چگونگي برقراري سلطه فرهنگي به وسيله عوامل مادي
در بالا بيان داشتيم كه عوامل مادي سلطه فرهنگي، دستاوردهاي علوم و فنون و صنايع ميباشند كه كشورهاي پيشرفته صادر كننده و كشورهاي عقب مانده يا اگر محترمانهتر بگوييم در حال توسعه وارد كننده آنها ميباشند. ما نميتوانيم ميزان معيني را مشخص كنيم اما به طور كلي ميگوييم كه در تمام رشتههايي كه كشورهاي پيشرفته قوي شدهاند كشورهاي در حال توسعه ضعيف و نيازمند باقي ماندهاند. براي نمونه : دانش فرايندي از تجارب و تحقيقات است و تجارب و تحقيقات نيازمند مراكز و ابزارها و سرمايه مادي كافي براي شروع و استمرار تجربه و تحقيق است و اين امر وابسته به اقتصاد سالم و قوي و طرح و برنامه و مديريت و متخصص و كارشناس كافي ميباشد كه اينها نيز در يك نظام اقتصادي سالم قابل دستيابي ميباشند. با اين بيان مشخص ميگردد دانشي كه در شرايط موجود و در مقياس جهاني قابل اعتنا باشد وابستگي كامل به ماديات دارد و به هيچ وجه با آنچه،مثلا،در پنج قرن پيش دانش شناخته ميشد قابل مقايسه نميباشد. اگر ما پايان جنگهاي صليبي را در نيمه دوم قرن هفتم هجري نقطه عطفي در تاريخ جهان بدانيم ميتوانيم بگوييم : علي رغم اين كه پس از آن تاريخ قدرتهاي حكومتي نسبتاًقوي مانند عثمانيها و صفويان در اسيا و بخشهايي از افريقا و اروپا (كه بخشهاي افريقايي و اروپايي به تصرف عثمانيها درآمد) اما در بخش علوم و صنايع پيشرفت قابل توجهي كه در مقياس جهاني به حساب آيد در شرق به وجود نيامد و اين در حالي است كه غرب دستاوردهاي علميو فني شرق را سرمايه تحقيقات و تجربيات و فن آوريهاي خود قرار داد و مقدمات يك نهضت علمي/صنعتي / مدني را بنياد نهاد و به پيش راند و در عين حال به علت نفرت شديدي كه از رفتارهاي قرون وسطايي آباء كليسا در اذهان طبقه دانش اموخته و روشن فكر و صنعت گر به وجود آمده بود اين طبقه كه معمولا در هر جامعهايجهت دهنده و سرنوشت ساز هستند نسبت به دين و دين داري و آنچه معنويت شناخته ميشود بدبين شدهاند و به آنها پشت كردند و لذا تمام توجه و اهتمام خود را مصروف علم و صنعت و تجربه و تحقيق و اقتصاد كردند و آنها را ارزش شناختند و ارج نهادند و اين روش موجب پيشرفت سريع آنان در زمينههاي مذكور شد و باعث به وجود آمدن يك نظام ماترياليستي مطلق گرديد. صنعتي شدن كه نتيجه دانش و تجربه و تحقيق و سرمايه گزاري است در غرب به تدريج به وجود آمد و ضرورتهاي زير را به وجود آورد : 1 - ضرورت توليدات انبوه (Mass production) به منظور پايين آوردن هزينه توليدات كه از يكسو نياز به تهيه مواد خام را افزايش ميدهد و از سويي نياز به بازار مصرف را بيشتر ميكند. 2 - ضرورت رقابت - چون در يك نظام صنعتي آزاد نميتوان براي تخصصها و استعدادها محدوديت ايجاد كرد معمولاً در هر رشتهايمراكز و تأسيسات و كارخانههاي متعدد بوجود ميآيد و ضرورتاً اصل رقابت پيش ميآيد. اصل رقابت از يكسو موسسه را نيازمند توسعه و مدرن سازي مداوم ميكند و از سوي ديگر كنترل و بهبودي بخشيدن مداوم كيفيت كالاهاي توليدي را ايجاب مينمايد كه خود اين امر ايجاد مراكز آزمايشگاهي و تحقيقاتي را ضروري ميكند. موارد مذكور در يك نظام صنعتي آزاد تبعات زير را در دنبال دارد : 1 - در مراكز صنعتي انباشتگي و وفور كالاهاي توليدي به وجود ميآيد كه در حقيقت سرمايه است و نميتوان آن را راكد نگاه داشت و نيز احتياج به انبارهاي وسيع و مناسب دارد كه متضمن صرف هزينه هنگفت انبارداري ميشود كه غير اقتصادي ميباشد و لذا بازاريابي خارجي را ضروري مينمايد. 2 - در مراكز صنعتي بسيار فعال كمبود مواد خام به وجود ميآيد كه ناگزير بايد از بازارهاي خارجي فراهم شود. 3 - در نتيجه مدرن سازي تأسيسات و كارخانهها به تدريج بسياري از ماشين آلات و فنآوريهاي مربوط آنها از رده كارايي خارج ميشوند و چه بهتر اينكه آنها را با بهاي گزاف به كشورهاي نيازمند به فروشند و نيز در نتيجه ايجاد مراكز آزمايشگاهي و تحقيقاتي به علوم و فنون و تكنولوژيهاي جديدي آگاهي حاصل ميشود و باعث غنا و تفوق علميو صنعتي مداوم ميگردد. 4 - در نتيجه نفوذ نمايندگان فروش كالاهاي صنعتي و خريد مواد خام، بازرگاني خارجي تقويت ميشود و به علت تبديل مواد خاميكه از خارج تهيه ميشود به توليدات صنعتي بر ارزش آنها افزوده ميشود و در نتيجه فروش كالاهاي صنعتي مرتباً سرمايههاي ملي كشورهاي عقب مانده به كشورهاي صنعتي انتقال داده ميشود و متقابلاً كالاهاي صنعتي خريداري شده توسط كشورهاي عقب مانده يا مصرف ميگردد و يا فرسوده و از حيز انتفاع خارج ميشود. 5 - پي در پي بر حجم مبادلات كالاهاي صنعتي با مواد خام و نقدينههاي ارزي افزوده ميشود و بازرگاني در شكل يكطرفه تقويت ميشود تا حدي كه به ايجاد مراكز نمايندگيهاي بازرگاني دايم و حافظ منافع و كنسولگريهاي متعدد مبادرت ميشود و اين عوامل تحت رهنمودهاي مراكز سياستگزاريهاي خود اقدام به كسب اطلاعات لازم از امكانات و نيازمنديهاي حوزه عملياتي و برقراري رابطه با قدرتها و ذي نفوذان منطقهايو مركزي و تقديم پيشكشهايي به عنوان نمونه موسوّدههاي (Samples) كالاهاي خود و عادت دادن آنان به گرفتن هدايا و نهايتاً رشوه مينمايند و نظر آنان را براي حمايت بي چون و چرا جلب ميكنند و رفته رفته در بازار و اقتصاد و مراكز تصميم گيري و ديني و فرهنگي نفوذ ميكنند و زمينه را براي امضاء هر گونه قراردادهاي بازرگاني، اقتصادي، تحقيقاتي, نظامي، سياسي، علميو... مساعد مينمايند و بدينترتيب نطفه استعمار و استثمار منعقد ميشود. به طوري كه ملاحظه ميگردد براي برقراري استعمار اعم از شيوه سنتي و يا در شكل نوين آن نيازي به هيچگونه لشكركشي و اعمال زور هم نيست و كشورهاي عقب مانده، خود به گونهايآرام و طبيعي زير نفوذ و سلطه كشورهاي پيشرفته صنعتي قرار ميگيرند و اگر ميبينيم كه در گذشته درگيريهاي نظامي توسط غربيان در شرق صورت گرفته عمدتاً بين خود غربيان استعمارگر و به منظور گرفتن سهم بيشتر از بغماگري بوده است. سلطه فرهنگي هم تابعي است از سلطه علمي/ صنعتي و نيازي به هيچگونه اعمال قدرت و فشار ندارد و براي برقراري سلطه فرهنگي همين كافي است كه در برابر نظامهاي سرمايه داري / صنعتي پيشرفته كشورهاي عقب مانده با اقتصادي بيمار و نيازمند وجود داشته باشد كه در چنين صورتي همانگونه كه فوقاً اشاره كرديم مطابق قانون ظروف مرتبطه و يا شرايط خلاء و ملاء جريان سلطه گري و سلطه پذيري به طور طبيعي برقرار ميگردد. براي نمونه : 1 - كشورهاي عقب مانده احتياج به يك يا چند نوع ماشين دارند كه هر يك از چند هزار قطعه تشكيل شدهاند، با خريد و وارد كردن آنها چندين هزار نام و اصطلاح بيگانه وارد زبان و فرهنگ كشور خريدار ميشود. 2 - با خريد و ورود آنها كه معمولاً منافعي را هم در بر دارند تحسين و اعجاب استفاده كنندگان برانگيخته ميشود و متناسب با شخصيت خود نسبت به فرهنگ و هويت و نظام اجتماعي خود بدبين و به فرهنگ و نظام كشورهاي صنعتي خوش بين ميشوند. 