ابزار و شيوههاي تبليغ ديني
انجام هر کاري به ابزار و وسايلي نيازمند ميباشد و با شيوههاي گوناگون انجام ميشود. جريان تاريخ ثابت کرده است که زندگاني رو به تکامل مجتمعات انساني, متناسب با مقتضيّات زمانها هم در کيفيت امور و هم در استفاده از ابزارها و شيوهها تغييرات عظيم پذيرفته است. براي ارائه نمونه از تغييرات امور و ابزارها و شيوهها مثال زير را عرضه نمائيم: سابقاً دو نفر دوست يا خويشاوند يا بازرگان که از يکديگر دور بودند اگر قصد ملاقات يا مذاکره و عقد قرار داد و معامله اي داشتند بايد فاصله في ما بين را با وسايل متداول زمان خود به پيمايند تا به هم برسند و ملاقات و مذاکره لازم را انجام دهند امّا امروز, هر چند همگاني نشده است, ولي ميتوان در مواردي با استفاده از تلوزيون, رايانه, يا تلفنهاي تصويري يکديگر را ديد و مذاکرات را انجام داد و حتّي مقاوله نامهها و قراردادهاي في ما بين را دورا دور امضاء و ثبت و مبادله کرد و مبالغ مورد معامله را پرداخت و وسايل حمل و نقل کالا را فراهم ساخت. در اين مثال انتقال تصوير و صوت جايگزين ملاقات و مذاکرات رو دررو شده است, يعني با به کارگيري امواج و ابزار الکترونيکي کيفيت کار و شيوههاي آن تغيير کرده است و ابزارها و دستگاهها و امواج الکترونيکي تا حدودي جانشين پياده روي يا طي راه, سواره بر اسب استر و ساير چهار پايان و کشتيهاي پاروئي و بادباني کند رو شده و حتّي انسان امروز را غالباً از طي مسافت با اتومبيل و هواپيما و امثال اينها هم بي نياز کرده است, و اين گونه ايجاد تغييرات در ابزارها و شيوه انجام کارها استمرار دارد و رو به تکامل هم ميباشد. امر تبليغ دين هم يک کار امّا يک کار مقدّسي است, که انجام ميشود و معمولاً به وسايل و ابزار و شيوههايي نيازمند است که نميتواند از هماهنگي با مقتضيّات زمان برکنار بماند, و اگر بخواهيم مسئولانه بينديشيم بايد قبول کنيم که هماهنگ و متناسب و چه بسا پيش روتر از شرايط زمان بايد متحوّل گردد, زيرا امر تبليغ نسبت به ساير امور مقام رهبري را دارد, و رهبر بايد راهي را که رهروان ميخواهند طي کنند پيشتر از آنها طي کرده باشد تا صلاحيت رهبري را احراز کند و اين بدان معني است که (نظام) تبليغي بايد مترقيتر از ساير امور و نظامات باشد و پيوسته ابزارها و شيوههاي بهتري را مورد استفاده قرار دهد و در کيفيت کار هم تحوّل پديد آورد! وقتي از مقتضيّات زمان سخن ميگوئيم به اين معني نيست که بايد با فرهنگ متداول زمان که فعلاً نوع غربي آن در بسياري از کشورها غالب است هماهنگ شد, بلکه به اين معني است که بايد تبليغ يا هر امور ديگري را متناسب با احساسات و ادراکات و علوم و فنون و هنر و صنعت و فرهنگ مردميکرد که زير نفوذ و تأثيرات اين قبيل عوامل زمان پرورش يافتهاند و به زندگي ادامه ميدهند – و آيات قرآن کريم نيز که به لحاظ هدايت و مفاهيم, جامع الجهات (بسيار بعدي) و فراگير هستند به اين معني صراحت دارند: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ1...» ما هيچ پيامبري نفرستاديم مگر هم زبان با قوم خودش تا (تا امر رسالت را با زبان خود آنها) برايشان بين نمائيم... پيامبر عزيز رسالت داشت تا دين اسلام را بر اقوام عرب ابلاغ فرمايد و آنان را در يک (امّت مسلمان) تشکّل و نظام بخشد و امّت اسلام را در درجهي دوم مکلّف فرمود تا دين و نظام اسلام را بر (عامه مردم جهان) ابلاغ نمايد چنان که فرموده است: «کُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّه2...»شما امّتي برگزيده هستيدکه بر عامّه مردم جهان برانگيخته شده ايد تا امر به معروف و نهي از منکر کنيد در حالي که به خداوند ايمان داريد... چون در آيه (ناس) را در برابر امّت اسلام قرار داده است به خوبي روشن است که ناس به معني کلّ مردم جهان ميباشد و بنابراين امّت اسلام به طور گروهي مکلّف به ابلاغ آئين و نظام اسلام بر مردم جهان هستند, يعني اين مجموعه مؤمن, پيغمبر درجه دوم خداوند است که به رسالت بر مردم جهان برانگيخته شده است: «خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ...» بنابراين تمام مردم مسلمان در عين حالي که خود بايد مؤمن واقعي به دين اسلام باشند: «وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّه» هر يک بر حسب وسع و امکانات خود و متناسب با تخصّص و توانائيهايي که دارد ميبايد در امر تبليغ آئين اسلام در گروه امّت مشارکت داشته باشند, و اين آيه خود سرفصل يک باب وسيع علمي, اجتماعي, ديني ميباشد که مطابق معمول کم توجّهي به نظام سياسي موضوعه در کلام الله مجيد, تاکنون تحقيق و اقدام بايسته اي پيرامون آن انجام نشده است! با توجّه به آيه مذکور (که عامه مسلمانان مؤمن را ابزارهاي ذي حيات تبليغ دين قرار ميدهد) و آيات بسيار ديگري که براي رعايت اختصار از ذکر آنها خودداري مي¬شود امر تبليغ را ميتوان به دو بخش برون مرزي و درون کيشي (داخلي) تقسيم نمود. چون چنين است و امّت اسلامي از طرف خداوند به رسالت بر جهانيان برگزيده شده است - «أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ» امر تبليغ با دو نياز عمده مواجه ميگردد – يکي يک نظام و تشکل از نيروي انساني مرکّب از فرزانگان و دانشمندان کارآزموده که بتواند با افراد هر فرهنگ و دانش و تخصّص و تمدّني با زبان خود آنان تبليغ و تبيين رسالت کند: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ» و ديگري يک مجموعه عظيم و مستمر تدارکاتي جهت فراهم آوردن ابزارها و امکانات پيشرفته اي که متناسب با مقتضيّات مدني در حال توسعه جهاني کارايي داشته باشد, و نيز در عين حال به تحقيق و بررسي وضع جوامع و نظامات بپردازد و شيوههاي نو و مؤثر در پيشبرد امر تبليغ را مشخّص و سياست گزاري نمايد و در اختيار گروه اوّل قرار دهد. يکي ديگر از درخشانترين نصوصي که بر اين تکليف الهي که بر عموم مسلمانان قرار داده شده صراحت و تأکيد قاطع دارد آيه 142 از سوره بقره است که ميفرمايد: «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً» و بدين گونه ما شما را يک امّت (ميانه) قرار داديم تا اسوه و نمونه براي تمام مردم جهان باشيد آن چنان که پيامبر براي شما اسوه و نمونه ميباشد. مفسّران اغلب کلمهي (شهيد) در اين آيه را به معناي گواه و ناظر گرفتهاند و لذا روح مطلب آشکار نشده است در حالي که در اين آيه کلمهي شهيد به معناي اسوه و نمونه هم هست, بلکه اين معني غلبه دارد, و لذا آيه از اين بابت هم معني ميشود با آيه سوره آل عمران, آيه 110 که فوقاً و مختصراً توضيحاتي پيرامون آن عرضه داشتيم و نتيجه گيري کرديم که آيه متضمّن يک تکليف الهي است که بر عهده تمام مسلمانان قرار داده شده است. نظر به اينکه همين قبيل آيات هستند که تکاليف و اهداف و شيوههاي تبليغي, اسلامي را مشخّص مينمايند, عليرغم اينکه سعي ما اين است که به اختصار بکوشيم بين فرازهاي از آيه آيه 142 سوره بقره, با آيه 110 از سوره انعام مقايسه اي نماييم تا معلوم شود چرا نظر ما اين است که مفهوم اصلي کلمهي شهيد (اسوه و نمونه ميباشد: جملهي «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً» مساوي و هم معني است با جمله «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ» . و جمله «لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ» مساوي و هم معني است با جمله«تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ». و جمله«وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً» مساوي و هم معني است با جمله «وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ ...» از اين نظر که پيغمبر عزيز تنها شاهد و گواه اعمال ما نميباشد بلکه در درجهي اول هادي و رهبر و بشير و نذير براي ما بوده و پس از هدايت لازم بر امور و اعمال ما نظارت و مشاهده ميفرمايد: و مکلّف هستيم آن وجود مقدس را اسوه و الگوي خود قرار دهيم اجازه داريم که در آين آيه کلمه شهيد را به معني اسوه و الگو بگيريم تا حقّ مطلب ادا گردد. تأمل و تدبر روي کلمات و جملات آيه نيز ما را به همين نتيجه ميرساند و مشخص ميدارد که ما نسبت به جهانيان داراي تکاليفي هستيم که بخواست خداوند و فرمان او بايد به اداي آن تکاليف که همانا توسعه تبليغ آئين اسلام در سطح جهاني است بپردازيم: کلمهي وسط به معني حدّ ميانه, نقطه اعتدال, نخبه و برگزيده, معدّل و نمونه يک چيز يا چيزها ميباشد. پس وقتي يک امّت, امّت وسط باشد به اين معني است که آن امّت بايد براي جهانيان معدل, نمونه و مرکز اعتدال و نخبه و برگزيده باشد: نه شرقي نه غربي جمهوري اسلامي. وسط يعني نقطه و حدّ فاصلي که از هر سمت و سو به يک اندازه باشد مانند مرکز دايره يا نقطه اي که دو طرف يک چيز را متعادل نگاه ميدارد و يا عدم تعادل طرفين را نشان ميدهد مانند نقطهي اتصال شاهين ترازو که سنجش عادلانه يا ناعادلانه را نشان ميدهد تا اگر جنسي که سنجيده ميشود کمبودي دارد به ان اضافه کنند و اگر زياد است به کفهي وزنه, وزنهي بيشتري اضافه کنند تا تعادل برقرار شود. پس يک امّت اسلامي در انجام و استجابت خواست خداوند متعادل بايد بکوشد تا مرکزيت را در ميان جهانيان احراز نمايد: «جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً» و پس از احراز نقطهي مرکزي اعمال و کردار جهانيان را هدايت و نظارت نمايد: «وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً» يعني آن چنان که پيغمبر اسوه و نمونه و شاهد و ناظر اعمال شما ميباشد شما هم بايد چنين رسالتي را نسبت به مردم جهان بر عهده بگيريد. با اين بيان مسلّم ميگردد که طرح و برنامه و اهداف تبليغ آئين اسلام را براي امّت اسلامي, خداوند در کلمات خود در دو بخش مشخّص فرموده است: 1- احراز نقطهي اعتدال و مرکزيت در ميان جهانيان توسط امّت اسلامي. 2- انجام رسالت براي ايجاد تعادل در نظامات اجتماعي, مدني جهانيان و براي انجام چنين رسالتي پيغمبر عزيز را براي ما اسوه و نمونه قراار داده است و چون چنين است ما بايد ببينيم پيغمبر عزيز براي ما چه کرده تا ما هم همان (شيوه) را براي جهانيان اعمال نمائيم. مهمترين کاري که پيغمبر عزيز انجام داد اين بود که آيات قرآن کريم را از منبع وحي گرفت و به ما ابلاغ فرمود و مفاهيم آيات را تجزيه و تحليل کرد و هم خود عمل فرمود و هم شيوهي عمل کردن را به ما آموخت. پس مهمترين وظيفه تبليغي ما هم نسبت به جهانيان اين است که قرآن کريم را از مهبط وحي بگيريم و تجزيه و تحليل کنيم و مفاد آن را هم خود دقيقاً اجرا کنيم و هم خير خواهانه به جهانيان بياموزيم و بدين ترتيب به تبليغ آئين اسلام (در سطح جهاني) بپردازيم: «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ...» ما وقتي به مفاهيم کلماتي که خداوند انتخاب کرده و در آيات به کار برده, و به خصوص با توجّه به سياق آيات, دقيق شويم به خوبي بر ما روشن خواهد شد که چگونه ميتوان با 77400 کلمه اي که در قرآن کريم به راستي «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ... وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا» نسبت به تمام امور اعمّ از اجتماعي, سياسي, علمي, صنعتي, ادبي, هنري, فلسفي, ... مصداق دارد و به طور کلّي قرآن کريم يک کتاب فوق علميو حقاً يک معجزه الهي ميباشد و لذا ما بايد تمام رهنمودها و اهداف و شيوه عمل خود را براي هر يک از امور خود من جمله امر تبليغ عمدتاً از قرآن به دست آوريم. چون امر و يا موضوع تبليغات اسلامي در فراخوان مقاله به نظر خواهي گذاشته شده و اساسنامه و مرامنامه مجموعه قوانين و مقررّات نظري و عملي نظام اسلامي همانا قرآن کريم است و مبلغين اسلام و محقّقان بايد بيش از هر چيز به اين منبع فياض توجّه نمايند نگارنده علاوه بر موارد مذکور در فوق ذيلاً به ذکر مفاهيم ديگري که از کلمه وسط دانسته ميشود اشاره مينمايد و توضيح ميدهد که تمام کلمات ديگر قرآن کريم همين خصوصيت را دارند که مفاهيم بي شماري از آنها به دست ميآيد. خداوند خواسته است که امّت اسلامي در ميان جهانيان (للنّاس) واجد خصوصيت وسط باشد و چون کلمه عامّ است هيچ موردي را نميتوان از شمول اين کلمه مستثني دانست و لذا اگر مردم جهان را روي سطح يک دايره پراکنده فرض کنيم امّت اسلام بايد در مرکز اين دايره قرار بگيرد و طبيعي است که در اين صورت هر قوم و مليتي به مرکز دايره نزديکتر باشد از امتياز و هم جواري مرکز بيشتر برخوردار خواهد شد که يک امر فطري است ( و دين اسلام هم يک دين فطري است) امّا اگر خود امّت اسلام که در مرکز قراردارد بخواهد بنا به عللي به يکي از نقاط پيرامون خود نزديکتر شود ناگزير بايد به همان نسبت روي شعاعهاي ديگر دايره هم پيشروي کند و اگر چنين نکند خصوصيت مرکزيت را از دست خواهد داد که خلاف خواست خداوند خواهد بود. رعايت مفهوم اين مطلب اين گونه است که امّت اسلامي بايد به طور عادلانه با تمام مليتهاي ديگر رابطه داشته باشد عيناً مانند خورشيد که نور خود را به طور يکسان بر موجودات منظومهي شمسي با موجودات زمين نثار ميکند و اين خود موجودات ديگر هستند که به نسبت دوري يا نزديکي با خورشيد و يا قرار گرفتن در پشت موانع و يا قرار نگرفتن, کمتر يا زيادتر از نور و حرارت خورشيد بهره مند ميشوند! همين گونه اگر جهان را دو قطبي فرض ميکنيم و يا مردم جهان را به دو گروه سرمايه داري و سوسياليزم يا چپي و راستي و يا هر نظام ديگري تقسيم کنيم امّت