SHAMAMEH.ORG

بررسي‌ شبهه آكل‌ و مأكول‌
يكي‌ از اصول‌ سه‌گانه دين‌ اسلام‌ اصل‌ معاد يا رستاخيز است‌. مطابق‌ اين‌ اصل‌ هر انساني‌كه ‌به‌ دنيامي‌‌آيد و لاجرم‌ مي‌ميرد پس‌ازنفخه‌ صور مجدداً زنده‌ مي‌شود و با همان‌ وضعي‌كه‌به هنگام‌ مردن‌ داشته‌است‌ درصحراي‌ محشر(سرزمين‌ رستاخيز و حسابرسي‌) حاضرمي‌شود (كه‌ كيفيت‌ آن‌ در كلام‌ الله‌ به‌ تفضيل‌ بيان‌ شده‌است‌) و پس‌ از حسابرسي‌ براي‌ استيفاي‌ پاداش‌ و جزاي‌ كردار دنيوي‌ خود وارد مراحل‌ بعدي‌ مي‌شود.
كلام‌ خداوند صريح‌ است‌ و قاطع‌ كه‌ رستاخيز در همين‌ وضعيتي‌ صورت‌ مي‌گيرد كه‌ خلقت‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ چنانكه‌ مي‌فرمايد «يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلِينَ1»: روزي‌ (فرامي‌رسد) كه‌ ما آسمان‌ را مانند طوماري‌ كه‌ براي‌ كتابها بكار مي‌‌برند در هم‌ مي‌‌پيچيم‌ و همان گونه‌ كه‌ ابتداي‌ آفرينشي‌ را آغاز كرديم‌ (بهمان‌ صورت‌) برمي‌گردانيمش‌، پيماني‌ است‌ بر عهده‌ گرفته‌ايم‌، و مسلّم‌ بدانيد كه‌ وفا كننده (به‌ پيمان‌) هستيم‌ ـ چون‌ انسان‌ هم‌ مخلوق‌ است‌ پس‌ بهمان‌ حالتي‌ كه‌ در جريان‌ خلقت‌ داشته‌ است‌ بهنگام‌ اعاده‌ و رستاخيز نيز بهمان‌ حالت‌ برانگيخته‌ مي‌شود ـ و توضيحات‌ بيشتر كلام‌اللّه‌ نيز مؤيّد آنست‌، چنانكه‌ مي‌فرمايد : و روزيكه‌ دشمنان‌ خداوند براي‌ رفتن‌ به سوي‌ آتش‌ (براي‌ دريافت‌ مكافات‌ عمل‌) برانگيخته‌ مي‌شوند، پس‌ آنها (در سرزمين‌ حسابرسي‌ يا محشر) نگاه‌ داشته‌ مي‌شوند ـ تا آنگاه‌ كه‌ به‌ آنجائي كه‌ بايد برسند رسيدند (پاي‌ ميز حسابرسي‌) گوشها و پوستهايشان‌ بر عليه‌ آنها شهادت‌ مي‌دهند كه‌ (در دنيا) چه‌ مي‌كرده‌اند ـ وبه‌ پوستهايشان‌ مي‌گويندبراي‌ چه‌ عليه‌ ما شهادت‌ مي‌دهيد؟ مي‌گويند؟ ما را آن‌ خداوندي‌ كه‌ همه‌ چيز را «گويا» آفريده‌ است‌، گوياكرد (تا شهادت‌ خود را بدهيم‌) واو خوداوّلين‌ بارشمارا آفريد (و با زبان‌ پيغمبران‌ خودبشما آگاهي‌ داد كه‌ براي‌ رسيدن‌به‌نتيجه اعمال‌ دنيوي‌ خود)به سوي‌اوبازگشت‌ خواهيدكرد2.
