چگونه و چرا شرق اسلامي عقب مانده است؟
بنظر نگارنده شرق اسلامي به درك صحيحي از تعاليم و رهنمودهاي قرآن كريم كه نظام اين جهاني پيروان خود را سياستگزاري مينمايد، نرسيده است، زيرا طي قرون گذشته خلفا و حكام جهان اسلام دين و قرآن را فقط براي تثبيت مقام و اعمال قدرت خويش ميخواستند و به چيزي كه نميانديشيدند پيشرد امور عموميمردم مسلمان بود و لذا علماي دين يا ملعبه دست حكام بودند كه براي دين جز زيان رساني اثري نداشتند و يا به انزوا گرائيده و در بخشهاي مربوط به عباديات و اخلاقيات قرآن و احاديث و روايات تعليم و تعلم مينمودند و اگر احياناً به تحقيق در امور سياسي / معيشتي دين اسلام ميپرداختند نه ضامن اجرائي داشت ونه امكان تبليغ آن به مردم فراهم بود و لذا بخش مربوط به امور مدني اسلام در مقام مقايسه با مقتضيات زمان در بوته اجمال باقي ماند و متقابلاً بحث و فحص و تعليم و تبليغ مسائلي كه اصطلاحاً عباديات، اخلاقيات، تقوا، ناپايداري دنيا، جيفه و مردار و نجس و موجب هلاكت بودن ماديات و.... ناميده ميشود در حد افراط مورد توجه قرار گرفت و اين همان چيزي است كه حكام هم آن را طالب بودند و تشويق ميكردند. از نظر روانشاسي روشن است كه اگر در طول چندين قرن مسئلهايمانند ناپايداري و بي اعتباري دنيا و جيفه و مردار و نجس و مهلك و اغواگر بودن مال و منال دنيا در گوش افراد ملت و اجتماعي فرو خوانده شود چه آثار مخربي در اقتصاد و مدنيّت آن مردم باقي ميگذارد و چه اندازه روي ژنهاي حامل صفات موروثي اثر ميكند! درست است كه در قرآن كريم و احاديث معصومين عليهم السلام در مذمّت دنيا و ماديات مطالبي بيان شده است اما منظور اصلي اين است كه ما براي اينها اصالت قائل نشويم بخصوص اگر توجه داشته باشيم كه در مدح دنيا و امور دنيوي هم آيات بسيار نازل شده است كه مجال پرداختن به آنها نيست. از نظر اسلام همان گونه كه مبلغان هم اظهار ميكنند، دنيا در برابر آخرت به منزله يك كاروانسرا ميباشد، اما، كدام قافله سالار عاقلي مرتب در گوش كاروانياني كه در آن فرود آمدهاند ميخواند : نخوابيد، نخوريد، نياشاميد، تجديد قوا نكنيد، سپيده دارد ميدمد، برخيزيد، حركت كنيد و....! آخر مگر نه اينست كه صراط مستقيم از متن همين دنيا ميگذرد كه در طي آن بايد با حراميان مبارزه كرد! رهنمودها : خداوند يك سلسله اصول و معيارهاي كلي براي يك نظام ديني مشخص فرموده است كه عبارتند از :- 1 - دين اسلام بايد منطبق با فطرت و نواميس آفرينش باشد وگرنه پايدار نخواهد بود : همت استوار بدار براي برقراري يك نظام ديني راستگرايي كه مطابق فطرت خدايي باشد كه مردم را بر اساس همان فطرت آفريده است «دين پايدار چنين است» (كه با نواميس فطرت و آفرينش هماهنگ باشد )، تغيير و تبديلي درناموس خلقت مجاز نيست، و ليكن بيشترين مردم ( از اين نكته و يا اصل مهم ) آگاه نيستند.1 و به طوريكه ميدانيم خلقت انسان از دو بخش جسم و روان شكل گرفته است و هر كدام از اين دو بخش نيازمنديها و مقتضيات مربوط به خود را دارند كه بايد در سياستگزاري يك نظام ديني/مدني دقيقاً لحاظ شوند وگرنه آن نظام ديني پايدار نخواهد بود. 2 - نظام اسلام بايد در ميان جهانيان ( در هر درجه از مدنيت كه باشند) مركز و محور و نقطه ثقل و الگو و نمونه باشد :- و ما اينگونه خواستهايم كه شما يك امت الگو و نمونه و مركز در ميان مردم جهان باشيد آنچنانكه پيامبر عزيز براي شما اسوه و نمونه و ناظر بود و ميباشد - بنابراين رابطه و نسبت ما با مردم جهان بايد متناسب با رابطه و نسبت پيغمبر عزيز با ما باشد - و اگر چنين نباشيم نظام ديني ما آن گونه نظامي نيست كه خداوند خواسته است. 3 - معيار يك نظام ديني و پيروان آن اينست كه در هر شرايطي در ميان مردم جهان «برترين» باشد / باشند، و اگر چنين نباشد دليل ضعف و سستي و هراس و اندوه در دين و ايمان خواهد بود : - «وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»2 سست نباشيد و اندوه بخود راه ندهيد زيرا شما «برترين» هستيد اگر (به نظام ديني خود) مؤمن باشيد - يعني اگر ما سست و سلطه پذير و ضعيف و هراسان باشيم بايد علت آن را در ضعف ايمان و نظام ديني خود جستجو كنيم. 4 - مسلمانان بايد در ميان جهانيان با عزت و احترام باشند :«وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ»3 : عزت مخصوص خداوند وپيامبر او و مؤمنان است و ليكن منافقان ازاين امر آگاه نيستند - پس اگر مسلمانان و اسلام در سطح جهاني عزيز نباشند بايد درك خود را از ايمان و اسلام مورد تجديد نظر قرار دهند. 5 - مسلمانان بايد در سطح جهاني چنان مقتدر باشند كه هرگونه تعدي و ستميرا با همان شرايط پاسخ بدهند : «.... وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ...»1 : حرمت شكنيها را بايد تلافي كرد، پس اگر كسي به شما تعدي كرد عيناً مشابه همان تعدي را در مورد او تلافي و اعمال كنيد، خدا دار باشيد و بدانيد كه خداوند با شما خداداران ميباشد. اين حد الهي به اين معني است كه اگر يك كشتي جنگي غربي به يك هواپيماي مسافربري مسلمانان موشك زد مسلمانان در چنان موقعيتي باشند كه بتوانند عيناً و همانند، قصاص و تلافي كنند و اصولاً كلمه قصاص به لحاظ واژگاني به معني پيروي كردن از عمل شخص متجاوز است، و لذا قصاص با آه و ناله و نفرين و شعار و يا ساير عمليات ظاهراً معنوي تلافي نميشود - اگر با ماديات بر ما اعمال سلطه فرهنگي ميكنند ما هم بايد بتوانيم با ابزارها و عوامل علمي/ صنعتي سلطه جويي آنها را به خوشان برگردانيم و سلطه فرهنگي خود را بر آنها تحميل نمائيم! حتي اين مقدار هم يك معيار قابل قبول براي يك نظام اسلامي نيست بلكه حداقل است، يك نظام مورد قبول خداوند بايد از آنچنان قدرت اقتصادي / مالي / علمي/ صنعتي/نظامي برخوردار باشد اگر تمام قدرتهاي غربي متحد نظامي هم باشند جرأت اسائه نظر به حريم اسلام را هم نداشته باشند چه رسد به اينكه تعدي كنند و مسلمانان تلافي نمايند، چون در محدوده اين مقال جاي تفصيل كافي نيست علاقمندان را به تحقيق در آيه 60 از سوره انفال دعوت مينمائيم :«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ...». به نظر نگارنده در صورتي شناخت عوامل مادي سلطه فرهنگي غرب براي مامفيد است كه بخواهيم و بتوانيم مشابه و با بهتر و كاراتر از آنها را فراهم كنيم و به تلافي سلطه جوئي آنها عليه آنها بكار بگيريم - و اين هم اظهر من الشمس است: بنياد نظام غرب بر اساس اصالت ماده است. درچنين صورتي علم، تجربه،تحقيق، ايدهئولوژي، فرهنگ، هنر، صنعت و هر خصوصيت و ابزار و آلات و عوامل ديگر آنها بر اساس ماديات استوار است و ما هم چون در تمام موارد مذكور نيازمند هستيم خود تسلطپذير سلطه آنها شدهايم و خريداريم و با هر خريداريي مقادير بسياري از فرهنگ آنها را وارد ميكنيم و هر چه را هم وارد نكنيم به گونهايطبيعي با راديو، تلويزيون، مطبوعات، ماهوارهها، اينترنت، رايانهها، جهانگردان كه همه زاينده عوامل مادي هستند مانند رگبار مداوم بر ما باريده ميشوند و فعلاً وسيله دفاعي نداريم و آنچه را هم وسيله دفاعي معنوي ميشماريم در برابر غربي كه گوشش به اين حرفها بدهكار نيست كارايي ندارد و خداوند هم چنين نخواسته او عمل مشابه و متقابل را تشريع فرموده است : دندان بجاي دندان...! پس عوامل آنها شناخته شده است و لذا بهتر اينست كه ما عوامل عقب ماندگي و سلطه پذيري خود را بشناسيم كه ما در متن مقال به آنها اشاره كردهايم و ذيلاً خلاصهاي از آنها را تجزيه مينماييم. 1 - ماديات و عوامل مادي نيمياز ضروريات يك نظام ديني راستين است و نيم ديگر آن معنويات هستند چنان كه خداوند اول جسم آدميرا بوجود اورده و به تعادل رسانيده و بعد از آن روح در آن دميده است و هر يك از اين دو نيمه وجود نيازمنديها و مقتضيات مربوط به خود را دارد و بنابراين هر كس تصور كند كه بايد در دين معنويات را در برابر تضعيف ماديات تقويت كرد مفهوم حقيقي دين را نشناخته و باايجاد بي رغبتي نسبت به ماديات و ترغيب زاهد مآبي به نظام دين زيان ميرساند - اين هر دو بخش بايد با هم و به يكسان تقويت شوند تا نظام دين متعادل و پايدار شود : «لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ...»1. 2 - بدترين خصوصيت فرهنگي ما اينست كه هم فرداً فرد و هم در سطح ملي و نظامات، معمولاً قصور خود را به حساب ديگران ميگذاريم. چنانكه تمام سلسلههاي حكومتي اشكال كار خود را به نظام پيشين مربوط كردهاند و چنان كه امروز هم، في المثل، ما سلطه پذيري خود را ناديده گرفته ايم و در مورد سلطه گري غرب فرياد ميكشيم. 3 - ما بخش عمده توان خود را در تضعيف طرف ديگر به بيهوده از دست ميدهيم و دشمن را به دشمني بيشتر تحريك ميكنيم در حالي كه حديثي از حضرت صادق() نقل شده است كه «اگرميخواهيد دشمن خود را تضعيف كنيد خود را تقويت كنيد» - اين عملي ترين و مفيدترين و كم هزينه ترين شيوه يك زندگي اجتماعي موفق است، زيرا اگر انسان تلاش كند تا يك سنگ از كفه ترازوي دشمن بردارد تا مگر آنرا سبكتر كند چه بسا دشمن نگذارد و دست انسان را هم لگد و پايمال كند، اين در صورتي است كه انسان به راحتي ميتواند يك وزنه يا وزنههايي در كفه مربوط به خود اضافه كند كه نتيجه آن همان سبكتر شدن كفه ترازوي دشمن خواهد بود. بنابراين ما در شرايط عادي بايد به تقويت خود بپردازيم نه به تضعيف دشمن خويش. 4 - ما گرفتار يك فقر روحي شده ايم و به اعتماد ملي خود آسيب رسانده ايم - ما خود به كالاهاي توليد داخلي «به حق» بدبين شده ايم و كالاهاي خارجي را ترجيح ميدهيم و ديگران هم به مرغوبيت كالاهاي ما اطمينان ندارند - بنابراين خريدار كالاهاي خارجي به هر قيمتي كه بشود هستيم كه به قيمت ورود فرهنگ خارجي و از دست دادن مداوم اعتبار و سرمايه ملي ما تمام ميشود. در حاليكه به علت نامرغوبي كالاهاي خود نميتوانيم به اندازه كافي جنس به بازارهاي خارجي بفرستيم تا بدينوسيله هم مقداري فرهنگ صادر كنيم و هم ارز وارد نماييم و بين صادرات و واردات مادي و معنوي همترازي ايجاد يا حداقل شكاف را كمتر كنيم. آسانترين راه موفقيت اينست كه زمامداران امور و مصلحان اجتماع تمام اهتمام خود را مصروف بالا بردن كيفيت كالاهاي توليدي داخلي بنمايند تا بتدريج مردم به مصرف كالاهاي داخلي راغبتر شوند و نياز به ورود كالاهاي خارجي كمتر شود و هم باعث جلب اطمينان و اعتماد بازارهاي خارجي گردد و بتدريج بين صادرات و واردات كالا و ارز و فرهنگ موازنه به وجود آيد و از سلطه پذيري و سلطه گري كاسته شود و اقتصاد رونق پيدا كند و مدنيت اسلامي در مسير ترقي طبيعي قرار گيرد. مسلم اينست كه، ماداميكه غرب صادر كننده يكسويه علم و فلسفه و صنعت و تكنولوژي است از موضع قدرت صادر كننده فرهنگ هم خواهد بود و شرق به لحاظ ضعف و نياز پذيراي سلطه فرهنگي هم خواهد ماند اما اگر شرق فرهنگ ديني خود را مورد تجديد نظر قرار دهد و اهميت ماديات را در تقويت نظام ديني خود بازشناسد و به بهبود كيفيت كالاهاي توليدي خود بپردازد، به تدريج از نيازمندي او به غرب كاسته خواهد شد و اگر اين روش را ادامه دهد چه بسا بتواند بين صادرات و واردات خود در هر دو بخش مادي و فرهنگي موازنه ايجاد كند زيرا مرغوبيت كالاي توليدي دليل سلامت فرهنگي و صدق گفتار و مؤثرترين وسيله تبليغي است و تأثير آن از در اختيار داشتن تمام امكانات و ابزارهاي رسانهايمدرن بيشتر است : «وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ»1: (در مصنوعات خود ) مرغوبيت و به اصطلاح استاندارد بالا را رعايت كنيد زيرا من ناظر اعمال شما ميباشم.
|