SHAMAMEH.ORG

تعديل‌ نرخ‌ توّرم‌ و نرخ‌ واقعي‌ سود بانكي‌، عمليات‌ بانكي‌ بدون‌ ربا
نگارنده‌ كه‌ گاهي‌ فرصت‌ يافته‌ است‌ تا در بعضي‌ گردهمايي¬ها شركت‌ نمايد اغلب‌ شاهد بوده‌ است‌ كه‌ محقّقان‌ و پژوهشگران‌ اكثراً عمده همّت‌ خود را مصروف‌ جمع‌ آوري‌ و ارائه‌ نظرات‌ ديگران‌، و بخصوص‌، نظرات‌ محقّقان‌ و كارشناسان‌ خارجي‌ مي‌نمايند و آن‌ چنان‌ در اين‌ روّيه‌ افراط‌ مي‌كنند كه‌ به‌ سختي‌ مي‌توان‌ دريافت‌ كه‌ نظر خود آنان‌ نسبت‌ به‌ موضوع‌ مورد بحث‌ چه‌ مي‌باشد - و چنان‌ در مراجع‌ استنادي‌ غرق‌ مي‌شوند كه‌ خود را فراموش‌ مي‌كنند !
رويّه‌ مذكور منحصر به‌ يك‌ طبقه خاص‌ هم‌ نيست‌ بلكه‌ در تمام‌ موضوعات‌ فرهنگي‌، فلسفي‌، سياسي‌/ ديني‌ و هرگونه‌ موضوع‌ علمي‌ / تحقيقاتي‌ ديگر نيز همين‌ رويّه‌ دنبال‌ مي‌گردد و معمولاً سعي‌ مي‌شود تا حداكثر ثقيل‌ترين‌ واژه‌ها و پيچيده‌ترين‌ اصطلاحات‌ علمي‌ را در مقالات‌ خود به‌ كار برند - و كساني‌ كه‌ يافته‌ها و نظرات‌ خود را با سادگي‌ و رواني‌ بيان‌ مي‌كنند در اقلّيت‌ مي‌باشند.
به‌ نظر مي‌رسد كه‌ غرض‌ از فراخوانيها و تشكيل‌ كنفرانس¬ها اين‌ است‌ كه‌ محقّقان‌ و انديشمندان‌ قبلاً هر چه‌ مي‌توانند تحقيق‌ و تدبير كنند و آن‌ گاه‌ كه‌ به‌ نظر مشخصّي‌ رسيدند، و يافته‌هاي‌ پيشين‌ خود را بخوبي‌ بپرورانند، نتيجه‌ را براي‌ طرح‌ در گردهمآييها ارايه‌ نمايند تا ضمن‌ اينكه‌ ديگران‌ هم‌ آگاه‌ مي‌شوند، در آن‌ مجمع‌ مورد نقد و بررسي‌ قرار گيرد و پس‌ از رفع‌ ابهامات‌، مجموعه‌ آن‌ نظرات‌ و پيشنهادها به‌ پژوهشگران‌ رده بالاتر ارايه‌ شود و عصاره‌ آنها به‌ مراجع‌ قانونگزاري‌، تصميم‌گيري‌ و يا اجرايي‌ احاله‌ گردد.
بنابراين‌ محقّق‌ و انديشمند كسي‌ است‌ كه‌ نتيجه تحقيقات‌ و انديشيدن‌هاي‌ خود را ارايه‌ نمايد نه‌ اينكه‌ ناقل‌ تحقيقات‌ و افكار و نظرات‌ ديگران‌ باشد كه‌ اگر چنين‌ باشد مونتاژ كاري‌ است‌ كه‌ مصرف‌ توليدات‌ ديگران‌ را تبليغ‌ مي‌نمايد !
پس‌ اگر تا كنون‌ روي‌ هم‌ سوار كردن‌ قطعات‌ و آلاتي‌ كه‌ ديگران‌ طراّحي‌ و ساخته‌اند ما را داراي‌ يك‌ فّن‌ و صنعت‌ خاص‌ ملّي‌ كرده‌ است‌ مونتاژ كاري‌ نظرات‌ ديگران‌ هم‌ ما را داراي‌ يك‌ سياست‌ و نظام‌ اقتصادي‌ / پولي‌ ملّي‌ خواهد كرد و يا در ساير امور نظام‌ خود مستقّل‌ و خلاّق‌ خواهيم‌ شد !
به‌ نظر نگارنده‌ دو چيز امور ما را منظّم‌ و پويا و مترقي‌ خواهد كرد :
1- خود شناسي‌
2- خدا شناسي‌
و اين‌ هر دو نيز بر يكديگر تغذيه‌ متقابل‌ دارند يعني‌ خودشناسي‌ مكمّل‌ خداشناسي‌ و خداشناسي‌ مكمّل‌ خودشناسي‌ مي‌باشد و ضعف‌ و قوّت‌ هر يك‌ از امور ما، و كّل‌ نظام‌ مدني‌ ما، متناسب‌ است‌ با چگونگي‌ رابطه ما با دو مورد مذكور.
ما تقريباً يك‌ پنجم‌ قاره اروپا، يك‌ دوّم‌ شبه‌ قاره هند، چهار برابر ژاپن‌، سرزميني‌ داريم‌ كه‌ انباشته‌ از معادن‌ و منابع‌ طبيعي‌ است‌ و بيش‌ از سي‌ ميليون‌ نيروي‌ متفّكر و كارا، و يك‌ سابقه تمدّن‌ سازي‌ كهن‌ و يك‌ كتاب‌ آسماني‌ هدايتگر داريم‌. پس‌ چرا اقتصاد ما بيمار است‌ ؟
پس‌ چرا پول‌ ما در 25 سال‌ گذشته‌ در حدود 200 برابر ارزش‌ خودرا از دست‌ داده‌ است‌؟ (نيمي‌ از تضعيف‌ قدرت‌ پول‌ ما ناشي‌ از توّرم‌ داخلي‌ و نيم‌ ديگر ناشي‌ از توّرم‌ جهاني‌ مي‌باشد).
عمري‌ بر «نا خود آگاهان‌» خورشيد مي‌تابد، امّا نه‌ از حرارت‌ آن‌ گرم‌ مي‌شوند و نه‌ در روشنايي‌ آن راه‌ خود را مي‌يابند. در حالي‌ كه‌ «خود آگاهي‌» از دورادور، در شب‌ تاري‌ سوسوي‌ شعله‌اي‌ را بر شاخه درختي‌ در فراسوي‌ دشتي‌ مي‌بيند و بسوي‌ آن‌ مي‌شتابد تا مگر اخگري‌ از آن‌ بر گيرد و باز گردد تا آتشي‌ براي‌ همراهان‌ فراهم‌ آورد و آنان‌ را گرم‌ كند.1
در نور آن‌ شعله‌، خويشتن‌ خويش‌ و توانمنديهاي‌ خويش‌ را مي‌شناسد و كمر همّت‌ مي‌بندد تا برود و با فرعونيان‌ پنجه در افكند و قومي‌ را از بردگي‌ برهاند و به‌ سرزمين‌ موعود رهنمون‌ گردد.2
در وجود او انقلابي‌ رخ‌ مي‌دهد كه‌ خدا را مي‌شناسد و براي‌ رعايت‌ آن‌ سرزمين‌ پاك‌ كه‌ نور معرفت‌ در آن‌ متجلّي‌ شده‌ است‌ پاي‌ از «پاپوشها» به‌ در مي‌آورد و آنها را بدور مي‌افكند و خداوند هم‌ خويشتن‌ او را و توانمنديهاي‌ او را به‌ خود او مي‌شناساند: «وَ ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى»1؟: اي‌ موسي‌، اين‌ چيست‌ كه‌ در دست‌ راست‌ داري‌؟ - پروردگارا: اين‌ عصاي‌ من‌ است‌ كه‌ بر آن‌ تكيه‌ مي‌زنم‌ و با آن‌ براي‌ چراي‌ گوسفندانم‌ برگ‌ درختان‌ را فرو مي‌تكانم‌ و براي‌ رفع‌ نيازمنديهاي‌ ديگر نيز آن‌ را به‌ كار مي‌گيرم‌: «هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها2»:
- اي‌ موسي‌، آن‌ را فرو افكن‌ (آنچه‌ در اختيار داري‌ از قيد و بند آزاد كن‌) و موسي‌ عصا را رها كرد، پس‌ آنگاه‌ ماري‌ شد و به‌ شتاب‌ در آمد (قيد و بندها كه‌ از نيروها و توانمنديها برداشته‌ شد حركت‌ و نهضت‌ آغاز گرديد آنچنان‌ كه‌ موسي‌ به‌ هراس‌ افتاد) - نترس‌ من‌ كسي‌ هستم‌ كه‌ آناني‌ كه‌ رسالت‌ مرا برعهده‌ مي‌گيرند از چيزي‌ هراس‌ ندارند.