اسلامي بايد نه با يکي از قطبها نزديکتر شود و نه سرمايه داري را بپذيرد و نه سوسياليزم را – نه چپي را نه راستي را, نه به نظام خاصّي نزديکتر شود و يا از نظام خاصّي دوري گزيند بلکه در عين رعايت کامل مقررّات و قوانين نظام خويش, با تمام پيرامونهاي خويش به يکسان رابطه برقرار کند: «لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ»! – و اين دقيقترين رهنمود سياست گزاري دين در مقياس بين المللي ميباشد. همين گونه است تکليف امّت اسلامي نسبت به امور داخلي خود که حکومت مرکزي و نظام رهبري بايد زمينه را آن چنان مساعد نمايد که تمام افراد امت بتوانند بر حسب استعدادها و مقتضيّات وجودي خويش به طور يکسان از امکانات و عدل و قسط و رحمت و رافت کشور و نظام اسلامي برخوردار شوند. سادهترين تعريف را از (وسط) روي يک خط ميتوان ارائه کرد: (وسط) يک خط را به دو قسمت مساوي تقسيم ميکند. اگر يک نيمهي خط را چپ و نيم ديگر را راست بناميم (وسط) نه جزو چپ خط است نه جزو راست آن, و در عين حال هم با چپ رابطه دارد و هم با راست, اگر به سوي چپ يا راست مايل شود خصوصيت (وسط) بودن خود را از دست ميدهد امّا اگر از هر دو سمت به يکسان پيش برود و يا متمايل شود نه فقط خصوصيت خود را حفظ کرده است بلکه آن خصوصيّت را گسترش هم داده است. امور مادي و معنوي و کليه شئون افراد و اجتماع و ملت اسلامي هم بايد تابع همين قاعده باشد تا (وسط) بودن مصداق پيدا کند. در امت اسلامي بايد به ماديات و معنويّات به طور يکسان اهميّت داده شود و براي تقويت هر دو بخش بايد به يکسان کوشيد تا (وسط) بودن حفظ گردد زيرا تضعيف ماديات موجب ضعف نظام اسلامي در برابر جهانيان خواهد شد و تضعيف معنويّات سبب تضعيف افراد و نظام اسلامي و رابطهي با خداوند ميگردد. در امر تبليغ هم مبلّغان بايد به همان مقدار که به تبليغ امور عبادي و اخلاقي ميپردازند به تبليغ فرهنگ اقتصادي و سياسي بپردازند زيرا دين اسلام سياستش عين عبادتش و عبادتش عين سياستش است که مختصراً ناگزير به ذکر دليل امر ميپردازيم. بر هر مسلماني واجب است که در شبانه روز 17 رکعت نماز بخواند که در ده رکعت سوره حمد واجب لايتغير است يعني هيچ سوره ديگري را نميتوان به جاي آن قرائت کرد. پس هر مسلماني در هر شبانه روز به طور واجب لااقل ده بار از خداوند استدعا ميکند که او را به صراط المستقيم هدايت فرمايد: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» و چون لازم است مفهوم اذکار نماز را بداند ناگزير بايد بداند معني صراط مستقيم که هدايت به آن را طلب ميکند چيست و قرآن کريم در موارد متعدّد به تعريف صراط مستقيم پرداخته است: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ» و لذا معلوم ميگردد که صراط مستقيم همين قرآن کريم است که مشتمل بر تقريباً 6336 آيه و در حدود 77400 کلمه است, که خداوند طي آنها نظام دين اسلام را براي ابدالدهر تشريع و يا بگو سياست گزاري فرموده است. نگارنده نميتواند در اين مختصر به ذکر دلايل اينکه قرآن کريم شامل تمام سياستهائي که براي اداره امور يک نظام مدني, مترقي ميباشد بپردازد امّا در اين زمينه کتابي با نام (رابطه دين و سياست) کلاً با استدلال به آيات قران کريم (آن هم به اختصار) تأليف و چاپ و در جريان بخش قرار داده است و اميدوار است زمينه اي و امکاناتي فراهم گردد که بين علاقمندان نظام اسلامي توزيع گردد و يک جلد آن را پيوست اين مقاله براي کتاب خانهي تبليغات اسلامي تقديم ميدارد تا مورد استفاده مراجعان قرار گيرد. باري, معني صراط مستقيم قرآن کريم و معني (هدايت) در 77400 کلمه در ضمن 6336 آيه بيان گرديده که يکي از آن آيات براي نمونه آيه 38 از سوره شوري ميباشد: «وَ الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» و کساني (مؤمن متوکل به پروردگار خود هستند) که گفتار خداوند را اجابت کنند و (امور في ما بين خود را شورايي کنند) و از آنچه به آنان روزي ميرسانيم سهميبه ديگران برسانند (انفاق کنند). بنابراين ما در اداي نماز ضمن قرائت سوره حمد در هر شبانه روز حداقل 10 بار از خداوند خود استدعا ميکنيم که ما را ضمن هدايت به کل مفاد آيات قرآن کريم به آيه شورا که اساس تمام سياستهاي ديني, مدني, بر اين اصل بايد استوار گردد – هدايت فرمايد. با اين بيان به خوبي روشن ميگردد که يکي از اهداف اداي نماز که عبادت درجه اول محسوب ميشود جهت دادن و هدايت کردن نمازگزاران به سوي شورايي کردن امور است که خود, مادرِ تمام سياستها ميباشد و آن چنان مهم است که اگر علوم اجتماعي, سياسي انسانها اِلي الاَبَد و با سرعت برق به سوي تعالي و ترقي پيش رود هيچ گاه نظامات اجتماعي, سياسي, مدني از اصل شورا بي نياز نخواهد شد. امّا متأسفانه معلوم نيست که چه چيز سبب شده است تا مفسّران قرآن کريم که در حقيقت تغذيه کنندهي نظام تبليغاتي اسلامي هستند اين سياست گزاري عظيم را مورد کم توجهي قرار دادهاند به نحوي که در طي چهارده قرن گذشته در نظامات مدني, اسلامي هيچ گونه محلي از اعراب پيدا نکرده است, آن چنان که امروز هم که بعضي از کشورهاي (به ظاهر) اسلامي که نظام شورايي را تا حدودي پذيرفتهاند آن را سوقات غرب ميدانند و بدتر اينکه حتي بسياري از کساني که ادعاي کارشناسي اسلامي هم دارند چون جنبههاي سياسي قرآن کريم به طور سزاوارتر تفسير و تبيين و تبليغ نگرديده است دين را از سياست جدا ميدانند! و بر اين عقيده در نظام جمهوري اسلامي يقه دراني هم ميکنند!!! و وضع نظامات ديگر هم که معلوم است!!! به گمان نگارنده شايد علّت اين کم توجهيها به جنبههاي سياسي آيات, به خصوص سياست گزاري شورايي کردن امور بدين علّت است که خداوند اين مهمّ را هم مانند تمام شرايع ديگر نظام دين,در نهايت ايجاز و اختصار بيان فرموده است: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ». يعني يک موضوع بسيار مهم را که باعث سعادت و ترقي و تعالي امّت اسلامي و هر نظام ديگري ميشود فقط در سه کلمه بيان و تشريع فرموده و آن را هم رديف استجابت و پرستش خويش قرار داده است: «وَ الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ...» و با دقت در مفاهيم اين آيه امر شورا را هم رديف اجابت امر خويش و اقامه نماز قرار داده است, و سياست هم عين عبادت ميشود. گويا حضرات انتظار داشتهاند که خداوند هم مانند انسانها کتابهاي قطوري درباره هر يک از امور سياسي نازل فرمايد تا شايد مورد توجه آنان قرار گيرد. ما توجه نداريم که کلام خداوند با کلام بشر فرق دارد] آن چنان که خود خداوند هم مانند کسي يا چيزي نيست: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ» ما بايد بدانيم که عظمت کلام خداوند متناسب است با عظمت خود خداوند. کلام خداوند مانند خود خداوند, کلام ميآفريند. ما قبلاً اشاره کرديم که معني (هدايت) در کلّ قرآن کريم بيان گرديده يعني 77400 کلمه معني دارد و هر کلمه ديگر از کلام خداوند را در نظر بگيريم و تدبر نمائيم به اين نتيجه ميرسيم که به گونه اي با آيات و کلمات ديگر مربوط شده است که تا کلّ قرآن در نظر گرفته نشود مفهوم آن دانسته نميشود. بنابراين ظاهر قرآن کريم که مشتمل بر 77400 کلمه است چون هر کلمه آن 77400 معني دارد در حقيقت کل معاني ظاهري کلام خداوند 5990760000=77400 * 77400 کلمه يعني ظاهر کلام خداوند مشتمل برقريب شش ميليارد کلمه است, و اين هم ظاهر امر است و بطن و بطون آن را خود خداوند ميداند! و با توجّه به اين قبيل نکات است که فرموده است: «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ» و با بي توجهي به همين نکات است که بعضيها قرآني را که گفتار خداوند و فوق علمياست, نميتوانند بپذيرند که حتي يک کتاب علميباشد. عجبا, کساني که مدعي غير علميبودن کلام الله مجيد هستند و دعوي اسلام شناسي هم دارند توجه نميکنند که منکر «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ» قول خداوند شدهاند؟ اينان از خود نميپرسند که مگر علوم هم چيزهائي نيستند که به وجود آمدهاند؟ و جائي که قرآن نميتواند علوم را تبيين کند چرا خداوند فرموده است «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ» است؟ پس آيا مفاهيم آيات را به درستي نميفهيم يا (نعوذاً بالله) خداوند در گفتار خود (غلو) کرده است؟! چه بسا تصوّر شود که سياق مقال نگارنده از موضوع مورد نظر خارج ميشود امّا با وجود تلاشي که نگارنده در اختصار داردناگزير است به بعضي از نکات بسياري که مورد بي توجهي قرار گرفته است استدلالاً اشاراتي بنمايد تا بتواند بگويد که متأسفانه قرآن کريم در امر تبليغات اسلامي در جايگاه خود قرار نگرفته است, زيرا چيزي که به درستي شناخته نشود چگونه ميشود آن را براي ديگران تعريف کرد؟ في المثل کسي از يک مبلغ اسلامي نظر خداوند را که قرآن کلام اوست در مورد يک موضوع سياسي, فلسفي, علمي, و... بپرسد و او جواب دهد که قرآن يک کتاب علمينيست که به مطالب علميبپردازد - او خواهد پرسيد که پس چگونه ميتواند «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ» باشد؟ و چه بسا بپرسد: پس چه مسايلي را تبيين ميکند؟ و جواب بشنود که مسائل عبادي, اخلاقي, انسان سازي, را تبيين ميکند. چه بسا بگويد بدين ترتيب قرآني که اساس نامه و آئين نامه و اصول قوانين دين اسلام است که آنرا تبليغ ميکني شامل اغراق و مبالغه گوئي هم هست. چگونه ميگوييد: «كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا» در حالي که در بحثهاي علمي, آيات قرآن فصل الخطاب نيستند؟ و بديهي است که در چنين صورتي تبليغات اسلامي مفيد نخواهد بود. در نظام تبليغات اسلامي بايد اين قبيل مسائل روشن شود. و اوّلين قدم اين است که خود ما تکليفمان را با اين قبيل نکات معين نمائيم و اوّل خود را مجاب کنيم که به کلّ آيات قرآن ايمان داريم و يا نسبت به بعضي مشکوک هستيم. پس اگر به همه ايمان داريم ولي مفهوم بعضي را ادراک نميکنيم قاطعاًً نگوئيم قرآن يک کتاب علمينيست بلکه بگوئيم ما تاکنون جواب اين سؤالها را استنباط نکرده ايم – و تصميم بگيريم دانستههاي خود را مورد تجديد نظر قرار دهيم و به جبران تقصيرات بپردازيم. ما بايد در تبليغات خود بتوانيم مسائلي مانند خلقت آدم ابوالبشر, ابليس, جن, استخدام جنيان توسط سليمان, چگونگي دو مشرق و دو مغرب, يا مشارق و مغارب, رستاخيز و انقراض نسل, بهشت و دوزخ, خلود پس از رستاخيز, پيدايش افلاک و گسترش و انهدام آنها را و... به طريق علميمورد مطالعه قرار دهيم تا بتوانيم با زبان علميمتداول و قابل قبول براي نسل معاصر که دانشهاي شگفت انگيز برق آسا در ميان آنها در حال گسترش است – بيان نمائيم, زيرا القاء من باب تعبّد به نسلي که علوم تجربي و نظري زمان در تار و پود وجود آنان ريشه کرده است کارايي چنداني نخواهد داشت و اگر تبليغات اسلامي را متناسب با مقتضيّات زمان نکنيم و شيوه تبليغات را در همان قالب کهن نگاه داريم چون روز به روز بر تعداد تحصيل کردهها و دانشگاه گذرانيدهها افزده ميشود به تدريج بخشهاي عظيمياز شنوندگان و پذيرندگان تبليغات را از دست ميدهيم. (نگارنده دوازده اصل از اصول آفرينش را از آيات قرآن کريم استخراج و در کتابي با همين عنوان تأليف و چاپ و نشر نموده که ميتواند در فهم غوامض قرآن کريم و مؤثرتر شدن کار تبليغات مفيد واقع شود) نظر به اينکه جمهري اسلامي ايران عليرغم موجهاي مخرّب اختلافهاي داخلي که اخيراً به وجود آمده است هنوز هم در نتيجه انقلاب اسلامي که به رهبري حضرت امام خميني رحمت الله عليه به وقوع پيوست به عنوان ام القراي اسلام شناخته ميشود و با توجّه به وضعيت اسف باري که در غالب کشورهاي به ظاهر اسلامي حاکم است ما بايد امر تبليغات را هم به لحاظ کميت و هم از نظر کيفيت متناسب با مسئوليت مرکزيت کشورهاي اسلامي بودن ايران و ظرفيت و نياز کلّ جهان گسترش و تعميم دهيم و لذا اين امر به مطالعات دقيق و طراحي و برنامه ريزي و تأمين اعتبارات و ابزار و وسايل و تأسيسات بسيار نيازمند ميباشد که خوشبختانه سازمان تبليغات اسلامي موجود که اقدامات بسيار مؤثري تاکنون انجام داده است و تجارب ارزنده اياندوخته است ميتواند با تجديد نظر در نظام تبليغاتي فعلي و رفع نواقص و نيازمنديها و اقدامات توسيعي مبناي کار قرار گيرد و به درجه اي که به خشنودي خداوند و سرافرازي جمهوري اسلامي ايران باشد ارتقاء داده شود و به ايفاي تعهّدات مقدّسي که خود به عهده خويش گرفته است در مقياس جهاني و متناسب با مقتضيّات زمان و مکان استمرار بخشد. با اين بيان هدف واحد سازمان تبليغات اسلامي که في الواقع يک امر عبادي است متشکل از دو بخش ميشود. يکي کسب خشنودي خداوند و حفظ کيان نظام جمهوري اسلامي ايران و سرافرازي آن در نظر جهانيان که يک امر سياسي خواهد بود که هر دو بخش مانند تمام شرايع دين اسلام و تمام مخلوقات خداوند, در عين واحد بودن مزدوج ميباشد: «وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ1»
ابزار تبليغ «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً - إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَباً -فَأَتْبَعَ سَبَباً 000» و از تو دربارهي ذي القرنين ميپرسند, بگو به زودي برايتان (داستاني) از او بيان خواهم کرد: ما به او در زمين تمکّن داديم و از هر چيزي براي او وسيله و ابزار فراهم آورديم و او هم آن (ابزار و وسايل را دنبال کرد) (به کار گرفت)... داستان ذي القرنين را همگان به خوبي ميدانند. نقل اين قبيل داستانها در قرآن کريم که کلاً هدايت است براي اين است که مسلمانان در امور خود از آنها رهنمود و هدايت لازم را بگيرند. امروز نظام تبليغاتي ايران همان ذالقرنين زمان است که خداوند آن را تمکّن بخشيده و براي هر امري وسايل و ابزار را فراهم نموده است. در تمام طول تاريخ اسلام يک چنين امکانات و وسائل تبليغاتي در اختيار دين مداران و مبلغان قرار نگرفته است. امروز در امر تبليغات هم ميتوان از تمام دستاوردهاي معنوي بهره گرفت و هم از تمام امکانات سياسي, حکومتي و مادّي زيرا نظام, يک نظام اسلامي و علاقمند به تبليغ آئين اسلام است و در هيچ عصري چنين نبوده است. چيزي که لازم است مطالعه و تحقيق و برنامه ريزي و تجديد نظر در نظام تبليغاتي و عرضهي ماحصل به حکومت اسلامي ايران و مردم کشور به منظور جلب کمکها و امکانات و استفاده از دستگاههاي بسيار پيشرفته و وسائل ارتباط جمعي که در کوتاهترين زمان ميتوان تبليغات لازم را به چشم و گوش مردم سراسر جهان رسانيد, و در رعايت رهنمودهاي خداوند:«فَأَتْبَعَ سَبَبا» از ابزار و وسايل خدادادي در حدّ کمال بهره گرفت و دين اسلام را حتّي «حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ» به تمام مردم شرق و غرب جهان ابلاغ نمود و به جاي اينکه, مورد هجوم فرهنگي ديگران قرار بگيريم فضاي زندگي ديگران را از نسيم عطر آميز گلستان اسلام آکنده و دماغ جان آنان را معطّر نمائيم: «لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ...» ما بايد با بررسي دقيق شيوههاي تبليغاتي خود اين مسئله را براي هميشه جهت خويشتن خويش روشن نمائيم که چرا با وجودي که حرف ما حرف خداوند و حق است, و دين ما اسلام, و کشورهاي اسلامي انباشته از نعمات الهي است چرا به جاي اينکه «كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا» را بر بالاي آسمان فرهنگها به نور افشاني قرار دهيم خود در موضع ضعف مورد تهاجمات فرهنگي کفر و استکبار و ارتداد قرار گرفته و هراسان هستيم؟ در هر حال بخش تبليغات اسلامي بايد پيوسته نتايج عمليات خود را به نظر دولت و ملّت ايران و حتّي به نظر ساير ملل اسلامي برساند تا باعث جلب اطمينان و مساعدتهاي مستمر قرار گيرد و آن مساعدتها را در استفاده از آخرين دستاوردهاي علمي, صنعتي, به کار گيرد و امر تبليغات را به درجه اي که شايسته آئين آسماني اسلام عزيز است ارتقاء دهد.
شيوههاي تبليغ مبلغان ما اکثراً به شيوههاي کهن پاي بند هستند و روش تبليغي امروزينه نشده است و لذا دل چسب و جذاب نميباشد. اگر منبر و تريبون و شنوندگاني يافتند بيش از حدّ لازم سخن ميرانند آن هم سخناني که معلوم است پيشتر از زمان سخنراني تحقيقات و تدبّرات کافي پيرامون موضوع آنها ننمودهاند غالباً بدون نوشته و حتّي يادداشت رؤوس مطالب و اتّکاء به حافظه خود سخنراني ميکنند و براي به يادآوري ما في الضمير خلائي را که ممکن است پيش آيد با کلمات تکراري و مترادف پر ميکنند. بيش از اينکه به قرآن کريم بپردازند از احاديث و رواياتي استفاده ميکنند که حتّي خود به صحت پاره اي از آنها اطمينان ندارند. در استفاده از آيات و احاديث و روايات گزينشي عمل ميکنند و تعادل فطري دين را مراعات نميکنند. تصوّر ميکنند که هر چه بيشتر از تقوي و پرهيزگاري و بي اعتباري و نجاست جيفه دنيا و بي رغبتتر کردن مسلمان به ضروريات زندگي و نظام دنيوي بپردازند حقّ مطلب را بهتر ادا کردهاند و طرفداران بيشتري پيدا ميکنند. چون گزينشي عمل ميکنند بسياري از آيات قرآن ناشناخته و مهجور و عمدهي قواعد و مقررّات آسماني نظام حکومتي و اجتماعي, سياسي, مدني اسلام متروک مانده است به نحوي که تا قبل از انقلاب اسلامي ايران (و حتي هنوز هم بعضيها) دين را از سياست جدا ميدانند و نميتوانند بپذيرند که حکومت دين استمرار يافتني باشد. همين گونه است جنبههاي مادي, اقتصادي, فلسفي, و... آيات قرآن کريم. ما در اين مقال نظر به کلّ جهان اسلام داريم و قبول داريم که استثناهائي هم وجود داردکه بقاي موجود دين وابسته به وجود آنان است به خصوص که اين موضوع را انقلاب اسلامي ايران نيز به اثبات رسانيده است و نقل و تذکار اين نواقص به اين منظور است که در تعليم مبلّغان اسلامي و اعمال تبليغات مورد عنايت قرار گيرد. امّا اينکه براي آينده شيوههاي تبليغ چگونه طراحي و عملي شود: 1- آن گونه که فوقاً عرضه داشتيم از تکرار شيوههاي مذکور اجتناب شود. 2- شيوه کار خداوند و پيغمبر عزيز در نزول و ابلاغ آيات مراعات گردد: «خَيرالکَلام ما قل وَ دَل» به گونه اي که ملاحظه ميشود خداوند کلّ نظام و شرايع اسلام عزيز را فقط در 77400 کلمه بيان فرموده است آن چنان که در تمام طول تاريخ بشر و متناسب با علوم و فنون و فرهنگهاي اوّلين و آخرين به هر مرحله اي که از ترقي و تعادل برسند نه فقط هم آهنگي و هم خواني دارد بلکه پيشروتر و متعاليتر هم قرار ميگيرد. و نيز به گونه اي که حضرت رسول الله(*) عمل کرد. آن وجود مقدّس تمام آيات را به دور از هر گونه تبعيضي همانند ابلاغ فرموده. مفاهيم آنها را خود کاملاً عمل نمود و به ديگران هم ابلاغ و تعليم فرمود. در حالي که مبلغ ما از شرکت پيامبر عزيز در امور عموميو انجام کارهاي بدني و همکاري با مسلمانان در حضر و سفر داد سخن ميدهد امّا خود از پرداختن به کارهاي بدني در مناظر و مرايي ديگران اجتناب ميکنند و حتّي به هنگام آغاز سخنراني صبر ميکنند تا ديگري بيايد و ميکروفون را بر منبر تنظيم نمايد! مبلغ ما اصراري ندارد که با انتخاب يک خدمت عموميبراي خود کسب درآمد کند و همان امر تبليغ را يک وظيفه اي ميداند که مزد آن را, ديگران بپردازند در صورتي که پيغبران را خداوند امر ميفرمود که «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً» و آن مبلغان دين و معلّمان بزرگوار اين امر را دقيقاً اجرا ميکردند. 3- رهنمودهاي خداوند که در قرآن کريم تصريح گرديده است مراعات گردد: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ». امر تبليغ هم يکي از امور مقدّس و مهم مردم مسلمان و نظام اسلامي است. طبق رهنمود خداوند کليه امور تبليغاتي بر اساس اصل شورايي قرار گيرد و نظرات متخصّصان و دانشمندان علوم گوناگون در موارد لازم دخالت داده شود مانند اينکه براي نفوذ و تأثير بيشتر, از علوم روان شناسي بهره گرفته شود و يا براي تبيين مفاهيم آيات علميقرآن کريم از متخصّصان علوم مربوطه هم نظر خواهي شود. 4- در تبليغ اسلام آن چنان که خداوند امر فرموده است اصول فطرت کاملاً مراعات گردد: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ1» پس همت استوار بدار براي (تبليغ و پايداري) دين حقيقت گرائي که بر اساس فطرت الهي باشد (آن گونه) فطرتي که عامّه مردم را بر اساس آن مفطور کرده (آفريده است) تغييري در آفرينش خداوند (ناموس فطرت و طبيعت) مجاز نيست, دين پايدار چنين ديني است(که مطابق با نواميس فطرت و به خصوص مطابق فطرت مردم) باشد, ولي بيشترين مردم (از اين اصل مهمّ) آگاه نيستند. شناخت طبيعت و علوم طبيعي به خصوص شناخت فطرت انسانها نيمياز شناخت دين است و انسانها هم با عقايد و نظامات و فرهنگهاي گوناگون در جهان پراکندهاند و چون مبلّغان اسلامي بايد به مصداق فرمان خداوند که امّت اسلامي را مرکز و طبيعتاً مرتبط با تمام مردم جهان خواسته است: «لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ» بايد تبليغات اسلامي را جهانشمول نمايند و لذا يک جامعه شناسي و نژاد شناسي و تاريخ و جغرافي شناسي و انسان شناسي نيز براي تنفيذ هر چه بيشتر تبليغات ضرورت پيدا ميکنند و با توجّه به همين نکات است که اهميّت گفتار حضرت علي () که بعد از حضرت رسول الله صلوات الله عليهما بزرگترين عارف به خداوند و دين و قرآن است فرموده است: «مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ رَبَّه» و اين به معني آن است که هر کس نفس خويش را که نمونه و قابل دسترسترين کلّ انسانها ميباشد نشناسد خداوند را به گونه اي سزاوار نتواند شناخت زيرا به لحاظ مرکزيت و وسط بودن دين و امّت اسلامي بايد با تمام مردم جهان رابطه برقرار کرد و چون مرکز نميتواند با پيرامون خود بي رابطه باشد و مرکز باقي بماند و به لحاظ فطري بودن دين بايد فطرت و طبيعت و نواميس خلقت را شناخت و به گونه اي مفاهيم دين را مورد توجّه و عمل قرارداد که با فطرت و طبيعت کاملاً هماهنگ باشد وگرنه دين پايدار نخواهد ماند: «ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ» و ديني را که از آسمان به زمين و براي مردم (و آن هم مردميکه مرکّب از جسم و روح ميباشند که هر يک از اين دو جزو مقتضيّات و نيازمنديهاي مربوط به خود را دارند) نازل شده است نبايد به اين منظور که از انسانها فرشته پديد آيد به کار گرفت بلکه بايد به گونه اي به کار گرفت که بشر را به سمت انسانيت و انسانها را به سوي آدم شدن راهنما گردد.
|