقياس جهاني نازل شده اند، و ميپنداريم كه هر چه به اموري كه از نظر خود ما غير عبادي هستند بي اعتنايي نشان دهيم به مصلحت ما و اسلام خواهد بود! بخش عمده كلام الله مجيد (ظاهراً) داستان است و ما هم آنها را داستان تلقي ميكنيم بدون اينكه توّجه داشته باشيم «قول خداوند» است و لذا هدايت مطلق است. حدّاكثر استنباط ما اين است كه رهنمود اخلاقي دارند و چه بسا آن رهنمودها را به سوي خرافات هم، جهت ميدهيم. مانند اينكه از آيه 81 سوره انبياء يك قاليچة سحر آميز بافتهايم كه سليمان مانند جادوگران «تردست» بر بالاي آن نشسته و به سير افاق و انفس و تفريح و تلذّد ميپردازد! همين گونه استخدام حنيان و آوردن تخت بلقيس را در يك طرفه العين و ساختن قصر بلورين و ديگهاي عظيم و …… را جزو آيات هدايتگر نميشماريم و حدّاكثر آنها را در حقّ حضرت سليمان منحصر و مسلّم ميپنداريم! اگر ما ايمان داشتيم كه كّل قرآن هدايت است مثلاً آيه مورد بحث و آيات داستانهاي ديگر را نيز «هدايت» ميشمرديم و پيرامون آنها به تدّبر و تحقيق ميپرداختيم، زيرا همين قبيل آيات هستند كه زمينه ساز ايجاد يك نظام برتر و جهانشمول ديني ميشوند: لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ. در چنين صورتي سؤالهاي زير را مطرح مينموديم : - 1- آيا باد كه مسخّر سليمان شده است يك معجزه بوده و سليمان در برابر مؤيد بودن با اين معجزه، مانند مثلاً حضرت موسي، مكلّف بوده است تا آنرا براي تأييد و دليل رسالت خود به دعوت شوندگان ارايه نمايد؟ 2- آيا خود سليمان با كمك علم و تكنولوژي باد را مسخّر كرده بود؟ 3- آيا باد هميشه پيرامون قصر سليمان آماده به خدمت بوده است تا هرگاه اراده فرمود در خدمت او به جريان در آيد و يا اينكه سليمان چشم براه بوده تا هر گاه باد آمد آنرا به خدمت بگيرد؟ 4- آيا باد آنچنانكه خداوند تصريح فرموده است فقط به سوي «سرزمين با بركت» و مشخصي حركت ميكرده است يا آنچنانكه مشهور است به هر سمت و سويي كه سليمان قصد سفر داشته ميرفته است؟ 5- آيا اين سرزمين با بركت «در جاي مشخصي» از فلسطين بوده است يا همه جاي فلسطين با بركت بوده است؟ 6- در جاي مشخصي كه باد به سوي آن روان بوده چه خصوصيتي وجود داشته است و يا آيا آن خصوصيّت و آثار آن هنوز هم وجود دارد يا با وفات سليمان آن خصوصيّت هم از ميان رفته است؟ 7- آيا رسالت و نبوت سليمان با كمك از معجزه باد، فقط در همان سرزمين بخصوص قابل اعمال بوده است و اگر چنين بوده است چرا مردم مناطق ديگر از چنين موهبت هدايتي محروم بودهاند؟ 8- چه رابطهاي هست بين اين آيه كه ميفرمايد : وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ «عاصِفَةً» تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها… با آيه 36 از سوره ص كه ميفرمايد : فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ «رُخاءً» حَيْثُ أَصابَ:پس ما باد را به خدمت سليمان در آورده ايم تا به هر جايي كه مايل بود به آراميروان شود.؟ بديهي است كه ما بايد اين قبيل سؤالها و سؤالهاي بسيار ديگري را پيرامون اشارات اين داستان آسماني و هر داستان منزل ديگري مطرح نمائيم و درباره آنها تدبّر و تحقيق كافي به نمائيم تا پيام آنها را دريابيم و به رهنمود آنها عمل نمائيم تا بتوانيم خود را مؤمن به قرآن كريم بدانيم. مطابق مفاد آية 84 از سورة آل عمران، تمام انبياء اعّم از مرسل و صاحب كتاب و مرسل و بدون شريعت براي مسلمانان لازم الاتباع و اسوه ميباشند:«قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عِيسى وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» : (اي پيغمبر ما) بگو ما به خداوند ايمان داريم و به آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحيق و يعغوب و اسباط (12 فرزند يعغوب) نازل شده است (نيز ايمان داريم) و آنچه به موسي و عيسي و ساير انبياء داده شده است از پروردگارشان و تفاوت و فرقي ميان هيچ يك ار آنان نميگذاريم و تسليم آن هستيم. بنابراين ما بايد في المثل به سليمان هم ايمان داشته باشيم و به لحاظ اسوه بودن بين سليمان و حضرت رسول الله(*) فرقي نگذاريم و بطوري كه ميدانيم در فرهنگ دين، ايمان به معني اعتقاد قلبي و التزام عملي است و لذا بايد مثلا" به حضرت سليمان گرايش و به صحّت اعمال او ايمان داشته باشيم و اعمال او را اُسوه و الگوي عمليات خود قرار دهيم، خاصّه اينكه خداوند از نوع عمليات و شيوه حكومت و اهتمام او در توسعهء علم و صنعت و مدنيّت به عظمت ياد كرده است, بدين معني است كه سليمان آنچه كرده است به خواست خداوند بوده و صحّت آنها به امضاء خداوند رسيده است به گونهاي كه آنها را در كلام خود همطراز با ساير آيات بر ما نازل فرموده است تا در امر سپاهي¬گري، بر قراري رابطه با حيوانات، بهري برداري از منابع و معادن و ذوب فلزات و درياها و استخدام عوامل طبيعي مانند بادها و عوامل ظاهراً غير طبيعي مانند جنيّان و ديوها (قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ) و كاربرد علوم شگفت انگيز تا حدّي كه بتوانيم مانند آصف برخيا اشياء را در زماني كمتر از يك چشم بر هم زدن در مسافتي طولاني جابجا كنيم :«قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ…»1 :كسيكه دانشي از كتاب داشت (آصف بر خيا) به سليمان گفت من (تخت بلقيس را) پيش از اينكه چشمت بسوي خودت برگردد (زودتر از يك طرفه العين) برايت ميآورم - و به طور كلّي در مدنيّت و حكومت از سليمان اُسوه و الگو برگيريم تا جايي كه نظام اسلاميما در مقياس جهاني برترين باشد :«قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»2 : - (سليمان) گفت پروردگارا بر من ببخشاي و سلطنتي به من عطا كن كه پس از من (كه از هدايت و نبوّت و عطاياي تو برخوردارم) به ديگري نرسد زيرا بخشنده حقيقي تنها تو هستي. علاوه بر الگوي مذكور، خداوند يك الگوي روشنتري براي يك نظام اسلاميدر آيه 143 از سوره دوم بيان و تشريح فرموده است :- «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً» : و بدينگونه ما شما را امتّي «وسط» قرار داديم براي اينكه نمونه و اسوه و مركز و محور و ناظر بر مردم (ساير مردم غير اسلاميجهان = جهانيان) باشيد آن چنانكه پيامبر براي شما اسوه و الگو و ناظر ميباشد. مفسّران طبق معمول، كلمات وسط و شهيد را همان گونه كه در فرهنگ ديني ما متداول است در محدوده معنوي آنها مورد بحث قرار دادهاند و همين گونه تحديدات است كه موجب عقب افتادن مسلمانان در علم و صنعت و مدنيّـت شده اسـت درحاليكه خداوند در انتخاب و به كارگــيري واژهها تمام مفاهيم آنها را در نظر گرفته است و جملهها و فرازهاي آيات را به گونهاي تنظيم فرموده است كه واژهها در ارتباط با جملات و آيات و موضع آيات در سورهها و سياق موضوعات، مفاهيم بسيار ديگري پيدا ميكنند و به همين دليل است كه قرآن كريم يك معجزة الهي است كه ميتواند فقط با 77400 كلمه كه مجموع قرآن را شكل ميدهدروشنگر و هادي كلّ امور انسانيت از چهارده قرن پيش تا انقراض تاريخ نژاد بشر باشد، چنان كه فرموده است :… «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ»1 : و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم تا روشنگر و راهنماي همه چيز باشد و رحمت و مژدهاي باشد براي مسلمانان. چون علوم و فنون و هر امر ديگري كه بنيان گزار و پويا گر مدنيّت است نيز «شئ» ميباشد طبق تعاريف آيه مذكور قرآن كريم بايد علوم و فنون و تمام امور ديگر را نيز روشنگر و راهنما باشد، آن هم در حدّ اعلاي روشنگري چنانكه فرموده است : وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا- مگر اينكه نعوذ بالله ما تصوّر كنيم كه خداوند در مورد كلام خود به بزرگنمايي و غلّو پرداخته است! پس اگر ما به حقّ و صدق بودن كلام الله معتقد باشيم بايد بپذيريم كه راهنمايي لازم براي علوم و فنون و سياست و بطور كلّي يك نظام مترقي و برتر اسلاميدر مقياس جهاني براي تمام ادوار تاريخ و الي الابد در قرآن كريم لحاظ شده است و اگر ما از چنين رهنمودهايي بي خبر هستيم به علّت عدم تدبّر و تحقيق ما در قرآن است نه نارسايي و قصور كلام الله! آن چنانكه فوقاً اشاره كرديم خداوند در ضمن آيه سوره بقره, آيه143 هدف و الگوي يك نظام قابل قبول اسلاميرا بيان فرموده است. نظام اسلاميمورد قبول خداوند بايد در مقياس جهاني مركز و محور و معدل و نمونه و نخبه و برگزيده و ناظر و حاضر و آگاه و امين باشد و اينها و بسياري مفاهيم ديگر از دو كلمة «وسط و شهيد» دانسته ميشود و ما نميخواهيم در اين محدوده به تفصيل بيشتر بپردازيم. به توضيحات ما در پيرامون آيه فوق به فصول پيشين مراجعه فرماييد. با اين بيان معلوم ميشود كه امّت اسلاميدر ميان جوامع انساني اعم از بدوي و مدني و مذاهب و مكاتب مادي و معنوي و مترقي و عقب مانده از موضع «وسط» بودن بايد مركز و محور و نمونه و الگو باشد و اين وضع با عقب ماندگي در علم و تكنولوژي و مدنيّت مغايرت دارد. پس اگر كشورهاي اسلاميدر ميان جهانيان در چنين موقعيتي قرار ندارند بايد يافتهها و شناخت و كاربرد آنها را از دين كه نظام آفرين كشورها و جوامع (امّـت) اسلامياست مورد تجديد نظر قرار دهند. كلمة شهيد نيز، برخلاف تصوّر ديگران، در آيه مورد بحث به معني اسوه بودن كشورهاي اسلامي(امّــت) براي جهانيان : «جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ» و ناظر بر سياستها و نظامات ديگر وحاضر در جريانهاي جهاني و مراكز جهاني و مراكز تصميم گيري و سرنوشت ساز و آگاه به مقتضيات و شرايط زمان و مكان ساير كشورها و امين و معتمد جهانيان ميباشد : وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً يعني رابطه مسلمانان با جهانيان بايد مشابه رابطهاي باشد كه حضرت رسول الله(*) با مسلمانان داشته و دارند پس طبق مفاد اين آيه اگر ما بخواهيم به روشني بدانيم كه موضع كشورهاي اسلاميدر برابر ساير جهانيان چگونه بايد باشد بايد بررسي نمائيم كه موضع حضرت رسول الله(*) نسبت به مسلمانان چگونه بوده است تا ما هم همانگونه بشويم: - 1- حضرت رسول الله(*) قرآن كريم را از فرشته وحي دريافت كرد، مفاهيم آنرا دقيقاً فهميد، با ايمان كامل به آن مفاهيم عمل كرد و بر حسب استعداد مسلمانان به آنان تعليم و تبليغ نمود - ما هم بايد قرآن كريم را از آن حضرت دريافت كنيم. در فهم مفاهيم آن تحقيق و تدّبر نماييم و با ايمان كامل به آنها عمل كنيم و آنها را به جهانيان تعليم و تبليغ نماييم. 2- حضرت رسول الله(*) نسبت به همه مردم بخصوص مسلمانان نرمخو و مهربان بود مسلمانان هم بايد نسبت به مردم جهان چنين باشند : «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ»1 : پس به سبب رحمتي كه از خداوند (شامل تو شده است) نسبت به آنان نرمخو شدهاي و اگر بدخوي سنگدل بودي از پيرامونت پراكنده ميشدند، پس از (خطاياي آنان) در گذر و برايشان أمرزش بخواه و با أنان در كار مشورت كن، پس آنگاه كه تصميم گرفتي بر خداوند توكّل كن زيرا خداوند توكّل كنندگان را دوست ميدارد - پس ما هم بايد نسبت به ساير جهانيان چنين باشيم اگر ما بخواهيم تمام خصوصيات و منشها و كنشهاي حضرت رسول الله(*) را بشماريم تا بيان كنيم كه خصوصيات و منشها و كنشهاي كشورهاي اسلاميبا هم در برابر كشورهاي ديگر بايد چنين باشد نه ما را چنين تواني هست و نه اين مقاله را ظرفيت پذيرش آن. بيان دو مورد مذكور را براي نمونه كافي ميدانيم و به اين مهّم نيز توجّه داريم كه آن حضرت هميشه به دلخواه مسلمانان عمل نميكرده است و در جاي خود سختگير هم بوده است و اساس كلّي رابطة آن حضرت با مسمانان بر اصول حدود اسلاميو رهنمودهاي آسماني استوار بوده كه به مصلحت مسلمانان ميانجاميده است و خلاصتاً همان است كه در بند اوّل بيان كرديم كه مفاهيم كلام الله مجيد را ميفهميده و به آنها ايمان كامل داشته و عمل ميكرده و به مسلمانان هم تعليم و تبليغ ميفرموده و ايمان و عمل به آنها را خواستار ميشده است. يكي ديگر از مفاهيم آيه سوره بقره, آيه143 رهنمودي است كه براي سياستگزاري روابط بين المللي جهان اسلام با ساير ملل بيان ميفرمايد. آن چنان كه قبلاً اشاره كرديم مجموعه كم حجم كلام الله مجيد از 77400 كلمه تشكيل شده است و عليرغم اينكه خداوند فرموده است قرآن روشنگر همه چيز است بسياري از مسمانان حتّي بعضي از مسلمانان دانشمند هم هر چند بر زبان نميآورند، امّا كاملاً روشن است كه بر اين معني ايمان ندارند زيرا بسياري دين را از سياست جدا ميدانند و بسياري ديگر علم را از دين جدا ميدانند و اگر علم را جزو دين بدانند منحصر به آن علومياست كه به اديان و ابدان معروف ميباشند و حديثي هم در تأييد نظرات خود بيان ميكنند : العِلم عِلمان، عِلم الاَديان و علم الاَبدان زيرا تصور ميكنند كه خداوند هم ميبايد مانند مردم در مورد علوم و فنون كتابهاي حجيم با شرح و تفصيل تجارب و قضايا و فرمولهاي گوناگوني كه به پاسخ رسيده باشد نازل ميفرمود تا قبول كنند كه دين با سياست و علوم و فنون مقارن ميباشد و چون چنين نيست پس دين از سياست و علوم و فنون جدا ميباشد و بسياري خلاصتاً معتقد ميباشند كه با ايدئولوژي نميتوان دنياي علوم و تكنولوژي را اداره كرد! اين قبيل اشخاص خبر ندارند كه همانگونه كه خداوند مشابه كسي يا چيزي نيست : «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ»1 قول و گفتار خالق هم مشابه گفتار مخلوق نيست و همانگونه كه خداوند آفريننده موجودات است كلمات خداوند هم خالق كلمات است و از هر كلمة او، به شرط ادراك رابطه كلمات، معاني و مفاهيم بي¬شماري دانسته ميشود. مانند اينكه فهم معاني هر يك از كلمات قرآن كريم مربوط ميشود به فهم معاني تمام كلمات ديگر آن، و لذا تعداد مفاهيم ظاهري كلمات عبارت است از 5990760000=77400×77400 و لذا ميتوان باور داشت كه با قريب شش ميليارد كلمه ميتوان بسياري از چيزها منجمله علوم و فنون را تبيين نمود در حالي كه اين مقدار نيز مفاهيم ظاهري كلمات است نه بطن و بواطن آن كه از حدّ و حصر خارج است و نگارنده قصد ندارد كه در اين خصوص به تفصيل بيشتري بپردازد. براي نمونه خداوند امّت اسلاميرا در بين جهانيان در موضع وسط خواسته است و چون عصر ما عصر علوم و فنون تكنولوژي است در دايره يا جهان علم و تكنولوژي نيز امّت اسلاميبايد مركز و محور باشد و چون مسلمان بايد به قرآن ايمان داشته باشد و مفهوم ايمان نيز «اعتقاد قلبي و التزام عملي» است پس مسلمانان بايد بكوشند تا در دايره علوم و تكنولوژي نيز مركزيت و محوريت را احراز نمايند وگرنه به خواست خداوند كه فرموده است :«وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً...» عمل ننمودهاند و عمل نكردن نشانه بي ايماني يا سست ايماني ميباشد! به اين نكته مهّم نيز بايد توجّه داشت كه خداوند مسلمان را در وسط دايرة جهان و جهانيان خواسته است و اين معني با بودن در دايره فرق اساسي دارد زيرا مركز پايگاه اساسي يك پايه از پرگاري است كه دايرة پيرامون را پديد ميآورد و بي وجود آن دايره محقق نميشود و اين معني مبيّن آنست كه مسلمانان بايد در هر موردي از پايگاهي برتر برخوردار باشند. شايد يكي از علل اينكه خداوند مسايل را به طور كلّي بيان فرموده و جز در موارد خاصّي به ذكر و خصوصياتي نپرداخته است اين باشد كه نظام خلقت را بر اساس سير به سوي كمال تنظيم فرموده است و لذا هر زماني مقتضياتي دارد كه مسلمانان بايد متناسب با آن شرايط و مقتضيات در جهان پايگاهي برتر داشته باشند. اگر عصر كشاورزي است محصولات بيشتر و مرغوبتري را از واحد سطح استحصال نمايند. اگر بهره برداري از معادن مطرح باشد دست آوردها را با ارزش افزوده بيشتري به مشتريان عرضه نمايند. اگر جنگ با شمشير متداول شد شمشيرهاي كاراتري بسازند (اي بسا علي عليه السلام كه مؤمن كامل بود ميدانسته است كه بايد شمشيرش بر شمشير ديگران برتري داشته باشد و به همين جهت از ذوالفقار دو دم يا دو نوك استفاده ميكرده است). اگر انقلاب علمي/ صنعتي حادث شود مسلمانان پيشتاز باشند. هر گاه قرن اتم و كامپيوتر و اقمار و اينترنت و فضاپيمايي و هستي شناسي و امثال اينها باشد مترقي تر و خلاق تر باشند و اگر فرداها عصر فوق علميو فوق صنعتي و گشايندگي اسرار خلقت پيش آيد و انسان ابزارهاي موجود را دور بريزد و كارها با ارادة او انجام شود بازهم مسلمانان با اراده تر باشند! با اين بيان معيار و مقياس يك نظام ديني برتر و عزّت مسلمانان در سطح جهاني است : «... وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ»1: و عزّت مخصوص خداوند و پيامبر او و مؤمنان است ولي مناقان نميدانند.. پس آنگاه كه هدف يك نظام ديني برتر و عزّت جهاني در هر عصر و زماني باشد ضرورتي ندارد كه در قرآن كريم كه اساسنامه يك چنين نظامياست به شرح و بسط علوم و فنون و فرمولها و قضاياي مربوطه بپردازد بلكه همانگونه كه در واقع هم هست بايد به گونهاي فوق علميرهنمود بدهد و شرح و بسط علوم و فنون را از تكاليف پيروان قرار بدهد زيرا در مسير تكامل هستي بتدريج علوم و فنون كهنه ميشوند و تجارب و فرمولها اهميّت خود را از دست ميدهند و نظامات جديدي بوجود ميآيد.
رهنمود و الگوي ديگر و روشن تر «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ»2: پس همّت استوار بدار براي يك دين (نظام اسلامي) راستين كه (هماهنگ) با ناموس آفرينش باشد كه عامة مردم را هم بر اساس همين فطرت و ناموس خلقت آفريده است هيچگونه تبديل و تغييري در ناموس خلقت و فطرت عامه مردم (ناس) مجاز نيست، دين پايدار چنين است (كه با ناموس خلقت هماهنگ باشد) ولي بيشترين مردم (اهميّت اين موضوع را) نميدانند. با توجّه به اشارات آيه مذكور و آنچه قبلاً بيان گرديد نتايج و رهنمودهاي زير ثابت ميگردد : - 1- چون آيه امريّه است، فَأَقِمْ وَجْهَكَ عمل به مفاد آن واجب و ضروري است و بايد وجهه همّت مسلمانان باشد. 2- يك نظام ديني راستين آنست كه مطابق و هماهنگ با ناموس خلقت باشد. 3- فطرت انسانها يك الگو و نمونة كامل از نواميس آفرينش است. 4- اگر نظام دين متناسب با فطرت خلقت و مقتضيات وجودي انسانها نباشد پايدار نميماند : ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ. 5- دخالت در فطرت انسانها و تغيير در مقتضيات وجودي آنها مانند اينكه به گونهاي تحت تعليم و تبليغ قرار داده شوند كه مقتضيات بخش مادي آنها تضعيف و خصوصيات معنوي آنها تقويت شود موجب بر هم خوردن تعادل فطري آنان ميشود و مجاز نيست و باعث ناپايداري نظام دين ميشود، بلكه بايد هر دو بخش مادي و معنوي وجود انسانها به يكسان تقويت شود. 6- اينكه بعضي تلاش ميكنند تا از انسانها مثلاً فرشته بسازند يا گروهي ديگر وجود روح و معنويت انسانها را ناديده ميگيرند و ميكوشند تا آنها را به سوي ماديگري گرايش دهند بر اثر ناآگاهي از مفهوم يك دين راستين است كه بر اساس نواميس خلقت استوار و پايدار است:وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ. 7- اين آيه ضروري و واجب ميفرمايد كه مسلمانان براي پايداري و تقويت و نظام ديني خود به شناخت و رعايت نواميس فطرت همّت گمارند (و لذا ناگزير ميشوند كه به كشف اسرار و روابط هستي و اجزاء آن روي آورند و در ميان علوم و فنون پيشتاز شوند - اگر بشوند!) : فَأَقِمْ وَجْهَكَ. و چون خداوند انسانها را الگو و نمونه كامل نواميس فطرت معرفّي فرموده است شناخت فطرت انسانها و مقتضيات وجودي آنان ضروري ميگردد.
|