- نترس‌ و آن‌ را بگير تا برايت‌ به‌ حالت‌ اوّل‌ برگردانيمش‌ (اكنون‌ كه‌ از كارايي‌ معجزه‌ آساي‌ آن‌ آگاه‌ شدي‌ مهار كنترل‌ آن‌ را به دست‌ بگير تا بتواني‌ با شناختي‌ كه‌ از توانمندي‌ آن‌ پيدا كردي‌ در آينده‌ هر جا كه‌ لازم‌ آمد آن‌ را به‌ كار ببري‌)-(اي‌ موسي‌) دستت‌ را در گريبان‌ خود ببر و براي‌ بينندگان‌ «روشني‌ بيرون‌ آور» «وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى جَناحِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرى3» : توانمنديهاي‌ فطري‌ و بيروني‌ را با تواناييهاي‌ دروني‌ / معنوي‌ (قدرت‌ انديشه‌ و تعقل‌ و متكّي‌ به‌ هدايتهاي‌ خداوندي‌ را) به‌ هم‌ پيوند بزن‌ و در هم‌ بياميز و نور بيافرين‌: تَخْرُجْ بَيْضاءَ4.
-(اي‌ موسي‌ آنچه‌ مي‌فرماييم‌ بكن‌) تا به‌ تو بخشي‌ از آيات‌ عظيم‌ خود را نشان‌ دهيم‌: «لِنُرِيَكَ مِنْ آياتِنَا الْكُبْرى»5 (تا بداني‌ چه‌ نيروهاي‌ شگرفي‌ در وجود خودت‌ و حيطه‌ زندگيت‌ وجود دارد كه‌ از آنها بي‌ خبر بوده‌اي‌ و چه‌ كارهاي‌ معجزه‌ آسايي‌ از تو بروز خواهد كرد).
بدين‌ ترتيب‌ موسي‌ در سرزمين‌ مقدس‌ دو چيز را شناخت‌:
1- خداوند را - دانست‌ كه‌ خداوند در همين‌ درختها و نباتات‌ و در و دشت‌ سرزمينهاي‌ پيرامون‌ خوداو تجّلي‌ دارد و با وجود خودش‌ ادراك‌ مي‌شود.
2- توانمندي‌هاي‌ بيروني‌ و دروني‌ خود را - از قدرتهاي‌ مادّي‌ و معنوي‌ خود آگاه‌ شد و دانست‌ كه‌ معجزه‌ از همين‌ها به‌ ظهور مي‌رسد.
و دو چيز از خداي‌ خود طلب‌ كرد :
1- سينه‌اش‌ را گشاد و زبان‌و گفتارش‌ را روان‌ و گوياتر نمايد - يعني‌ توانمنديهاي‌ فطري‌ و خدادادي‌ خود او را تقويت‌ نمايد.
2- برادرش‌ را به‌ ياري‌ او بر گمارد - بين‌ او و اهل‌ او همياري‌ ايجاد شود: «وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي- هارُونَ أَخِي» 1
پس‌ آنچنان‌ نيست‌ كه‌ خداوند به‌ دور از دسترس‌ در ماوراي‌ آسمانها درعرش‌ و بر تختي‌ استقرار داشته‌ باشد و معجزه‌ هم‌ آنگونه‌ نيست‌ كه‌ حوادثي‌ خارق‌ العاده‌ بوسيله فرشتگان‌ و موجوداتي‌ از عالم‌ مجّردات‌ به‌ وقوع‌ بپيوندد.
همه‌ جا عرش‌ خدا و مقّر فرمانروايي‌ اوست‌ كه‌ نزديكترينش‌ قلب‌ خود انسان‌ است‌ و همه‌ چيز منبع‌ و نيز وسيله‌ صدور معجزه‌ است‌ كه‌ عظيم‌ ترينش‌ و در دسترس‌ترين‌ آنها فطرت‌ و نهاد خود آدميان‌ است‌.
چيزي‌ كه‌ هست‌ بايد توانمندي‌ها را ارزش‌ شناخت‌ و در همه‌ امور مهّم‌ بكار گرفت‌.
موسي‌ ارزش‌ واقعي‌ عصاي‌ خود را شناخت‌ و تصميم‌ گرفت‌ تا به‌ جاي‌ نواختن‌ آن‌ بر شاخ‌ و برگ‌ درختان‌ در گوسفند چراني‌، آن‌ را بر بنياد كاخ‌ فرعون‌ بكوبد و به‌ جاي‌ اينكه‌ خود بر آن‌ تكيه‌ كند آن‌ را تكيه‌ گاه‌ ستم‌ ديدگان‌ قرار دهد.
آن‌ گاه‌ كه‌ توانمنديهاي‌ طبيعي‌ /سرزميني‌ با توانمنديهاي‌ فطري‌ / خردمندي‌ به‌ هم‌ پيوند زده‌ شد:«وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى جَناحِكَ»، معجزه‌ها آفريده‌ مي‌شود و فضاها روشن‌ مي¬گردد تَخْرُجْ بَيْضاءَ.
چنين‌ شد كه‌ موسي‌ با همان‌ عصاي‌ چوپاني‌ خود كاخ‌ فرعون‌ زمان‌ را به‌ لرزه‌ در آورد: «فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبِينٌ»1.
چنين‌ شد كه‌ موسي‌ با همان‌ عصاي‌ خود فتنه‌هاي‌ جادوگران‌ را فرو نشانيد: «تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ».2
چنين‌ شد كه‌ موسي‌ با همان‌ عصاي‌ خود دريا را شكافت‌ و ملت‌ خود را از ستم‌ استبداد رهانيد و قدرت‌ استبداد را به‌ قعر دريا فرو برد: «أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ.....» 3
چنين‌ شد كه‌ موسي‌ با همان‌ عصاي‌ خود بر صخره‌ها مي‌كوبيد و نهرها جاري‌ مي‌كرد:« أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ....» 4
دو نفر با يك‌ عصا و تكيه‌ بر خداي‌ خود و تواناييهاي‌ خود رفتند و ملّتي‌ را از اسارت‌ رهانيدند و كاخ‌ استبدادي‌ را منهدم‌ و قدرت‌ قهّاري‌ را كه‌ دعوي‌ خدائي‌ مي‌كرد به‌ قعر دريا فرستادند، امّا، ششصد هزار نفري‌ كه‌ با هدايت‌ آن‌ دو از دريا گذشتند، آن‌ گاه‌ كه‌ خداوند را به‌ درستي‌ نشناختند و خويشتن‌ خويش‌ را فراموش‌ كردند و خواستند تا فرهنگ‌ و عقايد ديگران‌ را تقليد كنند«قالُوا يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ...» آن‌ چنان‌ ضعف‌ و هراسي‌ در آن‌ها به‌ وجود آمد كه‌ وقتي‌ پشت‌ دروازه‌ سرزمين‌ موعود رسيدند و از وجود عمالقه‌ آگاه‌ شدند يك‌ قدم‌ پيشتر نرفتند و گفتند: اي‌ موسي‌، تو و خدايت‌ برويد با اين‌ها بجنگيد ما در اينجا مي‌نشينيم‌ (تا اگر شما پيروز شديد ما هم‌ وارد اين‌ سرزمين‌ مي‌شويم‌ زيرا ساكنان‌ آن‌ مردمي‌ نيرومند و ستمگر هستند و ما را جرأت‌ روبرو شدن‌ با آنها نيست‌: «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا5.....!».
و اين‌ است‌ نتيجه‌ تكيه‌ بر خويشتن‌ و خداي‌ خويشتن‌ و چنين‌ است‌ عاقبت‌ فراموش‌ كردن‌ توانمنديهاي‌ خويش‌ و شيفته‌ فرهنگ‌ ديگران‌ شدن‌ !
با عرض‌ پوزش‌ از تطويل‌ مقدّمه‌ گونه‌ فوق‌، نگارنده‌ از اين‌ جهت‌ به‌ بيان‌ آن‌ پرداخت‌ كه‌ ما از موضوع‌ يك‌ ملّت‌ كهن‌ انقلابي‌ / اسلامي‌ بايد تحقق‌ بخشيدن‌ به‌ هر گونه‌ نظاماتي‌ در متن‌ نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ را بر اساس‌ رهنمودهاي‌ قرآن‌ كريم‌ (البته‌ روح‌ كلام‌ و نه‌ هيأتي‌ كه‌ از آن‌ ساخته‌ شده‌ است‌) و اتكاء بر خويشتن‌ و توانمنديهاي‌ انساني‌ / طبيعي‌ خويش‌ استوار نمائيم‌.
در خلاصه‌ مقاله‌ كه‌ قبلاً ارائه‌ گرديد عوامل‌ توّرم‌ زا به‌ شرح‌ بند الف‌ و مشكلات‌ اجراي‌ قانون‌ عمليات‌ بانكي‌ بدون‌ ربا و رابطه توّرم‌ با بهره‌ بانكي‌ به‌ شرح‌ بند «ب‌» كه‌ ذيلاً براي‌ سهولت‌ مراجعه‌ باز نويسي‌ مي‌شود طبقه‌ بندي‌ گرديد كه‌ در دنبال‌، به‌ ارايه‌ دلايل‌ وراه‌ حّل‌ آنها مي‌پردازيم‌.
الف‌ - عوامل‌ توّرم‌ زا
1- كثرت‌ مواليد پس‌ از به‌ ثمر رسيدن‌ انقلاب‌.
2- جنگ‌ تحميلي‌ 8 ساله‌.
3- فرار مديريتها، مغزها و سرمايه‌ها.
4- پيدايش‌ سازمانهاي‌ موازي‌.
5- مجوّز خود كفايي‌ دادن‌ به‌ شهرداريها و سازمانها و شركتها دولتي‌.
