بررسي عوامل تقويت کننده فرآيند مهاجرت نخبگان علميو متخصصان
عوامل مذکور در عنوان مقاله از نظر نگارنده عبارتند از 1- تربيت خانوادگي 2- محيط دانشگاهي 3- بعضي تعاليم و تبليغات نادرست ديني, فرهنگي 4- تمرکز امور در دست دولت 5- عوامل طبيعي 6- سوء تفاهم در مورد تعهد و تخصص 7- فساد اداري, که به اختصار به شرح زير مورد تجزيه و تحليل قرار ميگيرد و نهايتاً توصيههاي کاربردي ارايه ميگردد. 1- تربيت خانوادگي: در خانوادهها غالباً براي تعليم و تربيت فرزندان برنامه ريزي نميشود. فرزند که به سن مدرسه رفتن رسيد او را عادتاً و قانوناً در جريان نظام تعليماتي قرار ميدهند و سرنوشت او را به آموزش و پرورش ميسپارند و تکليف خود را به لحاظ تربيتي اداء شده ميپندارند و فقط در حدّ توان امکانات زيستي او را تامين مينمايند و اگر دخالتي هم داشته باشند در حدّ جلوگيري از عقب ماندگي فرزند در همکاري با اجراي برنامههاي تدريسي آموزش و پرورش ميباشد و زايد برآن القاء مداوم و ارزشي شمردن رشته تحصيلاتي است که دهان پرکن و درآمد زا شناخته شدهاند – و وراي افتخار و ثروت هدفي در نظر گرفته نميشود و اگر هم سخنهايي از خدمت به ميهن و فرهنگ و اجتماع به زبان بياورند در جريان القاآت ديگر اثر آن خنثي ميشود. نگارنده تاکنون نشنيده است که خانوادهاي براي تعليم و تربيت فرزندان هدف مشخص کند و براي رسيدن به آن برنامه ريزي کند – البته خانوادههايي که بيش و کم مرفه هستند تا حدّي از اين قاعده مستثني هستند اين طبقه اگر براي گريز از محدوديتهاي داخلي و بهره مندي از آزاديها و امکانات خارجي به صورت خانوادگي مهاجرت ننمايند حدّ اقل اين است که براي اعزام فرزندان به خارج برنامه ريزي و تلاش ميکنند به اميد اينکه در خارج سعادتمند شوند. در هر حال براي اکثريت, اعمّ از اينکه در داخل بمانند و يا به خارج بروند, تحصيل و اشتغال و رفاه هدف و ارزش است نه وسيله رسيدن به اهداف ديگر. 2- محيط دانشگاهي: دانشگاههاي ما بر اساس نظام دانشگاهي غربي پايه گزاري شدهاند و در تشکيلات آنها ابتکار و خلاقيت و نوآوري دخالت نداشته است. علوم و فنون و شيوه تدريس همان است که سالها پيش در غرب متداول بوده و تغييرات و تجديد نظرها هم بامقداري تأخير و مسامحه و کندي انجام ميشود, به گونهاي که آثار آنها نامحسوس است. به جاي تحقيق و پژوهش و ابتکار و طرّاحي و برنامه ريزي, ترجمه و تقليد و کپيه برداري و استمرار وضع موجود حاکم است. کميتها جاي کيفيتها را پر کرده است. در توسعه رشتههاي موجود و ايجاد رشتههاي جديد نياز کشور و بازار کار و لوازم و ابزار و هستههاي پژوهش و تحقيق و کارگاههاي مناسب مراعات و تأسيس نميشود. حقوق و حرمت استادان و امکانات رفاهي دانشجويان با شخصيت علمي, اجتماعي و ضرورت وجود يک فضاي امن براي آنان تناسب ندارد. اين قبيل ناهنجاريهاي علمي, فني سبب شده است تا: 1- فارق التحصيلات غالباً ناآزموده, ناکارا و نااميد از کاريابي, از دانشگاهها با در دست داشتن يک دانشنامه و عنوان خارج شوند. 2 – استادان غالباً از وضع موجود ابراز ناخشنودي و نااميدي کنند, و بذرهاي نااميدي از تأمين آتيه در داخل و حصول آرزوها در خارج را که به ندريج در قلوب دانشجويان جوانه ميزند تقويت نمايند و به رشد برسانند. 3- احساسات ملّي, وابستگيهاي فرهنگي و باورهاي ديني و معنوي تضعيف شوند و جاي خود را به جهان وطني و مادّه گرايي. «خويشتن دريابي» بسپارند. 