معيارهاي ديني انديشه ساز و دانش آفرين
گفتيم که قرآن کريم (به جز در موارد معدود و بسيار مهمّ) به امور علميبه گونهي متداول نميپردازد چون توسعه علوم انساني مربوط و متناسب با شکوفائي استعدادها و خلاقيتهاي خدادادي انسانها ميباشد که در اين مقال توسعه ناميده شده است – هر چند اگر ما نتوانيم رهنمودهاي اسلامي را به درستي بيان کنيم روشن خواهد شد که هر گونه علوم انساني نيز ناشي از انديشههاي اسلامي ميباشد – آنچنان که سابقاً نيز بيان کرديم که تمام قوانين مفيد نظامات اجتماعات غير ديني هم اصولاً بر اساس رهنمودهاي آسماني تدوين و تنظيم و تقنين شدهاند و تعاليم آسماني به تدريج انسانها را دانشمند کرده است. مطابق تعاليم قرآن کريم که انديشه ساز و دانش آفرين است. خداوند مشاعر و احساسات و استعدادهاي ادراک و انديشه و حافظه و تجربه و تدبّر و تعقل را در نهاد انسان تعبيه مينمايد و ابزارهاي به کارگيري نتايج حاصل از اينها را در اختيار قرار ميدهد و او را نيازمند تحرّک و تکاپو ميآفريند و عرصه طبيعت را جولانگاه معيشتي او قرار ميدهد و احساس چشيدن لذّت موفقيتهاي مربوط به رفع نيازمنديهاي روز مرّه را به او ميبخشد و او را در مسير کمال قرار ميدهد و راهنمائيها و راهنماياني هم به سوي او گسيل ميدارد و او را در عرصه هستي نسبتاً مختار و آزاد مي گذارد و در عين حال معارض و اضداد و موانع و سدهايي در برابر او قرار مي دهد تا برخورد و تعارض به وجود آيد و مانع رخوت و خمودگي گردد: «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ »1 پيکار بر شما واجب شده است در حالي که از آن ناخشنود ميباشيد – چه بسا اينکه چيزي را ناخوشايند ميپنداريد در حالي که خير شما در آن است. قران کريم که اساسنامه دين اسلام است به تعليم علوم و بحث در جزئيات و فرمولهاي آنها نميپردازد بلکه به طور مطلق از انسانها ميخواهد که دانشمندان و عامل به دانش باشند تا تکامل و توسعه يافته شوند و به گونهاي ابهام آميز که نتوان آن را قطع و مسلّم دانست دانشمندان را متصّف به صفات خدايي معرفي ميکند: «وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ..2.- لكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ...»3 خداوندا براي برانگيختن قدرت انديشه و تعقّل و تدبّر و دانش اندوزي مسلملانان و عامّه مردم در قرآن کريم به افشاي بعضي اسرار هستي و کيفيت خلقت و ادامه موجوديت آسمانها و زمين پرداخته است و رؤس بعضي از علوم را هم به طور کلّي بيان فرموده است و اگر هم به علم خاصّي اشاره فرموده است از آن جهت بوده است که در جهان علم کلّيت داشته است مانند اينکه فرموده است: «وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ»1 همه مؤمنان نميتوانند (از محل خود به دنبال يک موضوع) بيرون وند پس چرا از هر جامعهاي از آنان تعدادي به دنبال کسب «دانش دين» بيرون نميروند (تا علوم دين را بياموزند) و آنگاه که بازگشتند مردم خود را هشدار دهند باشد که متنبه گردند (از خواب بيدار شوند). متأسفانه عمق اين رهنمود آسماني هم مانند بسياري موارد ديگر مورد توجه قرار نگرفته است و اين کم توّجهي به عموميت مفهوم آيه نيز يکي از عوامل است که باعث جدا شدن دين و انديشه ديني از علوم انساني شده است. بعضي پنداشتهاند که تفقّه در دين کسب همين علوم سنتي است که به فقه اسلامي معروف شده است و اين در حالي است که دين در حقيقت مجموعه نظام حکومتي, اجتماعي, جهاني اسلام است. در يک نظام حکومتي در مقياس جهاني (به خصوص اينکه بايد در موقعيت مرکزيت و محوريت و برترين هم باشد) تمام آن چيزهايي که براي يک مدنيّت بسيار بعدي و مترقّي لازم است براي يک نظام ديني در بالاترين درجهي اهميّت ضروري ميباشد. براي مثال: نگارنده از جهاد صرف نظر ميکند چون ممکن است بعضي ازمکاتب اسلام, آنچنانکه مذهب شيعه اهميّت ميدهد,جهاد را مهم نشمارند امّا دفاع و قصاص را تمام مذاهب اسلامي قبول دارند – حال اگر يک حکومت اسلامي يعني «دين» مورد تهديد موشکي قرار گيرد. آيا دانش ساخت و کاربري موشک ضروري دين ميشود يا نميشود؟ همينگونه است ضرورت تمام علوم و صنايع نظامي و غير نظامي براي يک نظام ديني. بنابراين اينکه خداوند به طور کلي به تفقّه در دين اشاره فرموده است نظر به تمام علوم و فنون و صنايع و تدبيرات و سياسات و... دارد که براي ايجاد و توسعهي مداوم يک نظام اسلامي (دين) متناسب با شرايط و مقتضيّات زمان ضروري ميباشد و بر تمام علوم انساني نيز اشتمال دارد و چون چنين است همه کس تصديق خواهد کرد که انديشه اسلامي حقيقي بايد پيوسته براي توسعه انساني با علوم انساني در تعامل باشد و اگر نباشد آن انديشه يک انديشهي اسلامي ناب نخواهد بود. قريباً اشاره کرديم که يک نظام اسلامي بايد در جهان پيوسته در موقعيت مرکزيت و محوريت و برترين باشد تا متناسب با معيار و مقياسي باشد که خداوند مشخّص فرموده است: «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدا»1 و بدينگونه ما شما را امّتي «وسط» قرار داديم تا براي ساير مردم الگو و نمونه و شاهد و ناظر باشيد آنچنانکه پيامبر براي شما اسوه و شاهد ميباشد. چون در آيه خداوند امّت اسلام را «وسط» خواسته و در مقابل «ناس» قرار داده است و در آيه ماقبل به مشرق و مغرب اشاره فرموده است (وما نميتوانيم در اين محدوده به بيان دلايل کافي و جزئيات امر بپردازيم) هيچگونه شکي نيست که منظور از ناس کليه مردم جهان و منظور از کلمهي «وسط» تمام معاني و مفاهيم اين کلمه ميباشد. از جملهي معاني وسط ميانه, معدّل, منصّف, اسوه, نمونه, مرکز دايره,محوّر در چرخ, و... ميباشد. در اين صورت مسلّم ميگردد که يک نظام اسلامي در صورتي که ميان جهانيان در موقعيت ممتاز و مرکزيت و محّوريت باشد و از هر لحاظ الگو و نمونه شناخته شود يک دين قابل قبول خداوند خواهد بود و در مقياس جهاني توسعه يافته تلقّي ميگردد. علاوه بر آنچه فوقاً و براي نمونه بيان کرديم آيات بسيار ديگري هم هست که معيارها و مقياسها و اصول نظام اسلام را مشخّص مينمايد که مجال پرداختن به آنها را نداريم. وقتي سخن از تعامل به ميان ميآيد چنين به ذهن متبادر ميشود که قبلاً روي هدف که در اين بحث توسعهي انساني است بين عاملان که دانشمندان علوم تجربي هستند با دانشمندان و انديشمندان ديني (در مفهوم مصطلح آن) توافق صورت گرفته است در حالي که تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد تاکنون بين اين دو گروه چنين توافق و تجانس ايده ئولوژيکي به وجود نيامده است مگر اينکه علوم انساني را به دو بخش نظري و تجربي, عملي تقسيم نمائيم و فقط علوم نظري را علوم انساني بشماريم تا اختلاف کمتر شود که اگر چنين هم بکنيم جايي که علوم تجربي, عملي در کار نباشد توسعه انساني محقق نخواهد شد. امّا در هر صورت اگر هر يک از دو گروه دانشمندان و انديشمندان مورد نظر دانش و بينش و کار طرف ديگر را مردود بشمارند چگونه بين آنها تعامل برقرار خواهد شد؟ ما بدبين نيستيم که برقراري تعامل را غير ممکن بدانيم امّا يقيناً بدون اشکال نخواهد بود آنچنانکه تا حدودي بر اساس همين نظر ايجاد تعامل وحدت حوزه و دانشگاه تصويب گرديده و به مرحلهي اجرا گذاشته شده است – امّا به کندي پيش ميرود زيرا هر دو گروه از نفوذ کلمه و قدرت کافي و قدرت کاري يکسان برخوردار نيستند زيرا هيج يک از اين دو نهاد علمي بالا سري تا کنون حسن نيت خودرا نسبت به ديگري به اثبات نرسانيده است و ما در انتظار چنين واقعهاي هستيم به اين اميد که براي ساير مجتمعات اسلامي جهان نيز الگو و نمونه شود. اثبات حسن نيتي که ميتواند اميد بخش باشد از انديشه نابي نشأت ميگيرد که سرچشمهي آن حقيقت باشد.
کيفيت انديشه ناب براي دانشمندان علوم انساني انديشه ناب آن است که با هر موضوعي مواجه ميشوند عِلماني برخورد کنند هر چند در حيطه حوزه تخصّصي خود آنان نباشد. عِلماني برخورد کردن اين است که اگر في المثل با موضوع مخصوصاً مهميمانند دين برخورد کردند, رها و آزاد از قيود فرهنگي فضاي عملياتي خود, و بي توجّه به نواقص فرهنگ ديني اجتماع, اصل دين را مورد تحقيق علميقرار دهند و آنگاه که به نتيجهي تحقيقات رسيدند به اظهار نظر بپردازند و هرگاه نتوانند چنين کنند نسنجيده دين را مردود نپندارند بلکه بگويند: چون تحقيق در دين خارج از حوزهي تخصصي ما ميباشد نميتوانيم به عنوان يک دانشمند در مورد آن نظري علماني ابراز داريم. براي انديشمندان اسلامي نيز انديشه ناب اين است که ضرورت علوم انساني و عوامل طبيعي,مدني را در ايجاد يک نظام ديني پايدار مترّقي و متناسب بلکه پيشروتر و برتر از مقتضيّات و شرايط مدني جهاني باز شناسد و ارج گذارند. و علوم ديني را از محدوده نظراتي موجود آزاد نمايند و به علوم انساني, تجربي تيز تعميم دهند: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ»1 پس همّت استوار بدار براي برقراري يک دين راستيني که (هماهنگ و متناسب با مقتضيّات فطري باشد که خداوند عامّه مردم را با آن فطرت آفريده است, تغييري براي آفريدگان خداوند مجاز نيست دين پايدار چنين است (که مطابق فطرت عامّه مردم و نظام آفرينش باشد) و ليکن اکثر مردم نميدانند. خداوند بندگان خود را از مادّه و معني يعني جسم و جان آفريده است که هر يک نيازمنديها و مقتضيّات مربوط به خود را دارند و در يک نظام ديني بايد به يکسان مراعات شوند. در يک نظام ديني پايدار بخش مادّيات را علوم انساني هدايت و تيمار مينمايد و بخش معنويّات را علوم عبادي سرپرستي و هدايت ميکند و چون يکي از پايههاي دين اعتدال و ميانه روي است به هر دو بخش مذکور نيز بايد به يکسان اهميّت داده شود وگرنه در نظام فطرت تغيير ايجاد مي شود و تغيير نيز باعث ناپايداري نظام دين ميشود. در انديشه ناب عوامل غير طبيعي مددکار دانشمندان علوم انساني ميشوند و عوامل طبيعي در برابر دانشمندان علوم عبادي پيشاني اطاعت برخاک ميگذارند و همه متفقاً به تقويت نظام اسلامي ميپردازند و آن را مرکز و محور و الگوي نظامات ديگر قرار ميدهند. از مجموعه تعاريف مذکور و با عنايت به صريح آيات قرآن کريم شاخص و مفهوم توسعه انساني را از نظر انديشه اسلامي ناب چنين تعريف ميکنيم: - انسان توسعه يافته آن است که به درجه آدميت برسد به گونهاي که مخدوم و مسجود فرشتگان و خليفه خداوند بر روي زمين گردد. چنين انساني به آن درجه از دانش و بينش ميرسد که حقايق و اسرار اشياء طبيعت را آنچنانکه هستند دقيقاً ادراک ميکند و آنها را در حيطه سلطنت و خدمت کاربردي خويش در ميآورد و ماوراء الطبيعه را ميشناسد و با آن رابطه برقرار ميکند و براي ارتقاء و رفعت خويش از آن مدد ميگيرد. (امّا انديشه ناشي از يک «دين فرهنگي» در اين مورد ضعفهايي دارد) و نيز با توّجه به تعاريف ده گانهاي که در مقدّمه خلاصتاً از يک انسان توسعه يافته بيان داشتيم ميتوانيم تعريف مفهوم توسعهي انساني را از نظر علوم تجربي اين گونه خلاصه کنيم: «توسعه انساني آن است که تمام امور انساني عِلماني شود و در بهره گيري از طبيعت به کار گرفته شود». در چنين جامعهاي انساني نهايتاً تمام ويژگيها و خصوصيّات و اسرار اشياء طبيعت باز شناخته ميشود و در خدمت انسانها به کار گرفته ميشود امّا به شرحي که در صفحه 2 همين مقال بيان کرديم توسعه نهايتاً به بن بست ميرسد و در چنين صورتي يا انسان بايد گسترهي توسيعي خود را منهدم نمايد و يا بُعد رفعت را برآن بيفزايد و طبيعت را با ماوراء الطبيعه پيوند زند و توسعه يافتگي را استمرار بخشد. از اين دو تعريف که بيان داشتيم تفاوت انديشه اسلامي با علوم انساني مشخّص ميگردد:- انديشه ديني کمتر امّا علوم انساني بيشتر ولي هر دو متفقاً توسعه را در کشف کليه اسرار طبيعت و استخدام تمام عوامل طبيعي ميدانند امّا جريان توسعه طلبي علوم انساني بُعد رفيع ماوراء الطبيعه را باور ندارد در حالي که انديشه اسلامي آن را باور دارد و ميکوشد تا در امور توسيعي خود از آن مدد بگيرد ولي در عين حال به علّت نداشتن آگاهي علمياز بعضي حقايق ديني اهميّت عوامل طبيعي را در توسعهي ديني به درستي باور ندارد و ارج نميگذارد! پس در شرايط موجود انديشه اسلامي طبيعت را, و علوم انساني ماوراء طبيعت را به درستي باور ندارد و ارج نميگذارد و لذا توسعهي انساني به گونهاي ناقص در جريان گسترش لنگ لنگان است و با اين شرايط انسان هيچ گاه به توسعهي حقيقي نخواهند رسيد مگر اينکه: 1- علوم انساني ماوراء طبيعت را باور کند و آن را در تحقيقات کاربردي خود دخالت دهد. 2- انديشه اسلامي ارزش عوامل طبيعي را باز شناسد و آن را در تقويت نظام مدني اسلام به کار بگيرد. در چنين صورتي تعامل علوم انساني و انديشه اسلامي در تفسير مفهوم و شاخص توسعهي انساني مؤثر و کار ساز خواهد بود زيرا هر دو گروه به حقيقت آگاه شدهاند.
|