6- تجّمل‌ گرايي‌ در رده‌هاي‌ بالاي‌ مديريتها و اسوه‌هاي‌ فرهنگي‌.
7- دخالت‌ نهادهاي‌ خدماتي‌ و سازمانهاي‌ سياسي‌ در امور بازرگاني‌ و صنعتي‌ و....
8- دادن‌ جايزه‌ و يا سهمي‌ از توليدات‌ و اضافه‌ در آمدها به‌ كار به‌ دستان‌ و توليد كنندگان‌.
9- ملّي‌ بودن‌ بانكها و عدم‌ وجود رقابت‌ در امور بانكداري‌.
ب‌- مشكلات‌ عمليات‌ بانكي‌ بدون‌ ربا و رابطه‌ توّرم‌ با بهره‌ بانكي‌
1- عدم‌ ايمان‌ قلبي‌ مديريتها به‌ ضرورت‌ تصويب‌ اين‌ قانون‌
2- عدم‌ آموزش‌ لازم‌ به‌ كاركنان‌ بانكها براي‌ پذيرش‌ خط‌ مشي‌هاي‌ جديد......
3- نا راضي‌ بودن‌ كاركنان‌ بانكها همانند ساير ادارات‌ به‌ علّت‌ عدم‌ تناسب‌ حقوقها با هزينه‌هاي‌ زندگي‌
4- نا متناسب‌ بودن‌ اصل‌ قانون‌ با فطرت‌ در مقتضيات‌ زمان‌ و روح‌ و مفاهيم‌ حقيقي‌ آيات‌ قرآن‌ كريم‌
5- عدم‌ محاسبه‌ درآمدهاي‌ بانكها از محل‌ سرمايه‌ گزاريها و تأديه‌ نكردن‌ سهم‌ سپرده‌ گزاران‌ مربوط‌ به‌ مشاركت‌ها
6- بي‌ اعتمادي‌ مردم‌ نسبت‌ به‌ صداقت‌ بانكها
7- عدم‌ تعقيب‌ موضوع‌ از طرف‌ قانونگزاران‌ و قوّه‌ مجريّه‌

دلايل‌ و راه‌ حلها:
الف‌ - عوامل‌ توّرم‌ زا :
1- پس‌ از انقلاب‌ با اين‌ تفاهيم‌ كه‌ اسلام‌ هيچگونه‌ ايجاد مانعي‌ را در جريان‌ خلقت‌ مجاز نمي‌داند، و نيز كثرت‌ گويندگان‌ لااله‌الااللّه‌ باعث‌ تقويت‌ صف‌ اسلام‌ در برابر كفر مي‌شود، امر كنترل‌ مواليد متوقف‌ گرديد و زمينه‌اي‌ فراهم‌ آمد تا در ظرف‌ مدّت‌ كوتاهي‌ جمعيّت‌ ايران‌ به‌ دو برابر افزايش‌ يابد.
هر چند زعماي‌ قوم‌، نه‌ از توّجه‌ به‌ رهنمودهاي‌ اساسي‌ دين‌، بلكه‌ به‌ علّت‌ مواجه‌ شدن‌ با مشكلات‌ و مقتضيات‌ زمان‌!، مجدداً برنامه كنترل‌ مواليد را در جريان‌ قرار دادند و از حدّت‌ و شدّت‌ افزايش‌ جمعيت‌ كاسته‌ شده‌ است‌ امّا اولاً آثار سيل‌ آساي‌ آن‌ تا مدتّها باقي‌ است‌ و ثانياً بايد دين‌ مداران‌، بخصوص‌ سياستگزاران‌ نظام‌ اسلامي‌ توّجه‌ فرمايند كه‌ به‌ حكم‌: «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ» - قرآن‌ كريم‌ براي‌ تمام‌ اموري‌ كه‌ تا ابد مردم‌ با آن‌ مواجه‌ مي‌شوند رهنمود دارد و لذا بايد با ديدي‌ جديدتر و علماني‌تر به‌ قرآن‌ كريم‌ بنگرند و آن‌ را بر بعضي احاديث‌ و روايات‌ مقّدم‌ بدارند تا امور دين‌ مرتب‌تر و منظم‌تر گردد.
خداوند نظام‌ خلقت‌ و فطرت‌ را كه‌ نظام‌ دين‌ هم‌ بايد بر همان‌ اساس‌ استوار گردد تا دين‌ پايدار بماند1 بر اساس‌ دوازده‌ اصل‌ قرار داده‌ است‌ كه‌ نگارنده‌ آنها را در كتابي‌ مستقل‌ تدوين‌ و منتشر نموده‌ است‌.
يكي‌ از اصول‌ آفرينش‌ اصل‌ تقدير است‌ :«وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»1 - هيچ‌ چيزي‌ نيست‌ مگر اينكه‌ گنجينه‌هاي‌ آن‌ نزد ما مي‌باشد و آن‌ را نازل‌ نمي‌كنيم‌ (خلق‌ نمي‌كنيم‌) مگر به‌تدريج و به اندازه‌ معلوم‌ (ضروري‌).
اوّلاً انسان‌ هم‌ (بخصوص‌ رهبران‌ ملتها كه‌ به‌ مقام‌ آدميّت‌ رسيده‌اند) خليفه‌ خداوند هستند و بايد نظام‌ خلقت‌ را رعايت‌ كنند و در تمام‌ امور اصل‌ تقدير را تبعيّت‌ و تبليغ‌ نمايند، ثانياً خداوند در قرآن‌ كريم‌ براي‌ هر امري‌ از امور سر فصل‌ و اساس‌ را به‌ روشني‌ مشخّص‌ فرموده‌ است‌ امّا چون‌ دأب‌ و شيوه قرآن‌ كريم‌ اختصار و گنجانيدن‌ مفاهيم‌ بسيار در كلماتي‌ معدود است‌ مسلمانان‌ گمان‌ مي‌كنند كه‌ خداوند بايد كتابهاي‌ قطور براي‌ هر موضوعي‌ نازل‌ مي‌كرد و هر چيزي‌ را با تمام‌ جزئيات‌ كاملاً بيان‌ مي‌كرد تا شايد مورد عنايت‌ !مسلمانان‌ قرار گيرد!
مي‌گويندآيات‌ قرآن‌ ظاهري‌ دارند وباطني‌ وبطن‌ آنها بواطني‌ تابرسد به‌ هفتاد بطن‌ (كه‌ به‌ نظر نگارنده‌ موضوع‌ مهمتر ازاين‌ هاست‌) امافقط‌ به‌ ظاهر اينها بسنده‌ مي‌شود!
آيه‌ نهم‌ ازسوره‌ نساء‌ :«وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ...»ومردم‌ بايدبرحذرباشند ازاينكه‌ در عقب‌ خود فرزنداني‌ ناتوان‌ باقي‌ گذارند (كه‌ در مورد امكانات‌ و يا رفاه‌ آنان‌) هراسان‌ باشند....
درست‌ است‌ كه‌ آيه‌ در ميان‌ آيات‌ مربوط‌ به‌ ارث‌ نازل‌ گرديده‌ است‌ امّا مگر مفهوم‌ آن‌ منحصر است‌ !
قطعي‌ است‌ كه‌ خداوندي‌ كه‌ رزاق‌ است‌ و در جائي‌ ديگر مي‌فرمايد: فرزندان‌ خود را از ترس‌ تنگدستي‌ نكشيد زيرا اين‌ ما هستيم‌ كه‌ خود شما را با فرزندانتان‌ روزي‌ مي‌دهيم‌ آيه مذكور را در انحصار ارث‌ و ميراث‌ نازل‌ نفرموده‌ است‌ و بر طبق‌ اصل‌ تقدير بر كنترل‌ مواليد در شرايطي‌ خاّص‌ هم‌ نظر دارد:
«وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ2...».
باري‌ بنظر نگارنده‌ كنترل‌ مواليد در شرايطي‌ خاص‌ به‌ صورت‌ يك‌ تكليف‌ الهي‌ در مي‌آيد كه‌ متأسفانه‌ اين‌ امر در گذشته‌ مراعات‌ نشد ولي‌ بايد در آينده‌ به‌ عنوان‌ يك‌ تكليف‌ تلقّي‌ شود مگر اينكه‌ افزايش‌ امكانات‌ ضرورت‌ را رفع‌ كند.
اكنون‌ كه‌ در برابر واقعه‌اي‌، اتفاق‌ افتاده‌ قرار داريم‌ نبايد آنرا دست‌ آويز سهل‌ انگاريهاي‌ خود قرار دهيم‌ و طبق‌ معمول‌ گناه‌ را به‌ گردن‌ پيشينيان‌ بيندازيم‌. اگر افزايش‌ جمعيت‌ غير مترقبه‌ بوجود آمده‌ است‌ سرزميني‌ پهناور با منابعي‌ عظيم‌ و تقريباً دست‌ نخورده‌ هم‌ باقي‌ و در اختيار است‌ - اين‌ سرزمين‌ به‌ اندازه‌ نصف‌ هندوستان‌ است‌ كه‌ بيش‌ از يك‌ ميليارد جمعيت‌ را در خود جاي‌ داده‌ است‌ و مي‌رود تا به‌ يكي‌ از قدرتهاي‌ جهاني‌ (منظور از لحاظ‌ اقتصادي‌ / صنعتي‌ است‌ نه‌ فقط‌ جمعيّتي‌) تبديل‌ شود. و نيز چهار برابر مجمع‌ الجزاير ژاپن‌ است‌ كه‌ ذكر خصوصيات‌ آن‌ ضروري‌ نيست‌ و.....