و براي‌ اين كه‌ كسي‌ احتمال‌ ندهد كه‌ پس‌ از حسابرسي‌ روح‌ به‌ تنهائي‌ و بدون‌ جسم‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ جز او عقاب‌ از صحراي‌ محشر خارج‌ و به سوي‌ بهشت‌ يا جهنم‌ مي‌رود در آيات‌ 56 و 57 سوره‌ نساء (و آيات‌ بسيار ديگري‌ كه‌ با اختلاف‌ عبارات‌ در همين‌ معني‌ نازل‌ شده‌) فرموده‌ است‌ : اين‌ را مسلّم‌ بدانيد كه‌ كساني‌ را كه‌ به‌ آيات‌ ما كافر شدند آنها را به‌ جهنم‌ واصل‌ مي‌كنيم‌ و هرگا پوست‌ آنها سوخته‌ شود برايشان‌ پوست‌ ديگري‌ جايگزين‌ مي‌كنيم‌ تا عذاب‌ را بچشند زيرا خداوند غالب‌ است‌ و درستكردار (بر همه‌ امور سلطه‌ دارد و همه‌ كارها را وفق‌ حكمت‌ و كمال‌ نظام‌ بخشيده‌ است‌) ـ و كساني كه‌ ايمان‌ آوردند و به‌ نيكوكاري‌ به‌ پردازندآنان را به‌ بهشتهائي‌ وارد خواهيم‌ كرد كه‌ نهرها در زير آنها جاري‌ است‌، هميشه‌ در آنها سكونت‌ خواهند داشت‌، در آن‌ بهشتها براي‌ آنان‌ همسراني‌ پاكيزه‌ هست‌، و در سايه‌اي‌ پاينده‌ (باشكوه‌) واردشان‌ مي‌كنيم‌ (يعني‌ سايه فضل‌ و رحمت‌ خداوند).
ملاحظه‌ مي‌گردد كه‌ مردم‌ در جهان‌ ديگر با همين‌ خصوصيتهاي‌ دينوي‌ امّا وسعت‌ و عظمتي‌ متناسب‌ با اعمال‌ خود به‌ تكرار زندگي‌ خواهند پرداخت‌.
پس‌ در جهان‌ ديگر نيز جسم‌ و روح‌ در تجديد و تكرار زندگي‌ با هم‌ شريك‌ جداناشدني‌ هستند.
امّا خرده‌گيران‌ سست‌ باور اشكال‌ مي‌كنند كه‌ اگر چنين‌ است‌ پس‌ موضوع‌ «آكل‌ و مأكول‌» چه‌ مي‌شود؟
مسئله آكل‌ و مأكول‌ يكي‌ از مسائل‌ زيست‌شناسي‌ است‌. توضيح‌ مطلب‌ اينست‌ كه‌ موجودات‌ پيوسته‌ در حال‌ خوردن‌ همديگر هستند. هر چيزي‌ هم‌ خورنده‌ است‌ و هم‌ خورده‌ مي‌شود. مانند اين كه‌ در شرايطي‌ گياه‌ خاك‌ و آبرا مي‌خورد، حيوان‌ گياه‌ را مي‌خورد، حيوانات‌ همديگر را مي‌خورند، از جمله حيوانات‌ انسان‌ است‌ كه‌ هم‌ آب‌ مي‌نوشد، هم‌ گياه‌ مي‌خورد و هم‌ گوشتخوار است‌، يعني‌ حيوانات‌ را هم‌ مي‌خورد و در نهايت‌ هم‌ مي‌ميرد و جزو خاك‌ زمين‌ مي‌شود يعني‌ خاك‌ او را مي‌خورد و به تدريج‌ و دير يا زود باز بوسيله گياه‌ اجزاء بدن‌ انسانها و نيز حيوانات‌ ديگري‌ كه‌ مي‌ميرند در جريان‌ چرخه‌ حيات‌ قرار مي‌گيرند و اين موضوع‌ استمرار دارد.
