SHAMAMEH.ORG

فلسفه دعا در رابطه‌ با مسئله‌ «بدأ»
در مقاله‌اي‌ که به قلم‌ يكي‌ از نويسندگان‌ ذيل‌ عنوان‌ «فلسفه‌ دعا» در شماره‌ 1650 روزنامه‌ سلام‌ انتشار يافت‌ ايشان‌ به‌ مسئله «بدأ» اشاره‌اي‌ نموده‌اند امّا صريحاً نظر خود را اعلام‌ نكرده‌اند ـ هرچند در پايان‌ مقال‌ پرداختن‌ ايشان‌ به‌ دعا اعتراف‌ و تصديق‌ ضمني‌ باين‌ است‌ كه‌ دعا بدأ را سبب‌ مي‌شود.
بديهي‌ است‌ كه‌ دو مسئله دعا و بدأ مسائلي‌ هستند كه‌ بامعتقدات‌ ديني‌ در ارتباط‌ هستند و لذا بايد با معيارهاي‌ اسلامي‌‌ سنجيده‌ شوند و با اصول‌ موضوعه‌ كلام‌اللّه‌ مجيد مورد بحث‌ و فحص‌ قرارگيرند زيرا بزرگترين‌ سندي‌ كه‌ ما در اختيار داريم‌ كلام‌ خداوندمي‌باشد امّا تا آنجا كه‌ نويسنده‌ اطلاع‌ دارد تاكنون‌ يك‌ فلسفه خالص‌ كه‌ از اصول‌ موضوعه‌ كلام‌ اللّه‌ اقتباس‌ شده‌ باشد در اختيار مسلمانان‌ قرار نگرفته‌ است‌ و جاي‌ چنين‌ فلسفه‌اي‌ در جهان‌ اسلام‌ خالي‌ مانده‌ است‌ و اين‌ نقيصه‌ بدين‌ علّت‌ است‌ كه‌:
1ـ بسياري‌ را عقيده‌ براين‌ است‌ كه‌ در تفسير كلام‌اللّه‌ مجيد نبايد تفسير به‌ راي‌ كرد و لذا مفسران‌ اكثراً يك‌ خط‌ مشي‌ مشخّصي‌ را برگزيده‌اند و كمتر به‌ تحقيق‌ و تدبّر و نوآوري‌ اهتمام‌ مي‌ورزند و لذا نكات‌ علمي‌‌ و فلسفي‌ قرآن‌ ذيل‌ عنوان‌ متشابهات‌ مكتوم‌ مانده‌ و جهان‌ اسلام‌ از اين‌ موهبت‌ عظيم‌ برخوردار نشده‌ است‌.
2ـ فلاسفه‌ اسلامي‌‌ نيز همجهت‌ با فلاسفه‌ غير اسلامي‌‌ به‌ تحقيق‌ و تدوين‌ متون‌ فلسفي‌ مي‌‌پردازند و كمتر از رهنمودهاي‌ كلام‌اللّه‌ در حل‌ّ و فصل‌ معضلات‌ فلسفي‌ استفاده‌ مي‌كنند و لذا جنبه‌هاي‌ فلسفي‌ كلام‌ اللّه‌ ناشناخته‌ باقي‌ مانده‌ است‌.
به نظر نويسنده‌ فلاسفه اسلامي‌‌ بايد توجّه‌ داشته‌ باشند كه‌ آنچه‌ را در مكاتب‌ فلسفي‌ در جستجوي‌ آنند در قرآن‌ كريم‌ در بهترين‌ و ساده‌ترين‌ شيوه‌ تعريف‌ و در دسترس‌ قرار داده‌ شده‌ است‌ و آنها يار را در خانه‌ و آب‌ را در كوزه‌ رها كرده‌ و بيهوده‌ و تشنه‌ لب‌ گرد جهان‌ در تكاپو هستند!
نويسنده‌ مقاله‌ مرقوم‌ داشته‌اند كه‌ «اوّلين‌ كسيكه‌ پي‌ برد بدأ و دعا داراي‌ ريشه‌ مشتركند صدرالمتألهين‌ بود حال‌ آيا تحليل‌ او از اين‌ مسأله‌ درست‌ بود يا نه‌ بحثي‌ ديگر است‌».
چه‌ خوب‌ بود كه‌ ايشان‌ اندكي‌ كمتر به‌ استشهاد به‌ اشعار فلسفي‌ عرفاني‌ مولانا مي‌پرداختند و بخلاصتاً بيان‌ مي‌كردند كه‌ نظر صدرالمتألّهين‌ در خصوص‌ دعا و رابطه آن‌ با بدأ چيست‌ و يا نظر خود ايشان‌ كدام‌ است‌ و يا اين كه‌ اصولاً ذكري‌ از بدأ به ميان‌ نمي‌‌آوردند و مسئله‌ دعا را در همان‌ چهارچوب‌ اشعار عرفاني‌ تجزيه‌ و تحليل‌ مي‌نمودند.
امّا برخلاف‌ تصوّر ديگران‌، اسلام‌ براي‌ خود معيار و مقياسي‌ بسيار قابل‌ اطمينان‌ دارد كه‌ با آن‌ مي‌توان‌ از كوچكترين‌ تا بزرگترين‌ اشياء و موضوعهاي‌ مادّي‌ و معنوي‌ را سنجيد و نظر قطعي‌ از كيفيّات‌ و كمّيات‌ آنها بيان‌ نمود، و اين‌ معيار و مقياس‌ همان گونه‌ كه‌ قبلاً اشاره‌ كرديم‌، كلام‌ خداست‌ كه‌ وقتي‌ به‌ آن‌ استدلال‌ شود هيچ‌ مسلماني‌ نمي‌تواند از جريان‌ اشك‌ چشمان‌ خود جلوگير باشد، و هيچ‌ فيلسوف‌ و دانشمند غيرالهي‌ هم‌ نمي‌تواند در برابر استحكام‌ و منطقي‌ و مستدل‌ بودن‌ آن‌ لب‌ به‌ اعتراض‌ بگشايد چون‌ از نهايت‌ حكمت‌ برخوردار است‌.
عليهذا بايد در بيان‌ مسائل‌ فلسفي‌ از تعاليم‌ قرآن‌ بهره‌ گرفت‌، به خصوص‌ در مسائلي‌ مانند دعا و بدأ و رابطه بين‌ آنها كه‌ جز مفاهيم‌ آيات‌ قرآن‌ هيچ‌ رأي‌ و نظر ديگري‌ را نبايد قابل‌ اعتنا و اطمينان‌ بحساب‌ آورد، و مطمئن‌ بود كه‌ هيچ‌ فلسفه ديگري‌ را توان‌ معارضه‌ با آن‌ نخواهد بود، مگراين كه‌ اقتباس‌ و استدلال‌ كننده‌ به‌ خطا رفته‌ باشد. در چنين‌ صورتي‌ هم‌ استدلال‌كننده‌اي‌ كه‌ تدبّر و تلاش‌ صادقانه‌ مبذول‌ داشته‌ است‌ نبايد هراسي‌ داشته‌ باشد، چون‌ قصد او آشكار شدن‌ حقايق‌ بوده‌ است‌ و حدّاقل‌ّ نتيجه‌ آن‌ است‌ كه‌ موضوع‌ در برابر رأي‌ و نظر ديگران‌ قرار مي‌گيرد و درنهايت‌ حقيقت‌ آشكار مي‌شود، و خطائي‌ كه‌ موجب‌ روشن‌ شدن‌ حقيقت‌ امر شود قابل‌ سرزنش‌ نمي‌باشد! به عبارت‌ ديگر لغزشي‌ كه‌ سبب‌ بيرون‌ آمدن‌ گوهري‌ گرانبها از زير خاك‌ شود ضربه‌اش‌ دردناك‌ نخواهد بود.
اشكالي‌ نيز‌ كه‌ در كار ما مسلمانان‌ وجود دارد اينست‌ كه‌ :
بعضي‌ از عارفان‌ ما كه‌ خود را صاحب‌ نظر مي‌دانند، آنجا كه‌ خداوند مي‌فرمايد : بگوئيد لااله‌ الاّاللّه‌ تفلحوا، او مي‌گويد : «فقط‌ بايد گفت‌ هو هو، اللّه‌ اللّه‌، زيرا بيم‌ آن‌ داريم‌ كه‌ تا بگوئيم‌ «لااله‌َ» ملك‌الموت‌ جانمان‌ را بگيرد و فرصت‌ باقي‌ نماند تا «الّا اللّه‌» را بگوئيم‌ و در چنين‌ صورتي‌ كافر از دنيا مي‌رويم‌»!!!
او كاري‌ باين‌ ندارد كه‌ در اسلام‌ عمل‌ به‌ نيّت‌ وابسته‌ و ارزشمند است‌ و خداوند چه‌ گفته‌ است‌، او بيشتر به‌ درك‌ و فهم‌ خود اهميّت‌ مي‌دهند، نه‌ خواسته‌ و فرموده خدوند!
بعضي‌ از مفسّران‌ ما نيز كاري‌ به‌ اين‌ ندارند كه‌ خداوند به‌ همگان‌ كراراً تاكيد فرموده‌ است‌ كه‌ در فهم‌ آيات‌ قرآن‌ به‌ تدبّر و تحقيق‌ بپردازند. او خودش‌ را پاي‌ بند اين‌ نظر كرده‌ است‌ كه‌ «نبايد قرآن‌ را تفسير به‌ رأي‌ كرد» او تدبّر و تعقل‌ و بيان‌ نتيجه‌ را بدعت‌ مي‌شمارد و خود را هم‌ تا حدّي‌ به‌ اين‌ مسئله‌ «كه‌ صحت‌ آن‌ مورد ترديد است‌» مقيد كرده‌ است‌ كه‌ جرأت‌ تدبّر و تعقل‌ را از خود سلب‌ نموده‌ است‌. و لذا طي‌ قرون‌ و اعصار بسياري‌ از مفاهيم‌ قران‌ كه‌ در پيشبرد مسلمانان‌ در دانش‌ و فنون‌ بسيار مؤثر است‌، مجهول‌ و ناشناخته‌ باقي‌ مانده‌ است‌.
بعضي‌ از فيلسوفان‌ ما هم‌ يا ذهنيات‌ خود را كه‌ از منابع‌ ديگر برگرفته‌اند برهدايتهاي‌ قرآن‌ تحميل‌ مي‌كنند، و يا اصولاً در بيان‌ نظرات‌ فلسفي‌ كاري‌ به‌ كلام‌ خداوند ندارند و لذا نظراتي‌ ابراز مي‌دارند كه‌ هيچگونه‌ تجانسي‌ با مفاهيم‌ قرآن‌ ندارند و ناچار متكلّمان‌ آنها را در رديف‌ كفر مي‌شمارند ـ و قص عليهذا.
مثلاً فيلسوف‌ اسلامي‌‌ در تفكّرات‌ اسلامي‌‌ خود باين‌ نقطه‌ رسيده‌ است‌ كه‌ ذات‌ خداوند لايتغير است‌، حالا ما كاري‌ به‌ اين‌ نداريم‌ كه‌ او بر چه‌ اساسي‌ ذات‌ خداوند را مورد مطالعه‌ و بحث‌ و فحص‌ قرارداده‌ است‌، تا اين‌ اصل‌ را كشف‌ كرده‌ است‌ ـ امّا در هر حال‌آن را معياري‌ براي‌ اظهار نظر در تبيين‌ روابط‌ بندگان‌ با خداوند قرار مي‌دهند.
او ملاحظه‌ مي‌كند كه‌ تمام‌ انبياء و اولياء و بالاتر از همه‌، خداوند خود بندگان‌ را به‌ دعا توصيه‌ فرموده‌ است‌. اين‌ دعا كردنها را با معيارهاي‌ فلسفي‌ خود تبيين‌ مي‌نمايد و در جريان‌ امر مواجه‌ مي‌شود با اين كه‌ خداوند به‌ دعا كننده‌ وعده اجابت‌ داده‌ است‌، و لذا لازم‌ است‌ كاري‌ جديد در حق‌ّ او انجام‌ دهد. و انجام‌ كار جديد مستلزم‌ پيدايش‌ تصميم‌ و اراده‌ جديد در وجود خداوند است‌، و پديدار شدن‌ تصميم‌ و اراده جديد هم‌ در صورتي‌ ممكن‌ است‌ كه‌ در وجود تصمم‌ گيرنده‌ تغييراتي‌ پديد آيد، يعني‌ نيّت‌ و اراده‌اي‌ جديد در خاطر او خطور كند، و از طرفي‌ فيلسوف‌ كه‌ قبلاً ثابت‌ كرده‌ بوده‌ است‌ كه‌ ذات‌ خداوند لايتغير است‌. پس‌ حالا چه‌ مي‌شود؟
اگر دعا كردن‌ واجابت‌ را مردود بشمارد كه‌ منكر بديهيات‌ و تاكيدات‌ دين‌ شده‌ است‌. و اگر دعا كردن‌ را كار ساز بداند اصل‌ فلسفي‌ خود را در مورد لايتغير بودن‌ ذات‌ پروردگار مردود و باطل‌ كرده‌ است‌!
در چنين‌ مواردي‌ فيلسوف‌ به‌ دست‌ و پا مي‌‌افتد تا محملي‌ براي‌ اين‌ مشكل‌ بيابد، و لذا متوجّه‌ نظريه‌ مربوط‌ به‌ «بدأ» مي‌شود ـ پس‌ اصل‌ قضيه‌ را رها مي‌كند و مجدداً به‌ صغري‌ و كبري‌ چيدن‌ پيرامون‌ اين‌ نظر مي‌‌پردازد، بلكه‌ بتواند اثبات‌ كند كه‌ در مواردي‌ و شرايطي‌ براي‌ خداوند «بدأ» حاصل‌ مي‌شود. و آن قدر در ردّ و قبول‌ اين‌ نظر هم‌ استدلال‌ و بحث‌ وجدل‌ مي‌كند كه‌ اصل‌ قضيه‌ مكتوم‌ و نهايتاً براي‌ كسي‌ روشن‌ نمي‌شود كه‌ آن‌ فيلسوف‌ به‌ «بدأ» معتقد است‌ يا نيست‌.
به نظر مي‌رسد كه‌ اين‌ مشكلات‌ ناشي‌ از آنست‌ كه‌ تاكنون‌ مسلمانان‌ به‌ فلسفه خود قرآن‌ توجّهي‌ نكرده‌اند، و جاي‌ يك‌ چنين‌ فلسفه برگرفته‌ شده‌ از قرآن‌ در ميان‌ ما مسلمانان‌ خالي‌ مانده‌ است‌.
قرآن‌ براي‌ تبيين‌ مسائل‌ و معضلات‌ دين‌ و دانش‌ اصولي‌ را وضع‌ و ارائه‌ فرموده‌ است‌ كه‌ نويسنده‌ دوازده‌ فقره‌ از آن‌ اصول‌ را استخراج و تأليف و عرضه نموده است و اميداور است‌ كه‌ براساس‌ اين‌ اصول‌ به تدريج‌ يك‌ فلسفه خاص‌ّ قرآن‌ تدوين‌ و تنظيم‌ ونه‌تنهابه‌ جهان‌اسلام‌ بلكه‌ به‌ كّل‌ مردم‌ جهان‌ عرضه‌ گردد.
يكي‌ از اصول‌ دوازده‌گانه مذكور كه‌ براي‌ روشن‌ كردن‌ مسئله «دعا و بدأ» بسيار مفيد است‌ اصل‌ تنزيل‌ مي‌باشد كه‌ بر اساس‌ آيه‌ 21 حجر و آيات‌ ديگر استوار است‌ كه‌ مي‌فرمايد : «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» :هيچ‌ چيزي‌ نيست‌ مگر اين كه‌ گنجينه‌هاي‌ آن‌ نزد ما مي‌باشد و ما نازلش‌ نمي‌كنيم‌ مگر به‌ اندازه‌اي‌ معلوم‌.... انسان‌ هم‌ يك‌ شئي‌ است‌ كه‌ خداوندآن را مي‌‌آفريند ولي‌ آنچه‌ بايد در طول‌ عمر به‌ او برسد نزد خداوند است‌ يعني برنامه ريزي شده است ـ امّا نبايد تصوّر كرد كه‌ آن‌ ذخائر كم‌ و زياد نمي‌شود و به طور خودكار به‌ او مي‌رسد ـ چنين‌ نيست‌ ـ آن‌ ذخيره‌ها را خداوند جوري‌ تدارك‌ ديده‌ است‌ كه‌ به تدريج‌ قابل‌ استفاده‌ مي‌شوند و در دسترس‌ انسان‌ قرار مي‌گيرند، و هر كس‌ تحت‌ شرايطي‌ مي‌تواند از آنها برداشت‌ نمايد. و همين گونه‌اند ساير حيوانات‌ و نباتات‌ و اشياء ديگر.
پس‌ آفرينش‌ دو گونه‌ تظاهر دارد ـ يكي‌ تظاهر در بدو وجود و پديد آمدن‌، و ديگري‌ تظاهراتي‌ كه‌ در طول‌ زمان‌ هستي‌ خود بر او عارض‌ مي‌گردد.
تظاهراتي‌ كه‌ در بدو آفرينش‌ به‌ او افاضه‌ مي‌شود با دست‌ آفريننده‌ است‌.
امّا تظاهراتي‌ را كه‌ در طول‌ عمر بر او عارض‌ مي‌شود خداوند برنامه‌ريزي‌ مي‌فرمايد امّا بروز و ظهور آنها را به‌ علل‌ و اسباب‌ و شرايط‌ واگذار مي‌فرمايد.
اين‌ معني‌ از اصل‌ تنزيل‌ استفاده‌ مي‌شود و مفهوم‌ اينست‌ كه‌ هر چيزي‌ كه‌ بعرصه‌ وجود آيد يكباره‌ در شكل‌ نهائي‌ تكميل‌ نمي‌شود بلكه‌ يك‌ شكل‌ آفرينشي‌ اوّليه‌ به‌ آن‌ داده‌ مي‌شود و يك‌ مقدار اشكال‌ ثانويه‌ و مستمر براي‌ آن‌ طراحي‌ و برنامه‌ريزي‌ مي‌گردد، و عوامل‌ و شرايط‌ شكل‌گيريهاي‌ بعدي‌ به‌ علل‌ و عواملي‌ طبيعي‌ منجمله‌ خود انسان‌ واگذار مي‌شود كه‌آن را خداوند با جمله :«عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ1»تعريف‌ فرموده‌ است‌.
براي‌ مثال‌ خداوند انسانها را مي‌‌آفريد و آنها را به‌ تجهيزات‌ و ابزار لازم‌ براي‌ ادامه حيات‌ مجهّز مي‌فرمايد ـ علاوه‌ بر تجهيزات‌ اندامي‌‌، در منطقه‌ مسكوني‌ او يعني‌ زمين‌ تمام‌ عوامل‌ پيدايش‌ مايحتاج‌ زيستي‌ او را براي‌ تمام‌ طول‌ عمر تدارك‌ مي‌فرمايد.
همزمان‌ با خلق‌ جسمي‌‌، او را به‌ خلقت‌ معنوي‌ با دميدن‌ روان‌ به‌ جسم‌ و مجهز نمودن‌ او به‌ نيروهاي‌ درك‌ و عقل‌ و استعداد تكامل‌ تجهيز مي‌فرمايد، و در مقابل‌ او پيامبران‌ و اولياء و صلحأ و كتب‌ آسماني‌ را مي‌‌آفريند تا از آنها هدايت‌ معنوي‌ بگيرد و با اين‌ همه‌ امكانات‌ او را وارد عرصه‌ هستي‌ مي‌فرمايد تا از امكانات‌مذكور بهره‌ بگيرد و در زندگي‌ بدون‌ هيچ‌ دغدغه‌ خاطري‌ زيست‌ نمايد و مقدمات‌ سعادت‌ در سراي‌ ديگر را فراهم‌ نمايد.
با اين‌ تجهيزات‌ و تداركات‌، بهره‌مندي‌ از مواهب‌ و نعمات‌ الهي‌ در اختيار و دسترس‌ خود انسان‌ قرار مي‌گيرد، و بستگي‌ تام‌ و تمام‌ پيدا مي‌كند به‌ ميزان‌ فعاليّت‌ خود انسان‌ و پاره‌اي‌ شرايط‌ و مقتضيّات‌ محيطي‌ او ـ چنانچه‌ فرموده‌ است‌ :«وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى - وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى1» ‌ : براي‌ انسان‌ چيزي‌ فراهم‌ نمي‌شود مگر نتيجه‌ كوشش‌ خود او ـ و مسلّم‌ بداند كه‌ نتيجه كوشش‌ او بزودي‌ آشكار خواهد شد.
در مثال‌ معنوي‌ : خداوند اسلام‌ را با عزّت‌ آفريده‌ است‌ (صدراسلام‌) و اين‌ معني‌ را در آيه‌ 8 از سوره‌ محمد بيان‌ فرموده‌ است‌ : «.... وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ» وَلي‌ استمرار عزّت‌ و تقويت‌ و تضعيف‌آن را به‌ خود مسلمانان‌ واگذار فرموده‌ است‌ : «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ». اي‌ ايمان‌ آورندگان‌ بدانيد كه‌ اگر دين‌ خدا را ياري‌ كنيد خداوند هم‌ شما را به‌ پيروزي‌ مي‌رساند و (در دين‌ و دنيا) پايدارتان‌ مي‌فرمايد.
پس‌ خداوند انسان‌ را مي‌‌آفريند و براي‌ ادامه‌ حيات‌ او برنامه‌اي‌ يا به عبارتي‌ سرنوشتي‌ مقرر مي‌فرمايد، و همه عوامل‌ لازم‌ را براي‌ پياده‌ شدن‌ آن‌ برنامه‌ و سرنوشت‌ تدارك‌ مي‌فرمايد امّا تحقق‌ّآن را «كم‌ يا زياد» مشروط‌ مي‌كند به‌ شرايطي‌ ـ اگر آن‌ شرايط‌ را خود انسان‌ فراهم‌ كرد آن‌ برنامه‌ يا سرنوشت‌ با تغييراتي‌ مثبت‌ يا منفي‌ كه‌ وابسته‌ به‌ نوع‌ اعمال‌ خود انسان‌ است‌ اجراء مي‌شود. و لذا در هر حال‌ انسان‌ متناسب‌ با فراهم‌ كردن‌ شرايط‌ در تعيين‌ سرنوشت‌ خود و اجراي‌ آن‌ كاملاً سهيم‌ و مؤثر مي‌باشد.
با توجّه‌ به‌ اين‌ دلايل‌ تصديق‌ مي‌فرمائيد كه‌ لزومي‌‌ ندارد ما براي‌ حاصل‌ شدن‌ يا حاصل‌ نشدن‌ «بدأ» براي‌ خداوند خود را بزحمت‌ بيندازيم‌ زيرا اگر «بَدأي‌» بايد حاصل‌ شود براي‌ انسان‌ بايد حاصل‌ شود نه‌ براي‌ خداوند؟
امّا اين كه‌ دعا در تغيير سرنوشت‌ يا اجابت‌ خواسته‌ها مؤثراست‌ يانيست‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ هر چه‌ انسان‌ در طول‌ عمر خود نياز دارد كه‌ يكي‌ از آنها هم‌ خواسته‌هاي‌ بظاهر جديد است‌ در همان‌ سرنوشت‌ اوّليه‌ پيش‌بيني‌ شده‌ است‌. امّا چون‌ انسان‌ از آن‌ بي‌خبر است‌ آنها را جديد مي‌‌پندارد و دست‌ به دعا برمي‌دارد.
سرنوشتي‌ كه‌ خداوند به شرح‌ فوق‌ براي‌ انسان‌ تعيين‌ مي‌فرمايد عهدي‌ است‌ نسبت‌ به‌ بندگان‌ كه‌ بر عهده‌ خويش‌ مي‌گيرد و اجراي‌ آن‌ يا وفاي‌ به عهد را تضمين‌ مي‌فرمايد و به‌ بندگان‌ اعلام‌ مي‌كند كه‌ :«وَ لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً إِنَّما عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»: ـ پيمان‌ خداوند را كه‌ (بنفع‌ شما بر عهده‌ گرفته‌ است‌) مفت‌ و يا كم‌ ارزش‌ نفروشيد زيرا آنچه‌ نزد خداوند است‌ همان‌ به نفع‌ و صلاح‌ شما است‌ اگر بدانيد.
امّا اين كه‌ دعا براي‌ رسيدن‌ به‌ خواسته‌ها مؤثر است‌ يا نيست‌ بايد گفت‌ مطابق‌ صراحت‌ آيه‌ 92 از سوره‌ نحل (وآيات‌بسيارديگر)كه‌ مي‌فرمايد : «وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ»: خداوند فرمود مرا بخوانيد تا پاسختان‌ دهم‌. آري‌ دعا مؤثر است‌ امّا تأثير آن‌ هم‌ وابسته‌است‌به‌ شرايط‌ وعواملي‌كه‌ ازجمله‌ آنهاخواسته‌ بايد مشروع‌ و پسنديده‌ و مقارن‌ با عمل‌ نيك‌ باشد چنانكه‌ فرموده‌است‌ :«إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ1»: سخن‌ پاكيزه‌ (كلمات‌ و دعاهائي‌ كه‌ با كلماتي‌ زيبا و خلوص‌ نيّت‌ و خواسته‌هاي‌ مشروع‌ بيان‌ مي‌شود) كه‌ بر بال‌ اعمال‌ نيكو سوار شده‌ باشد بالا مي‌رود ـ (پس‌ شرط‌ استجابت‌ دعا دو چيزمي‌شود يكي‌ خواسته‌ پسنديده‌ ديگري‌ عمل‌ نيك‌)
مسلّم‌ اينست‌ كه‌ هر كس‌ خواسته‌اي‌ را به‌ دعا از خداوند مي‌خواهد اولاًآن را پسنديده‌ مي‌شمارد و ثانياًآن را با بهترين‌ كلماتي‌ كه‌ مي‌داند اداء مي‌كند، امّا مسئله عمل‌ نيك‌ موضوعي‌ است‌ در خور توجّه‌ خاص‌ّ، چون‌ مي‌فرمايد عمل‌ نيك‌ كلام‌ پاكيزه‌ يا دعا را بالا مي‌برد، باين‌ معني‌ است‌ كه‌ اگر عمل‌ نيك‌ نباشد دعا مستجاب‌ نمي‌شود، ولذا چنين‌ عمل‌ نيكوئي‌ هم‌ عملي‌ است‌ كه‌ در جهت‌ انجام‌ خواسته‌ بايد انجام‌ شود. يعني‌ انسان‌ بايد از خدا بخواهد و عمل‌ را براي‌ رسيدن‌ به مقصود فوراً و به خوبي‌ شروع‌ كند و ادامه‌ دهد. و لذا استجابت‌ دعا هم‌ مربوط‌ مي‌شود به‌ مقدار كوشش‌ خود انسان‌. در همين‌ معني‌ است‌ آيه‌ 97 سوره‌ نحل‌ كه‌ مي‌فرمايد :«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» ‌ : هركس‌ از شما اعّم‌ ازمرديازن‌ كارنيكي‌ راباايمان‌ انجام‌ دهد سوگند مي‌خوريم‌ كه‌ او را وارد يك‌ زندگي‌ جديد دلپذير وپسنديده‌اي‌ نمائيم‌ وَ مسلِّماً پاداش‌ آنها را بهتر از كاري‌ كه‌ مي‌كنند بپردازيم‌.
پس‌ دعا براي‌ انجام‌ خواسته‌ بمنزله‌ بسم‌اللّه‌ براي‌ شروع‌ بكار است‌ و به‌ انسان‌ اين‌ اطمينان‌ را مي‌دهند كه‌ خداوند عمل‌ را بي‌پاداش‌ نمي‌گذارد. و لذا شخص‌ را از لحاظ‌ روحي‌ و رواني‌ تقويت‌ و متّكي‌ به‌ خداوند مي‌كند و ضمناً اعمال‌ انسان‌ را به سوي‌ مشروعيّت‌ و در جهت‌ خير و صلاح‌ مسلمانان‌ سوق‌ مي‌دهند و نيّت‌، خدائي‌ يا قربةًالي‌اللّه‌ مي‌شود.
وقتي‌ چنين‌ حالتي‌ در زندگي‌ انسان‌ فطري‌ شد، آدمي‌‌ به تدريج‌ به‌ صفات‌ الهي‌ متصف‌ّ مي‌شود و به‌ درجه‌اي‌ مي‌رسد كه‌ مي‌تواند كم‌ وبيش‌ در علل‌ و عوامل‌ نفوذ كنند و تأثير بگذارد. مانند انبياء و اولياء كه‌ به‌ انجام‌ اعمال‌ خارق‌العادّه‌ توانا بوده‌اند چنانكه‌ عيسي‌ عليه‌السلام‌ بيماران‌ شفا مي‌داد و مردگان‌ را زنده‌ مي‌كرد و نيز ساير پيامبران‌.
از آنچه‌ بيان‌ داشتيم‌ خلاصه‌گيري‌ مي‌كنيم‌ كه‌ :
1ـ فطري‌ترين‌ ـ منطقي‌ترين‌ و عقلاني‌ترين‌ فلسفه‌ها فلسفه‌ نشأت‌ گرفته‌ از كلام‌ خدا مي‌باشد ليكن‌ چنين‌ فلسفه‌اي‌ تاكنون‌ تنظيم‌ و تدوين‌ نشده‌ است‌ و لازم‌ است‌ دانشمندان‌ اسلامي‌‌ براي‌ انجام‌ اين‌ مهّم‌ هرچه‌ زودتر شروع‌ به‌ كاركنند.
2ـ اين كه‌ بعضي‌ها مدّعي‌ شده‌اند كه‌ ذات‌ خداوند تغييرپذير نيست‌ سخني‌ است‌ بي‌دليل‌ چون‌ نبايد كسي‌ اصولاًآن را بر زبان‌ براند زيرا كسي‌ بر ذات‌ خداوند احاطه‌ و آگاهي‌ ندارد تابتواندآن را مورد بحث‌ و فحص‌ قرار دهد و نتيجه‌گيري‌ كند ـ آنچه‌ مي‌توان‌ در مورد خداوند گفت‌ بحث‌ پيرامون‌ صفات‌ خداوند از جمله‌ افعال‌ او است‌ كه‌ پيوسته‌ از ذات‌ او نشأت‌ مي‌گيرد و متجلّي‌ مي‌شود و مجوز بحث‌ پيرامون‌ صفات‌ خداوند هم‌ آيات‌ قرآن‌ كريم‌ مي‌باشند.
3ـ ذكر اين كه‌ براي‌ خداوند بَدأ حاصل‌ مي‌شود يا نه‌ هيچ‌ توجيهي‌ ندارد و بحثي‌ است‌ زائد زيرا به تعريف صفات مي انجامد و همان گونه‌ كه‌ بيان‌ داشتيم‌ تغييراتي‌ كه‌ درجريان‌ امور مردم‌ و ساير مخلوقات‌ ايجاد مي‌شود يك‌ مقدار امور پيش‌بيني‌ شده‌ است‌ و ايجاد تغييرات‌ به‌ فراهم‌ شدن‌ شرايط‌ و علل‌ و عوامل‌ منجمله‌ خواست‌ خود انسان‌ بستگي‌ تام‌ و تمام‌ دارد.
4ـ دعاهاي‌ انسانهاي‌ عادي‌ در صورتي‌ اجابت‌ مي‌شود كه‌ همراه‌ با تلاش‌ متناسب‌ با خواسته‌ باشد. امّا اگر انسان‌ با انجام‌ اعمال‌ نيك‌ همراه‌ با ايمان‌ و قصد تقرب‌ فطرت‌ خود را عادت‌ دهد و مداومت‌ نمايد نهايتاً مي‌تواند در بعضي‌ از علل‌ و عوامل‌ نفوذ و تأثير بگذارد.
در چنين‌ حالتي‌ هم‌ معلوم‌ نيست‌ كه‌ ديگر انسان‌ مايل‌ به‌ دعا كردن‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ خواسته‌هاي‌ طبيعي‌ و مادّي‌ باشد. لذا خواسته‌هايش‌ منحل‌ مي‌شود در خواسته‌هاي‌ خداوند : «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ1...»
تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه