چرا جوامع ديني عقب مانده هستند؟
نتايج تجارب نماينده درستي و نادرستي عمل است. ما وارد تحقيق در امور گذشتگان نميشويم زيرا بررسي وضع حاضر که کاملاً مشهود است براي نتيجه گيري از بحث کافي است. کافي است که ما وضع عمومي کشورهاي به ظاهر اسلامي را مورد مطالعه قرار دهيم تا معلوم شود وضع نظام اسلامي چگونه است! عربستان سعودي منشاء اسلام ؟يمن و عمان و امارات؟ عراق و مصر و سوريه و لبنان و فلسطين؟ ترکيه و افغانستان و پاکستان؟ الجزاير و موريتاني و سودان و اتيوپي؟ و... در ميان اين کشورهاي اسلامي کدام يک از يک نظام سياسي, اقتصادي, علمي, صنعتي, نظامي و... که در مقياس جهاني قابل توجّه باشد برخوردار هستند؟ چرا چنين هستند؟ نيروي انساني کم دارند؟ مواد اوليه معدني و غير معدني کم دارند؟ زمين کم دارند؟ انرژي کم دارند؟ چرا عقب مانده و مستعمره يا مستعمره گونه هستند؟ چرا نبايد علّت عقب افتادگي يا مستعمره گونه بودن را مورد بررسي قرار دهند؟ لابد همان گونه که متداول است خواهند گفت که علّت اصلي استعمار است! چرا علّت استعمار را بررسي نميکنند؟ چه بسا گفته شود استعمار قدرت مادّي و صنعتي را به خدمت گرفت و بر ما تاخت و ما را به اين روز نشاند و هنوز هم ادامه ميدهد! مسلّم است که با تأييد قدرت استعمار انگشت روي نقاط ضعف خود ميگذاريم. اگر ما مسلمانان ضعيف نبوديم و نباشيم استعمار نه در شکل کهنه و نه در شکل نو نميتوانست در امور ما دخالت کند و اگر هم ميخواست بکند بي نتيجه بود. چون آهن در فولاد فرو نميرود امّا فولاد در آهن يا سنگ فرو ميرود. واي بسا گفته شود که وارث رژيمهاي منحط و دست نشانده پيش هستيم! در اين صورت چه کسي و کساني در چه مدّت زماني و با چه شرايطي بايد خرابيهاي گذشتگان را اصلاح کنند؟ مسلماً رژيمهاي فعلي هم از ميان ميروند و آيندگان گناه را به گردن اينها خواهند انداخت! پس چه؟ امّا هر چند به نظر بعضيها غير قابل قبول باشد امّا نظر نگارنده اين است که ما اسلام را درست نشناخته ايم و چون شناخت غلط است عمل هم نتيجه خوبي نخواهد داشت. علّت اصلي هم اين است که ما اسلام را تک بعدي کرده ايم و بعدي را هم که پذيرفتهايم, هم اصولاً ناقص و نيمه کاره است و هم ناقص عمل ميکنيم. خداوند در خلقت تجلّي دارد. روح در بدن و معنويّات در مادّيات - بدون مادّيات معنويّات بروز و ظهور ندارند. آيات منزل برآيات مخلوق و موجود در طبيعت بايد بر هم منطبق و يا در هم ترکيب شوند, بارور شوند و کارا گردند. آيه 30 از سوره روم «فَأَقِمْ وَجْهَكَ...» هم بر همين معني صراحت دارد که دين در فطرت و خلقت متجلي ميشود و پايدار ميماند – نظام فطرت و به طور کلّي نظام آفرينش را نيز همان گونه که قبلاً نيز اشاره کرديم خداوند بر اساس تزويج و تقارن قرار داده است. دين هم يک مخلوق خداوند است که نظام آن شامل مادّيات و معنويّات هر دو با هم ميباشد و لذا هم ناظر بر امور دنيوي, مادي مردم و هم ناظر بر امور معنوي, اخروي آنان ميباشد – معنويت دين در مادّيات متجلي ميشود و مادّيات آن از معنويات زنده و متحرک و پويا ميگردد. با اين بيان علّت عقب ماندگيهاي کشورهاي اسلامي زاهد مآبيهاي بي مورد و تظاهر به معنويات بي مورد است, و چون چنين هستند عمدتاً (نه استثناها) نه دنيا را دارند و نه آخرت را زيرا کسي که بي مورد خودرا به معنوياتي که اصالت آن را هم به درستي نشناخته است مقيد کند, دنياي خود را هم از دست ميدهد و کسي که دنياي خود را از دست بدهد خود رادر ميان جهانيان خوار ميکند, و کسي که در ميان جهانيان خوار باشد عزّت اسلام و مسلمانان را خدشه دار ميکند, و چنين کسي بر خلاف خواست خداوند که عزّت و اقتدار مسلمانان در برابر کفر است عمل کرده است و چنين کسي مفهوم معنويت را که اصولاً رعايت خواست خداوند است نشناخته است! «و خسر الدنيا و الآخره ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ» ميشود! «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى1...» هر کس از ذکر من (که به صورت آيات نازل گرديده است) سرپيچيد مسلماً زندگي دنيا بر او تنگ ميشود – و روز قيامت هم او را کور بر ميانگيزيم. - حال که شاهديم که زندگي بر مسلمانان جهان سخت ميگذرد يقيناً با جرأت ميتوانيم بگوئيم که بدين علّت است که از رعايت مفاد قرآن کريم سرپيچي کردهاند – و اين که به تنگي معيشت در اين جهان تصريح فرموده است هيچ شکّي باقي نميماند که فراخي و گستردگي معيشت مسلمانان خواست خداوند و دليل شناخت و عمل صحيح به آيات است. بنابراين, و آنچه قريباً توضيح خواهيم داد, دين اسلام بر دو اصل مادّيات و معنويّات استوار است و لذا در يک مدل سازي ديني بايد, برخلاف عرف و عادات متداول, به مادّيات و معنويّات هر د و به يکسان اصالت داده شود. وگرنه عقب ماندگي استمرار خواهد داشت.
|