حال‌ اشكال‌ اينست‌ كه‌ «وقتي‌ انسان‌ مي‌ميرد و اجزاء بدنش‌ به شرح‌ فوق‌ دير يا زود جزو بدن‌ موجودات‌ ديگر هم‌ مي‌شود چگونه‌ ممكن‌ است‌ روز رستاخيز، انسان‌ «به طور خلوص‌» با اجزاء همان‌ بدني‌ كه‌ در پايان‌ زندگي‌ مرده‌ است‌ برانگيخته‌ شود و براي‌ حسابرسي‌ و دريافت‌ نتيجه كردار به‌ عرصه‌هاي‌ بعدي‌ وارد شود؟. اگر به‌ خود رستاخيز ايمان‌ داشته‌ باشيم‌ حدّاقّل‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ چون‌ نظام‌ «آكل‌ و مأكول‌» حتمي‌‌ و انكارناپذير است‌ كه‌ بسا مقداري‌ از اجزاء بيگناهاني‌ جزو بدن‌ گناهكاري‌ شده‌ باشد كه‌ چون‌ از طرفي‌ مي‌گوئيد انسانها با همين‌ جسم‌ وارد جهان‌ ديگر مي‌شوند و با همين‌ جسم‌ مكافات‌ مي‌شوند، و از طرفي‌ مدعّي‌ هستيد كه‌ خداوند عادل‌ است‌، اين كه‌ به‌ دور از عدل‌ است‌ كه‌ مقداري‌ از جسم‌ بي گناهي‌ جزو جسم‌ گناهكاري‌ معذّب‌ شود و عقابي‌ را تحمّل‌ كند كه‌ خود در ارتكاب‌ آن‌ دخالتي‌ نداشته‌ است‌؟»
اين‌ اشكالي‌ است‌ ظاهراً علمي‌‌ و منطقي‌ كه‌ در بي ميلي‌ بعضي‌ها به‌ دين‌ هم‌ بي‌ تأثير نمي‌باشد و نويسنده‌ در جائي‌ نديده‌ است‌ كه‌ جوابي‌ علمي‌ و قابل‌ قبول‌ به‌ آن‌ داد شده‌ باشد، و در طول‌ تاريخ‌ هم‌ بطرق‌ مختلف‌ تكرار شده‌ است‌.
عليهذا در جواب‌ اين قبيل‌ اشكال‌ كنندگان‌ ميگوئيم‌ : انصافاً نمي¬توان‌ منكر نظام‌ «آكل‌ و مأكول‌» شد امّا اشكال‌ كنندگان‌ به‌ دين‌، دو نكته مهّم‌ را در نظر نگرفته‌اند :
1ـ نظام‌ جاذبه‌ و دافعه‌ را ـ اين‌ نظام‌ جزو اصل‌ تزويج‌ است‌ كه‌ در جاي‌ ديگر هم‌ شرح‌ داده‌ايم‌ ـ مطابق‌ اين‌ اصل‌ دوام‌ و بقاي‌ تمام‌ آفريدگان‌ خداوند با حضور ضّد آن‌ بستگي‌ دارد. يعني‌ نمي‌شود كه‌ جسم‌ باشد و روح‌ نباشد يا برعكس‌ ـ يا شب‌ باشد و روز نباشد، يا مرگ‌ باشد و زندگي‌ نباشد. و جريان‌ برق‌ باشد بدون‌ وجود جريان‌ مثبت‌ در برابر منفي‌ ـ الي‌ غيرالنهايه‌.
باتوجه‌ به‌ اين نكته‌ مهم‌، اشكال‌ كنندگان‌ درست‌ مي‌گويند كه‌ در بين‌ موجودات‌، نظام‌ آكل‌ و مأكول‌ بودن‌ وجود دارد امّا به‌ روابط‌ اين‌ نظام‌ توجّه‌ نكرده‌اند. يكي‌ از روابط‌ نظام‌ آكل‌ و مأكول‌ يا چرخه حيات‌، نظام‌ جاذبه‌ و دافعه‌ است‌. در اين‌ نظام‌ اگر آكل‌ يا خورنده‌ همه آنچه‌ را مي‌خورد جذب‌ كند مصيب‌ ببار مي‌آيد و اگر هم‌ همه‌ را دفع‌ كند، باز هم‌ مصيب‌ است‌ و پيامد آن‌ مرگ‌ است‌. به‌ توضيح‌ زير توجّه‌ فرمائيد.
يك‌ انسان‌ اگر فرضاً هفتاد سال‌ زندگي‌ كند و روزي‌ تقريباً 2 كيلوگرم‌ آب‌ و غذاهاي‌ گوناگون‌ بخود و تمام‌ اين‌ مقدار جذب‌ بدن‌ شود در آخر هفتاد سال‌ وزن‌ بدنش‌ 51100 كيلوگرم‌ خواهد بود امّا دافعه‌ سبب‌ مي‌شود كه‌ پيش‌ از 50300 كيلوگرم‌ از آنچه‌ خورده‌ است‌ دفع‌ شود و از آنهمه‌ فقط‌ در حدود 70 كيلوگرم‌ آن‌ در بدن‌ تثبيت‌ شود ـ پس‌ نظام‌ آكل‌ و مأكول‌ بودن‌ چنين‌ نيست‌ كه‌ هر آنچه‌ خورده‌ مي‌شود در جسم‌ خورنده‌ باقي‌ بماند، و مأكول‌ بودن‌ هم‌ چنين‌ نيست‌ كه‌ هر چه‌ خورده‌ شد، مطلقاً براي‌ خود موجود اصلي‌ نابودشود و نتواند هيأت‌ اوليّه‌ خود را باز يابد!
2ـ نظام‌ تعاون‌ عمومي‌ ـ در اين‌ نظام‌، بسياري‌ از اشياء در بسياري‌ از فعل‌ و انفعالها كمك‌ مي‌كنند بدون‌ اين كه‌ خود وارد فعل‌ وانفعالات‌ بشوند، و اگر هم‌ دخالت‌ كنند دير يا زود خود را از معركه‌ بيرون‌ مي‌كشند، يا بيرون‌ آورده‌ مي‌‌شوند.
اين قبيل‌ اشياء كه‌ به‌ تجزيه‌ و تركيبها و فعل‌ و انفعالها كمك‌ مي‌كنند «معين‌ فعل‌» ناميده‌ مي‌شوند كه‌ در مجاورت‌ آنها و يا پاره‌اي‌ تأثيرات‌ مرموز و ناشناخته آنها، كارهائي‌ صورت‌ مي‌گيرد ـ بسياري‌ از معين‌ فعلها در علم‌ شيمي‌ تعريف‌ شده‌اند كه‌ بسياري‌ از تجزيه‌ و تركيبهاي‌ موادّ شيميايي‌ فقط‌ در حضور آنها صورت‌ مي‌گيرد بي‌اين كه‌ در خود آنها تغييراتي‌ ايجاد شود، علاقه مندان‌ به‌ كتب‌ شيمي‌ مراجعه‌ نمايند، چون‌ بحث‌ آنها را در اين مقال‌ مجال‌ نيست‌، ما به‌ اين قبيل‌ استدلال¬ها متمسّك‌ مي‌شويم‌ تا كساني‌ كه‌ با تمسك‌ به‌ استدلال¬هاي‌ علمي‌‌ در اصول‌ ديني‌ اشكال‌ دارند جواب‌ خود را بگيرند.