3 - كشور عقب مانده تصميم ميگيرد كه بعضي از كالاهاي صنعتي را خود در داخل توليد كند. براي اجراي چنين تصميميبه خريد فن آوري و ماشين آلات و كالاهاي سرمايهاينياز دارد. سالها رفت و آمد ميكند و ناز ميكشد و تعهد ميسپارد و ريش گرو ميگذارد و بخشي از منابع ملي را به ضمان ميدهد، سرانجام بعضي كالاهاي سرمايهايفرسوده يا دست دوم و يا تكنولوژي كهنه و خارج از رده را به شرط اينكه عمليات زير نظر و با مديريت كارشناسان خارجي انجام شود، با چند برابر نرخ واقعي و قبول پرداخت حقوقهاي كلان به كارشناسان خارجي كه، در حقيقت جز تعدادي كارگر و يا تكنسين كم سواد بيش نيستند، به دست ميآورد. چنين كساني به محض ورود اول تعدادي مترجم و خدمتگزار آشنا به زبان و آداب و رسوم خود ميطلبند و ديگر اينكه به اجرا و اشاعه آداب و فرهنگ خود و تحقير مردم كشور ميزبان از موضع قدرت مي¬پردازند. 4 - كشور عقب مانده نياز به كسب علوم زمان دارد. تعدادي دانشجو برگزيده به كشورهاي پيشرفته اعزام ميدارد. اينقبيل افراد اگر استعداد كافي داشته باشند جذب تأسيسات صنعتي / كاري كشور مربوطه ميشوند و اگر بعضي هم برگردند با كوله باري از آداب و رسوم ماترياليستي و دفتر و دستكي از مقدمات علوم نظري (و نه تجربيات عملي) بر ميگردند و به اشاعه فرهنگ غرب و تحقير و تضعيف آداب و سنن ملي خويش و اهانت به دانش آموختگان داخلي و نرغيب آنان براي مهاجرت به غرب همت ميگمارند. چرا چنين ميكنند ؟- چون بيشتر از پيش به ضعفها و نيازمنديها و محدوديتهاي كشور خويش و قدرت و امكانات و ثروت و آزاديها و علوم و فنون كشورهاي صنعتي آگاه شدهاند. 5 - كشورهاي صنعتي ثروت و امكانات دارند. دست به اجراي پروژههاي عظيم و تحقيقات و آزمايشهاي شگفت انگيز ميزنند. اقمار مصنوعي آنها از مريخ عكسها و نقشههاي بر ميدارد و وجود آب يا هرگونه مواد كاني و شرايط اقليميديگر را دقيقاً مدلل ميدارد. با تلسكوپهاي دقيق از اعماق چند ميليارد سال نوري فاصله كهكشانها تصاوير مناسب براي تحقيقات علميمخابره ميكنند - از تمام اجزاء زمين و تغييرات كوچك و بزرگ آن اطلاعات دقيق و مداوم به دست ميدهند - فضاي منطقه منظومه شمسي را براي فضانوردان در حد يك استخر شنا محدود و ايمن ساختهاند - اعماق درياها - تنوره آتشفشانها، مراكز الكترونها و پوزيترونها و ژنهاي حامل صفات موروثي و..... را مسخر دستها و انديشههاي دانشمندان و انديشمندان كرده و آن قدر در اين قبيل علوم و فنون و تكنولوژيها پيش رفتهاند كه اگر بخشي از آنها را با وسايلي كه خود ساختهاند از قبيل راديو،تلويزيون و اينترنت وو..... به نظر مردم برسانند مانند اين است كه هميشه آنها را مورد بمب باران يا به اصطلاح هجوم فرهنگي قرار دادهاند! اين همه سسلطه علمي/ صنعتي كه ناشي از امكانات اقتصادي / مالي، يا اصطلاحاً مادي مي¬باشد زمينهايدر جهان به وجود آورده است كه آن بخش از فرهنگ غربي كه براي بعضي كشورهاي مقيد به اخلاق و فرهنگ ديني حساسيت آفرين است براي مردم ساير كشورها عادي تلقي ميشود، نمونه قابل ارائه وضعي بود كه در رژيم سابق بر اجتماع ما حاكم شده بود! پس اگر غرب امروز به موقعيتي دست يافته است كه به راستي نيازي ندارد تا براي اعمال سلطه چيزي هزينه كند و اگر بكند اشتباه است چون درست به بازرگاني ميماند كه كالايش خريداراني بيشتر از مقدار موجودي دارد و لذا هر چه هزينه تبليغ كند بيهوده و به ضرر او ميباشد. و در برابر شرق كه ضعيف مانده است غرب قويتر شده است و سلطه تابعي است از اين دو عامل و معمول. غرب در گيرودار و كوران شديد صنعتي شدن نياز به استعمارگري و اعمال سلطه داشت اما امروز هزينههاي سلطه گري را از سلطه پذيران دريافت ميدارد چنانچه در جنگ خليج فارس شاهد آن بوديم. بعضي از كشورهاي منطقه رسماً از غرب دعوت كردند كه بيايد وسلطه نظامي / سياسي خود را تحميل كند و هزينههاي مربوطه را هم دريافت كند هر چند در دو قرن گذشته پيوسته در منطقه حضور داشته است. از تعاريف اين بخش از نوشتار خلاصه گيري ميكنيم : 1 - چون اصولا نظام غرب يك سيستم كاپيتاليستي / ماترياليستي ميباشد هر گونه سلطه آن يك عامل مادي ميباشد حتي اگر ايجاد معابد،خيريه،پرورشگاه ايتام،چاپ و انتشار رايگان كتب آسماني و صدور دانش و فن اوري باشد. 2 - برقراري سلطه ابتدا بسيار عادي و طبيعي و تدريجي انجام گرفته و به تدريج شكل استعماري و استثمار و اعمال قدرت به خود گرفته است ولي اكنون كشورهاي نيازمند هستند كه خواستار انواع سلطههاي غرب ميباشند. 3 - خلاصهتر موضوع اين است كه :نيازمندي علت سلطه پذيري و سلطه پذيري علت پيدايش سلطه گري ميباشد. اشتباه كشورهاي عقب مانده اين است كه معلول رابه جاي علت گرفتهاند و همين اشتباه سبب شده است تا عقب ماندگي استمرار داشته باشند چون همانگونه كه بيان كرديم «سلطه گري معلول سلطه پذيري است» و اگر خوش بينانهتر بينديشيم به اين نظر ميرسيم كه اين هر دو بايد با هم جمع شوند تا از آنها اثري پديد آيد. پس عقب ماندگان نبايد پيشرفته گان را ملامت كنند كه چرا جلو افتادهاند بلكه بايد به رفتار خود بينديشند كه چرا عقب ماندهاند. البته اگر مسير يكي باشد يك راه هم براي عقب ماندگان اين است كه بررسي كنند چه عواملي سبب شده است كه انها توانستهاند جلو بيفتند و مقصود اين باشد كه روش پيشرفتگان را شيوه رفتار خود قرار دهند بلكه بيشتر عقب نمانند تا يا فاصله بيشتر نشود و يا فاصله را از ميان بردارند. به نظر نگارنده مسير ما به عنوان يك كشور اسلامي تعالي طلب با كشورهاي پيشرفته غربي يكي است اما هدف ما،وراي هدف انها واقع است چون در نقطهايكه آنان به هدف ميرسند راه ما پايان نميپذيرد و بايد آن را ادامه دهيم. هدف غرب مادي گرا (ماترياليست / كاپيتاليست ) حداكثر بهره گيري از امكانات طبيعي است كه خود تعيين كردهاند زيرا راه خود را از دين و معنويت جدا كردهاند. اما براي ما دو هدف متداخل و در عين حال متباين است كه خداوند تعيين فرموده است. دو هدف مذكور متداخل هستند از اين جهت كه «جز از طريق دستيابي به هدف اول به هدف دوم نميرسيم» چون خداوند نخواسته است پيروان نظامي كه او تنظيم فرموده است از انچه ديگران به دست مياورند محروم بمانند:«هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً...»1خداوند كسي است كه هر چه را در زمين هست كلا براي شما آفريده... ما اگر مسلمان باشيم كه بايد در رعايت خواست خداوند از كليه مواهب طبيعي حداكثر بهره برداري را بنمائيم و اگر مسلمان هم نباشيم حداقل انسان هم هستيم و با ديگران در بهره برداري از امكانات طبيعي شريك هستيم و نبايد اين غبن را بپذيريم كه شركاي ديگر سهم بيشتري بردارند و ما را تحقير هم بكنند!بنابراين ما با غرب از بابت بهره گيري،در حداكثر ممكن از مواهب طبيعي مشترك هستيم و هدفمان يكي ميشود اما وقتي به آن هدف برسيم كه شرط ادامه راه صحيح است هدف ديگري در برابر ما قرار ميگيرد :«ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ»: سپس پزداختن به اسمان را...يعني وقتي به هدف اول كه بهره برداري از تمام امكانات است نايل شديد نبايد به همان بسنده كنيد بلكه بايد براي رسيدن به هدف بسيار بلندتر راه را ادامه دهيد كه آن مقام قرب است. البته اين در صورتي است كه اهداف مذكور را از هم جدا كنيم اما چنانچه اشاره كرديم هدفهاي مذكور در عين حال متداخل هم هستند چون اولي و دوميدر يك مسبر قرار دارند و راه هم روي يك خط مستقيم احداث گرديده است :«الصِّراطَ الْمُسْتَقِيم»ناگزير بايد براي رسيدن به هدف نهايي از هدف اول بگذريم و اگر به هدف اول نرسيم و يا در مسير از وراي آن بكذريم مسلم است كه از صراط مستقيم منحرف شدهايم. در اين جا ضروري است كه قبل از ادامه بحث توضيحاتي عرضه بداريم زيرا با دلايل قرآن مربوط ميشود و شده است. 1 - مفسران جمله «ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ»را به گونهايخسران افرين ترجمه و تفسير كردهاند كه با منطق دين و ناموس افرينش كاملا مغايرت دارد و ما نميتوانيم در اين بحث به ذكر دلايل مربوطه بپردازيم - خداوند«ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ» را در حق بندگان خود مشخص فرموده است نه اين كه خود او پس از افرينش اجزاي زمين بر آسمان مستولي شده باشد. 2 - متأسفانه در آن بخش از قرآن كريم كه خداوند ضمن آن نظام مدني اسلام را سياست گذاري و تدوين فرموده است تحقيق كافي انجام نشده و آن چه هم صورت گرفته با حمل انها به امور عبادي در مفهوم مصطلح آن بوده است كه موجب ايجاد اختلال در نظام فطري اسلام گرديده است و گرنه دليلي ندارد كه كشورهاي اسلامي انباشته از موهبتهاي خدادادي و داراي يك كتاب آسماني هدايتي هم باشند اما از قافله تمدن عقب بماند و تحقير شوند. باري،اين كه گفتيم با ماديگرايان از لحاظ حداكثر بهره گيري از مواهب طبيعي داراي هدف مشترك هستيم بايد توجه كنيم كه دين اسلام از ماده تلقي ابزاري دارد در حالي كه نظام ماترياليستي براي ماده اصالت قائل است، حتي براي انسان هم ارزش ابزاري قائل است در حالي كه دين اسلام اصالت را در حق انسان مسلم مينمايد : خَلَقَ لَكُمْ فرق ديگر مربوط به هدف آن است كه در ماده گرايي خود محوري و خود آييني محترم شمرده ميشود و خدا را مخلوق بشر ميدانند و جوامع ديني را دگر سالار و اسير مخلوق خود ميشمارند و لذا ما كه ميگوييم هدف ما را خداوند تعيين فرموده است از نظر مادي گرايان نامفهوم و ابلهانه است1- انها ماده را ارزش ميشمارند در حالي كه دين آن را ابزار ميداند.اين درست است كه هدف را خداوند تعيين ميكند اما انسان را مجبور به تعقيب آن نميفرمايد زيرا آن قدر اصالت براي انسان قائل است كه طي راه رسيدن به هدف را در اختيار خود او قرار ميدهد تا اگر احياناً مصلحت خود را در چيزي ديگر دانست همان را دنبال كند:«إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»2 ما به انسان راه را نموديم (اختيار رد و قبول با اوست )يا سپاسگزار ميشود يا ناسپاسي ميكند بنابراين از اين بابت نيز دست مردم شرق بسته نيست تا عذر عقب ماندگي آنان پذيرفته شود. غرب سالهاست كه به هدف اصلي خود كه ماديات است رسيده و درحال توسعه آن است در حاليكه شرق عمدتاً اسلامي سالها فاصله دارد تا به آن برسد تا بتواند از آن استفاده ابزاري بكند - يا نكند - اما در هر حال اين راه را بايد بپيمايد وگرنه مقهور و منكوب خواهد شد.
|