بايد همّت‌ كرد وبه‌ بهره‌ برداري‌ از منابع‌ معنوي‌ و طبيعي‌ پرداخت‌:
«هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ....»
2- جنگ‌ تحميلي‌ - جنگ‌ تحميلي‌ از اين‌ جهت‌ شديداً تورم‌ زا شد كه‌ به‌ علّت‌ تب‌ ناشي‌ از انقلاب‌ و نيز بي‌ توجهي‌ دولتهاي‌ وقت‌ به‌ حقايق‌ دين‌ (هر چند رئيس‌ دولت‌ موقت‌ مردي‌ شريف‌ و ديندار بود امّا دريافت‌ همه‌ حقايق‌ دين‌ كارهمه‌ نيست‌) ما آمادگي‌ دفاعي‌ خود را تا حدودي‌ از دست‌ داده‌ بوديم‌ و دولت‌ بني‌ صدر نيز عدم‌ كفايت‌ و خيانت‌ را به‌ اثبات‌ رسانيد.
يادمان‌ هست‌ كه‌ دولت‌ موقت‌ به‌ علت‌ بي‌ توجهي‌ به‌ بعضي‌ حقايق‌ دين‌ سخن‌ از فسخ‌ قراردادهاي‌ تسليحاتي‌ و برگردانيدن‌ هواپيماهاي‌ فانتوم‌ به‌ آمريكا را به‌ ميان‌ آورد! و نيز يادمان‌ هست‌ كه‌ شيرازه‌ ارتش‌ آن‌ چنان‌ از هم‌ گسيخت‌ كه‌ حفاظت‌ مرزها مختل‌ گرديد و شركت‌ نظاميان‌ در تظاهرات‌ و رژه‌ها عبور دادن‌ اسرا به‌ سوي‌ قرارگاهها را تداعي‌ مي‌كرد !و بني‌ صدر نيز با ايجاد اختلال‌ صريح‌ در نظام‌ باقيمانده‌ ارتش‌ و مطرح‌ كردن‌ «تز زمين‌ مي‌دهيم‌ تا زمان‌ به دست‌ آوريم»‌ عملاً پيشرفت‌ دشمن‌ را آسانتر كرد !
اگر ما بعنوان‌ مسلمان‌ معتقد، سنت‌ رسول‌ اللّه‌ را را رعايت‌ مي‌كرديم‌ آن‌ بزرگوار يگانه‌ دهر، آنگاه‌ كه‌ مكّه‌ را فتح‌ كرد عفو عمومي‌ اعلام‌ فرمود و حتي‌ خانه ابوسفيان‌ را كه‌ بزرگترين‌ دشمن‌ پيامبر و اسلام‌ عزيز بود در همان‌ بحبوحه جنگ‌، خانه امن‌ قرار داد بنحوي‌ كه‌ هر جنايكار جنگي‌ هم‌ به‌ آن‌ پناه‌ مي‌برد از مجازات‌ معاف‌ مي‌شد و «حنت‌» را نيز كه‌ جگر حمزه‌ سيدالشهداء را به‌ نيش‌ كشيده‌ بود مورد عفو قرار داد امّا فرمود تا خود را از نظر آن‌ حضرت‌ دور نگه‌ دارد.
دولت‌ بايد پيشنهاد عفو عمومي‌ را به‌ سران‌ انقلاب‌ عرضه‌ مي‌داشت‌ و از عواقب‌ ان‌ نمي‌هراسيد تا هم‌ ارتش‌ نسبتاً منظم‌ بماند و هم‌ آشفتگي‌هاي‌ عظيم‌ اقتصادي‌ / صنعتي‌ كمتر شود.
نيز اگر ما دستور قرآن‌ كريم‌ را نسبت‌ به‌ ارتش‌ براي‌ مواقع‌ صلح‌ در نظر مي‌گرفتيم‌ هرگز پيشنهاد لغو قراردادهاي‌ تسليحاتي‌ را و بر گردانيدن‌ فانتومها را مطرح‌ نمي‌كرديم‌ تا دشمن‌ از اسرار نظامي‌ / دفاعي‌ ما آگاه‌ شود و جرأت‌ و جسارت‌ حمله‌ به‌ ما و تحميل‌ يك‌ جنگ‌ همه‌ جانبه‌ به‌ قصد براندازي‌ نظام‌ و تجزيه‌ ايران‌ را در دماغ‌ بپروراند و عملي‌ كند.
هم‌ اكنون‌ نيز، بعد از آن‌ همه‌ تجارب‌ تلخي‌ كه‌ پشت‌ سر گذاشته‌ايم‌، بعضي‌ تصور مي‌كنند كه‌ چون‌ قطعنامه‌ معروف‌ پذيرفته‌ شده‌ و صلح‌ بر قرار گرديده‌ و با بسياري‌ از كشورها حسن‌ تفاهم‌ ايجاد شده‌ است‌، بايد از هزينه‌هاي‌ ارتش‌ كاسته‌ شود و در امور زير بنايي‌ ديگر سرمايه‌گزاري‌ شود تا در كاهش‌ بيكاري‌ و توّرم‌ و افزايش‌ توليدات‌ مؤثر واقع‌ شود، و اين‌ نظر ناشي‌ از بي‌ توجهي‌ به‌ حقايق‌ زير است‌ :
الف‌ - خداوند تعادل‌ خلقت‌ را كه‌ انسان‌ هم‌ جزء كوچكي‌ از آن‌ است‌ بر اساس‌ برخورد اضداد قرار داده‌ است‌ تا حركت‌ و پويايي‌ به‌ سوي‌ كمال‌ استمرار داشته‌ باشد. چنانچه‌ در مورد انسان‌ فرموده‌ است‌:«وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها- فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»1
اهميت‌ انسان‌ را و آنچه‌ او را به‌ تعادل‌ رسانيد مورد تدّبر قرار دهيد - پس‌ (آفريننده‌ براي‌ حفظ‌ تعادل‌) سركشي‌ و خويشتن‌ داري‌ را (تواماً) در وجود او الهام‌ و تعبيه‌ فرمود.
اجتماعات‌ هم‌ كه‌ از افراد تشكيل‌ مي‌شوند همين‌گونه‌اند. آشتي‌جويي‌ و آرامش‌ خواهي‌، و ستيزه‌ گري‌ و جنگجويي‌ جزوخصيصه‌هاي‌اجتماعي‌هم‌ هستند و اصلاح‌پذير هم‌ نيست‌، بلكه‌ مصلحت‌ انسانيت ‌در همين‌ است‌.
ب‌- در تمام‌ طول‌ تاريخ‌ جنگ‌ و ستيز‌ پيوسته‌ وجود داشته‌ است‌ و آنگاه‌ صلح‌ و يا آرامش‌ موقت‌ پديد آمده‌ است‌ كه‌ يا يكي‌ از طرفين‌ متخاصم‌ پيروز شده‌ است‌ و يا هر دو طرف‌ به‌ ستوه‌ آمده‌اند، و در آينده‌ نيز اين حالت‌استمرار خواهد داشت‌، زيرا اقتضاي‌ طبيعت‌ و فطرت‌ انسانها چنين‌ است‌ و تغييرپذير هم‌ نيست‌: لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ1
ج‌- در جنگ‌ منافعي‌ هست‌ كه‌ بسياري‌ از مردم‌ ازآن‌ بي‌ خبر هستند (مانند رفع‌ خمودگي‌ و تحريك‌ قدرت‌ خلاقيت‌ و ابتكار و تقويت‌ صفت‌ شجاعت‌ در نهادها و بر قراري‌ پويايي‌ به‌ سوي‌ كمال‌) چنانچه‌ فرموده است‌ :«كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»2 جنگ‌ و كارزار بر شما واجب‌ شده‌ است‌ در حالي‌ كه‌ به‌ نظرتان ناپسند مي‌نمايد - چه‌ بسا چيزي‌ را نا خوشايند مي‌دانيد در صورتي‌ كه‌ خير شما در آن‌ است‌ و.....
د- خداوند تكليف‌ فرموده‌ است‌، و تجربه‌ هم‌ ضرورت‌ را به‌ اثبات‌رسانيده‌ است‌ كه‌ نظام‌ دفاعي‌ بايد در دوران‌ صلح‌ تقويت‌ و آزموده‌ گردد تا فرصت‌ طلبان‌ جرأت‌ تجاوز و تعّدي‌ نداشته‌ باشند و اگر جسارت و ديوانگي‌ كردند دماغشان‌ به‌ خاك‌ ماليده‌ شود.
آيه60 سورةانفال, رهنمودهاي‌ لازم‌ را براي‌ زمان‌ صلح‌ بيان‌ مي‌فرمايد و دوران‌ جنگ‌ و دفاع‌ نيز از نظر قرآن‌ رهنمودهاي‌ مخصوص‌ به‌ خود را دارد«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ‏ءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ» : و براي‌ آنان‌ (سپاهيان‌ مدافع‌ اسلام‌) سلاح‌ و تجهيزات‌ نظامي‌ و مركوب‌ (نيروي‌ محّرك‌) در حداكثر ممكن‌، تدارك‌ و فراهم‌ نماييد به‌ حدي‌ كه‌ دشمنان‌ شناخته‌ شده‌ خداوند و دشمنان‌ خودتان‌ را و نيز متحدان‌ و هم‌ پيماناني‌ را كه‌ پشت‌ سر آنان‌ قرار دارند و شما آن‌ها را نمي‌شناسيد امّا خداوند آن‌ها را مي‌شناسد - به‌ هراس‌ افكنيد، و هر چه‌ در اين‌ مورد (دفاعي‌) كه‌ راه‌ خداوند است‌ (و عبادت‌ محسوب‌ مي‌شود) هزينه‌ كنيد (كه‌ نفقه‌ واجب‌ است‌) به‌ شما باز پرداخت‌ مي‌شود و لذا از اين‌ بابت‌ مورد ستم‌ قرار نمي‌گيريد.
با اندكي‌ دقت‌ توّجه‌ خواهيد فرمود كه‌ اين‌ آيه‌ يك‌ سياستگزاري‌ دفاعي‌ براي‌ تمام‌ مجتمعات‌ ديني‌ و متناسب‌ با تمام‌ شرايط‌ و مقتضيات‌ زماني‌ و مكاني‌ و در حدّ اعلاي‌ هماهنگي‌ و كاربردي‌ نوين‌ و در جريان‌ تجديد نظر و توسعه‌ ابزاري‌ / تكنولوژي‌ / تكنيكي‌ / تاكتيكي‌ و.... مي‌باشد و ما در فصول پيشين به کرات توضيحات لازم را در اين مورد داده¬ايم.
پس‌ اگر امروز، براي‌ مثال‌، كشورهايي‌ مانند آمريكا ژاپن‌ و يا كشورهاي‌ غربي‌ ديگر به‌ لحاظ‌ علمي‌، سياسي‌، صنعتي‌ /مدني‌ و ساير شئون‌ بسيار پيشرفته‌ و مدرن‌ شناخته‌ مي‌شوند بايد حقاً وضع‌ به‌ گونه‌اي‌ بود كه‌ قدرت‌ اسلام‌ بر مجموعه آنها از هر لحاظ‌ برتري‌ داشته‌ باشد:«وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ1»
اين‌ رهنمود مهّم‌ پس‌ از پيروزي‌ انقلاب‌ مورد توجه‌ قرار نگرفت‌ و آنگاه‌ ما به‌ خود آمديم‌ كه‌ دشمن‌ دست‌ به‌ حمله‌ زد و مقادير زيادي‌ از كشور ما را در جنوب‌ غربي‌ متصرّف‌ شد و پيشروي‌ را ادامه‌ داد، و حوادث‌ بعدي‌ و عواقب‌ آن‌ را همگان‌ مي‌دانند كه‌ بخش‌ عظيم‌ منابع‌ توليدي‌ ما منهدم‌ گرديد و عمده‌ نيروي‌ انساني‌ فعّال‌ و بنيه‌ اقتصادي‌ /مالي‌ / صنعتي‌ / سياسي‌ ما در اداره‌ جنگ‌ و دفاع‌ به‌ كار گرفته‌ شد و پس‌ از توقف‌ جنگ‌ ما مانديم‌ و خسارات‌ و خرابيها و آوارگان‌ و مجروحان‌ و شهداي‌ جنگي‌ و خانواده‌ها و باز ماندگان‌ آنان‌ و يك‌ توّرم‌ مهار گسيخته‌ و.....
آيه60 سورة انفال, كه‌ فوقاً توضيح‌ مختصري‌ پيرامون‌ آن‌ عرضه‌ داشتيم‌ اين‌ رهنمود را به‌ ما مي‌دهد و تجارب‌ تلخ‌ هشت‌ سال‌ دفاع‌ مقدّس‌ و هزينه‌ها و خسارات‌ كمر شكن‌ آن‌ اين‌ رهنمود را تصديق‌ مي‌كند كه‌ ما نبايد اشتباه‌ گذشته‌ را تكرار كنيم‌ بلكه‌ بايد پيوسته‌ آمادگي‌ دفاعي‌ را در حد اعلاي‌ ممكن‌ داشته‌ باشيم‌ و سرمايه‌ گزاري‌ در تقويت‌ بنيه‌ دفاعي‌ رادر الويت‌ بدانيم‌ بخصوص‌ كه‌ مقتضيات‌ زمان‌ و كميت‌ و كيفيت‌ تسليحات‌ دفاعي‌ موجب‌ احداث‌ مراكز تحقيقاتي‌ و بسط‌ دانش‌ دفاعي‌، فني‌، سياسي‌ و احداث‌ تأسيسات‌ توليدي‌ اشتغال‌ زا و تقويت‌ غرور و خويشتن‌شناسي‌ ديني‌، ملّي‌ مي‌شود و دانش‌ و فن‌ و صنعت‌ و هرگونه‌ شئون‌ ديگر اجتماعي‌، مدني‌ را نيز تقويت‌ و پويا مي‌نمايد و همگان‌ مي‌دانند كه‌ تحقيقات‌ و دانش‌ و فنون‌ نظامي‌ چه‌ تأثير شگرفي‌ در توسعه‌ تمدن‌ جهاني‌ داشته‌ است‌.
3- فرار مديريتها و سرمايه‌ها
براي‌ نسل‌ انقلابي‌ جوان‌ كه‌ با تمام‌ وجود تلخي‌هاي‌ جنگ‌ را لمس‌ كرده‌ است‌ و فراموش‌ نكرده‌ است‌ كه‌ چرا انقلاب‌ كرد و انقلاب‌ به‌ چه‌ قيمتي‌ تمام‌ شد تحمل‌ كردني‌ نيست‌ كه‌ از عفو عمومي‌ سخن‌ به‌ ميان‌ آيد امّا واقع‌ امر اينست‌ كه‌ نسل‌ ما براي‌ اسلام‌ انقلاب‌ كرد نه‌ براي‌ احساسات‌ خويشتن‌. آنچنان‌ كه‌ حضرت‌ رسول‌ اللّه‌ (*)براي‌ اسلام‌ مبعوث‌ شد براي‌ اسلام‌ رنج‌ برد براي‌ اسلام‌ جهاد كرد و براي‌ اسلام‌ شهيد و مجروح‌ و مهاجر و آواره‌ و اسير داد و آنگاه‌ هم‌ كه‌ در فتح‌ مكّه‌ كه‌ پيروزي‌ واقعي‌ اسلام‌ بود براي‌ خاطر اسلام‌ عفو عمومي‌ اعلام‌ فرمود.
آن‌ جناب‌ بخوبي‌ مي‌دانست‌ كه‌ ابوسفيان‌ها و حنت‌ها آدم‌ بشو نيستند و اگر اظهار اسلام‌ هم‌ بكنند تسليم‌ اجباري‌ به‌ نظام‌ است‌ نه‌ ايمان‌ , و حيله‌ گري‌ است‌ نه‌ صداقت,‌ لذا هر گاه‌ فرصت‌ يابند زهر خود را خواهند ريخت‌ امّا اين‌ را نيز بخوبي‌ مي‌دانست‌ كه‌ در اعلام‌ عفو عمومي‌ منافع‌ زيادي‌ هست‌ كه‌ بر زيان‌هاي‌ احتمالي‌ بعدي‌ مي‌چربد, در عفو لذتي‌ است‌ كه‌ در انتقام‌ نيست‌ اين‌ كه‌ نيمي‌ ازدين‌ ما بستگي‌ به‌ سنت‌ دارد مربوط‌ به‌ تبعيت‌ از اين‌ گونه‌ تصميم‌ گيريهاي‌ مهّم‌ است‌ و لذا منحصر به‌ اين‌ نيست‌ كه‌ ما مثلاً بگوييم‌ آن‌ بزرگوار مثلاً روي‌ زمين‌ مي‌نشست,‌ با دست‌ غذا مي‌خورد, فلان‌ گونه‌ لباس‌ مي‌ پوشيد و..... و ما هم‌ بايد پيروي‌ كنيم‌،بسيار دير شده‌ است‌ امّا نبايد بيشتر از اين‌ به‌ تأخير افتد،بايد صادقانه‌ عفو عمومي‌ اعلام‌ شود و محيطي‌ امن‌ فراهم‌ و حتّي‌ تضمين‌ هم‌ داده‌ شود تا به‌ تدريج‌ اطمينان‌ لازم‌ ايجاد گردد تا سرمايه‌هاي‌ مغزي‌ و اقتصادي‌ و علمي‌ برگردند و در وطن‌ خود به‌ فعاليت‌ بپردازند تا كار و توليد بيشتر شود و تورم‌ و بيكاري‌ كاهش‌ يابد. (اخيراً تا حدّي اين موضوع عملي گرديده است).
هيچ‌ منطقي‌ نيست‌ كه‌ بيگانگان‌ براي‌ سرمايه‌ گذاري‌ دعوت‌ شوند در حالي‌ كه‌ هم‌ ميهنان‌ جرأت‌ بازگشت‌ و در امان‌ زيستن‌ نداشته‌ باشند نظام‌ اسلامي‌ ايران‌ تثبيت‌ شده‌ است‌ و لذا ديگر نبايد از تصميم‌ گيريهاي‌ مهم‌ بهراسد.
4- طبيعي‌ است‌ كه‌ در يك‌ انقلاب‌ تشكلهاي‌ خود جوش‌ بوجود مي‌آيد تا با‌ مقاومتهاي‌ نظام‌ پيشين‌ برخورد كند و يا كم‌ كاري‌ و بلاتكليفي‌ سازمانهاي‌ قبلي‌ را جبران‌ نمايد - يك‌ چنين‌ اتفاقي‌ در انقلاب‌ ايران‌ نيز واقع‌ شد امّا پيش‌ از اينكه‌ اوضاع‌ به‌ حال‌ كاملاً عادي‌ برگردد و به‌ امور رسيدگي‌ شود و سازمانها با انتخاب‌ و گزينش‌ بهترينها در هم‌ ادغام‌ و اضافات‌ تعيين‌ تكليف‌ شود جنگ‌ تحميلي‌ حادث‌ شد و در دنبال‌ آن‌ هم‌ بازسازي‌ خرابيها ضرورت‌ داشت‌ و لذا يك‌ تورّم‌ سازماني‌ پرسنلي‌ در كشور جا افتاد كه‌ هزينه‌هاي‌ جاري‌ را افزايش‌ داد و بالطبع‌ در تورّم‌ مؤثر واقع‌ شد.
خوشبتانه‌ اخيراً اصلاح‌ امور اداري‌ و بكارگيري‌ نيروهاي‌ اضافي‌ بسيج‌ و سپاه‌ در امور توليدي‌، صنعتي‌، زير بنايي‌ مورد توجه‌ قرار گرفته‌ است‌ با تعيين‌ تكليف‌ پرسنل‌ اضافي‌ و كاستن‌ از حجم‌ سازمانها و برطرف‌ كردن‌ علل‌ وجود كم‌ كاريها و سوء استفاده‌ها در سازمانها و پديدار شدن‌ نتايج‌ فعاليت‌هاي‌ عمراني‌، صنعتي‌، زير بنايي‌ ارتش‌ و سپاه‌ و بسيج‌ آثار تورّم‌ زايي‌ سازمانها تا حدّي مهار شده است.
در شرايط‌ فعلي‌ بايد با سازمان‌ امور اداري‌ و استخدامي‌ هماهنگي‌ و همكاري‌ كرد و ياري‌ رسانيد تا بتواند طرحهاي‌ مربوطه‌ را پياده‌ و اجرا نمايد زيرا تمام‌ امور نظام‌ با هم‌ ارتباط‌ تنگا تنگ‌ دارد و لذا مثلاً تا امور اداري‌ اصلاح‌ نشود سياست‌ پولي‌، مالي‌ سامان‌ نمي‌يابد.
5- دادن‌ مجوز خودكفايي‌ به‌ شهرداريها و نهادها و سازمانهاي‌ خدماتي‌ اگر در دوران‌ جنگ‌ و بازسازي‌ خرابيهاي‌ مربوطه‌ محملي‌ و منطقي‌ داشت‌ اكنون‌ كه‌ وضع‌ به‌ حالت‌ عادي‌ برمي‌ گردد آن‌ دلايل‌ سست‌ شده‌ و مي‌شود و لذا نبايد رويه‌ سازمانهاي‌ مذكور كه‌ به‌ يك‌ نوع‌ مسابقه‌ گران‌ فروشي‌ خدمات‌ تورّم‌ زا منجر گرديد ادامه‌ داشته‌ باشد.
بديهي‌ است‌ كه‌ وقتي‌ تورّم‌ وجود داشته‌ باشد قدرت‌ خريد مردم‌ بخصوص‌ حقوق‌ بگيران‌ سازمانها و شهرداري‌ كاسته‌ مي‌شود و دولت‌ ناگزير است‌ مقداري‌ از آثار ناشي‌ از تورّم‌ را با دادن‌ اضافه‌ حقوق‌ به‌ كاركنان‌ و يارانه‌ به‌ عموم‌ مردم‌ جبران‌ نمايد اين‌ منطقي‌ نيست‌ كه‌ دولت‌ و سازمانهاي‌ مربوطه‌ تلاش‌ كنند و با صرف‌ هزينه‌هاي‌ بسيار از مردم‌ پولي‌ بعنوان‌ ماليات‌ و افزايش‌ نرخ‌ خدمات‌ بگيرند و از دست‌ ديگر آنچه‌ را با مشكلات‌ و هزينه‌هاي‌ بسيار و به‌ قيمت‌ ايجاد نارضايتي‌ عمومي‌ و افزايش‌ تورم‌ تحصيل‌ مي‌نمايند با دست‌ ديگر و با صرف‌ هزينه‌هاي‌ بسيار بعنوان‌ اضافه‌ حقوق‌ مربوط‌ به‌ جبران‌ تورم‌ و يارانه‌ به‌ كاركنان‌ و مردم‌ بپردازند.
ناهنجاريهاي‌ امور اقتصادي‌،مالي‌، تورمي‌ با تورّم‌ پرسنلي‌، سوءاستفاده‌هاي‌ اداري‌، كم‌ كاري‌ پرسنل‌ و گران‌ فروشي‌ خدمات‌ ويارانه‌هاي‌ غير ضروري‌با‌ طبقه‌ مرفّه‌ رابطه‌ بسيار دارد.
دولت‌ بايد يارانه‌هاي‌ مربوط‌ به‌ مرفّهان‌ را كلاً قطع‌ كند و با اضافه‌ مقدار اعتباراتي‌ كه‌ براي‌ باز سازي‌ خرابي‌هاي‌ ناشي‌ از جنگ‌ اختصاص‌ داده‌ بود و نيز آنچه‌ مي‌تواند از محل‌ صرفه‌ جويي‌ از تجمل‌ گرايي‌ها و سوءاستفاده‌هاي‌ اداري‌ تحصيل‌ كند بعنوان‌ يارانه‌ به‌ شهرداريها و سازمانها و نهادهاي‌ خدماتي‌ بپردازد و آنها را از افزايش‌ نرخ‌ خدمات‌ ممنوع‌ بدارد تا تورّم‌ مهار گردد و نياز به‌ دادن‌ اضافه‌ حقوقهاي‌ مربوطه‌ كمتر شود.
6- تجمل‌ گرايي‌ - پسنديده‌ نيست‌ كسي‌ از اينكه‌ حضرت علي()‌ در موقع‌ گوش‌ دادن‌ به‌ حرف‌ برادر خود چراغ‌ بيت‌ المال‌ را خاموش‌ كرد در حالي‌ سخن‌ بگويد كه‌ خود با بيت‌ المال‌ رابطه‌ بهره‌ مندي‌ عادلانه‌اي‌ ندارد و آثار تجمل‌ و ماديگري‌ و بزرگي‌ و اشراف‌ منشي‌ روز به‌ روز پيرامونش‌ چشمگيرتر مي‌شود و حتي‌ حاضر نيست‌ در اتومبيلهاي‌ مونتاژ داخلي‌ سوار شود چه‌ برسد به‌ وسائط‌ نقليه‌ عمومي‌.
مشاهده‌ اين‌ رويّه‌ از بعضي‌ مديران‌ و اسوه‌هاي‌ فرهنگي‌ تأثير بسياري‌ بر تجمل‌ گرايي‌ و مصرفي‌ شدن‌ اقشار ديگر جامعه‌ بر شرايط‌ جاري‌ اقتصادي‌ گذاشته‌ است‌ كه‌ به‌ سهم‌ خود موجب‌ رشد تورم‌ گرديده‌ است‌ البته‌ اين‌ حق‌ مسلمانان‌ است‌ كه‌ بايد از يك‌ نظام‌ اقتصادي‌ برتر و همگاني‌ در مقياس‌ جهاني‌ برخوردار باشند و خو گرفتن‌ با يك‌ زندگي‌ فقيرانه‌ و مرتاض‌ منشانه‌ در ميان‌ متمدنان‌ مترقي‌ جهان‌ در شأن‌ مسلمانان‌ نيست‌ و اگر مردم‌ ما بجايگاه‌ واقعي‌ خود دسترسي‌ پيدا كنند آنچه‌ امروز با توجه‌ به‌ وضع‌ عمومي‌ مردم‌ تجمل‌ گرايي‌ و مصرفي‌ شدن‌ شناخته‌ مي‌شود مفهوم‌ ديگري‌ پيدا مي‌كند امّا بحث‌ ما پيرامون‌ شرايط‌ خاص‌ زمان‌ است‌ كه‌ با يك‌ اقتصاد بيمار مواجه‌ هستيم‌ در هر حال‌ اينكه‌ گفته‌اند النّاس‌ علي‌ دين‌ ملوكهم‌ راست‌ است‌. پس‌ اگر زعماي‌ قوم‌ در هر شرايطي‌ مي‌خواهند يك‌ اقتصاد سالم‌ در نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ برقرار سازند بايد اصلاحات‌ را از خود آغاز نمايند.
7- آزادي‌ بعضي‌ نهادهاي‌ خدماتي‌ و سازمانهاي‌ سياسي‌ در امور صنعتي‌،بازرگاني‌ و بدور ار ديوان‌ محاسبات‌ عمومي‌ و نظارتهاي‌ قانوني‌ كه‌ به‌ افشاي‌ وجود بعضي‌ سوءاستفاده‌هاي‌ كلان‌ و بذل‌ و بخشش‌هاي‌ ناروا هم‌ منجر گرديد به‌ اقتصاد كشور و خوش‌ بيني‌ عمومي‌ آسيب‌ رسانده‌ است‌. امور صنعتي‌، توليدي‌، بازرگاني‌ اين‌ قبيل‌ نهادها بايد به‌ مردم‌ واگذار شود و در عين حال زير نظر ديوان‌ محاسبات‌ قرار گيرند.
