عوامل مادي سلطه فرهنگي غرب فرايندهاي گوناگون دانش و دست آوردهاي شگفت انگيز فنون و صنايع هستند كه بنلادهاي مستحكم مدنيت پويا و مترقي ميباشند كه به طور طبيعي به فضاهاي خالي و انفعالي كشورهاي نيازمند هجوم ميآورند و آنها را خواهي نخواهي زير سلطه خود ميكشانند و كشورهاي نيازمند هم به طور طبيعي آنها را ميپذيرند و برخود هموار مينمايند.
پس سلطه فرهنگي تابعي است از سلطههاي علمي/ صنعتي / اقتصادي... / مدني و ميزان تأثير گزاري آن متناسب با قدرت فرايندهاي علمي/ صنعتي مبادي سلطه گر و ضعف و نيازمندي فضاها و ظرفيتهاي خالي مجتمعات سلطه پذير ميباشد.
سلطه گري و سلطه پذيري اعم از سياسي،فرهنگي،علمي،صنعتي،نظامي و... دقيقا تابع قانون ظروف مرتبطه است كه خود آن قانون يكي از قوانين و نواميس خلقت و فطرت ميباشد و لذا وقتي رابطه برقرار باشد (كه در شرايط و مقتضيات جاري جهاني قطع شدنينيست) متناسب با شرايط و عوامل موجود بين جاهايي كه آن خصوصيات وجود دارد و جاهايي كه ظرفيت خالي است جريان برقرار ميگردد و تا زماني كه تعادل برقرار نشود هيچ عاملي جز پر كردن فضاهاي خالي نميتواند مانع جريان مذكور بشود، اما در اشياء مختلف شدت جريان و مدت زمان به علت اينكه تابع شرايط و مقتضيات است متفاوت ميباشد.
بنابراين علت برقراري جريان سلطه گري تنها پتانسيل بالاي طرف سلطه گر نيست بلكه علت اصلي طرف مقابل است كه سلطه را ميپذيرد و تحمل ميكند.
پس اگر سلطه پذير نباشد سلطه گر به وجود نميآيد :تا كه از جانب معشوق نباشد كششي -كوشش عاشق بي چاره به جايي نرسد! قدرت انتقالي خلاء حتي از قدرت قانون ظروف مرتبطه نيز شديدتر است زيرا قدرت ظروف مرتبطه تابع نيروي جاذبه است در حالي كه خلاء خود يك نوع جاذبه شگفت انگيز است كه جاذبه عموميرا هم خنثي ميكند و اشياء را به كام خود ميكشاند و فرزانگان و فرهيختگان را نيازي نيست كه ما بخواهيم به بيان مثال بپردازيم.
در مثالي ديگر خلاء و ملاء مانند دو قطب منفي و مثبت آهنربا هستند كه اگر قطبهاي هم نام در برابر هم قرار گيرند همديگر را ميرانند اما اگر قطبهاي غير هم نام در برابر هم قرار گيرند با شدت همديگر را جذب مينمايند.
به طور قطع و يقين ميتوان گفت كه خلاء در حالت انفعالي از آن چنان نيرويي منفي برخوردار است كه اگر ملاء هم نخواهد، خلاء آن را مجبور به دهش ميكند و آن گاه از فشار كشش كاسته ميشود كه تا حدودي تعادل و هم ترازي بر قرار گردد، آن چنانكه كشورهاي توسعه نيافته به طريق و از مجاري گوناگون پيوسته كشورهاي توسعه يافته را تحت فشار قرار ميدهند و از آنها مطالبه در اختيار قرار دادن و صدور رموز علوم و فن آوريهاي گوناگون را مينمايند چون علوم و فنون و فن آوري را در حق كليه مردم جهان مسلم ميدانند و خواستار در هم شكستن حصار و انحصار آن ميباشد و استدلال ميكند كه دانش و فن آوري حاصل و دست آورد تلاش گروهي تمام مردم جهان در طول تاريخ است و چنين استدلال ميكند كه :
1 - مدنيت و عوامل آن يك جريان مترقي و پويا و لذا غير ثابت است آن چنان كه زماني در مصر،روزگاري در ايران،مدتي در روم و مدتي در مجموعهاياز مناطق مذكور با نام تمدن اسلامي بوده است كه شرق ناميده ميشود و اكنون در غرب استقرار يافته است و لذا تمدن غرب بر بنياد تمدن شرق ايجاد گرديده است.
2 - تاريخ ثابت كرده است كه قرارگاهاي مدنيتهاي مترقي جاذبه افرين است و استعداد و مغزها و تخصصها را بسوي خود جذب ميكند به گونهايكه هم اكنون شاهد آن هستيم كه مهاجرت،يا به سخن روز، فرار مغزها از سراسر جهان به طرف كشورهاي شرقي صنعتي شديدا جريان دارد و اگر اين جريان نبود قطبهاي مدني، صنعتي نميتوانستند به آموزش و پرورش تخصصهاي مورد نياز خود بپردازد و به اين درجه از دانش و صنعت برسند.
3 - قسمت عمده مواد خام و نيمه صنعتي كشورهاي پيشرفته از كشورهاي ديگر تأمين ميشود و نيز كشورهاي ديگر مصرف كننده و خريدار كالاهاي توليدي كشورهاي پيشرفته هستند كه اگر نبودند امكانات پيشرفت كشورهاي صنعتي محدود ميگرديد و اداب و فرهنگ غرب به همراه و كمك همين توليدات صنعتي و فراوردههاي علمياست كه وارد كشورهاي عقب مانده ميشود.