با وجودي که ما براي بحث خود محور اوّل از موضع سوم چيستي گفتگوي تمدّنها را انتخاب کرده ايم امّا پيش از ورود به بحث انتخابي, لازم است مقدمتاً به بيان مختصري در تعريف تمدنها بپردازيم تا زمينه براي بيان نقش وجوه معنوي در فرايند گفتگو مساعد گردد.
کلمهي تمدن يعني وابستگي به مدينه, و کلمهي مدينه به معني يک مجتمع بزرگ مسکوني است که داراي نظام و حکومت ديني باشد. بعضي گمان ميکنند که کلمهي تمدّن هم معني با کلمهي civilisation مشهور در فرهنگ غربي است در حالي که سيويليزاسيون به معني شهر نشيني با نظام قانوني, و بدون توّجه به معنويت است. اگر ما بخواهيم براي کلمهي مدينه معادلي در فرهنگ غربي پيدا کنيم احتمالاً جملهي city of God و يا city Heavenly تا اندازهاي بيانگر مفهوم مدينه باشد.
پس کلمهي تمدّن في نفسه بيانگر وجوه معنوي خود هم ميباشد, امّا متأسفانه در عرف فرهنگهاي متداول و به خصوص تحت تأثير هجوم فرهنگ غربي, جنبه معنوي کلمهي تمدن از افکار زدوده شده است و اکنون وقتي سخن از تمدّن به ميان ميآيد همان مفهوم ناقص و معادل کلمهي سيويليزاسيون در اذهان متبادر ميشود. ما نميتوانيم انکار کنيم که در عصر ما تمدّن در مفهوم (سيويليزاسيون) و نه در معني تمدّن ديني, تمدنهاي غربي هستند که تمدّنهاي ديني را هم مورد هجوم قرار دادهاند و طبقه حاکمه و جريانات روشن فکري آنها جداً دين ستيزي و خداگريزي را تبليغ و تحميل مينمايند و تمدنها با پس زمينههاي ديني شرق نيز در يک حالت انفعالي قرار گرفته و به پيروي از آنها پرداختهاند.
اکنون که يک زمينه بي سابقه براي گفتگوي تمدنها در جريان مساعد شدن است اگر ما بخواهيم در اين گفتگو شرکت فعّال و مفيد داشته باشيم لازم, بلکه ضروري است که بي هيچ گونه تعصّب و خود بزرگ بيني, اوّلاً به بررسي علل پيش آمد جريانات دين ستيزي بپردازيم و ثانياً به مطالعهي نقاط ضعف و قوّت آنها اهتمام ورزيم, ضعفها را جبران کنيم . قوتها را قويتر و برجستهتر نمائيم و با دستي پر و آمادگيهاي در خور و شايستهي نمايندگي و سفارت اسلام عزيز در گفتگوها شرکت نمائيم, به خصوص اينکه هدف بارز ما اين است که روح معنويت را در کالبد تمدّنها بدميم و تقويت نمائيم.
هيچ کس نميتواند منکر اين واقعيت بشود که غدّه بدخيم دين ستيزي تمدّن غرب که در تمدن شرق هم ريشه دوانيده است, ريشه در دوران تاريک قرون وسطي و تفتيش عقايد توسط مسيحيت کليسائي و فشارهاي طاقت فرساي پدران روحاني! بر قاطبهي مردم دارد, آن هم مسيحيتي که اُسّ اساس آن بر محبت و گذشت استوار است! امّا بايد دانست که چرا پدران روحاني تا آن حدّ قساوت قلب پيدا کردند که فرزندان معنوي خود يا به عبارت گوياتر فرزندان (اب و ابن وامّ) را به بهانهاي واهي و ناشي از خرافات, زنده در آتش بسوزانند؟
شک نيست که اگر محبّت از قيد واقعيت و منطق خارج شود به بزرگ بيني و غلّو ميانجامد و بزرگ بيني به عشقي سرکش ميانجامد و عشق سرکش به جنوني ميانجامد که شخص مبتلا آماده ميشود تا همه چيز را در راه معشوق فدا نمايد, و اباء کليسا به تدريج گرفتار چنين حالتي شده بودند – يعني عشق بدفرجام آنها نسبت به مسيح بر مشاعر آنها پرده کشيده بود و خِرد آنها زايل شده بود.
آنها نميتوانستند بينديشند که در اعتقاد خودشان مسيح مبشّر رحمت و محبت بود و نهايتاً هم (بزعم آنها) خود را فدا کرد. تا گوسفندان را نجات دهد, حال چرا مدّعيان جانشيني مسيح بايد آنها را به مسلخ بکشانند؟ چنين پرسشي به خاطرشان خطور هم نميکرد, تا چه رسد که بخواهند جوابي به آن بدهند.
اين شيوهي رفتار سبب شد تا کساني را که دينشان بر اساس تبليغات اين گونه مبلغان و مسيحيت پايه گزاري شده بود. نسبت به هر چه دين ودينداري و روحانيت و معنويت است بد بين و بيزار نمايد و به سمت و سوي مادّيگرايي مطلق و مکاتب گوناگون از جمله ماکياوليسم سوق دهد و نيروها و استعدادهاي رها از قيد و بند دين و معنويت در خدمت سيويليزاسيون که علم و صنعت جانشين دين و معنويت آن شد به کار گرفته شود و يک تمدن گسترده و فراگير و آزاد از قيود دين و معنويت به وجود آيد.
ما توجّه داريم که در چنين تمدّني هم بسيارند کساني که به دين و معنويت وابستگي کامل دارند و تمام همّ خود را مصروف اصلاح امور و سعادت انسانيت مينمايند و از قبيل همين طبقه هستند کساني که پذيراي گفتگوي تمدّنها ميباشند امّا نظر ما متوّجه طبقه اکثريت و غالب است که نظام ماديگرائي را حمايت ميکند و در دين ستيزي به کار ميگيرد و در جريان تمدّن دخالت ناهنجار مينمايد.
اگر در گفتگوي تمدّنها نظر و تصميم طبقه اوّل کارساز بود, سريعاً و بي هيچ مشکلي گفتگوها به تفاهم و توافق ميانجاميد امّا مشکل اين جاست که فعلاً قدرت در دست طبقه دوّم است که با دين و معنويت نظري چندان مساعد ندارد و حفظ منافع و موقعيت خويش را بر همه ترجيح ميدهد.
آنچه باعث اميدواري است اين است که آنان که آمادگي شرکت در گفتگوي تمدّنها را اعلام کردهاند ميتوانند با همديگر تفاهم پيدا کنند و هم فکر و هم جهت شوند و به تضعيف نيروي مخالف دين و معنويت همّت گمارند و با مطالعهي کافي و طرح برنامههاي کوتاه مدّت و دراز مدّت و سازماندهي مناسب به تنفيذ دين و معنويت در پيکره تمدنهائي که فاقد اين گونه خصوصيتها هستند بپردازند.
واقعيت اين است که در گفتگوي تمدّنها خواه ناخواه روي نقاط ضعف طرفهاي مقابل انگشت گذاشته ميشود کما اينکه ما هم معتقد هستيم که بسياري از تمدّنها فاقد روح ديانت و معنويت هستند, و اگر چنين اعتقادي نبود ضرورتي نداشت که بخواهيم ضرورت بيان نقش دين و معنويت را در تمدّنها مطرح نمائيم. به همين دليل مسلّم اين است که طرفهاي مقابل هم, بر ما ايرادهائي را وارد ميدانند و در رأس همهي ايرادها دين اسلام را ممکن است باور نداشته باشند چون اگر باور داشتند آن را ميپذيرفتند و در صف مسلمانان وارد ميشدند, و اين هم که اسلام را (هر چند به زبان نميآوردند)به عنوان دين آسماني قبول نميکنند به علّت: 1- نداشتن شناخت صحيح از آن است 2- بسياري از دقايق دين تحريف و مشتبه شده است.3- بسياري از خلفا و سلاطين و امراء زير لواي اسلام لکّههاي سياهي بر دامان دين نشانيدهاند. 4- در طول تاريخ کساني بودهاند که با مسلمانان همان گونه رفتارهائي داشتهاند که آباء کليساها در قرون وسطي با مسيحيان معمول داشتهاند. و هم اکنون هم از همسايگان ما بعضاً به نام اسلام خشونت و برادر کشي را از تکاليف درجه اول ديني خود ميشمارند.
5- هم اکنون هم تمدّنهاي شرقي, اسلامي ضعيفتر از تمدّنهاي غربي, لائيک هستند, و فقر و فاقه در بين مسلمانان بيشتر از کشورهاي ديگر است. 6- بعضي از کشورهاي اسلامي نظام غير ديني را پذيرفته و حتي سرپرستي تحميلي از سوي تمدّنهاي غير ديني را گردن نهادهاند و...
نظر کلّي اين است که اگر ديگران از حقايق دين اسلام آگاه شوند به اين دين آسماني ايمان ميآورند.
در قرون گذشته برقراري رابطه بين مردم دنيا بسيار محدود و مشکل بود ولي در عصر ما محدوديتها و مشکلات عمدتاً برطرف شده است, پس چرا مردم از حقايق دين آگاه نميشوند تا ايمان بياورند؟
ما بايد خود, اين سؤال را مطرح کنيم و جوابهاي آن را پيدا کنيم . يا بايد يک نوع همه پرسي (البته محدود) انجام دهيم مانند اينکه از تحصيل کردهها و روشنفکران دوستانه بپرسيم چرا به دين اسلام گرايش نداريد؟
اين سؤال را که (چرا به دين اسلام گرايش نداريد) از اين نظر مطرح ميکنيم که اولاً پيشنهاد گفتگوي تمدّنها از طرف نظام اسلامي ايران مطرح شده است و ثانياً ما اسلام را کاملترين اديان اسماني ميدانيم و ثالثاً در نظر داريم که بايد بکوشيم تا روح دين و اخلاق و معنويت را در کالبد تمدنها بدميم- و هر چند بر زبان نميآوريم امّا مسلّم است که نظر نهائي دميدن روح اسلام در پيکره تمدنها ميباشد زيرا ما نميتوانيم در گفتگوي تمدّنها از سوي جهان اسلام شرکت کنيم و مثلاً مبلّغ اديان مسيحيت يا بودائيت (اگر آن را هم دين بدانيم) يا دين يهود باشيم و بخواهيم معنويت و ارزشهاي آن اديان را تجويز نمائيم.
در عصر ما و به خصوص هم اکنون که لزوم گفتگوي تمدّنها مطرح است اديان غالب, اسلام است و مسيحيت و بودايي که هر يک به مذاهب متعدّد منشعب شدهاند.
در شرق اکثريت با پيروان اسلام است و پس از آن در درجهي دوّم بوداييان قرار دارند – و در غرب اکثريت با پيروان مسيح ميباشد. احتمال قريب به يقين اين است که در نهايت امر و در گفتگوها سفراي اسلام و مسيحيت به عنوان نمايندگان شرق و غرب در برابر يکديگر قرار گيرند و به گفتگو بپردازند و معمولاً آنان هم کساني خواهند بود که ناچار بايد اختلافات مذاهب را نديده بگيرند و به اصول بپردازند و نقاط مشترک را جستجو نمايند تا به تفاهم نزذيک شوند, چون هرگاه در گفتگوها مذاهب هم دخيل شوند اختلافات آغاز ميشود و گفتگوها بي سرانجام خواهد شد. پس در گفتگو بايد کساني شرکت کنند که عاري از هر گونه تعصبات مذهبي (و يا حدّ اقل توانا و مسلّط بر احساسات مذهبي) آگاه به اهداف عاليه اسلامي, خردمند, خويشتن دار, مجرّب, فصيح و خوش سيما باشند.
موضوع گفتگوي بين تمدّنها که توسط سران دولت جمهوري اسلامي ايران پيشنهاد شدو بسياري از سران و رهبران کشورهاي ديگر از آن استقبال نمودهاند موضوعي است که از ابتداي تاريخ تاکنون براي اوّلين بار در اين ابعاد مطرح شده است و لذا بايد اين فرصت را غنيمت دانست و نهايت کياست, درايت و خردمندي را در شروع و استمرار آن رعايت نمود زيرا مذاکرات و مفاهمات و معاهدات و تشکيلات و سازمانهائي که تاکنون در سطوح بين المللي انجام شده است و بعضاً به توفيقاتي هم رسيدهاند – يا محدود به مناطقي خاصّ بودهاند و يا محدود به موضوعي خاصّ, مانند مسائل اقتصادي, صنعتي, بازرگاني, نظامي, سياسي و... و اخيراً نيز مذاکرات ديني که احتمالاً استمرار هم پيدا کند – امِا گفتگوي بين تمدّنها موضوعي است که شامل تمام مواردي که تاکنون معمول شده است ميشود, علاوه بر اينکه دين و معنويت (که هر دو يکي هستند) در برابر تمدّني قرار ميگيرد که عمدتاً بر اساس قانون و ماديگرائي استوار است.
اشکال و اهميّت کار در اين است که آن چنان که در پيش هم اشاره کرديم رفتار ناآگاهانه بعضي از طرفداران يا بگو حَمَله و محافظان اديان و سخت گيريهاي هولناک آنان موجب ايجاد بدبينيها و دين ستيزيها و از خداگريزيها يا به عبارتي روشنتر جدائي دين از سياست شده و دين را که خداوند براي انتظام و هدايت معنوي امور دنيوي و اخروي و سعادت هر دو جهاني انسانيت تشريع فرموده است از کالبد آن که محلّ تجلّي و تظاهر دين است و عرفاً مدنيت و سياست و حکومت ناميده ميشود جدا کردند و هر يک از اين دو نيمهي پيکره نظام اجتماعي به طور مجزّا باقي گذاشته شدند.
مسلّم اين است که اکنون که نظر اين است تا اين دو زوج مطلّقه را با پايمردي بزرگانِ اصلاح طلب به هم نزديک کرد و آشتي و تجديد پيوند داد هر طرفي پاي پيش گذارد باعث ايجاد غرور و نخوت و خود بزرگ بيني طرف مقابل خواهد شد.
به خصوص اينکه کساني که از اين جدائيها بهرهاي فراوان بردهاند تلاش را به کار خواهند برد تا از اين تجديد پيوند پيشگيري نمايند و همينها هستند که عليرغم اينکه وسايل ارتباطات جمعي, جهان و جهانيان را تا حدّي به هم نزديک کرده است که مشابه يک دهکدهي کوچک شده است – نميگذارند حقايق دين به گوش مردم جهان برسد تا به آن متمايل شوند.
آن چنان که نويسنده اين سطور ايمان دارد, دين که معنويت هم جزوي از اجزاء آن است يک مجموعه ايست مشتمل بر يک مرامنامه و اساسنامه و رهنمودهاي علمي و عملي آسماني, براي برقراري يک نظام مدني برتر و سعادت آفرين در جهان مسکون, و ايجاد بزرگراهي راست امن براي سير انسانها, طي قرون و اعصار به سوي کمال و تقويت و تنفيذ بينش انسانها در ابعاد مادِي و معنوي خلقت و شهود و غيب و آماده سازي آنان براي رضوان و لقاء الله – و لذا اکنون که بحث (نقش وجوه معنوي تمدّنها در فرايند گفتگو) مطرح است, ميگوييم: اين نقش مشابه نقش وجود آب در حاصل خيزي خاک ميباشد امّا آن چنان که بايد هم آب شيرين مستّمر و مکرر و حساب شده باشد و هم خاک مناسب و حاصل خيز تا محصول و فرآيندي شايان عايد گردد, زبان گفتگو کننده بايد شيرين و سخنانش حساب شده و جذّاب و دلپذير و نيز طرفهاي مقابل آماده و داراي حسن نيت باشند تا نتيجه منظور حاصل گردد – چنانچه فرموده است: «وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ
وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِداً كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ1» و ا (خداوند) کسي است که بادها را به عنوان مژده رسان از مبدأ رحمت خويش گسيل ميدارد تا آنگاه که ابر گرانبار را بردارد آن را به سوي سرزميني مرده ميرانيم و از آن, آب (باران) را نازل ميکنيم و به وسيلهي آن هر گونه ميوهها (و محصولات) را ميرويانيم, به همين گونه مردگان را بر ميانگيزيم باشد که شما پند گيريد. و سرزمين پاکيزه (حاصل خيز و با استعداد در نتيجهي اين آبياري) رستنيهايش را به خواست پروردگارش ميروياند و آن سرزميني که پليد (شوره زار و تلخ بوم باشد) جزاندک و بي فايده گياهي (خس و خاري) نميروياند, ما بدين گونه نشانههاي (هدايت و رهنمودها را) براي مردمي که شکر گذارند (نعمتهاي خداوند را در جاي مناسب و مفيد مصرف ميکنند) بيان و ارائه مينمائيم.
در اين مثال هيأت شرکت کننده از طرف جمهوري اسلامي ايران به منزله باد است که مژده رسان رحمت خداوند ميباشد و سحاب يا ابرگرانبار با دلايل و شواهد نخبه و برگزيده از درياهاي بيکران, علوم ديني, مدني را با خود بر ميدارد و به خواست خداوند به سوي تمدّن بي روح (بَلَدٍ ميتِ) ميبرد و فرو ميبارد تا از زمينهاي مساعد فرايندي شايان حاصل گردد.پس براي شرکت در گفتگوي تمدنها دو گونه برگزيدگي بايد دقيقاً رعايت گردد_ يکي برگزيدگي هيأت يا افراد شرکت کننده در گفتگوها و ديگري مطالب برگزيده و قابل طرح در گفتگوها, تا نقش وجوه معنوي مؤثر و کارساز شود.
برگزيدگي هيأت شرکت کننده بايذ با رعايت ابعاد گوناگون صورت گيرد نه بر اساس رويههاي متداول و مرسوم و حتّي به گونهاي که در پيش هم اشاره کرديم خوش سيمائي و فصاحت کلام هم در فرايند گفتگو مؤثر ميباشد.
در گزينش مطالب نيز بايد حدّاکثر وسواس و حتي روان شناسي اجتماعي هم ملحوظ گردد و لذا بايد پيش از شرکت در گفتگوها مطالب در مجمعي از کارشناسان واجد صلاحيت دقيقاً مورد بحث و فحص و تدبّر قرار گيرد و نتايج به صورت آزموده و تمرين شده به اعزام شوندگان القاء گردد نه اينکه بي حساب و کتاب کساني (هر چند هم دانشمند) اعزام شوند تا بر حسب ميزان دانش و سليقهي خود مطالبي را مطرح نمايند.
براي انجام اين آمادگي مهمّ بايد ابتدا از نظرات و آگاهيهاي منفي طرفهاي مقابل نسبت به اسلام و مدنيّت اسلامي و مسلمانان آگاه و پاسخ ايرادات آنها را خردمندانه فراهم نمود تا در جريان گفتگوها شرکت کنندگان درمانده نشوند و در حالت انفعالي قرار نگيرند.
پيشتر گفتيم که اگر ديگران اسلام را يک دين بر حقّ ميدانستند چه بسا به آن ايمان ميآوردند و يا حدّاقل نسبت به آن بد بين نبودند. اينکه در اين زمان همانند دوران پيش ظاهراً به جنگهاي ديني همانند جنگهاي صليبي قيام نميکنند به علّت اين است که مقتضيّات زمان آن را تحمّل نميکند زيرا امروز جنگهاي سياسي, فرهنگي و علمي و اقتصادي است که در آنها بيشتر به شعار (فِرِّق تَسُد) (تفرقه بينداز و حکومت کن) اهميّت ميدهند تا شخصاً به درگيريهاي فيزيکي نپردازند- و طرق ديگر.
بر همين اساس ظاهراً دين و تمدّن اسلامي رامردود نميشمارند امّا باطناً به جنگ و ستيز و براندازي آن ادامه ميدهند به طوري که نمونههاي بارز آن هم اکنون ملموس ميباشد بنابراين ما در اين قبيل گفتگوها نبايد به حسن نيّتهاي طرفهاي مقابل چندان اعتمادي داشته باشيم, به خصوص اينکه فعلاً نبض امور تمدّنهاي غربي در دست استکبار است, و به طوري که ميدانيم علاوه بر اينکه هميشه از موضع کبر و غرور با طرفهاي مقابل برخورد ميکند, فرصت هر گونه نفوذ معنوي را از ديگران در امور خود سلب مينمايد.
پس بحث گفتگوي تمدّنها بايد با آمادگي کامل و مآلانديشيهاي ظريف و واقعبينيهاي دقيق و بردباري کامل همراه باشد و استمرار داده شود.
در اّولين مرحله لازم است به لحاظ ايراداتي که بر اسلام و تمدّن اسلامي وارد ميکنند آنچنان آمادگي داشته باشيم که طرف مقابل را خلع سلاح نمائيم و او را در موقعيت انفعالي قرار دهيم و در دنبال او را وادار به قبول منطق و استدلال کنيم. راه انجام کار اين است که پيش از وارد شدن در گفتگوها نوع ايرادات را بشناسيم و به طور علمي و تخصّصي آنها را مورد مطالعه قرار دهيم و پاسخهاي مستدل و منطقي را براي آنها فراهم نمائيم.
ذيلاً ما پاره اي ايرادات احتمالي را مطرح مينمائيم تا معلوم شود چه موانعي در راه بهره وري از فرايند اين گفتگوها در پيش روي خود خواهيم داشت:
1- شما مدّعي هستيد که کتب آسماني و اديان ديگر تحريف شدهاند و در اين مورد به قرآني که در دست داريد و گفتار پيشوايان ديني خود استدلال ميکنيد – ما اگر استدلال و حقانيت ادّعاي شما را که بر اساس قرآن و حديث است قبول داشتيم که به دين شما ميگرويديم و جزو شما ميشديم و لذا ضرورت اين گفتگوها پيش نميآمد, اين حرف ادّعاي شماست, شما اگر دلايل علمي قابل قبول يا نمونههائي از کتب دست نخورده و کهن در دست داريد تا با مقابله ِ آنها معلوم شود که با کتب موجود در دست اختلافاتي دارند ارائه نمائيد.
2- شما مدّعي هستيد که در کتابهاي آسماني پيشين مژده ظهور پيغمبر اسلام داده شده است. تا آنجا که ما ميدانيم در کتابهاي آسماني ديگر دلائلي که صراحت بر صحّت ادّعاي شما داشته باشد وجود ندارد و امّا اگر بگوئيد فلان کلمه يا فلان آيه دلالت بر چنين امري دارد, ميگوئيم که اين استنباط و برداشت عقلائي نيست و اگر چنين موضوع مهميمطرح بود بايد به طور صريح و روشن بيان شود تا احتمال هر گونه شائبه را منتفي نمايد, و اگر بگوئيدصريح بود ولي تحريف شده است ميگوئيم به ايراد اوّل مراجعه نمائيد.
3- ما اسلام را يک حزب متّکي به اعمال زور و توسعه يافته با دَم شمشير ميدانيم, پيغمبر اسلام همانند ساير قيايل عصر خود, راه بر کاروانيان ميبست و اموال آنها را مصادره ميکرد و بين طرفداران خود تقسيم ميکرد و با اين روش بر طرفداران خود ميافزود و مانند ساير سرکردگان اقوام و ملل براي پيشبرد امور و اهداف خود اقدام به ازدواجهاي مصلحتي و سياسي مينمود و تعدّد زوجات او همانند سران و بزرگان قبايل و عشاير عصر و زمان خود او ميباشند.
4- بعد از رحلت پيغمبر هم معلوم شد که اسلام نتوانسته است معنويت لازم را به پيروان خود اموزش دهد و القاء کند و اختلافي که بين پيروان اسلام بر سر خلافت پيش آمد و نيز جنگهاي خونيني که آغاز شد و قرنها ادامه يافت معلوم ميدارد که هميشه قدرت شمشير بر معنويت برتري داشته است.
5- نفوذ و گسترش اسلام در کشورهاي ديگر نيز بر اثر لشگرکشيها و خونريزيها تحصيل شده است و معنويت و منطق در اين امر کارآيي چنداني نداشته است.
6- در دربارهاي خلفاي اموي – عباسي و عثماني پيوسته بي رحمي, خونريزي, لشگر کشيها, فساد و فحشاء, شراب خوارگي و عياشي رواج کامل داشته و ندرتاً کساني از اين منکرات برکنار بودهاند – حتي در تاريخ ثبت شده است که ماموران خلفا گاهي براي تأمين هزينه خوش گذرانيهاي بسياز گزاف دربار خليفه, مسلمانان را شکنجه ميکرده و مجبور به انصراف از اسلام مينمودهاند تا بتواند از آنها (جزيه) بگيرند و مخارج عياشيهاي درباريان را فراهم نمايند!
7- آن تمدّني را هم که مدّعي آن هستند چيزي بيشتر از تمدّني که مسيحيت بر جهان عرضه داشت فراهم ننمود. شما مساجد و معابدي بنا نهاده ايد و مسيحيان کليساها و عبادتگاه هائي و ساير اديان نيز به همين ترتيب آثاري بر ميراث مدني جهان افزودهاند, و فقط با کار شناسي و مهندسي و تحقيق علمي ميتوان قضاوت کرد که کدام يک خدماتي مؤثرتر براي تکامل انسانها و توسعهي تمدّنها انجام دادهاند.
8- هم اکنون نيز جنگ و خونريزي بين مسلمانان جهان بيشتر از پيروان اديان ديگر جريان دارد.
9- خشونتها و خونريزيهاي خلفا و سلاطين کشورهاي اسلامي پيشين کمتر از علماي آباء کليساها در قرون وسطي نبوده است.
10- فقر و بي سوادي و جهالت به طور ميانگين هم اکنون در جهان اسلام کمتر از پيروان اديان ديگر نميباشد.
11- هم اکنون بسياري از کشورهاي اسلامي عملاً رهبري و فرهنگ و تمدّنهاي غير ديني را پذيرفتهاند و عکس اين قضيه (براي نمونه هم) به وجود نيامده است.
12- هم اکنون رهبري علمي, صنعتي, اقتصادي, سياسي, نظامي, تمدّنهاي ديني در دست تمدّنهاي غير ديني است و تمدّنهاي ديني در موضعي نيستند که بتوانند معنويت ادّعايي خود را در تمدّنهاي غير ديني رسوخ و نفوذ دهند.
13- آنچه را شما ميخواهيد به نام معنويت در تمدّنها رسوخ دهيد تمدّنها با قانون و فرهنگ و دانش و آزادي جايگزين کردهاند و ديگر جائي براي معنويت ادعائي شما خالي نمانده است.
14- اگر اسلام در اصلاح تمدّنهاي ديگر کارائي داشت اوّل به اصلاح امور خود ميپرداخت و آثار وجودي را برملا و آشکار ميکرد تا ديگران به قبول نظام آن راغب شوند.
آنچه فوقاً در 14 بند تنظيم گرديد بخشي از تفاهمات غير مسلمان نسبت به اسلام است و ما ميدانيم کساني با رفتارهاي غير اسلامي خود عملاً اين بهانهها را به دست ديگران دادهاند و نيز ميدانيم که متناسب با شرايط و امکانات زمان و مکان کساني هم از مسلمانان عملاً و قدماً و قلماً به ردّ و رفع اين قبيل تفاهمات همّت گماشته و سعي بليغ نمودهاند, امّا نتيجه اقدامات و پاسخ گوئيهاي آنان در لابلاي اوراق تاريخ و کتب آن چنان مستور و فراموش شده مينمايد که قابل عرضه علمي و مستدل (آکادميک) به گرد همائي مورد نظر در گفتگوهاي بين تمدّنها نميباشد و براي رفع اين نقيصه لازم بلکه واجب است تا يک رشته کارها و تحقيقات علمي جديد و فراگير و دقيق صورت بگيرد تا نمايندگان تمدّن اسلامي بتوانند با آمادگيهاي شايسته در اين قبيل گفتگوها شرکت نمايند.
آنچه بيان شد براي ردّ پاره اي ايرادات است که به اسلام و تمدّن اسلامي وارد مينمايند امّا اصل موضوع اين است که ما بتوانيم طرحها و پروژههائي براي تنفيذ معنويت در تمدّنهاي موجود و آيندهي بشريت عرضه نمائيم.
ما به فرآيند گفتگو با نمايندگان تمدّنهاي ديني از هر طبقه و نوعي که باشند اميدواري بسيار داريم زيرا عليرغم تعصّباتي که ممکن است وجود داشته باشد امّا اذهان و افکار متدينان به خصوص پيروان اديان آسماني به همديگر بسيار نزديک است و به خوبي ميتوانند همديگر را با استفاده از نقاط مشترکي که دارند, درک کنند و تفاهم حاصل نمايند و سخنان همديگر را تحمل نمايند و مورد تعمّق و تدّبر قرار دهند امّا وقتي پاي نمايندگان تمدّنهاي غير ديني در ميان باشد, که خواهد بود, (چون موضوع, گفتگوي بين تمدّنها است و نه محدود به تمدّنهاي ديني) وضعي متفاوت پيش خواهد آمد.
هم اکنون اروپاي متّحد يکي از تمدّنها است که نحوه مذاکرات و توقعات نمايندگان آن را هر چند محدود, امّا در هر حال اخيراً تجربه کرديم و با يک مقدار منتي که بر سر ما گذاشتند و بازگشتند مسئله سلمان رشدي را فراموش نکردهاند امّا به هر حال اشاراتي از آنها سر زد که مينمايانيد اين رشته از نظر آنان سري دراز دارد که به آينده اي مناسب گره خورده است.
اين طرز برخوردها حکايت از اين دارد که در تمدّنهاي ماديگرا دين و ارزشهاي معنوي جائي از اعراب ندارد.
دولت آمريکا يکي ديگر از پرچم داران تمدّن مادّي گرائي است. اين دولت اولاً داعيهي رهبري جهاني را در سر ميپروراند و از موضع قدرت به ديگران مينگرد و جز قانون براي چيزي ديگر ارزش قائل نيست. آن هم در آن دسته از قوانين خلاصه ميشود که خود وضع کرده باشد, و آن چنان از مقام خود بزرگ بيني بر اوضاع جهان مينگرد که اصرار دارد مصوّبات قانوني داخلي آن خطّه را کشورهاي ديگر نيز محترم و مجري بدارند, ثالثاً فقط به يکي از مصوبات بين المللي (که آن هم خود آن مبتکر و به تصويب رساننده آن بوده است) توجّه دارد که (حقوق بشر) ناميده ميشود که از آن هم به عنوان نيروي فشار سياسي عليه ديگران استفاده مينمايد.
هر چند در ميان ملّت قارهي جديد انديشمندان, دانشمندان, اصلاح طلبان و بشر دوستان اهل ايمان بسيار وجود دارد که آزادانه هدفهاي خود را دنبال ميکنند امّا تمدّن وابسته به قوانين آن است و اجراي قوانين و اصلاح و تغيير و تبديل آنها در دست دولت و حکومت و نظام قانون گزاري آن است و بنابراين هم در اروپاي متّحد و هم در آمريکاي متمدّن فقط منتخبان از سوي دولتها ميتوانند در اموري مانند گفتگوي بين تمدّنها شرکت مؤثر داشته باشند, و لذا با هر گروه ديگري از هر طبقه اجتماعي ديگري که گفتگو شود, نتيجهاي جز محدود و در دراز مدّت عايد نخواهد شد.
با اين بيان اگر ما بخواهيم همان گونه که از عنوان بحث استنباط ميگردد در يک گفتگوي بين تمدّنها شرکت نمائيم, ناگزير پاي اروپا و آمريکا و رژيم حکومتي آنها در ميان خواهد آمد و ناگزير بايد آمادگي روبه رو شدن با آنها را هم داشته باشيم, بر اساس همين توضيحات است که قبلاً بيان کرديم که اصل موضوع اين است که بتوانيم طرحها و پروژههائي براي تنفيذ معنويت در تمدّنهاي موجود و آينده بشريت عرضه نمائيم.
بديهي است که هرکس به قدرتهاي فعلي تمدّنهاي مادي گرا به خصوص در دو قاره مذکور خيره شده باشد از قدرت دين و معنويت نسبتاً غافل ميماند و انجام گفتگو را غير ممکن يا حدّاقل بي نتيجه ميشمارد. امّا به دو دليل هم انجام اين امر عملي است و هم مفيد خواهد بود. يکي اينکه تاکنون کراراً به اثبات رسيده است که قدرتها و امپراتوريهاي جهان در هر شکل و نظامي بودهاند يا منقرض و يا جابه جا شدهاند که نمونه ملموس آن قدرت کمونيستي شوروي سابق است, و ديگر اينکه نظامهاي ثابت و پابرجا نظامهائي ميباشند که متّکي بر ايمان و معنويت باشند, مانند شريعت مسيحيت که عليرغم اينکه فعلاً غير فعّال به نظر ميرسد امّا امروز آن از تمام قرون گذشته قويتر و پابرجاتر است هر چند آباء کليسا در قرون وسطي باعث تضعيف آن شدند – و نيز مانند دين اسلام که طي چهارده قرن گذشته پيوسته رو به گسترش بوده است, هر چند بعضي از خلفا و سلاطين از آن به ناسزاوار بهره برداري کردند, و اين ثبات و استمرار اديان به علّت آسماني و الهي بودن آنهاست و جملهي «وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا» تا انقراض نسل بشر مصداق خواهد داشت.
دين يک نياز فطري بشر است که همراه با خلقت در وجود او تعبيه شده است.
اين نياز معنوي به همان اهميّت نيازهاي انسان به عوامل و وسائل و اشيائي است که انسان براي ادامهي حيات و صيانت ذات به ماديات نياز دارد, مانند اينکه براي رشد و نموّ يا بدل مايتحلّل نياز به تغذيه و يا براي مقاومت در برابر فشارهاي عوامل طبيعي مانند سرما و گرما و باد و باران و يا مصونيت از آسيب عوامل موذي نياز به پوشش و سرپناه و امثال اينها دارد.
دين با کيفيتهاي گوناگون در تمام طول تاريخ گذشته جهت دهنده و نظام آفرين و گسترش دهنده تمدّنها و نجات دهنده انسانها از باتلاقهاي مادّي گرائي و وابستگيهاي طبيعي صِرف بوده است و در آينده نيز بعضيها بخواهند يا نخواهند نقش خود را در تکامل انسانيت به خوبي ايفاء خواهد نمود.
بعضي از دلائلي که ثابت مينمايد تمام تمدّنهاي کهن بر اساس عقايد ديني استوار بوده و از پشتوانه معنويت برخوردار بوده است به شرح زير ميباشد.
1- اعتقاد به اهورا مزدا و پيامبري زرتشت در ايران, وجود معابد و آتش کدهها و مسکوکات باقي مانده که برروي يک طرف آنها نقش صورت پادشاهان و بر روي ديگر سکّهها مشعل و علامات ديگر که نشان فروغ ايزدي فروهر است نقش گرديده و در حواشي آنها عباراتي مانند, (خداپرست) بهرام شاه شاهان شاه ايران و غير ايران که نژادش (از يزدان است) ضرب گرديده که حکايت از وابستگي تمدّن ايران قديم به دين و معنويت دارد.
2- کتيبه بيستون داريوش را در حالي نشان ميدهد که يکي از شاهان متخاصم را زير پا افکنده و سران لشگر دشمن را به بند کشيده در حالي که نقش اهورا مزدا را بر بالاي سر و روبروي خود نقر کرده است. اين نقش به معني آن است که داريوش قدرت و سلطنت خود را وابسته به خدا و دين ميدانسته است.
3- استوانهي مجمع القوانين همورابي, آن پادشاه را که اوّلين قانونگزار تاريخ بوده است, در حالي نشان ميدهند که با کمال تواضع و فروتني عصاي سلطنت و منشور حکومت را از دست شماش که (مظهر خدا و دين است) دريافت ميدارد. اين سند محکم به خوبي نشان ميدهد که تمدّن بابلي از پشتوانه دين برخوردار بوده است.
4- به تصريح کتابهاي پادشاهان و تواريخ ايام از مجموعه کتاب مقدس تورات (مراجعه گردد) تمام پادشاهان بني اسرائيل با هدايت و ارشاد انبياء به سلطنت و قدرت ميرسيدهاند و تا زماني که به دين و معنويت پاي بند بودهاند سلطنت آنها برقرار و تمدّن آنها رو به گسترش داشته است و بر عکس هر قدر باور آنها نسبت به دين سست ميشده است تمدّن آنها بي بنيادتر ميشده و در معرض اضمحلال قرار ميگرفته است.
5- در تمدن مصر آن چنان به جهان ديگر و رستاخيز معتقد بودهاند که تدارکات لازم را همراه با مردگان موميائي شده و موميائي نشده دفن ميکردهاند تا پس از تجديد حيات (رستاخيز) در رهسپاري به جهان ديگر از بابت توشهي سفر با مشکلي مواجه نشوند.
6- در داخل ساختمان باستاني و عظيم انگليس که به استون هنج stone Hinge معروف است و باستان شناسان به اين نتيجه رسيدهاند که مرکز منظومهي شمسي و مطالعهي اجرام ديگر سماوي بوده است. سنگي نصب کرده بودهاند, و هنوز هم باقي است, که مخصوص انجام قرباني در پيشگاه خداوند (يا خدايان) بوده است و نشانگر اين است که دين در تمدّن باستاني اروپا با شئون مختلف مردم در هم آميخته بوده است و نتيجهاي مشابه از کند و کاو و آثار باستاني آزوتکها در قارهي آمريکا به دست آمده است.
همان گونه که روح در بدن, هدايتگر انسان به سوي کمال است, دين در پيکرهي تمدّنها هدايتگر آنها به سوي ترقي و تعالي و نظم و عدالت است و همان گونه که جدا شدن موقّت روح از بدن سبب به خواب رفتگي و غفلت از وقايع و حقايق امور است و جدا شدن دائمي روح از بدن باعث مرگ و متلاشي شدن جسم ميگردد – جدا شدن دين از تمدّن اگر موقت باشد موجب غافل ماندن تمدّن از حقايق و معنويّات ميشود و اگر اين جدائي دراز مدت باشد باعث اضمحلال و انهدام تمدّن ميگردد.
بنابراين اگر تمدّني مدّتي به دور از دين و معنويّات به حيات خود ادامه دهد نبايد گمان کرد که اين موضع ميتواند هميشه استمرار داشته باشد و بايد يقين داشت که اگر از خواب غفلت بيدار نشود سرانجام محکوم به تلاشي و انقراض خواهد شد.
نمونه ملموس اين امر فروپاشي نظام کمونيستي شوروي سابق است که بدون هيچ گونه ضربهي خارجي متلاشي شد و خود به خود زمينهي مساعدي فراهم آمد که مليتهاي محصور در پس پردهي آهنين آن آزاد شوند و به بازجوئي دين و معنويت روي آورند.
حال چه کسي ميتواند تضمين کند که نظامهاي ضدّ ديني ديگر گرفتار سرنوشتي مشابه نشوند؟
ما مدعي نيستيم که در گذشته, جهان اسلام از تمدّنهائي بي عيب و نقص برخوردار بوده است و يا اکنون واجد تمدّن با تمدّنهائي نمونه و اسوه و قابل ارائه به تمدّنهاي ديگر است, به خصوص که خود از طرف ديگران پاره اي از ايراداتي را که به تمدّنهاي گذشته و حال جهان اسلام وارد است قبلاً در 14 بند مطرح نموديم و بايد درصدد تهيهي پاسخ براي ايراد کنندگان و شرکت کنندگان در گفتگوها باشيم. امِا آنچه ميتوانيم بگوئيم اين است که در تمام طول تاريخ, تمدّنهاي ديني, تحت تأثير قدرت و ضعف معنوي افراد اجتماع آنها, با قوت و ضعفهائي مواجه بودهاند, امّا هيچگاه تمدّنهاي متکّي بر دين, به خصوص متکي بر اديان آسماني نسبتاً ناب, گرفتار اضمحلال و انقراض نشدهاند و يقين داريم که در آينده هم گرفتار نخواهند شد, و بر اساس همين اعتقادو يقين است که گفتگوي بين تمدّنها را لازم و مفيد ميدانيم, مشروط بر اينکه با آمادگيهاي لازم وارد گفتگوها بشويم و مطمئن باشيم که به فرايندي متناسب با آمادگيهاي خود دست خواهيم يافت.
ما اعتقاد و ايمان داريم که کتاب آسماني ما «تِبْياناً لِكُلِل شَيْءٍ» ميباشد و ما اکنون يک طرح و نقشهي مهّم براي شرکت در گفتگوي بين تمدّنها را در پيش رو داريم, پس بايد ايمان و اعتقاد خود را به مرحلهي عمل درآوريم و دست مايه لازم را براي عرضه در اين گفتگو از قرآن کريم فراهم نمائيم, زيرا معنويت ما همان دين ماست و اساس دين ما قرآن ماست و قرآن ما صراحت و تأکيد دارد که گفتار خداوند مسلّط و برتر از هر گفتاري است:«وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا» و بنابراين, عرضهي مفاهيم تعاليم اعتقادي قرآن کريم است که در فرايند گفتگوها تأثير قاطع خواهد داشت.
امّا آنچه لازم است مورد توجّه قرار گيرد اين است که ما تاکنون يک کار تحقيقي به معناي واقعي در مورد قرآن کريم انجام نداده ايم و کارهائي که تاکنون صورت گرفته است به صورت انفرادي و نارسا در شئون قرآن بوده است, و لذا بردن نتيجه و ماحصل آنچه تاکنون انجام شده است در گفتگو, چه بسا نتيجهي مورد نظر را در حدّ مطلوب حاصل ننمايد. در قرآن کريم به اصولي تصريح شده است که توجّه محققانه به هر يک از آنها ميتواند دروازههائي از علوم بي سابقه بر روي انسانيت بگشايد که متأسفانه از نظرها دور مانده است.
براي نمونه يکي از اصول اصل (تزويج) است که از آيه 49 ذاريات و آيات بسيار ديگر دانسته ميشود: «وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» هر چيزي را بر اساس داشتن زوج آفريديم (وشما را از اين راز آگاه ميکنيم) باشد که پند و رهنمودهاي لازم را فرا گيريد.
مطابق اين اصل که کلام خداوند است و قاطع است و عامّ, هر چيزي که به وجود ميآيد ضرورتاً داراي زوج ميباشند, مانند اينکه در برابر مرد حضور زن, در برابر روز, شب, در برابر جسم جان, در برابر پيامبر شيطان, در برابر بهشت, دوزخ, در برابر انس, جنّ, در برابر زندگي مرگ, در برابر شهود غيب, در برابر حرکت سکون, در برابر مثبت, منفي و... وجود دارد, و هرگاه يکي از اين زوج ها به نحوي برداشته شود آن نوع قطعاً نابود و منهدم خواهد شد, چنان که اگر جريان منفي يا مثبت برق قطع شود وجود برق از ميان مي رود و اگر وجود مرد يا زن از برابر زوج متقابل حذف شود نژاد منقرض ميشود, و اگر شب يا روز از جهان برچيده شود آثار وجود آنها که حيات موجودات است از صفحهي گيتي محو ميگردد: «تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ1» (پروردگارا تو آن کسي هستي که) شب را در روز ميراني و روز را در شب (و در اين نظام متعارض که برقرار فرموده اي) زنده را از مرده بيرون ميآوري و مرده را از زنده و هر که را بخواهي بي شمار و به فراواني (از اثرات همين نظام مزدوج) روزي ميرساني).
وجود و بقاي آفرينش بر اساس همين نظام مُزدَوج است و کوچکترين اجزاء تا بزرگترين آنها هم تحت سيطره همين قانون و نظام است و فرقي ندارد که آن موجود يا پديده معنوي باشد يا مادّي. مادي به معنوي وابسته است و معنوي به مادّي, اگر مادّه برداشته شود معنا از ميان ميرود, و اگر معنا نباشد مادّه هم نابود ميشود.
به طور کلّي بر هر چه بتوان نام (چيز يا شيء) داد تابع همين نظام است. و تمدن هم يک چيز است و دين هم يک چيز – نه تمدّن بدون دين به وجود ميآيد و استمرار پيدا ميکند.
و نه دين بدون تمدّن. شايد يکي از رموز اينکه پيامبران مهاجرت ميکردهاند همين نکتهي مهمّ بوده است که دين براي رشد و نمو احتياج به تمدّن دارد و تمدّن نيازمند دين است- در عهد رسول الله(*) مکّه يک قريهي کوچک و با جمعيت متغير و فصلي بوده و براي نشو و نماي دين اسلام مناسب نبوده است امّا متقابلاً يثرب که بر اثر مهاجرت و اسکان يافتن رسول الله(*) بعداً به مدينة النبي تغيير نام يافت يک شهر نسبتاً بزرگ با جمعيتي رو به ازدياد و نيازمند دين بوده است. به همين علّت مردم مکّه درصدد قتل رسول الله(*) بودهاند امّا متقابلاً مردم يثرب با اعزاز و احترام آن حضرت را پذيرفته و ياري کردهاند, چون شهريت آنها چنين اقتضائي داشته است تا با معنويّات دين هم در هم آميزد و «مدينه» شود.
سيويليزاسيون يا نظام شهر نشيني عصر ما هم چنين نيازي دارد, و سران يا حکام آنها موافق باشند يا مخالف فرقي نميکند. يا تمدّن آنها به گونه اي که چه بسا خارج از کنترل آنها باشد دين را خواهد پذيرفت و يا بخواهند يا نخواهند خود با دست خود وسيله اضمحلال نظام موجود آن را فراهم مينمايند, آن چنان که سران شوروي سابق کردند؟
امّا خوشبختانه مطرح شدن موضوع گفتگوي تمدّنها که مورد استقبال برجستگاني از نظام تمدّن غرب هم قرار گرفته است اين اميد را به وجود آورده است که تا حدودي آماده پذيرائي از معنويت ميباشند و چه بسا ما هم با طرح اين مسئله آمادگي خود را براي دريافت سهم بيشتري از تمدّن صنعتي و علمي اعلام داشته باشيم, تا از اين طريق تعادلي در تمدّنهاي جهاني برقرار نمائيم, و هرگاه چنين طرحي اجرا شود فرايندي گسترده و جهانشمول خواهد داشت.
پس ما بايد فرصت را غنيمت بدانيم و خود را مجهّز به تجهيزات ديني, علمي نمائيم که آن هم از خزانهي بي پايان قران کريم قابل استحصال است.
ما قبلاً به يک مورد از اصول متعدّد علمي و هدايتي قرآن کريم که اصل (تزويج) است مختصر اشاره اي کرديم و اگر ما في المثل همين اصل را به طريق علمي و همکاري گروهي مورد تحقيق و تدبّر قرار دهيم و ما حصل را باشيوهي آکادميک طبقه بندي و فورموله کنيم و بر شرکت کنندگان در گفتگوها ثابت کنيم که تمدّن هم يک شيء است و مانند تمام اجزاء و عوارض هستي نيازمند زوج است و زوج تمدّن دين است و تمدّن بدون دين و دين بدون تمدّن محکوم به نابود شدن هستند, و با اين بيان متّکي بر هدايت قرآن کريم هم نقص ديگران را بيان کنيم و هم ضعف خود را, در دينداري عملي بر اساس عدل و انصاف که خواست خداوند است انجام داده ايم که مسلماً به فرجامينيک ميانجامد.
همين گونه است اصول ديگري که در قرآن کريم به آنها تصريح شده و نگارنده 12 اصل از آن اصول را که تاکنون عملي و تحقيقي فراخور و سزاوار پيرامون آنها انجام نشده – استخراج و طبقه بندي نموده است که نياز به يک تحقيق علمي دقيق و وسيع دارند که اگر انجام شود و نتيجه به جهانيان عرضه گردد در تفاهمات جهاني نسبت به دين و قرآن آثاري بزرگ بر جاي خواهند نهاد: «وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا» گفتار خداوند برترين است.
فلک را سقف بشکافيم و طرحي نو دراندازيم
|
بيا تا گل برافشانيم و مي در ساغر اندازيم
|