8- سهمي‌ كه‌ از اضافه‌ توليد كارخانه‌ها و در آمد شهرداريها و ساير نهادها و سازمانها بين‌ مديران‌ و كاركنان‌ ديگر تقسيم‌ مي‌شود مغاير نظام‌ تعديل‌ حقوقها و دستمزدها و بر خلاف‌ اصل‌ عدالت‌ اسلامي‌ است‌ و قدرت‌ خريد بعضي‌ را بر بعضي‌ ديگر مي‌افزايد و موجب‌ ايجاد بدبيني‌ و برانگيختن‌ تمايل‌ سوءاستفاده‌ مالي‌ و خيانت‌ مي‌گردد. ادامه‌ اين‌ روش‌ موجب‌ مي‌گردد تا در شهر داريها و يا دارايي‌ مأموران‌ براي‌ كسب‌ در آمد بيشتر به‌ مردم‌ فشار بيشتري‌ وارد نمايند و چون‌ عوارض‌ و ماليات‌ دهندگان‌ نيز بايد بنحوي‌ پرداختهاي‌ مربوطه‌ را جبران‌ نمايند ناگزير بر قيمت‌ خدمات‌ و كالاهاي‌ خود مي‌افزايند كه‌ در نهايت‌ بر مردم‌ مصرف‌ كننده‌ تحميل‌ مي‌شود و به‌ افزايش‌ تورّم‌ منجر مي‌گردد.قوانين‌ بايد بر اساس‌ عدل‌ و انصاف‌ به‌ گونه‌اي‌ تصويب‌ و در جريان‌ قرار گيرد كه‌ آزادي‌ مميزان‌ و صادر كنندگان‌ پروانه‌هاي‌ ساخت‌ و ساز و هر گونه‌ خدمات‌ ديگر محدود به‌ حدود قانون‌ گردد.
9- وامهاي‌ عمده بانكها معولاً به‌ كساني‌ تعلق‌ مي‌گيرد كه‌ در امور توليدي‌،صنعتي‌، تجاري‌ و واسطه‌ گريهاي‌ بزرگ‌ دستي‌ دارند و چون‌ در سنوات‌ گذشته‌ بهره‌ بانكي‌ وامها كمتر از نرخ‌ واقعي‌ تورّم‌ بود و هنوز هم‌ كم‌ و بيش‌ اينگونه‌ است‌ اگر صادقانه‌ و طبيعي‌ وامها به‌ مصرف‌ مي‌رسيد حدّاقل‌ براي‌ وام‌ گيرنده‌ اين‌ نتيجه‌ مهم‌ را داشت‌ كه‌ ارزش‌ سرمايه‌ گذاري‌ او بيشتر از سودي‌ كه‌ پرداخت‌ مي‌كرد بالا برود و اگر غير طبيعي‌ هم‌ عمل‌ مي‌شد براي‌ افزون‌تر شدن‌ بهاي‌ كالاهاي‌ توليد شده‌ و يا كالاهاي‌ بازرگاني‌ به‌ بازار مصرف‌ مسامحه‌ و دفع‌ الوقت‌ مي‌شد و مي‌شود و نتيجتاً يك‌ نوع‌ احتكار نامرئي‌ و تورّم‌ مرئي‌ بر بازار سايه‌ مي‌افكند - و آنچه‌ هم‌ با عناوين‌ مختلف‌ مشاركت‌ بانكها در سرمايه‌ گزاريها روي‌ فرمها ثبت‌ مي‌گرديد فقط‌ يك‌ وجهه‌ شرعي‌ دادن‌ بود و براي‌ بانكها جز دريافت‌ همان‌ نرخ‌ معين‌ معهود بانكي‌ نتيجه‌اي‌ در برنداشته‌ است‌. البته‌ كارهايي‌ كه‌ با سرمايه‌ گزاري‌ مستقل‌ و مشترك‌ بانكها پايه‌ گزاري‌ شده‌ است‌ از اين‌ تعريف‌ مستثني‌ مي‌باشد.
پيشنهاد نگارنده‌ اينست‌ كه‌ تمام‌ سرمايه‌ بانكها به‌ طريق‌ مقتضي‌ و با محدود كردن‌ تعداد سهام‌ خريداران‌ به‌ مردم‌ فروخته‌ شود و دولت‌ حق‌ نظارت‌ بر مديريتها و حسابرسي‌ها داشته‌ باشد و مبالغي‌ كه‌ از اين‌ طريق‌ حاصل‌ مي‌شود در امور ضد تورّمي‌ هزينه‌ گردد در چنين‌ صورتي‌ فقط‌ بانك‌ مركزي‌ و حد اکثر بانک ملي براي‌ چاپ‌ و نشر و كنترل‌ اسكناس‌ و ارز در اختيار دولت‌ باقي‌ مي‌ماند.
ب‌- مشكلات‌ اجرايي‌ قانون‌ عمليات‌ بانكي‌ بدون‌ ربا.... و پيشنهادها:
در مجلس شوراي اسلامي و نيز شوراي نگهبان بايد تأمل و تحقيق بيشتري‌ در مورد ضرورت‌ و جوانب‌ مختلف‌ قوانين‌ صورت‌ بگيرد امّا آنگاه‌ كه‌ قانون‌ به‌ تصويب‌ رسيد بايد نهايت‌ مراقبت‌ و پيگيري‌ براي‌ اجراي‌ آن‌ معمول‌ گردد هيچ‌ توجيهي‌ منطقي‌ قابل‌ وقبول‌ نيست‌ كه‌ كاركنان‌ سازمانها و بخصوص‌ مديران‌ كه‌ بقاي‌ آنان‌ روي‌ پستهاي‌ سازماني‌ منوط‌ به‌ اراده‌ دولت‌ است‌ در اجراي‌ قوانين‌ مسامحه‌ و يا كارشكني‌ كنند.قانون‌ درهر صورتي‌ پس‌ از تصويب‌ بايد به‌ مرحله‌ اجرا درآيد وهرگاه‌ مشكلاتي‌ دراجراي‌ آن‌ است‌ ويا عدم‌ اجراي‌ آن‌ ضروري‌ شناخته‌ شد بايد بلادرنگ‌ لايحه‌ قانوني‌ براي‌ اصلاح‌ آن‌ ويا موقوف‌ الاجراكردن‌ آن‌ به‌ قوه‌ مقننه‌ تقديم‌ گردد.در هر حال‌ يكي‌ ازمسايل‌ ضروري‌ نظام‌ آشناومكلف‌ كردن‌ همگان‌ وبخصوص‌ كاركنان‌ دولت‌ وبويژه‌ مديران‌ نهادها وسازمانهابه‌ اجراي‌ قوانين‌ است‌.
پيشنهاد اين‌ است‌ كه‌ درمجلس‌ شورا دايره‌اي‌ ازنمايندگان‌ تشكيل‌ شود كه‌ وظيفه‌ آنان‌ دنبال‌ كردن‌ ونظارت‌ برچگونگي‌ به‌ اجرادرآمدن‌ قوانين‌ باشد ويافته‌هاي‌ خودرامرتباًبه‌ مجلس‌ ودولت‌ وقوه‌ قضائيه‌ براي‌ تصميم‌گيري‌ گزارش‌ نمايد.
2و3ـ اميداست‌ بااجراي‌ طرح‌ اصلاحات‌ امورسازماني‌ واستخدامي‌ كشور وبه‌ تبعيت‌ از رعايت‌ پيشنهاد فوق‌ مشكلات‌ مربوط‌ به‌ رده‌هاي‌ پرسنلي‌ درجه‌ دوم‌ وسوم‌ وپائين‌تر مرتفع‌ گردد.
4ـ قبلاً بيان‌ داشتيم‌ كه‌ اگر روح‌ آيات‌ قرآن‌ كريم‌ درنظرگرفته‌ مي‌شد در شرايط‌ موجود و با در نظر گرفتن‌ نرخ‌ توّرم‌ كه‌ به‌ مراتب‌ بيشتر از نرخ‌ بهره‌هاي‌ معاملات‌ بانكي‌ است‌ هيچ‌ ضرورتي‌ نداشت‌ كه‌ قانون‌ عمليات‌ بانكي‌ بدون‌ ربا تصويب‌ گردد كه‌ اجراي‌ آن‌ هم‌ مشكلاتي‌ بوجود آورد.
قرآن‌ كريم‌ تبيناً لكّل‌ شئي‌است‌، و موضوع‌ تورّم‌ و رابطه‌ آن‌ با عمليات‌ و بهره‌ هاي‌ بانكي‌ هم‌ يك‌ «شي‌ء» است‌ و يك‌ مسلمان‌ معتقد به‌ قرآن‌ نمي‌تواند بپذيرد كه‌ خداوند در كلام‌ خود رهنمودهاي‌ لازم‌ را نسبت‌ به‌ آن‌ بيان‌ نفرموده‌ باشد، پس‌ بايد به‌ قرآن‌ كه‌ اساسنامه تمام‌ قوانين‌ مورد نياز انسانيت‌ براي‌ تمام‌ ادوار تاريخ‌ تا انقراض‌ نسل‌ است‌ مراجعه‌ و راه‌ حل‌ راپيدا كرد. چيزي‌ كه‌ هست‌ چون‌ در طول‌ تاريخ‌ گذشته‌ معاملات‌، نقدي‌ با مسكوكات‌ معتبر و با ارزش‌ و يا به صورت‌ پاپاي‌ انجام‌ مي‌گرفته‌ استنباطهاي‌ فقهي‌ مربوط‌ به‌ ربا براي‌ انجام‌ معاملات‌ غير نقدي‌ و وام‌ كفايت‌ مي‌كرده‌ است‌ و پس‌ از اختراع‌ و عموميّت‌ يافتن‌ اسكناس‌ و جانشيني‌ تدريجي‌ آن‌ بجاي‌ مسكوكات‌ معتبر در معاملات‌ نيز آنقدر توسعه‌ و تغييرات‌ معاملات‌ و نرخها سريع‌ نبوده‌ است‌ كه‌ مشكلي‌ بنام‌ تورّم‌ مطرح‌ گردد و هر گاه‌ گراني‌ يا مضيقه‌ كالايي‌ پيش‌ آمده‌ موضعي‌ و موقّت‌ بوده‌ است‌ و لذا بالا رفتن‌ سريع‌ نرخ‌ تورّم‌ هيچگاه‌ آن‌ چنان‌ چشمگير نبوده‌ است‌ كه‌ توّجه‌ فقها را جلب‌ نمايد به‌ گونه‌اي‌ كه‌ راهي‌ براي‌ حّل‌ آن‌ پيدا كنند. فقط‌ در سنوات‌ اخير است‌ كه‌ به‌ علّت‌ ازدياد تصاعدي‌ جمعيت‌ و مصرف‌ گرايي‌ عموم‌ مردم‌ جهان‌ و سهولت‌ حمل‌ و نقل‌ كالاها از مراكز توليدي‌ به‌ مناطق‌ مصرفي‌ يك‌ جريان‌ افزايش‌ مرتّب‌ نرخها بوجود آمده‌ است‌ كه‌ در كشورهاي‌ صنعتي‌ نسبتاً كند و متناسب‌ با نرخ‌ بهره‌ بانكها مي‌باشد امّا در كشورهاي‌ جهان‌ سوّم‌ و كشورهاي‌ در جريان‌ توسعه‌ و بخصوص‌ آنهايي‌ كه‌ بگونه‌اي‌ گرفتار آسيبهاي‌ استعماري‌ شده‌ و يا جنگي‌ يا كودتايي‌ و با تغيير نظام‌ و انقلابي‌ درگير شده‌اند غالباً نرخ‌ تورّم‌ از مهار آزاد گرديده‌ و به‌ صورت‌ يك‌ معضل‌ شديد عمومي‌ در آمده‌ است‌.
با وجودي‌ كه‌ در ايران‌ كمبود كالاهاي‌ ضروري‌ و افزايش‌ نرخها از حدود سال‌ 1340 به‌ بعد شروع‌ به‌ خود نمايي‌ كرد امّا پس‌ از انقلاب‌ در سنوات‌ قبل‌ از جنگ‌ تحميلي‌ به‌ علّت‌ تشويق‌ و كمك‌ دولت‌ به‌ امر سرمايه‌ گزاريهاي‌ توليدي‌ / صنعتي‌ و تقسيم‌ اراضي‌ قابل‌ كشاورزي‌ بين‌ تعاونيها و علاقمندان‌ و ترويج‌ سازندگي‌ و خود كفائي‌ و كم‌ مصرفي‌، اين‌ اميد بوجود آمد و قوّت‌ گرفت‌ كه‌ در آينده‌ نزديك‌ كمبودها مرتفع‌ ونرخها عادلانه‌ گردد، امّا فرار سرمايه‌ گزاران‌ و مديران‌ و انتقال‌ سرمايه‌هاي‌ ملّي‌ از كشور به‌ خارج‌ و جنگ‌ تحميلي‌ و محاصره اقتصادي‌ اقدامات‌ مذكور را بي‌ اثر و عقيم‌ كرد و هزينه‌ها و خسارات‌ عظيم‌ جنگ‌ بيشتر از هر چيزي‌ افزايش‌ سريع‌ نرخ‌ تورّم‌ و كمبود كالاهاي‌ ضروري‌ را موجب‌ گرديد و ناتواني‌ دولت‌ از تطبيق‌ حقوق‌ كاركنان‌ با هزينه‌هاي‌ زندگي‌ صداقت‌ و امانت‌ را كاهش‌ داد و فساد اداري‌ را علني‌ كرد.
اكنون‌ كه‌ مدتي است جنگ‌ خاتمه‌ يافته‌ و خرابيها بازسازي‌ شده‌ و شرايط‌ رو به‌ عادي‌ شدن‌ است‌ بايد به‌ جبران‌ آسيبهاي‌ اقتصادي‌ / پولي‌ ناشي‌ از جنگ‌ كه‌ بيشتر از هر چيز بر دوش‌ مردم‌ سنگيني‌ مي‌كند اهتمام‌ ورزيد و به‌ بازسازي‌ اقتصادي‌ / پولي‌ و رفع‌ بيكاري‌ پرداخت‌ (به‌ شرح‌ مذكور در صفحه‌14توجه‌ فرماييد).
چون‌ در اين‌ بخش‌ از مقاله‌ بحث‌ عمليات‌ بانكي‌ بدون‌ ربا مطرح‌ است‌ پيش‌ از هر چيزي‌ بايد در نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ نظر قرآن‌ كريم‌ را دراين‌ خصوص‌ مورد تحقيق‌ و تدبير قرار دهيم‌.
قرآن‌ كريم‌ ربا را در مورد «مال‌» مورد توّجه‌ قرار داده‌ است‌ و جايي‌ سخني‌ از پول‌ حتّي‌ در شكل‌ درهم‌ و دينار به‌ ميان‌ نياورده‌ است‌. درست‌ است‌ كه‌ درهم‌ و دينار (كه‌ در عصر ما آن‌ را مانند پوست‌ شير بر تن‌ اسكناس‌ كشيده‌اند) نيز جزو اموال‌ مي‌باشد امّا ربا از نظر خداوند در صورتي‌ ربا خواهد بود كه‌ «باعث‌ افزايش‌ اموال‌ بشود» :«وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوالِ النَّاسِ فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ 1...» و آن‌ ربايي‌ كه‌ مي‌پردازيد تا «بر اموال‌ مردم‌ بيافزاييد» در پيشگاه‌ خداوند افزايش‌ و بركتي‌ نخواهد داشت‌....
با اندكي‌ دقّت‌ به‌ خوبي‌ روشن‌ مي‌گردد كه‌ در اموالي‌ كه‌ ارزش‌ ذاتي دارند زياده‌ بر مقداري‌ كه‌ گرفته‌ مي‌شود به‌ طلبكاران‌ دادن‌ «ربا» مي‌باشد زيرا ارزش‌ جنسي‌ كه‌ به‌ وام‌ گرفته‌ شده‌ ذاتي‌ آن‌ است‌ امّا در اشيائي‌ كه‌ ارزش‌ ذاتي‌ ندارند و مانند اسكناس‌ اعتبار آنها به‌ پشتوانه‌ آن‌ مي‌ باشد با تضيعف‌ پشتوانه‌ به‌ همان‌ نسبت‌ از اعتبار مالي‌ آن‌ كاسته‌ مي‌شود و لذا اگر به‌ گونه‌اي‌ عمل‌ شود كه‌ آن‌ كاستي‌ به‌ گونه‌اي‌ مرتفع‌ گردد كه‌ اعتبار مالي‌ آن‌ به‌ مقدار اوّليه‌ آن‌ بشود و در مال‌ طرفين‌ معامله‌ استقراضي‌ افزايشي‌ به‌ وجود نيايد آن‌ اصطلاح‌ كمّي‌ در اسكناس‌ كه‌ در حقيقت‌ يك‌ حواله‌ خريد است‌ و جايگزيني‌ مال‌ است‌ ربا نخواهد بود و جبران‌ خسارت‌ مي‌باشد.
نگارنده‌ در بخشي‌ از كتابي‌ بنام‌ «رهنمودهايي از قرآن» موضوع‌ ربا و لزوم‌ تجديد نظر در امر آن‌ را مورد بحث‌ قرار داده‌ است‌ كه‌ در يكي‌ از جرايد روز هم‌ انتشار يافت‌ و احتمالاً مورد توّجه‌ كارشناسان‌ نظام‌ پولي‌ و بانكي‌ هم‌ قرار گرفت و يك‌ نسخه‌ 5 صفحه‌اي‌ از آن‌ را براي‌ سهولت‌ مراجعه‌ به‌ پيوست‌ تقديم‌ مي‌دارد.
بطوريكه‌ فوقاً استدلال‌ گرديد و در مقاله‌ پيوست‌ نيز نسبتاً مشروح‌تر بيان‌ گرديده‌ است‌ در جريان‌ معاملات‌ استقراضي‌ / اسكناسي‌ هر مبلغي‌ كه‌ تا حّد نرخ‌ تورّم‌ براي‌ جبران‌ ضعف‌ قدرت‌ خريد اسكناس‌ باشد چيزي‌ به‌ اموال‌ طرفين‌ معامله‌ افزوده‌ نمي‌كند و لذا «ربا» نخواهد بود.
تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه