شناخت يك نظام ديني ناب
نظامي كه بر اساس طرد يا تضعيف ماديّات و تقويت آنچه بعضيها معنويّت ميپندارند يك نظام ديني ناب نيست. معنويّت شناخت كليّه مفاهيم رهنمودهاي خداوند است نه گزينش بعضي و نانديده انگاشتن بعضي ديگر خداوند انسان را از تركيب جسم و روح آفريده و در زمين ساكن نموده است تا با حفظ همين دو خصوصيت مادي و معنوي و تقويت هر دو بيكسان، به سوي كمال رهسپار شود - نه آنچنانكه مادّيگرايان پنداشتهاند و روح و معنويت را منكر شدهاند و نه آنچنانكه دينمداران تصوّر كردهاند و به طرد و تقبيح ماديّات پرداختهاند. اين كه خداوند كراراً فرموده است ما شما را از خاك يا گل آفريديم و به اعتدال رسانيديم و سپس روح در آن دميديم1 به اين مفهوم است كه فطرت انسان از ماديّات و معنويّات بطور يكسان تشكيل شده است و از اين كه فرموده است: «پس همت استوار بدار براي برقراري يك دين حقيقي و راستگرا كه متناسب با ناموس آفرينش باشد (آنچنانكه) عامّه مردم را بر همان فطرت آفريده است. تبديلي در نظام خلقت نيست (نبايد باشد) دين پايد را چنين است كه همساز و هماهنگ با نواميس خلقت و فطرت و به خصوص فطرت انسانها باشد) و ليكن اكثر مردم نميدانند2. آيه استنادي (سوره روم, آيه30) بگونهاي قاطع تكليف دينمداران و سياستگزاران يك نظام ديني را مشخص ميكند: 1- نظام ديني بايد حنيف باشد:«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً...» 2- حنيف بودن نظام دين را خود تفسير و تعريف فرموده است كه بايد مطابق نواميس خلقت باشد:«...فِطْرَتَ اللَّهِ». 3- براي اين كه در تفسير و تعريف نواميس خلقت سياستگزاران با مشكل مواجه نشوند انسانها را كه اصولاً دين را براي آنان تشريع ¬فرموده نمونه كامل خلقت قرار داده است: فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها ، يعني دين راستين كه بايد براي استقرار آن قيام كرد آنست كه مطابق نا موس آفرينش الهي باشد كه نمونه كامل و هميشه در دسترس آن هم انسانها هستند. 4- تأكيد كرده است كه چنين ديني كه بر اساس مقتضيات وجودي انسانها وضع گردد پايدار خواهد بود: ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ يعني اگر بر اساس مقتضيّات وجودي انسانها نباشد پايدار نخواهد بود. يعني در حقيقت چنين نظامي يك نظام ديني نيست. 5- دينمداران و سياستگزاران را نهي مؤكد نموده است كه در نظام فطرت و ناموس خلقت يعني بنام دين در خصوصيّات فطري انسانها تغيير نبايد ايجاد شود: لاتَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ يعني اگر بخواهيد در فطرت عامه مردم تغييري ايجاد كنيد آن نظامي كه تصور ميكنيد دين است دين نيست و پايدار نخواهد بود. 6- اكثريت انسانها را كه بر خلاف خواست خداوند تعاريفي از دين بيان ميكنند كه مطابقت با نظام فطرت ندارد نادان و تغيير دهنده در فطرت انسانها و باعث ناپايداري دين معرّفي ميفرمايد: «وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ» بنابراين هدف و منظور از دين نظام بخشيدن به امور مسلمانان است و الگوي آن فطرت خود مردم است و لذا مقررات دين و نظام آن بايد قابل انطباق بر خصوصّيات فطري مردم باشد و بشرحي كه با عنايت به تعاريف قرآن كريم بيان كرديم فطرت انسانها نيز مركب از جسم و روان يا ماديّات و معنويّات، آنهم بگونهاي متعادل ميباشد و كساني كه در نتيجه عدم ادراك مفاهيم حقيقي دين سعي دارند مثلاً معنويّات را بر ضدّ ماديّات تقويت كنند باعث نا متعادل شدن دين و ناپايداري آن ميباشند. مجدداًدر اينجا متذكّر ميشويم كه ايران 14 قرن است كه تابعيت اسلام را پذيرفته و اخيراً نيز با انقلابي گرانبها تصميم به رفع نواقص نظام ديني خود گرفت و لذا هر گونه اصلاحاتي در نظام اجتماعي - سياسي و به خصوص نظام اقتصادي كه موضوع بحث است بايد در چهارچوب رهنمودهاي قرآن كريم صورت گيرد و آيه30 سوره روم, اساس نظام دين اسلام است. بنابراين چهار چوب مفهومي و قلمرو اصلاحات اقتصادي را خداوند در كلام خود تعريف كرده است كه بايد با تلاش خردمندان و نخبگان و فرزانگان ديني، سياسي، دانشگاهي (كه هر سه نيز در حقيقت بايد يگانه باشند) در قلمرو ايران اسلامي متجلّي گردد. در يك چنين نظامي : 1- در زماني كه بسياري مردم ما زير خط فقر قرار گرفتهاند و دولت گرفتار فقر اقتصادي و... ميباشد و توان مقابله با تهديدهاي استكباري و تهاجم فرهنگي و مهمتر ازآن با جهان علمي / صنعتي و سرمايه گزاري در امور توليدي اشتغالزا را ندارد كسي حق ندارد بنام دين شيوههاي تبليغي پيشين را ادامه دهد و مردم را به سوي تزاهد و گوشهگيري و بيرغبتي به دانش و صنعت و تلاش تشويق و تحريص نمايد - حق اينست كه آيات و احاديثي كه در مورد عدم دلبستگي به ماديّات نازل و وارد شده است به منظور جلوگيري از وابستگي نفساني به آنها و غلبه مادّي گرايي بر معنوي گرايي و نيز جلوگيري از برهم خوردگي تعادل فطري امور كلّي نظام جامعه ميباشد نه طرد و نفي اهميّت آنها كه باعث عقب ماندگي و خواري مسلمانان در جهان ميشود. فقر افراد يك جامعه باعث فقر اقتصادي نظام و آن نيز باعث فقر در عرصههاي ديگر اعم از علمي، صنعتي، سياسي، فرهنگي و... مي شود نهايتاً به قبول ضعف و تحمل خواري ميانجامد و چون در هر حال افراد و اجتماعات نيازمنديهاي بسيار دارند. فشار احتياجات، افراد و جامعه را به تكدّي و در يوزكي در زمينههاي مربوطه ميكشاند و اينها خلاف خواست خداوند است كه مسلمانان را با عزّت و اقتدار خواسته است: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ»1 2- دانشمندان علوم تجربي و روشنفكران توجّه نمايند كه آنچه در جهان اسلام دين نا ميده ميشود در حقيقت يك دين فرهنگي دست آورد خود مردم است و با خواست خداوند و تعاريفي كه از دين بيان فرموده است اختلافات شديد و اساسي دارد و بنابراين نبايد بر اساس فرهنگ مسلمانان نسبت به دين قضاوت كنند و دين را جدا از سياست و ناتوان از اصلاح امور مدني جهانيان به پندارند - عقلاني اينست كه تعاريف خود قرآن كريم را در مورد سياستگزاريهاي مربوطه به نظام اجتماعي مردم مورد تحقيق «علماني / عقلاني» قرار دهند و با استدلالهاي علمي نظر بدهند نه مشهودات اجتماعي را. 3- سياستگزاران و برنامه ريزان و مشاوران توجّه نمايند كه تجارب و سياستگزاري وبرنامه ريزيها و نظريه پردازيهاي كشورهاي غير ديني نميتواند براي كشورهاي ديني الگو قرار گيرد مگر اين كه با رهنمودهاي ديني راستين اصلاح و تلفيق گردند. 4- در قرآن كريم، علاوه براين كه كيفيّت و چگونگي يك نظام ديني را مطابق بودن با نوا ميس خلقت و به خصوص فطرت انسانها (ناس) قرار داده است، معيار و مقياسهاي بسياري نيز معيّن فرموده است تا نظام حكومتي مجنمعات انساني با آنها مقايسه شود تا عيار آن مشخص و در صورت استاندارد نبودن نواقص آن مرتفع گردد كه يكي از آن معيارها كه در تمام قرون و اعصار تعيين كننده است معيار و مقياس مدنيّت جهاني است. خداوند كه هستي را و منجمله انسانرا آفريده و فطرت آفرينش را بر اساس تكامل قرار داده است هر گاه در جريان تشريع دين اسلام براي مدنيت آن حّد و اندازهاي قرار ميداد كه براي جهان امروز و دنياي فردا و فرداها و كارايي داشته باشد, اولاً تطبيق براي پيشينيان قابل ادراك نبود و ثانياً اجراي آن در توان مردم دوران گذشته نبود و ثالثاً با مقتضيات فطرت آن زمانها قابل تطبيق نبود - بنابراين تعيين حدّ و اندازه مدنيت ديني را بر عهده مردم خود هر عصر و زماني قرار داده است تا بر طبق مقتضيّات زمان عمل كنند و اگر نكنند نظام ديني آنان ناقص و ناپايدار خواهد بود. بشرحي كه بيان كرديم مقياس معنوي درجه اوّل، همان مطابق بودن دين با نواميس فطرت در هر عصر و زماني است كه اگر چنين نباشد دين ناقص و ناپايدار است: آيه 30 از سوره روم و مقياس و معيار ديگر مربوط به درجه مدنيت جهاني است كه تعيين كننده تكليف مسلمانان از لحاظ مدنّيت است: «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً»1: و بدينگونه ما شما را امتّي و يا ملتي وسط قرار داديم تا ناظر بر مردم (جهان) باشيد آنچنانكه پيامبر شاهد و ناظر شما ميباشد. براي درك بهتر مفهوم آيه، بايد تمام معاني كلمه وسط را در نظر گرفت تا معلوم شود خداوند چگونه ديني را از مدعيّان دينداري ميپذيرد. به نظر نگارنده طبق اين آيه نظامي مورد قبول خداوند است كه در هر عصر و زماني در ظرفّيت جهاني مركزيّت و محوريّت داشته باشد و الگو و نمونه قابل تبعيّت براي تمام جهانيان باشد و از موضع قدرت و رفعت ناظر بر نظامات جهاني باشد:«وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ ...»2 و مفهوم اينست كه مدنيّت جهاني به هر درجه از ترقي و تعالي برسد امّت يا ملّت اسلامي بايد نسبت به آنها اقتدار و تسلط بيشتري داشته باشد و اگر چنين نباشد نظام آنها يك نظام قابل قبول نخواهد بود. آيه 60 سوره انفال, به همين معني تصريح وتأكيد دارد كه قدرت دفاعي اسلامي در تمام زمانها بايد از تمام قدرتهاي نظامي جهان (اگر پشتيبان و متحّد همديگر هم باشند) برتر باشد بنحوي كه قدرت باز دارندگي آن قاطع و مسلّم باشد. و بديهي است كه اگر خلاف اين باشد آن نظام يك نظام ديني اسلامي ناب نخواهد بود. با اين بيان چهارچوب مفهومي و قلمرو اصلاحات در كشور ما بايد در دو بعد جغرافيايي سرزمين ايران و امكانات آن، و بعد عقيدتي ديني اسلام ناب، تعريف شود و نواقص آن اصلاح شود و اگر چنين نشود به نتيجه لازم نخواهد رسيد. 5- بايد دانست كه كليه قرآن كريم، حرف حرف، كلمه كلمه و آيه آيه و... هدايت و رهنمود است و افسانه و داستانسرايي نيست. پس غرض از بيان داستانهاي يوسف و داود و سليمان و ذوالقرنين، ارايه نمونه هايي از حكومتهاي ديني قابل قبول خداوند متناسب با مقتضيّات زمانها ميباشد. پس آنجا كه از قول سليمان بيان ميفرمايد: «قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي1...» : پروردگارا از گناهان من در گذر و مرا سلطنتي ببخشاي كه ديگري سزوار آن نباشد. به اين معني است كه هر نظام ديني بايد در هر عصر و زماني بهمين نسبت بلند نظر و اقتدار خواه باشد و همين گونه است داستان ذوالقرنين و جهان محوري بودن آن و... ما هم اكنون شاهديم كه حكومت ما: الف - بعلّت عدم اعتماد به مردم، تمام امور عمده را خود قبضه كرده در حاليكه از عهده آنها بدرستي بر نميآيد. ب - تورم را كه مردم را بستوه آورده است بعنوان يك امر طبيعي پذيرفته است و بجاي اين كه از چند سال پيش رشد منفي آنرا در جبران فشار شديدي كه بمردم وارد آورده است هدف قرار ميداد مستمراً بر مردم منت ميگذارد كه رشد مهار گسيخته آنرا با اعداد كوچكي مهار كرده و بدين ترتيب تأكيد ميكند كه هيچگاه آسيبهاي اقتصادي مردم جبران نخواهد شد. د - رئيس دولت پيشين در يكي از سخنرانيها اخيراً تصريح كرد كه (نقل به مفهوم) ما در دو سال اخير ذخاير ارزي خوبي داشتيم ولي آنرا وارد بازار نكرديم تا خشنودي ايجاد كند و آنرا ذخيره كرديم..» و اين در حالي است اولاً تعداد زيادي از پروژههاي توليدي اشتغالزا بعلّت نرسيدن اعتبار نيمه كاره رها شده و در شرف خرابشدن هستند! ثانياً تعداد زيادي (ميگويند بيش از سه ميليون نفر) از نيروي انساني كشور بيكارند2 و مغزها و نخبهها از وضع بد اشتغال و نارضايتي ناشي از بيماري اقتصادي به خارج ميگريزند و گراني نيز بيداد ميكند! ثالثاً از قدرت كارايي ارز هم تحت تأثير تورّم جهاني و گرانتر شدن كار مزد هم كاسته ميشود در حاليكه ارزها ذخيره شدهاند!! رابعاً خود دولت در صدد استقراض از منابع خارجي براي انجام بعضي پروژهها ميباشد - و ذخائر ارزي خود را حبس كرده است! (اخيراً اصلاحاتي نسبت به موارد بالا صورت گرفته و وضع عمومي کشور بهبود يافته است) خامساً - فعلاً از همان ذخاير ارزي بعضي وامهايي ميدهد كه ضمانت كاربري و بازدهي آنها مجهول است! سادساً - هم اكنون پي در پي قرار دادهايي با خارجيان به خصوص در عرصههاي نفت و گاز و پتروشيمي ميبندد كه سوددهي آنها قطعي است در حالي كه خود ايرانيان بعلت تخصّص و تجارت كافي در رشتههاي نفت و گاز بخوبي از عهده بسياري از عمليات مذكور بر ميآيند بشرط اين كه اعتبار و اعتماد و شخصيت به آنان داده شود و لذا بهانه وارد كردن سرمايه و تكنولوژي خارجي در بسياري از موارد صحيح نيست. و... 6- نگارنده در ايجاد وضع موجود, دولت و به خصوص نظام اقتصادي كشور، اقتصاد دانان، مشاوران و حسابداران را بي اثر نميداند زيرا مثلاً: الف: گاهي ميبينيم و ميشنويم كه يك اقتصاد دان يا حسابدار در سخنراني يا مصاحبه يا مقالهاي ميگويد يا مينويسد «مطابق آ مار در حدود چندين مليارد...!» و اين آقايان گويا نميدانند كه در زبان آمار و اقتصاد و حساب تا چند رقم اعشاري هم داراي اهميّت است و لذا گفتن «مطابق آ مار در حدود» - و اضافه كنند «چندين مليارد» وا قعاً شگفت ا نگيز است و لذا بايد گفت مفهوم اصلاحات اقتصادي بايد در درجه اوّل براي اقتصاد دانان تعريف شود. ز يرا از كوزه همان بدون تراود كه در او است - وقتي اقتصاددان يا حسابدار يك چنين مفاهيمي را بكار ميبرد معلوم است كه در همين حدود هم تخصّص و مديريت و تعهّد دارد! ب - مشاوران و متخصّصان غالباً متكّي بر منابع و تجارب و نظرات و فرضيههاي خارجي هستند و لذا نظرات را همراه با يك فهرست طولاني از مآخذ مذكور عرضه ميدارند و كمتر جرأت و جسارت ارايه پيشنهادهاي نا شي از ابتكار و نظرات و تحقيقات خود را دارند و اينقبيل نظرات مشورتي نيز چون از منابع غير وابسته بدين به دست آمده است غالباً در عمل با مقاومت عقايد ديني برخورد پيدا ميكنند و اثر بخشي آنها منتفي يا كند ميشود. 7- همين قبيل خصوصيتها در كنش بسياري از دينمداران كه امروز ستون مهم نظام هستند ملاحظه ميشود كه غالباً در استنباطهاي خود متكي بر دست آوردهاي پيشينيان هستند و در نظر نميگيرند كه اگر پيشينيان شناخت كاملي از رهنمودهاي اساسي ديني داشتند كه كار دنياي اسلام در مقابل نظامهاي ديگر به اين مرحلهاي كه هست نميكشيد بنحويكه امروز هر يك از آنها براي ما تهديدي باشند يا دين را زير سؤال ببرند و از موضعي مقتدرانه و طلبكارانه با ما برخورد كنند!
خلاصهگيري چون جامعه ايران يك جامعه اسلامي است، اصلاحات، و به خصوص اصلاحات اقتصادي فقط در چهارچوب دين مفهوم پيدا ميكند و قلمرو آن جغرافياي ايران است كه انباشته از منابع و امكانات عظيم خدادادي و نيروي انساني با استعدادهاي گوناگون و قابل پرورش و كارايي است. عليرغم منابع و امكانات وسيع طبيعي و انساني فقر و تورمّ و بيكاري و كم كاري و بي اعتمادي و فساد اداري و اختلاف نظر و نارضايتي و نا امني و فرار استعدادها و نخبگان رواج يافته و در حال گسترش است. فعلاً در ايران دو جريان اصلاح طلب، دانشگاهي متمايل به نظام مدني غرب و حوزوي مدافع معتقدات سنتي فعال است كه اهتمام گروه اول مصروف كاربري دست آوردهاي علمي / صنعتي نوع غربي است و گروه دوم معتقد به ارزشي و كارا بودن يافتههاي پيشينيان و ضد ارزشي بودن ماديّات است و هر چند نظر امام خميني رحمت الله عليه وحدت حوزه و دانشگاه بود و مقدماتي نيز فراهم آمد، امّا هماهنگي و همفكري و همكاري بين اين دو قشر فرهنگساز و موثر در اصلاحات و توسعه مدنيّت تا كنون بوجود نيامده است و براي آينده هم بعيد بنظر ميرسد مگر اين كه هر دو گروه در شيوه انديشه و تحقيقات و كاركرد خود تجديد نظر نمايند. گروه دانشگاهي فرهنگ غالب را كه با نام اسلام مسلط است و شيوه عمل مسلمانان را كه بيشتر از تلاش در راه كسب دانش و فن و بكارگيري آنها در اصلاح معيشت خويش و اقتصاد جامعه و پيشبرد مدنيّت و پيدا كردن حقيقت بيشتر به حفظ ظواهر دين و اهتمام به ذكر و دعا و تزاهد بيمورد ميپردازند - ملاك قضاوت قرار داده و آنرا دين ميپندارند و چون تمام كشورهاي بظاهر اسلامي و جريان تاريخي را بر همين منوال ميبينند نظر بر نارسايي دين در امور كشور داري و مدنيّت پويا ميدهند و گروه حوزوي بعلّت بي توجّهي به رهنمودهاي قرآن كريم مبني بر لزوم تركيب كردن و تلفيق آيات آسماني بر آيات آفاق و انفس و استقرار دين بر مبناي فطرت و نواميس آفرينش و ايجاد نظامهاي ديني مقتدر و اهميت اقتصاد و ثروت و علوم و فنون در محوري كردن اسلام، رواج فساد و بي بند باري و سياست بازيهاي موذيانه و سلطه جويي و استعمار گري و تماميّت خواهي غرب را ناشي از ماديّات و صنعتي شدن ميشمارند و به طرد و تقبيح ماديات و ترويج زهد گرايي و اذكار و ادعيه و بيرغبتي نسبت به ماديات ميپردازند در حاليكه يك اقتصاد قوي براي يك حكومت اسلامي حقيقي در درجه اوّل اهميت قرار دارد و تا مردم فعاّ ل و كوشا و ثروتمند نباشد شرايط لازم براي حكومت اسلامي بوجود نميآيد. - آن معاويهها هستند كه شمشيرها را در راه باطل بكار ميبرند، چرا بايد با بودن شمشير در دست علي مخالفت كرد؟ حكومت اسلامي بجاي پرداختن به امور بالاسري و سياستگزاريها و برنامه ريزيهاي كلان، غرق در امور اجرايي و مبدلّ به يك كارفرماي غول آسا و مالك عمده اراضي و معادن و منابع و كارخانهها و مراكز توليدي شده و تعهد را جانشين تخصّص نموده و بعلت ناتواني از جذب مديّريتهاي مجّرب و مغزها و نخبگان و استعدادها و اهليّتها باعث پايين بودن راندمان و بالا رفتن هزينه توليدات و محروميّت مردم از دسترسي به امور و حقوق خويش و نارضايتي همگاني شده است و اكنون نيز كه تا حدودي به اين اشتباه پي برده است با قيد و بندهاي قانوني و بوروكراسي و ترس از سوء جريانات ناشي از واگذاري امور مردم بخود آنان مواجه است و زمينه نيز بگونهاي است كه جرئت و جسارت و شجاعت دست زدن به امور خطير و اصلاحي مؤثر، ممتنع ميباشد. زمينههاي مذكور سبب شده است تا به شخصّيت و شرافت و حقوق انساني و نظام اجتماعي آسيب برسد و يك فقر همه جانبه مادّي و معنوي بر افراد و تشكيلات حاكم گردد. در اصل مقاله موارد مذكور و راه حلهاي اصلاحي با تفصيل نسبي بيان شده است.
|