4- استادان به جاي پرداختن به امور تحقيقاتي و برقرار کردن ارتباط با دانشجويان ناگزير در ساعات آزاد, به مشاغل دوّم و سوّم روي آوردند يا مترصّد فرصت براي خروج از کشور باشند – هر چند در خارج به مشاغل پستتر گمارده شوند. 5- دانشگاهها و مراکز تحقيقاتي و صنعتي خارج و عواملِ ديگرِ کشورهاي غربي از فرصت استفاده نمايند فضاي نامساعاد را بدتر از آنچه هست بنمايانند و به شکار مغزها, مديريتها و تخصصّها بپردازند و نيازمنديهاي علمي وفنّي خود را به رايگان تأمين کنند. 3- بعضي تعاليم و تبليغات نادرست ديني, فرهنگي: آنچه مسلّم است ايران در سيزده قرن پيش دين اسلام را پذيرفته و از همان ابتدا ايرانيان محبّت اهل بيت عليهم السلام را بر دل گرفته و پيروي از آنان را جزو لايتجزّاي دين تحت عنوان مذهب تشيع باور داشتهاند و تا آنجا پيش رفتهاند که مذهب جعفري را توأمان با دين اسلام به عنوان اصل دوازدهم قانون اساسي, الي الابد غير قابل تغيير قبول و در همه پرسي با آراء قاطع خود تأييد کردهاند.1 با توجه به اينکه اسلام اساساً يک نظام مشروعه آسماني است که شامل تمام امور جزيي و کلي پيروان خود ميباشد مسلمانان, به خصوص ايرانيان, نميتوانند هيچ گونه طرح و برنامهاي را تنظيم و اجراء کنند بدون اينکه رهنمودها و ملاحضات ديني خود را رعايت نمايند. و هرگاه چنين موضوع مهميرا رعايت نکنند و بخواهند با تبعيت از نظامهاي غير ديني پارهاي از امور خود را پايه گذاري و اعمال نمايند بدون هيچ شائبهاي محکوم به شکست خواهد بود زيرا با مخالفت و کارشکني و يا حدّاقل عدم اقبال دين باوران مواجه خواهند شد. به احتمال قوي يکي از علل مهم عقب ماندگي ملل اسلامي هم همين است که به ناحقّ, هم از طرف دين باوران و هم از طرف حکّام و فرمانروايان و روشنفکر نمايان, دين از سياست جدا شناخته شده است2 و اين اشتباه بزرگ سبب شده است که بين حکومتها و ملتهاي اسلامي همکاري و صميميت وجود نداشته باشد و نيروهايي را که بايد صرف توسعه و ترقي نظام اسلامي خود بنمايد صرف تضعيف همديگر کنند که تا کنون به ضرر مسلمانان و نفع دشمنان تمام شده است. همگان ديدند که با به کارگيري بخشي از قدرت دين در ايران چه انقلابي به وجود آمد و چگونه دين باوران توانستند متجاوزي را که مورد حمايت همه جانبه کلّيت خواهان جهاني بود به عقب برانند و لذا ميتوان قياس کرد که اگر تمام قدرت دين به کار گرفته شود چه معجزههاي شگفت آوري حادث خواهد شد. 4- تمرکز امور در دست دولت: دولت جمهوري اسلامي ايران و نهادهاي جنبي آن, علاوه بر وزارتخانهها و سازمانها و شرکتهاي تابعه, تمام صنايع و معادن و تأسيسات خدماتي, اقتصادي, مالي, ارتباطي, منابع طبيعي و... را به تجويز اصول 44 و 45 قانون اساسي به تملِک و تمرکز خود درآورده امّا تاکنون اجراء مفاد اصل 43 و بندهاي ذيل آن به طور کامل اجراء نشده است. تمرکز امور در دولت پس آمدها و زيانهاي ذيل را سبب ميشود: 1- به علت انباشتگي و گسترش کار, عمده وقت دولت صرف امور اجرايي و نظارتي و حل و فصل مشکلات آنها ميشود و فرصت کافي براي طرّاحي و برنامه ريزي و سياست گزاريهاي بالاسري و هدايتي و تأمين امنيت عمومي براي دولت باقي نميماند. 2- تمرکز امور در دولت يک نوع ابراز بي اعتمادي (پنهان و در عين حال آشکار!) به ملّت است و باعث جلوگيري از شکوفا شدن استعدادها و مديريتها و خلاقيتها و اقتصاد و صنعت و دانش و تحقيق ميشود و احتمالاً بدبيني و نارضايتي و فقر عمومي را به وجود ميآورد. 3- رانت خواري, برقراري روابط به جاي ضوابط و گسترش فساد اداري و بي عدالتي. 4- پايين آمدن باز دهي کار و گرانتر تمام شدن هزينههاي توليدات و خدمات به علت بي کاري و کم کاري و افزايش بي مورد نيروهاي پرسنلي و ضايعات و مصرف ابزارها و وسايل کار در امور خصوصي و عقب ماندن پيشرفت طرحها و پروژه از برنامهها. 5- تبديل شدن دولت به يک کار فرماي بزرگ که در عين حال دستش را قانون بسته است و نميتواند استعدادهاي درخشان را بپروراند و استثناها و مغزها و نيروها و تواناييهاي خلّاق و مبتکرها و تخصصها را جذب کند و متناسب با ارزش و بازدهي توليدي و مديريتي, رفاه و رضايت آنان را تأمين نمايد و راه فرار آنها را سدّ کند. 5- عوامل طبيعي: نواميس خلقت و فطرت بر اين اساس است که هرگاه در هر چيزي تمرکز به درجه بحراني برسد خود به خود منفجر و اجزاء آن پراکنده ميشود. جوامع انساني از اين قانون مستثني نيست, ظرفيتها و جاذبهها سرنوشت ساز هستند. افزايش جمعيّت به طور طبيعي از روستاها به شهرها و از شهرها به کلان شهرها و از کلان شهرها به خارج از مرزها لبريز ميشود. استثناها مغزها, تخصصها مديريتها و به طور کلّي نخبگان نيز تابع همين قانون هستند, به خصوص اگر دو نيروي دافعه و جاذبه نيز در اين امر دخالت کند که در چنين صورتي هيچ قدرتي نميتواند مانع يک چنين جرياني بشود. يک روستايي با هزينهي بسيار و رنج فراوان و صرف عمر خود و خانواده اش محصولي توليد ميکند که در محل توليد خريدار ندارد و اگر بر فرض انباري هم داشته باشد قابل انبار کردن و نگاهداري نيست زيرا يا ميگندد و ميپوسد و يا به هر علّتي ديگر از حيز انتفاع خارج ميشود – حال اگر کالاي توليدي در جايي ديگر خريدار داشته باشد چگونه کدخداي روستا ميتواند و يا حق دارد مانع صدور کالاي او بشود؟ همين وضعيت شامل دانش آموختگان و متخصصّان و مديران و... و حتّي عملهها و طبقات ديگر هم ميشود. ما قبلاً اشاره کرديم که علّت عقب ماندگي مسلمانان اين است که در نتيجه جدا پنداشتن دين از سياست و معنويّات از مادّيات و علوم حوزوي که آنها را منحصراً علوم ديني ميشمارد, از علوم تجربي, دانشگاهي غالب طرحها و برنامهها با عدم اقبال عمومي مواجه ميشوند. در اينجا که به خصوص يکي از عوامل مؤثر در فرار مغزها را عوامل طبيعي مطرح کرده ايم اضافه مينماييم که بر خلاف آنچه بعضيها گمان کردهاند و اصراردارند که اعمال بعضي مستحباتي که رابطهي ماورايي شمرده ميشود باعث تکامل بشر ميشوند به نظر نگارنده که مبتني بر رهنمودهاي قرآن کريم است, در صورتي افراد و جوامع اسلامي در مسير تکامل قرار ميگيرند که مفاهيم آيات قرآن کريم را به درستي دريابند و وجهه همّت و عمل قرار دهند نه اينکه اصول را رها کنند و به فروع بپردازند. خداوند براي نظام امور مسلمانان هدف قرار داده است. که احراز مرکزيت و محوريت در ميان جهانيان است و براي رسيدن به آن هدف رهنمود قاطع تعيين کرده است که آن هماهنگ کردن نظام دين با نواميس فطرت است1 و نه پشت کردن به نواميس خلقت و يکي از نواميس خلقت اصل انفجار و پراکندگي پس از بحراني شدن تمرکز است که در مورد انسانها آن قدر خداوند آن را مهمّ و ضروري و لازم دانسته است که براي عدم رعايت آن بازخواست و حسابرسي و دوزخ را معين فرموده است: «مسلِم بدانيد کساني را که در حال ستم کردن بر خويشتن فرشتگان جانشان را ميگيرند از آنها ميپرسند در جريان زندگي در چه حالي بوديد؟ جواب ميدهند که ما در زمين در حال استضعاف (ناتوان از بهره گيري از توانائيهاي خود و موهبات خدادادي) ميزيستيم. (فرشتگان به آنها) ميگويند مگر زمين خداوند پهناور نبود که در آن مهاجرت کنيد؟ و چنين کساني جايگاهشان دوزخ است که بدسرانجامياست.»1 با اندکي دقت در آيه مذکور و آيات قبل و بعد آن به خوبي معلوم ميشود که: 1- باقي ماندن بر استضعاف و عدم مهاجرت که ناهماهنگي با ناموس فطرت است در دين اسلام آنقدر مذموم و ناپسنديده است که خود خداوند چنين کساني را حسابرسي نميکند, يعني لياقت مکالمه با خداوند را ندارند و لذا فرشتگان آنها را بازخواست و تقبيح ميکنند و به سوي دوزخ گسيل ميدارند! 2- به چنين کساني فرصت اعتذار داده نميشود و جهنّميشدن آنها قطعي است. 3- در آيه بعد کساني را مشمول عفو احتمالي معرّفي کرده است که اصولاً از چاره انديشي ناتوان باشند و مهاجرت براي آنها غير ممکن باشد: «لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلاً 2» نه چارهاي توانند کرد و نه راهي به جايي ميشناسند. 4- براي اينکه مسلمانان بدانند که اين قبيل آيات هم نظر به جنبه معيشتي آنان دارند و هم به نظام عمومي ديني آنان, در آيه صدم تأکيد کرده است که: هر که در راه خداوند هجرت کند در زمين چراگاههاي بسيار و توسعه معيشت خواهد يافت «يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُراغَماً كَثِيراً وَ سَعَةً3» بنابراين از نظر قرآن کريم که اساسنامه دين اسلام است که ما خود را به آن منتسب کرده ايم مهاجرت, به خصوص در تنگناهاي معيشتي يک امر واجب و ضروري است و مسامحه در اجراي آن هم خواري و ذلت اين جهان را در بر دارد و هم نابخشودني بودن پيامد آن را در جهان ديگر! 6- نامهرباني سران نظام: در يک نظام ديني اسلامي سران نظام به منزله جانشينان رسول الله(*) محسوب ميشوند و بايد متخلّق به اخلاق آن حضرت باشند و او را اسوه خود قرار دهند تا مشروعيت داشته باشند. وقتي چنين باشد هر تکليفي که در حقّ پيامبر بزرگوار ثابت باشد و هر گونه خصوصيّتي که آن حضرت داشته است بر عهده سران نظام قرار ميگيرند. يکي از خصوصيات بارز آن حضرت (به خصوص در باور ما که خود را شيعه ميدانيم) برقرار کردن نظام عدالت و شايسته سالاري است و نه واگذاري امور به استخوان دارها! چرا ما اين همه بر شايستگي حضرت علي() نسبت به سايرين تأکيد داريم؟ چرا حضرت رسول الله(*) در اواخر دوران رسالت فرماندهي سپاه عظيم اسلام را به اسامه جوان واگذار نمود و بعضي از سابقين در دين را به تبعيت از فرماندهي اسامه امر فرمود؟ ديگر خصوصيات آن حضرت نرم خويي آن بزرگوار بوده است که نشانهي رحمت خداوند است: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ» و در دنبال فرموده است که: اگر سختگير و سنگدل بودي مردم از پيرامونت پراکنده ميشدند: «وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ1» و اضافه فرموده است: بنابراين از اشتباهات مردم در گذر و براي آنان طلب بخشش کن (يعني من که خداوند هستم آنان را ميبخشايم پس تو هم بايد آنان را ببخشي) و عليرغم اينکه مرتکب اشتباهاتي هم ميشوند مع الوصف نه فقط بايد آنان را در جايگاه خود استوار بداري بلکه در امور رهبري هم بايد با آنان مشورت کني (به عقل و دانش و تجارب آنان ارزش دهي) اين آيه يک رهنمود کلّي و مهمّ مملکت داري است و ما که معتقديم قرآن کريم کلام خداوند است بايد به ان ايمان داشته باشيم و ايمان هم يعني «اعتقاد قلبي و التزام عملي»؟ اينکه خداوند ميفرمايد: اگر سختگير و سنگدل بودي از پيرامونت پراکنده ميشدند. منطقاً اثبات ميکند که اگر شما کار بدستان شاهد پراکنده شدن اطرافيان بوديد بدانيد که سختگيري و سنگدلي در کار است. بگرديد و چگونگي را روشن کنيد و آن را از خود دور کنيد تا در عوض جذابيت پيدا کنيد. پس يکي از علل و عوامل مهاجرتها, مضيفهها و سختگيريهايي است که در امور ايجاد شده است – براي نمونه: هرکس به محض اقرار شهادتين مسلمان و وارد نظام اسلامي و محترم محسوب ميشود, حال اگر نسل اندر نسل مسلمان بوده و کسي هم به کفر او شهادت نداده و در فرم استخداميبه عنوان يک متقاضي کار رسماً خود را مسلمان معرفي کند چرا بايد مشمول مقررّآت شکست خورده گزينش بشود و کساني مأمور تحقيق از اين و آن بشوند که او را مثلاً در مساجد ديدهاند يا نه و تجسسّات ديگري که ميدانيد؟ مگر خداوند نفرموده است:اي مسلمانان با ايمان از بدگماني بسيار دوري کنيد زيرا بعضي بدگمانيها خود گناه است و در امور ديگران تجسّس نکنيد... و از خدا بترسيد... مگر نه اين است که فساد اداري وجود دارد و کارگزاران ادارات هم غالباً همان کساني هستند که مقرّرات گزينش در مورد آنها اجرا شده است و يا بنا به توصيه معتمدان به کار گمارده شدهاند؟ مگر نه از ضروريات اوليه فرماندهي است که علل شکستها ريشه يابي شود تا پيروزي بدست آيد؟ پس چرا مقرّرات ناراضي تراش شکست خورده استمرار دارد؟ 7- سوء تفاهم در مورد تعهّد و تخصّص: نظر زعماي امور اين است که تعهد پايبندي و وفاداري به دين و انقلاب و نظام کشور است و در انجام تکاليف عبادي تجلّي پيدا ميکند و اهميّت آن بيشتر از تخصّص است و لذا تأکيد دارند که در واگذاري امور, اشخاص متعهد بر متخصّص ترجيح داده شود. بنابراين کساني که به لحاظ شرعي ظاهر الصلاحتر به نظر ميرسند شانس بيشتري براي اشغال مشاغل دارند هر چند نسبت به متقاضيان و نامزدهاي ديگر از تجارب و تخصص کمتري برخوردا باشند. اين در صورتي است که تعهّد و تخصّص مانند دين و سياست و علوم حوزوي و علوم دانشگاهي و اهميّت مادّيات و معنويّات از يکديگر جدايي ناپذير هستند به نظر نگارنده اگر بنا باشد براي تعهّد و تخصّص درجهي اولويت قايل شويم اولويت براي تخصّص سزاوارتر است, زيرا تا موضوعي دانسته نشود, تعهّد نسبت به آن معنا ندارد. انسان متعهّد ميشود در برابر انجام کاري يا قرارداد و پيماني يا پرداخت چيزي که از کم و کيف آن آگاه شده باشد و تخصّص نيز به معني آگاه بودن از علمييا فنّي و هنري و يا... و شيوه و توان کاربري آنها است که بين اشخاص با همديگر و با اشخاص يا سازمانها پيمان بسته ميشود تا در برابر کاربري از سوي متخصّص, حقوقي يا امتيازي و پاداشي به وسيله خواستار تخصّص اداء گردد و (قبول قرارداد ايجاد تعهد) مينمايد. ايمان هم به همين معني عبارت است از (اطمينان قلبي و التزام عملي) و اطمينان قلبي از فهم موضوع و يقين به درستي آن حاصل ميشود که نهايتاً شخص خود را ملتزم و متعهّد به انجام آن مينمايد. تا انسان به وجود خداوند و رسالت رسول او و روز جزا و اداي پاداش در جهان ديگر يقين و ايمان نداشته باشد که خلاصتاً تخصّص است براي او ايمان حاصل نميشود که خود را ملتزم و متعهّد به انجام و رعايت امور عبادي بنمايد. تقدم تعهّد بر تخصّص به اين ميماند که يک نفر را که ميخواهد قدم در يک حوزه درسي بگذارد. متعهد کنيم که از همان بدو ورود اراء فقهي صادر کند و يا يک نفر غير مسلمان را متعهد نماييم نماز شب قابل قبول از سوي خداوند بخواند. بلي ميشود دل خوش کرد به اين که ما کار مورد نظر را به متعهد واگذار ميکنيم و او به تدريج آگاهي و تخصّصي لازم را تحصيل مينمايد! در چنين صورتي معلوم نيست که: 1- از کجا اطمينان حاصل است که شخص مورد نظر استعداد خاص لازم را داشته باشد. 2- متخصّصان و کارکنان قبلي آن سازمان, سرپرستي يک شخص ناآگاه و غير متخصص را گردن نهند و در کار او کارشکني نکنند؟ 3- چرا بايد وقت سازمانها و کشور که هدر رفتن هر لحظه اش جبران ناپذير است تلف شود به مديريت و اقتصاد و صنعت و به طرز کلي نظام کشور که هدر رفتن هر لحظه اش جبران ناپذير است تلف شود و به مديريت و اقتصاد و صنعت و به طور کلّي نظام کشور آسيب برسد و بيت المال که هر ريال آن بازخواست دارد دچار خسارت شود؟ 4- چرا بايد متخصّصان و مديران و کارشناساني که با سرمايههاي عمومي (بيت المال) و يا خصوصي که آن هم متعلق به کشور و اجتماع است طرد شوند تا حدّي که جز پشت کردن به کشور و افتادن در دامان بيگانگان که غالباً بدخواه نظام ما هستند چارهي ديگر نداشته باشند؟ 5- مفهوم اينکه خداوند ميفرمايد:«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها1» چيست؟ 6- آيا اين امر خداوند فقط شامل مؤتمناني ميشود که کساني پولي يا ظرفي يا فرشي يا ابزاري نزد آنان به امانت ميگذارند و آيا «اهليّت» فقط به معني مالکيّت يک جنس مادّي است و شامل علم و فن و تخصّص و تجربه نميشود؟ 7- آيا امور حکومتي اسلامي امانتي نيست که از طرف خداوند و مردم به حکومت واگذار شده است و آيا حکومت که کارفرماي عمده کشور است مشمول رهنمود آيه مذکور و آيات ديگر نيست, و اگر چنين تصور ميشود چه دليل دارد که خداوند بلافاصله در همين آيه فرموده است: «وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ». 8- آيا اين عدل است که در حالي که بخش عظيمياز مردم کشور از فقر و گراني و تورم مداوم و کمر شکن رنج ميبرند, ملياردها تومان ثروت و امکانات کشور صرف پرورش تخصّصها و مديريتها و نخبگان بشود و نهايتاً دست رد بر سينه آنان گذاشت؟ 9- آيا يقيين حاصل شده است که نظرها در شناخت متعهدان معهود صائب است و اطمينان حاصل شده است که انتخاب و منصوب شدگان در جريان کار و دسترسي به امکانات همچنان متعهّد و مؤمن باقي خواهند ماند. 10 اگر چنين اطميناني و يقيني حاصل است معني اين ايه چيست که خداوند ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلى رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ1... اي کساني که ايمان آورده ايد «ايمان بياوريد» به خداوند و پيامبر او و کتابي که بر پيغمبر خود نازل کرده است و هچنين به کتابي که قبل از ان نازل کرده است... بديهي است که انسانها متغير الاحوال هستند به گونهاي که نه ميتوان به بقاء و استمرار حقيقي ايمان بعضيها اطمينان کرد و نه به استمرار بي ايماني و يا سست ايماني بعضي ديگر – آنچه ملاک است سرانجام کار است نه آغاز کار – بايد بنا را بر برائت گذاشت که هم خواست خداوند است و هم مصوّبه قانون اساسي است2. موضوعات بسياري از رهنمودهاي ديني سهل انگاشته ميشود. من جمله اسوه بودن خود حضرت رسول الله(*) در نظام کشور داري و جلب قلوب افراد مؤثر در تقويت نظام – مانند اينکه آن حضرت نسبت به سايرين سهمهاي بزرگي از بيت المال را به ابوسفيانها و معاويهها مي دادند تا آنها را متمايل به اسلام نمايند امّا ما سهام بزرگي از بيت المال را هزينه ميکنيم تا مسلماناني را که نخبههاي مديريت و تخصّص و کارشناسي و علوم هستند و ميتواند وسيله تقويت وضع عمومي کشور اسلامي ما بشوند از اسلام و نظام بيزار کنيم و آنان را بدامن استکبار و کفر جهاني بيندازيم و هم به کفر جهاني نفرين کنيم که خود در حدّ توان آن را تقويت کرده ايم! 8- فساد اداري: فساد اداري که يکي از نتايج منفي تمرکز امور است عوامل و مشکلات زير را به وجود ميآورد. 1- شيوع رشاء و ارتشاء و انجام نشدن امور مراجعان به طريق عادي. 2- قرطاس بازي و دفع الوقت در امور جاري و سرگرداني مراجعان. 3- باند بازي و نفي شايسته سالاري و افتادن کارهاي حساس بدست نا اهلان و محروم ماندن متخصصان و فرزانگان از اشتغال و پيشرفت متناسب با لياقت و کارداني خويش. 4- کاهش بازدهي کار به لحاظ کميت و کيفيت و بالا رفتن نرخ توّرم به علت گران تمام شدن توليدات و عقب افتادن اجراي پروژهها از برنامههاي زمان بندي شده و افزايش فقر عمومي. 5- اشاعه نارضايتي و نااميدي و تقويت قدرت دافعه و تمايل مهاجرت.
توصيهها و رهنمودهاي کاربردي 1- خانوادهها تشويق و راهنمايي شوند که از همان اوان کودکي براي تربيت فرزندان هدف تعيين نمايند و براي رسانيدن يا نزديک کردن آنان به هدف برنامه ريزي کنند- بديهي است که پس از رسيدن اطفال به بلوغ حق اختيار با خود آنان خواهد بود. 2- دانشگاهها در شرايط موجود افزايش اعتبارات را عمدتاً صرف بالابردن کيفيت امور دانشگاهي بنمايد و به جز ايجاد رشتههاي علميو فنوني که در کشور وجود ندارد از هر گونه توسعهي کميديگري خودداري نمايند و امکانات تحقيق و کاربري علوم و فنون را براي دانشجويان فراهم نمايند. 3- اساتيد دانشگاهها متعهّد کردند که در تماس با دانشجويان از القاء هر گونه نارضايتي و نااميدي نسبت به آينده به دانشجويان خودداري نمايند. 4- روحانيان و مبلغان از ذم و تقبيح مال و منال و ترغيب مسلمانان به زهدگرايي و پرداختن بيش از حد به امور کم اهميّت مستحبّي که در نهايت موجب کم رغبتي آنان به کار و کوشش و ضعف بنيه اقتصادي/ صنعتي نظام ميشود خودداري نمايند و علوم و فنون دانشگاهي/ تجربي را همتراز با علوم حوزوي ارزشي/ اسلامي بشمارند و رأفت اسلامي را جانشين تعاريف خشونت آفرين بنمايند. در تعليم و تعلّم علوم حوزوي از علوم تجربي, دانشگاهي و نوآوري بهره گيرند و با همکاري و بهره گيري از متخصصّان و متفکران و رهنمودهاي عظيم قرآن کريم که غالباً از نظرها دور مانده است. با عنايت به مفاهيم آيات 30 از سوره روم, 143 از سوره بقره,60 از سوره انفال و ساير رهنمودهاي قرآن کريم براي يک نظام اجتماعي, حکومتي اسلامي که با خواست خداوند متناسب باشد طراحي و الگو سازي نمايند. 4- به علت اينکه قوانين استخداميدست دولت را بسته است نميتواند براي نخبگان و متخصّصان و مغزها ارزش و حقوقي متناسب با لياقت آنان وضع کند بايد نسبت به واگذاري امور به مردم اقدام کند تا مردم بتوانند براي نخبگان و متخصّصان و مديران جذابيت و رضايت و رفاه به وجود آورند و جريان پيشرفت اقتصاد و صنعت در مسير طبيعي قرار گيرد. 5- بايد دانست که مهاجرت نتيجه قطعي و لايتجزّاي تمرکز و از نواميس فطرت و قوانين آفرينش است و خداوند که هم فطرت را با نواميس آن آفريده است و هم انسانها را با خصوصيات متناسب با قوانين کلّي آفرينش, اصل مهاجرت را براي انسان تشريع و واجب کرده است«إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِيراً »1 بنابراين هيچ قدرتي به جز وجود جذابيت در مبدأ- (يعني خريد کالاي نخبگان در زيستگاه) نميتواند جلوگير مهاجرت باشد. بنابراين بايد براي آنان جذابيت به وجود آورد يا براي صدور تخصص و دانش و هر گونه نيروهاي انساني زايد نيازهاي کشور با کشورهاي نيازمند قرارداد بست. 6- اينکه متشرّع بودن ضمانت تعهّد قرار گرفته و تخصّص و هنر به عقب رانده شده اشتباه است و موجب اشاعه ريا و تظاهر به دين ميشود و تاکنون هم نتيجه مورد نظر را ببار نياورده است. بايد به همه کس به خصوص آنانيکه در فرمهاي استخدامي اقرار به مسلمان بودن ميکنند (و همين اقرار و امضاء کافي است) اعتماد کرد و به آنان فرصت اشتغال متناسب با تخصص و توان را داد و گزينش توسط مديران براي تصدّي پستهاي کليدي در جريان کار, و آن هم به گونه غير محسوس, از طرز عمليات خود شخص صورت گيرد نه از اين و آن و خارج از فضاي اداري. 7- علّت اصلي فرار مغزها نبودن جذابيت شغلي و رفاهي و تفريحي است و علت عدم جذابيت, نبودن مراکز تحقيقاتي و کاربردي علوم است, و علت آن ناتواني اقتصادي / مالي دولت است که کارفرماي عمده کشور است, و علّت اين فقر عمومي است که مردم توان پرکردن خزانه بيت المال را با رونق دادن توليدات و بازرگاني داخلي و خارجي و پرداخت ماليات و برقرارکردن تعادل ارزي بين صادرات و واردات را ندارند و علّت آن اين است که در جهان اسلام به غلط لزوم بودن تعادل بين معنويّات و مادّيات از لحاظ ديني شناخته نشده و پيوسته بر تقويت معنويّات تأکيد ميشود و بين مردم مسلمان بي رغبتي به آنچه بخش مادّي و علميو صنعتي نظام را تقويت مينمايد, ايجاد ميگردد. مسلمانان بايد بدانند که دين آنگاه پايدار است که طبق فرمان خداوند بر مبناي نواميس و قوانين خلقت استوار باشد که نمونه مشخص شدهي آن خود انسانها هستند1 و فطرت انسانها نيز بر اساس ترکيب مادّيات و معويات با هم است که هر کدام نيازمنديهاي مربوط به خود را دارند که بايد در نظر گرفته شود, علاوه بر اين خداوند خواسته است تا مسلمانان در ميان کلّيه جوامع انساني در موضع مرکزيت و محوريت باشند2 و به لحاظ ارتشي و دفاعي در جهان, برترين و مقتدرترين باشند3 و اين در حالي است که در وضع موجود محتاج و متعهد قدرتهاي صنعتي و استکباري هستند که ناشي از فقر عمومي است. و فقر عمومي نيز بر اثر غير ارزشي شمردن مادّيات و تن در ندادن به تلاش و کوشش و بي اهميّت شمردن علوم طبيعي/ تجربي به وجود ميآيد. بنابراين اسلامي که در برابر غير مسلمانان و دشمنان در موضع ضعف باشد, بدون ترديد اسلام مورد خواست خداوند نيست, و لذا يقيناً در فهم و اِعمال مفاهيم رهنمودهاي قرآن کريم اشتباهاتي صورت گرفته است که بر مسلمانان دلسوز و اصلاح طلب است تا تحقيق کنند و آن اشتباهات را بيابند و رفع کنند, نگارنده در نتيجه تحقيقاتي که در موارد ديگر و در حدّ توان توضيح داده است (که در اين مختصر نميتوان به جزئيات آن پرداخت) به اين نتيجه رسيده است که اهميّت مادّيات براي تقئويت نظام اسلامي در شرايط عادي همتراز معنويّات است و در شرايط موجود اهميّت آن بيشتر از معنويّات ميباشد, نيز اصولاً بايد بدانيم که معنويت واقعي فهم درست خواستههاي خداوند است نه انچه خود ميپنداريم و به آن ميپردازيم. 8- بايد اوليت تخصّص و اهليت, اساس کار قرار گيرد نه آنچه تعهّد شناخته شده است. حضرت نوح() اجازه نيافت که فرزند نا اهل خود را بر کشتي سوار کند (فرمود اي نوح بدانکه او از اهليت تو نيست, او (نمونهي مجسمه ي) کارهاي نادرست است.1 در انجام تکاليف ديني و شريعتي تا فهم موضوع که همان تخصص است نباشد تعهّد و عمل بي ارزش است. پس بايد تخصّص و اهليت مبناي کار قرار گيرد و پس از آن تعهّد ايجاد کرد. يک نفر متخصّص را ميتوان «متعهّد» به کاربري تخصّص خود کرد امّا نميتوان يک نفر متعهّد غير متخصص را مکلّف به انجام کارهايي کرد که در تخصص او نيست. 9- دولت بايد از ايجاد غولهاي صنعتي و اقتصادي نهراسد و سعي کند تا امور, حتّي صنايع مادر و بازرگاني خارجي و بانک داري و بيمه گري و... به مردم واگذار شود و خود به سياست گزاري کلّي و طرح و پيشنهاد قوانين و نظارت بر اجراي آنها و تنظيم سياست و روابط خارجي و تقويت بنيه دفاعي بپردازد تا مديريتها شکوفا و توليد و صنعت و بازار رقابتي شود و اقتصاد رونق بگيرد و نظام مردميو شايسته سالاري حاکم, و فساد و رانت خواري و سوء جريانات متوقف شود, و رضايت و همدلي عمومي ايجاد گردد تا جذابيت به وجود آيد و نخبگان و نيروهاي انساني به سوي قطبهاي جذاب اقتصادي, صنعتي بيگانگان نگريزند!
|