ساده‌ترين‌ معين‌ فعلها كه‌ براي‌ عموم‌ قابل‌ توجّه‌ است‌. سلولوزها يا فيبرها هستند كه‌ قسمت‌ عمدّه‌ حجم‌ سبزيها و ميوه‌ها را تشكيل‌ مي‌دهند ـ اين‌ اشياء سبب‌ مي‌‌شوند تا دستگاه‌ هاضمه‌ و به خصوص‌ روده‌ها بتواند كار خود را در جذب‌ غذا و دفع‌ زوايد غذا انجام‌ دهند، در حاليكه‌ خود سلولوزها در آماده‌ كردن‌ آنمقدار كم‌ از غذاها كه‌ قابليّت‌ جذب‌ شدن‌ به‌ بدن‌ را دارند دخالتي‌ نمي‌كنند ـ نيز از نمونه‌هاي‌ ساده‌ معين‌ فعل‌ها حرارت‌ است‌ كه‌ بدون‌ كمك‌ آن‌ بسياري‌ از تجزيه‌ و تركيبها يا صورت‌ نمي‌گيرد يا به‌ كندي‌ صورت‌ مي‌گيرد و نمونه‌ قابل‌ لمس‌ حرارت‌ را ما در پختن‌ غذاها شاهديم‌، كمك‌ مي‌كند كه‌ غذا بپزد و پاره‌اي‌ تغييرات‌ در ماهيت‌ غذا پديد آيد و به تدريج‌ مقدار مختصري‌ از حرارتي‌ كه‌ در غذا مي‌ماندآن را ترك‌ مي‌كند. از مواد پروتئيني‌ حيواني‌ هم‌ بخش‌ بسيار كمي‌‌ جذب‌ بدن‌ مي‌‌شود. پس‌ بسياري‌ مواد وارد بدن‌ مي‌‌شوند كه‌ مقدار ناجيزي‌ از آنها جذب‌ مي‌‌شوند و عمده‌ آنها معين‌ فعل‌ هستند و لذا نبايد گفت‌ كه‌ هرمأكولي‌ ضميمه بدن‌ آكل‌ مي‌شود ـ به خصوص‌ اين كه‌ چه‌ بسا بتوانيم‌ بگوئيم‌ همانقدار هم‌ كه‌ جذب‌ مي‌شود در مرحله بعدي‌ يكمقدار كمك‌ در جذب‌ و انجذاب‌ نهائي‌ موادي‌ كه‌ از راههاي‌ كوتاهتري‌ وارد بدن‌ مي‌شوند انجام‌ مي‌دهند و خود ضميمه سلولهاي‌ مرده‌ يا سموم‌ ديگر از مجاري‌ گوناگون‌ از بدن‌ خارج‌ مي‌شوند.
خوانندگاني‌ كه‌ عادت‌ به‌ بحثهاي‌ سنّتي‌ به خصوص‌ بحثهاي‌ مربوط‌ به‌ دين‌ دارند بر ما ببخشايند كه‌ در شكلي‌ نامتعارف‌ به‌ بحث‌ پرداخته‌ايم‌.
اشكال‌ اشكالي‌ است‌ مهم‌ّ كه‌ بنام‌ علم‌ و برعليه‌ يك‌ اصل‌ ديني‌ مطرح‌ است‌ و ما سراغ‌ نداريم‌ ك‌ يك‌ جواب‌ علمي‌ به‌ اشكال‌ داده‌ شده‌ باشد ـ با دانشمند هم‌ بايد به‌ زبان‌ دانش‌ سخن‌ گفت‌ و گر نه‌ بسهولت‌ نمي‌پذيرد.
آنها به‌ «FACTS & FIGURES» يعني‌ حقايق‌ علمي‌ و ارقام‌ اهميّت‌ مي‌دهند نه‌ چيز ديگرولذابا آنهابايدبا حقايق‌ وارقام‌ سخن‌ گفت‌ باين‌ اميدكه‌ انصاف‌ را رعايت‌ كنند.
يكي‌ از مفاهيم‌ آيه‌ 4 از سوره‌ ابراهيم‌ كه‌ مي‌فرمايد : «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ»: ـ ما هيچ‌ پيغمبري‌ را نفرستاديم‌ مگر اين كه‌ همزبان‌ قومش‌ باشد (تا بتواند تكليف‌ خود را) براي‌ آنها بروشني‌ بيان‌ كند... ـ اينست‌ كه‌ وقتي‌ احساس‌ تكليف‌ مي‌كنيد كه‌ با كسي‌ به‌ بحث‌ دين‌ بپردازيد، بايد مطابق‌ فهم‌ و ادراك‌ او بحث‌ كنيد تا مؤثر واقع‌ شود.
حال‌ اگر دانشمندي‌ روي‌ قبرمرده‌اي‌ گياهاني‌ كاشت‌ و آن‌ گياهان‌ را به‌ گوسفندي‌ خورانيد و گوشت‌ گوسفند را نيز بيك‌ انسان‌ ديگر خورانيد و برما ثابت‌ كرد كه‌ مقداري‌ از بدن‌ پوسيده مرده‌ كم‌ شده‌ و به‌ بدن‌ شخص‌ زنده‌ وارد شده‌ است‌، ما اگر اين‌ واقعيت‌ ملموس‌ را غير علمي‌‌ جواب‌ گوئيم‌ مسلّم‌ ا ست‌ كه‌ از ما نمي‌پذيرد. هر چند استدلال¬هاي‌ متداول‌ را توضيح‌ بدهيم‌. امّا اگر بگوئيم‌ : درست‌ است‌ كه‌ مقداري‌ از جسم‌ پوسيده بدن‌ مرده‌ كم‌ شد و بطريق‌ مذكور وارد جسم‌ شخص‌ زنده‌ شد، امّا از كجا معلوم‌ است‌ كه‌ آنچه‌ از بدن‌ مرده‌ وارد جسم‌ گياه‌ شده‌ و جزو گوشت‌ گوسفند وارد بدن‌ شخص‌ زنده‌ شده‌ است‌، فقط‌ به‌ عنوان‌ معين‌ فعل‌ عمل‌ نكرده‌ و جزو زائده‌ دفع‌ نشده‌ باشد و آنمقداري‌ که‌ مختصراً جذب‌ شده‌ همان‌ مقداري‌ نيست‌ كه‌ از خاك‌ توسط‌ گياه‌ به‌ بدن‌ شخص‌ زنده‌ انتقال‌ داده‌ شده‌ باشد؟
و اگر گردن‌ به‌ استدلال‌ ننهاد او را به‌ حقايق‌ و اعدادي‌ به شرح‌ زير جواب‌ مي‌دهيم‌ بلكه‌ قانع‌ شود : ـ
اگر سطح‌ كره زمين‌ را 510 ميليون‌ كيلومترمربع‌ بدانيم‌ و تعداد افرادي‌ را كه‌ سالانه‌ مي‌ميرند 120 ميليون‌ نفر بدانيم‌ و براي‌ هر مرده‌اي‌ دومترمربع‌ زمين‌ گور اختصاص‌ دهيم‌ سالانه‌ 240 كيلومترمربع‌ از زمين‌ تبديل‌ به‌ مراتعي‌ خواهد شد كه‌ توليدات‌ گياهي‌ و غذائي‌ آن‌ منشأ گورستاني‌ دارد.
حال‌ اگر توليدات‌ غذائي‌ سطح‌ كل‌ّ زمين‌ را با احتساب‌ درياها كه‌ آنها هم‌ در توليد موثر هستند، براي‌ هر كيلومتر مربّع‌ يك‌ تن‌ غذا و علوفه‌ در نظر بگيريم‌.از اراضي‌ گورستاني‌ سالانه‌ 240 تن‌ علوفه‌ و غذا توليد مي‌شود كه‌ سهم‌ هر نفر از جمعيت‌ كره‌ زمين‌ از اينمقدار سالانه‌ 4 / گرم‌ مي‌شود، كه‌ در طول‌ يك‌ عمر هفتاد ساله‌ 28 گرم‌ خواهد بود كه‌ وارد دستگاه‌ گوارشي‌ انسانها مي‌شود. امّا چون‌ مطابق‌ محاسبه‌اي‌ كه‌ فوقاً عرضه‌ داشتيم‌ از هر 51100 كيلوگرم‌ آب‌ و غذا كه‌ وارد دستگاه‌ گوارشي‌ مي‌شود به طور متوسّط‌ و حداكثر 70 كيلوگرم‌ تثبيت‌ مي‌شود و باقي‌ دفع‌ مي‌شود يعني‌ 70000گرم آن‌ در بدن‌ باقي‌ مي‌ماند، بايد عدد 28 گرم‌ غذائي‌ را كه‌ منشأ گورستاني‌ دارد بر 73000 تقسيم‌ كنيم‌ تا معلوم‌ شود چه‌ مقدار آن‌ در جسم‌ تثبيت‌ مي‌‌شود ( ) كه‌ حاصل‌ عددي‌ بوزني‌ كمتر از 0004/ گرم‌ خواهد بود و از اين‌ مقدار بسيار ناچيز هم‌ يک مليونيم آن‌ ممكن‌ است‌ از اجسام‌ پوسيده‌ باشد و باقي‌ آن‌ از اجزاء خاك‌ است‌ كه‌ گور در آن‌ حفر شده‌ است‌، و اينمقدار معادل‌ ذره‌اي‌ است‌ كه‌ تعداد زيادي‌ از آنها روي‌ سر يك‌ سوزن‌ جا مي‌گيرد!
حال‌ اگر فرض‌ كنيم‌اينمقداركه‌به‌ لحاظ‌ كوچكي‌قابل‌تصوّر هم‌ نيست‌ بشكل‌ «معين‌ فعل‌» بودن‌ از جسم‌آكل‌ دفع‌ نشده‌ وثابت‌ باقيمانده‌و همراه‌ شخص‌ به‌ رستاخيز وارد شود چه‌ بساخداوندفرمان‌ دهدكه‌ازاجسام‌ و بدن‌ حامل‌ جدا شود و به‌ بدن‌ اصلي‌ متّصل‌ گردد؟
درعصر حضرت‌ رسول‌اللّه(*) هم‌ اينگونه‌ طعن‌ مي‌زده‌ و به‌ رستاخيز ايراد مي‌‌گرفته‌اند:«وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ»: وكساني كه‌كافربودند (به‌ همديگر) مي‌‌گفتند : «آيامي‌خواهيد شما رانزد مردي‌ ببريم‌» كه‌ به‌ شما خبر مي‌‌دهند كه‌ آنگاه‌ (كه‌ مرديد و اجسام‌ شما پوسيد و اجزاء آنها به‌ اطراف‌) پراكنده‌ شد آنگونه‌ پراكندگي‌ كه‌ (حتي‌ تصوّر آن‌ هم‌ مشكل‌ است‌) شما مسلماً در خلقتي‌ جديد (تجديد حيات‌ خواهديافت‌) در آيه 7 سوره سبا و در آيه‌ 9 همين‌ سوره‌ اشكال‌ آنها را چنين‌ پاسخ‌ داده‌ است‌ : «أَ فَلَمْ يَرَوْا إِلى ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ...» آيا مگر به‌ آنچه‌ در پيش‌ رود و پشت‌ سرشان‌ از آسمان‌ و زمين‌ هست‌ نمي‌‌نگرند.... (تا به‌ پاسخ‌ لازم‌ برسند).
و در آيات‌ 49 و 50 سوره اسراء مي‌‌فرمايد : «وَ قالُوا أَ إِذا كُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً»؟- قُلْ كُونُوا حِجارَةً أَوْ حَدِيداً- أَوْ خَلْقاً مِمَّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ فَسَيَقُولُونَ مَنْ يُعِيدُنا قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ...»: ـ و گفتند آيا اگر ما استخوانها و ريزه‌ ريزه‌ هم‌ بشويم‌ آيا در زندگي‌ جديدي‌ برانگيخته‌ مي‌شويم‌؟ بگو : (استخوان‌ پوسيده‌ و ريزريز كه‌ جاي‌ خود را دارد) سنگ‌ يا آهن‌ يا آفريده‌ ديگري‌ از اين قبيل‌ كه‌ در دلهاتان‌ بزرگ‌ مي‌نمايد هم‌ باشيد (برانگيخته‌ خواهيد شد). خواهند گفت‌ چه‌ كسي‌ ما را برمي‌‌گرداند (به‌ شكل‌ اوّل‌؟) بگو همان‌ كسي‌ كه‌ اول‌ بار شما را آفريد.........
در جمله، قُلْ كُونُوا حِجارَةً أَوْ حَدِيداً - أَوْ خَلْقاً مِمَّا يَكْبُرُ... پيش‌گوئي‌ شده‌ است‌ كه‌ احتمالاً به تدريج‌ كه‌ علوم‌ پيشرفت‌ مي‌كند اشكالهاي‌ مهم‌تري‌ مطرح‌ خواهد شد، و به همين‌ علّت‌ دست‌ بالا را گرفته‌ و فرموده‌ است‌ بگو سنگ‌ يا آهن‌ يا موجود سخت‌تري‌ هم‌ بشويد. يعني‌ نه‌ فقط‌ استخوانهاي‌ پوسيده‌ و ريزريز شما بلكه‌ سنگ‌ (سنگواره‌ ـ فسيل‌) يا آهن‌ يا موجود سخت‌تري‌ هم‌ بشويد. يعني‌ نه‌ فقط‌ استخوانهاي‌ پوسيده‌ و ريز ريز شما بلكه‌ اگر اجزاء بدن‌ شما تغيير ماهيّت‌ عنصري‌ هم‌ پيدا كنند و سنگ‌ و آهن‌ يا عناصر سخت‌تري‌ هم‌ بشوند به‌ شكل‌ اوّل‌ برگردانيده‌ مي‌شويد. (اشاره‌ به‌ سنگ‌ شدن‌ جسم‌ مرده‌ كه‌ همان‌ فسيل‌ و سنگواره‌ شدن‌ است‌ موضوعي‌ است‌ قابل‌ توجّه‌)
پس‌ آكل‌ و مأكول‌ بودن‌ موضوع‌ مشكلي‌ شمرده‌ نشود، كه‌ اولاً چه‌ بسا اگر اجزاء در گردش‌ چرخه زندگي‌ هم‌ درآيند، يا اصولاً به عنوان‌ «معين‌ فعل‌» اداي‌ تكليف‌ خواهند كرد، يا اگر جزوي‌ ناچيز هم‌ در اين‌ جريان‌ در وجود ديگران‌ تثبيت‌ شود روز رستاخيز آن‌ ذرات‌ ازبدن‌ حاملان‌ به‌ بدن‌ اصلي‌ بازگردانده‌ مي‌‌شوند بي‌اين كه‌ مشكلي‌ يانقصي‌ بجاي‌ مانَد، و مردم‌ به‌ عدالت‌ داوري‌ خواهند شد.
از تعاريف‌ قرآن‌ معلوم‌ مي‌‌شود كه‌ نظام‌ آفرينش‌ انسان‌ بر اين‌ اساس‌ است‌ كه‌ كّل‌ وجود انسانها از خاك‌ تشكيل‌ شود چنانكه‌ مي‌‌فرمايد : «فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ» و هر عامل‌ و وسيله ديگري‌ كه‌ در جريان‌ خلقت‌ انسان‌ قرار گيرد به عنوان‌ ابزار كار و «معين‌ فعل‌» دخالت‌ داده‌ مي‌‌شود.
نويسنده‌ اميدوار است‌ آنانكه‌ امر مهّم‌ تبليغ‌ دين‌ را به عهده‌ مي‌گيرند مسائل‌ را به‌ لحاظ‌ علمي‌ هم‌ مورد بحث‌ و فحص‌ قرار دهند تا بتوانند هركس‌ را با زبان‌ خود او پاسخگو باشند.
تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه