SHAMAMEH.ORG

وضع‌ كلّي‌ خليج‌ فارس‌ از ديدگاه‌ علمي‌ و قرآن‌ كريم‌ و ارتباط‌ آن‌ با طوفان‌ نوح‌
خليج‌ فارس‌ كه‌ در جنوب‌ ايران‌ بين‌ سلسله‌ جبال‌ زاگرس‌ و شبه‌ جزيره‌ عربستان‌ قرار دارد حوزه‌ كشيده‌اي‌ است‌ كه‌ در محل‌ّ تنگه‌ هرمز با درياي‌ عمان‌ و اقيانوس‌ هند مربوط‌ مي‌شود.
به عقيده‌ زمين‌ شناسان‌ خليج‌ فارس‌ بقاياي‌ ناوديسي‌ است‌ كه‌ در دامنه‌ جنوبي‌ زاگرس‌ احتمالاً در اواخر دوره سوم‌ زمين‌شناسي‌ به وجود آمده‌ و به تدريج‌ در ساختمان‌ آن‌ تغييراتي‌ پديدار شده‌ است‌.
در اينكه‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ بقاياي‌ يك‌ ناوديس‌ است‌ ترديدي‌ نيست‌ امّا اينكه‌ آيا اين‌ خليج‌ از همان‌ بدو پيدايش‌ ناوديس‌ به صورت‌ خليج‌ با درياي‌ آزاد مربوط‌ بوده‌ است‌ موضوعي‌ است‌ كه‌ اثبات‌ آن‌ به‌ تحقيقات‌ بيشتري‌ نياز دارد.
با توجّه‌ به‌ وضعيت‌ موجود ساختماني‌ زمين‌ در حوزه‌ خليج‌ فارس‌ ميتوان‌ تصوّر كرد كه‌ در ابتداي‌ امر بر اثر يك‌ چين‌ خوردگي‌ كوه¬هاي‌ عمان‌ و مرتفعات‌ حوزه‌ ميناب‌ به صورت‌ پيوسته‌ به وجود آمده‌ و اين‌ چين‌ خوردگي‌ (بخصوص‌ در محل‌ فعلي‌ تنگه‌ هرمز) مانع‌ اتصّال‌ ناوديس‌ كه‌ بعداً خليج‌ فارس‌ در آن‌ شكل‌ گرفته‌ است‌ شده‌ باشد، و لذا بخشي‌ ازآن‌ ناوديس‌ ابتداء به صورت‌ يك‌ آبگير بزرگ‌ يا مرداب‌ مسدود بوده‌ است‌ كه‌ آب¬هاي‌ رودهايي‌ كه‌ از سلسله‌ جبال‌ زاگرس‌ نشأت‌ ميگيرند در آن‌ وارد ميشده‌اند و وسعت‌ آبگير آن‌ كمتر از يك‌ دهم‌ وسعت‌ فعلي‌ خليج‌ فارس‌، يعني‌ منحصر به‌ آن‌ قسمت‌ از خليج‌ بوده‌ است‌ كه‌ از مركز خليج‌ تا محل‌ فعلي‌ تنگه‌ هرمز يك‌ عمق‌ بين‌ 90-60 متر را شامل‌ مي‌شود وحواشي‌ اين‌ آبگير (كه‌ در حدود 23000 كيلومتر مربع‌ وسعت‌ داشته‌ است‌) با شيبي‌ ملايم‌ به‌ شبه‌ جزيره‌ عربستان‌ وفلات‌ جنوبي‌ ايران‌ مربوط‌ بوده‌ كه‌ امروز با وسعتي‌ بيش‌ از 230000 كيلومتر مربع‌ زير آب‌ قرار گرفته‌ است‌.
وضع‌ تكتونيك‌ زمين‌ در محل‌ تنگه‌ بگونه‌اي‌ است‌ كه‌ اگر بر فرض‌ محال‌ بخش‌ شرقي‌ شبه‌ جزيره‌ عربستان‌ از محل‌ّ مسقط‌ و عمان‌ به‌ طرف‌ شمال‌ بلغزد رأس‌ الخيمه‌ به‌ انتهاي‌ جزيره‌ قشم‌، رأس‌ مستدام‌ به‌ بندر عباس‌ و فجيره‌ به‌ جاسك‌ متصل‌ خواهد شد و در مركز خليج‌ اعماق‌ بيش‌ از 60 متر آن‌ از بين‌ خواهد رفت‌ و پهناي‌ خليج‌ نيز حداقل‌ 40 كيلومتر كم‌ خواهد شد.
بنابراين‌ دو فرض‌ را ميتوان‌ براي‌ شكل‌گيري‌ ساختمان‌ فعلي‌ خليج‌ فارس‌ مورد نظر قرار داد:
1- همانطوري¬كه‌ فوقاً اشاره‌ شد ناوديس‌ بزرگي‌ در اواخر دوره‌ سوم‌ زمين‌شناسي‌ در دامنه جنوبي كوه¬هاي‌ زاگرس‌، به وجود آمده‌ است‌. ناوديس‌ مذكور بسيار بيش‌ از آنچه‌ فعلاً هست‌ بطرف‌ شمال‌ غربي‌ امتداد داشته‌ كه‌ بر اثر رسوبات‌ سيلابي‌ زاگرس‌ و عوامل‌ ديگر تكتونيكي‌ بخش‌ غربي‌ آن‌ به تدريج‌ پر شده‌ است‌ - حتي‌ در دوره‌ جديد نيز شهرهاي‌ باستاني‌ اور و شوش‌ جزو شهرهاي‌ ساحلي‌ بشمار مي‌آمده‌اند كه‌ بر اثر استمرار ته‌ نشين‌ شدن‌ رسوبات‌ و عقب‌ نشيني‌ خليج‌ فارس‌ و سيلاب‌ و ديگر عوامل‌ طبيعي‌ و جنگ‌ و جدال-هاي‌ ملوك‌الطوايفي‌ و پادشاهي‌ اهميّت‌ خود را به تدريج‌ از دست‌ داده‌ و غالباً منهدم‌ و متروكه‌ شده‌اند.
در نتيجه‌ لغزش‌ شبه‌ جزيره‌ عربستان‌ به سمت‌ درياي‌ سرخ‌ در محل‌ فعلي‌ تنگه‌ هرمز گسلي‌ عميق‌ در چين‌ خوردگي‌ عمان / ميناب‌ ايجاد ميشود و در عين‌ حال‌ وسعت‌ آبگير ناوديس‌ مورد نظر و عمق‌ آن‌ بيشتر ميگردد و آب‌ درياي‌ عمان‌ با شدّت‌ بسيار به داخل‌ ناوديس‌ هجوم‌ مي‌آورد و سطح‌ طبيعي‌ ناوديس‌ كه‌ از سطح‌ دريا بسيار پائين‌تر بوده‌ و عمقي‌ كه‌ در نتيجه‌ رانش‌ به وجود آمده‌ از آب‌ پر ميشود.
اين‌ حادثه‌ تغييراتي‌ بشرح‌ زير به وجود مي‌آورد:
الف‌ - سطح‌ آبگير ده‌ برابر بيشتر و آبگير با درياي‌ آزاد متصل‌ و به‌ خليج‌ مبدّل‌ ميشود.
ب‌ - مراتع‌ و مزارع‌ و مساكن‌ مردمي‌ كه‌ در حواشي‌ جلگه‌اي‌ آبگير ميزيسته‌اند بزير آب‌ مي‌روند و عده‌اي‌ غافلگير مي‌شوند و عدّه‌اي‌ كه‌ آمادگي‌ قبلي‌ داشته‌اند (مانند پيروان نوح‌) ناگزير از محل‌ مهاجرت‌ مي‌نمايند.
ج‌ - به‌ علّت‌ بالا آمدن‌ سطح‌ آب‌، جريان‌ رودخانه‌هاي‌ كارون‌، كرخه‌، دجله‌ و فرات‌ در بخش‌ جلگه‌اي‌ منطقه‌ كندتر مي‌شود و اين‌ وضع‌ سبب‌ مي‌شود كه‌ رسوبات‌ سيلابي‌ كه‌ سابقاً در حدود بخش‌ مياني‌ ناوديس‌ ته‌ نشين‌ مي‌شده‌اند در قسمت‌ انتهايي‌ آن‌ رسوب‌ كند و رودخانه‌هاي‌ دجله‌ و فرات‌ و كارون‌ كه‌ هر يك‌ جداگانه‌ به‌ داخل‌ آبگير مي‌ريخته‌اند تغيير وضعيت‌ پيدا كند و شط‌ العرب‌ به وجود آيد و محل‌ اور و شوش‌ سريعاً از خليج‌ فاصله‌ بگيرد و نيز به علّت‌ بالاتر آمدن‌ بستر رودخانه‌ها و كاهش‌ كشش‌ آن¬ها مناطق‌ زيستگاهي‌ در معرض‌ خطر سيلاب¬هاي‌ عظيم‌ فصلي‌ قرار گيرد و رودخانه‌ بهمشير و جزيره‌ آبادان‌ به وجود آيد.
2- در دوره‌ يخبندان‌ سطح‌ آب‌ درياي‌ عمان‌ و اقيانوس‌ هند در حدود صد متر از سطح‌ فعلي‌ پايينتر بوده‌ و رودخانه‌هاي‌ حوزه‌ ناوديسي‌ كه‌ بعداً به‌ خليج‌ فارس‌ تبديل‌ شده‌ بر اثر مرور زمان‌ و جريان‌ تند و نيروي‌ سيلاب¬هاي‌ عظيم‌ بستري‌ عميق‌ در خط‌ القعر ناوديس‌ حفر و مستقيماً به‌ درياي‌ عمان‌ مي‌ريخته‌اند و لذا تقريباً تمام‌ اراضي‌ كه‌ فعلاً زير آب‌ قرار گرفته‌ و نسبتاً هموار بوده‌ است‌ در معرض‌ هوا و آفتاب‌ قرار داشته‌ و چون‌ در دوران‌ يخبندان‌ درجه‌ حرارت‌ در حوزه‌ مذكور كمتر بوده‌ محيط‌ براي‌ كشاورزي‌ و دامداري‌ و سكونت‌ بسيار مناسب‌ بوده‌ است‌. امّا پس‌ از پايان‌ دوره‌ يخبندان‌ و ذوب‌ شدن‌ يخ¬ها آب‌ دريا شروع‌ به‌ بالا آمدن‌ مي‌‌كند. و وارد مجراي‌ آبي‌ رودخانه‌هاي‌ مذكور مي‌‌شود. و به تدريج‌ به سمت‌ شمال‌ غربي‌ پيشروي‌ مي‌‌كند و تمام‌ حوزه‌ فعلي‌ را پر مي‌‌كند.
در اين‌ مورد نيز تغييراتي‌ به‌ همان‌ شرح‌ كه‌ در بندهاي‌ الف‌، ب‌ و ج‌ فوق‌ الذكر بيان‌ گرديد در حوزه‌ به وجود مي‌‌آيد و علاوه‌ بر آن‌ به علّت‌ سپري‌ شدن‌ دوره‌ يخبندان‌ درجه‌ حرارت‌ محيط‌ بالاتر مي‌‌رود و بادهاي‌ خشك‌ و سوزان‌ شروع‌ به‌ از بين‌ بردن‌ پوشش‌ گياهي‌ و فرسايش‌ خاك¬ها و ايجاد ريگ¬هاي‌ روان‌ مي‌‌كند و عاملي‌ ديگر مي‌‌شود تا مردمي‌‌ نيز كه‌ از سواحل‌ خليج‌ دورتر مي‌زيسته‌اند به نواحي‌ مناسب‌تري‌ مهاجرت‌ نمايند.1



چگونگي‌ زيست‌ محيطي‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌
1- از ديدگاه‌ زمين‌شناسي‌ به‌ اثبات‌ رسيده‌ است‌ كه‌ قاره‌هاي‌ آمريكا و آفريقا از سرزميني‌ كه‌ اكنون‌ به‌ قاره‌ آسيا معروف‌ مي‌باشد جدا شده‌اند و اتصال‌ اوليه‌ قاره‌ اروپا كه‌ از تعدادي‌ جزيره‌ و شبه‌ جزيره‌ تشكيل‌ شده‌ به‌ قاره‌هاي‌ آسيا و افريقا قابل‌ رويت‌ مي‌باشد و مسلم‌ اين‌ است‌ كه‌ مرتفعات‌ تشكيل‌ دهنده‌ اروپا پس‌ از شكل‌گيري‌ قاره‌ آسيا از زير آب‌ بيرون‌ آمده‌اند. بنابراين‌ و با عنايت‌ به‌ دلايل‌ زير مي‌توان‌ منشاء پيدايش‌ بشر را قاره‌ آسيا دانست‌:
1- قدمت‌ وجود قاره‌
2- قرار گرفتن‌ قاره‌ در نيمكره‌ شمالي‌
3- وجود منطقه‌ معتدله‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ در قاره‌ كه‌ مناسبترين‌ مكان‌ براي‌ پيدايش‌ حيات‌ مي‌باشد.
4- كشف‌ سنگواره‌هاي‌ انسان¬ها و انسان‌ نماها در قاره‌ آسيا و قاره‌ آفريقا كه‌ از آسيا جدا شده‌اند.
5- كشف‌ ابزارهاي‌ سنگي‌ مربوط‌ بيش‌ از 10000 سال‌ پيش‌ در حواشي‌ جنوبي‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ مانند عربستان‌ سعودي‌، كويت‌ و امارات‌ متحده‌ عربي‌1
6- پيدايش‌ خط‌ تصويري‌ و ميخي‌ از اين‌ منطقه‌ كه‌ دليل‌ رشد مغزي‌ و تكاملي‌ انسان‌ مي‌باشد.2
7- به وجود آمدن‌ قبايل‌ مذهبي‌ در حوزه‌ خليج‌ فارس3‌
بر اساس‌ تعاريف‌ تورات‌ كه‌ بيان‌ مختصات‌ جغرافيايي‌ مذكور در ذيل‌ مبيّن‌ آن‌ مي‌باشد:4
و نهري‌ از عدّن‌ بيرون‌ آمد تا باغ‌ را سيراب‌ كند و از آنجا منقسم‌ گشته‌ - چهار شعبه‌ شد - نام‌ اوّل‌ فيشون‌ است‌ كه‌ تمام‌ زمين‌ حويله‌ را كه‌ در آنجا طلاست‌ احاطه‌ مي‌كند... و نام‌ نهر دوم‌ جيحون‌ كه‌ تمام‌ زمين‌ كوش‌ را احاطه‌ مي‌كند و نام‌ نهر سيّم‌ حدقل‌ است‌ كه‌ بطرف‌ شرقي‌ آشور جاريست‌ و نام‌ چهارم‌ فرات‌ پس‌ خداوند آدم‌ را گرفت‌ و آن‌ را در باغ‌ عدن‌ گذاشت‌. آيات‌ مذكور صريحاً بعضي‌ مختصات‌ جغرافيايي‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ را بيان‌ مي‌دارد كه‌ انسان‌ اوليه‌ در آن‌ به وجود آمده‌ است‌.
نظر به‌ اينكه‌ در دوران‌ جديد زمين‌شناسي‌ (Holoson) دوران‌ متعدّد يخبندان‌ و ذوب‌ يخ¬ها بوقوع‌ پيوسته‌ است‌ چه‌ بسا بتوان‌ تصوّر كرد كه‌ در چند دوره‌ انسان‌ نماها و انسان¬هايي‌ روي‌ زمين‌ در حوزه‌ خليج‌ فارس‌ به وجود آمده‌ و به‌ قاره‌هاي‌ ديگر هم‌ مهاجرت‌ نموده‌ و در خليج‌ فارس‌ پائين‌ رفتن‌ و بالا آمدن‌ آب‌ تكرار شده‌ است‌ كه‌ يكي‌ از آن¬ها با نام‌ طوفان‌ نوح‌ به‌ ثبت‌ رسيده‌ است‌.

طوفان‌ نوح‌ و چگونگي‌ آن‌
در حوزه‌ خليج‌ فارس‌ علاوه‌ بر رودخانه‌ هايي‌ كه‌ در جنوب‌ ايران‌ مستقيماً به‌ خليج‌ فارس‌ مي‌ريزند رودخانه‌هاي‌ فراواني‌ مانند دجله‌ و فرات‌ و كرخه‌ و دز و كارون‌ از سلسله‌ جبال‌ زاگرس‌ در سوريه‌ - تركيه‌ و ايران‌ كه‌ منطقه‌ بارانهاي‌ سيل‌ آسا مي‌باشد سرچشمه‌ مي‌گيرند و در مسيري‌ كه‌ عمدتاً فاقد پوشش‌ گياهي‌ و جنگلي‌ است‌ مي‌‌گذرند و در فصول‌ باراني‌ خاكهاي‌ اراضي‌ شيب‌ دار دامنه‌هاي‌ زاگرس‌ را با خود حمل‌ مي‌‌كنند. و با تخريب‌ ديواره‌هاي‌ رسوبي‌ و نرم‌ بسترهاي‌ مربوطه‌ حجم‌ و سنگيني‌ سيلابها چند برابر مي‌‌شود و در جلگه‌اي‌ كه‌ بيش‌ از يكي‌ دو متر از سطح‌ دريا ارتفاع‌ ندارد بهم‌ مي‌‌پيوندند و چون‌ دهات‌ و قرات‌ و دشتهاي‌ كشاورزي‌ و مراتع‌ غالباً در اين‌ جلگه‌هاي‌ پست‌ ايجاد شده‌اند آن¬ها را به‌ نسبت‌ شدّت‌ و ضعف‌ سيلابها مورد تهديد و تخريب‌ قرار مي‌‌دهند.
محققان‌ زمين‌ شناس‌ با حفاري‌هاي‌ بسيار و كند و كاو و مطالعه‌ لايه‌هاي‌ رسوبي‌ و بررسي‌ داغابه‌هاي‌ باقيمانده‌ در بسترهاي‌ رودخانه‌ و دلتاهاي‌ حوزه‌ خليج‌ وقوع‌ طوفانهاي‌ عظيم‌ را كه‌ بتوان‌ چگونگي‌ بعضي‌ از آن¬ها را با تعاريف‌ مربوط‌ به‌ طوفان‌ نوح‌ مشابه‌ دانست‌ به‌ اثبات‌ رسانيده‌اند.1
علاوه‌ بر اين‌، دلايل‌ ذيل‌ ثابت‌ مي‌نمايد كه‌ طوفان‌ نوح‌ در حوزه‌ خليج‌ فارس‌ اتفاق‌ افتاده‌ است‌:
1- افسانه‌ها و ترانه‌ها و فولكلورهاي‌ شايع‌ در قبايل‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌.
2- كشف‌ كتيبه‌ها و لوحه‌ هايي‌ بسيار در بين‌ النهرين‌ و در دلتاي‌ خليج‌ فارس‌ كه‌ بيشتر در موزه‌ بريتانيا نگاهداري‌ مي‌شوند و يكي‌ از آن¬ها كه‌ بخواست‌ موزه‌ بريتانيا توسط‌ جرح‌ اسميت‌ (George smilth) خوانده‌ شده‌ شرح‌ حادثه‌ طوفان‌ را ثبت‌ و بيان‌ كرده‌ است‌ - دانشمند مذكور با خواست‌ و حمايت‌ مالي‌ روزنامه‌ ديلي‌ تلگراف‌ در سال‌ 1872 به‌ نينوا مسافرت‌ مي‌كند و تحقيقات‌ و حفريات‌ دانشمندان‌ قبلي‌ را دنبال‌ مي‌كند و در بين‌ النهرين‌ بقاياي‌ كتابخانه‌ آشوربانيپال‌ را كه‌ شامل‌ بيش‌ از 30000 كتيبه‌ به خط‌ ميخي‌ بوده‌ و اغلب‌ آن¬ها از روي‌ كتيبه‌هاي‌ كتابخانه‌ قديم‌ بابل‌ استنساخ‌ شده‌ بوده‌ است‌ كشف‌ مي‌نمايد - جورج‌ اسميت‌ در كشف‌ اسنادي‌ كه‌ داستان‌ نوح‌ را تكميل‌ مي‌نمايد كاملاً موفق‌ مي‌شود و بر اثر عمليات‌ اكتشافي‌ نامبرده‌ وضع‌ آشوريان‌ قديم‌ نيز براي‌ دانشمندان‌ كاملاً روشن‌ مي‌گردد.2
3- حماسه‌ قهرماني‌ گيل‌ گمش‌ شامل‌ 225 بيت‌ است‌ كه‌ حادثه‌ طوفان‌ نوح‌ را بروشني‌ بيان‌ مي‌دارد.3
4- با بهاي‌ 6 تا 9 سفر پيدايش‌ شرح‌ واقعه‌ طوفان‌ نوح‌ را بدون‌ ذكر تاريخ‌ و بيان‌ واضح‌ موضع‌ آن‌ نسبتاً مفصّل‌ توضيح‌ داده‌ است‌ و هر چند ذكري‌ از محل‌ واقعه‌ و تاريخ‌ آن‌ به ميان‌ نياورده‌ است‌ امّا از اينكه‌ به‌ ذكر نام‌ سام‌ و حام‌ و يافث‌ بعنوان‌ پسران‌ نوح‌ پرداخته‌ است‌ و مي‌دانيم‌ كه‌:
1- سام‌ پدر قبايل‌ ساميّه‌ 2- حام‌ پدر قبايل‌ سياه‌پوست‌ 3- يافث‌ پدر قبايل‌ سفيد پوست‌ آريايي‌ / اروپايي‌ مي‌باشد، معلوم‌ مي‌شود كه‌ حادثه‌ طوفان‌ در همين‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ واقع‌ شده‌ و تاريخ‌ آن‌ نزديك‌ به‌ تاريخ‌ ظهور آدم‌ يعني‌ احتمالاً در حدود ده‌ هزار سال‌ پيش‌ بوده‌ است‌. نيز در كتاب‌ تورات‌ به‌ نشستن‌ كشتي‌ بعد از طوفان‌ در دامنه‌ آرارات‌ اشاره‌ شده‌ است‌ كه‌ در سر شاخه‌هاي‌ علياي‌ رودخانه‌ فرات‌ مي‌باشد و مي‌گويند بقاياي‌ يك‌ كشتي‌ اخيراً بر يكي‌ از ارتفاعات‌ آرارات‌ مشاهده‌ شده‌ است‌.
5- از ديدگاه‌ قرآن‌ كريم‌ نيز طوفان‌ نوح‌ در منطقه‌ خليج‌ فارس‌ اتفاق‌ افتاده‌ است‌. البته‌ بايد متذكر شد كه‌ در قرآن‌ كريم‌ نيز ذكري‌ از نام‌ محل‌ بميان‌ نيامده‌ است‌ امّا به‌ اماراتي‌ اشاره‌ شده‌ است‌ كه‌ با حوزه‌ خليج‌ فارس‌ رابطه‌ دارد:
الف‌ - در سوره‌ هود مي‌فرمايد: «تا آنگاه‌ كه‌ فرمان‌ ما صادر شد و تنور فوران‌ كرد (به‌ نوح‌) گفتيم‌ كه‌ از هر نوع‌ (حيوانات‌) دو جفت‌ بر كشتي‌ بار كن‌» و همين‌ دستور با اندكي‌ تفاوت‌ در آيه‌اي‌ ديگر تكرار شده‌ است‌.
وجه‌ ارتباط‌ اين‌ آيات‌ با خليج‌ فارس‌ ذكر فوران‌ آب‌ در تنور است‌ - بطوريكه‌ مي‌دانيم‌ در حاشيه‌ جنوبي‌ خليج‌ فارس‌ در نقطه‌اي‌ كه‌ اگر آنرا امتداد دهيم‌ به‌ بندر كنگان‌ در ايران‌ مي‌رسد بندر بارگيري‌ نفت‌ عربستان‌ سعودي‌ قرار دارد كه‌ بنام‌ رأس‌ «التنوره‌» مي‌باشد و معلوم‌ مي‌دارد كه‌ تنور سابقاً در قسمت‌ مياني‌ خليج‌ فارس‌ كه‌ انتهاي‌ بخش‌ عميق‌ خليج‌ فارس‌ است‌ قرار داشته‌ است‌.
ب‌ - در سوره‌ هود آيه‌ 44 نيز مي‌فرمايد: طوفان‌ فرو نشست‌ و فرمان‌ انجام‌ پذيرفت‌ و (كشتي‌) بر «جودي‌» قرار گرفت‌1 رابطه‌ كوه‌ جودي‌ با خليج‌ فارس‌ بدين‌ شرح‌ است‌ كه‌ «جودي‌» در دامنه‌ يكي‌ از ارتفاعات‌ بوتان‌ بهوتان‌ در كناره‌هاي‌ خليج‌ بنگال‌ قرار دارد. اگر مسير جريان‌ باد در حوزه‌ خليج‌ فارس‌ را كه‌ ببادهاي‌ شمالي‌ معروف‌ است‌ در نظر بگيريم‌2 تصديق‌ مي‌شود كه‌ يك‌ كشتي‌ كه‌ خارج‌ از كنترل‌ دستخوش‌ طوفان‌ مي‌شود و در معرض‌ جريانات‌ طبيعي‌ قرار مي‌گيرد بر فرض‌ اينكه‌ مبدأ آن‌ را مركز خليج‌ فارس‌ بگيريم‌ بالاجبار به‌ سواحل‌ شبه‌ جزيره‌ هندوستان‌ و بخصوص‌ به‌ قسمت‌ خليج‌ بنگال‌ رانده‌ مي‌شود و در كناره‌هاي‌ بوتان‌ پهلو مي‌گيرد (دليل‌ ديگري‌ نيز قريباً بيان‌ خواهد شد)
6- هم‌ در تورات‌ و هم‌ در قرآن‌ كريم‌ به‌ ريزش‌ بارانهاي‌ شديد و «جوشش‌ آب‌» از زمين‌ اشاره‌ شده‌ است‌. آيه‌ 13 از باب‌ هفتم‌ سفر پيدايش‌ مي‌گويد: «جميع‌ چشمه‌هاي‌ لجّه‌ عظيم‌ شكافته‌ شد» و آيه‌40 سوره هود از قرآن‌ مي‌فرمايد: «تا آنگاه‌ كه‌ فرمان‌ ما صادر شد و تنور فوران‌ كرد» معلوم‌ مي‌شود كه‌ طوفان‌ نوح‌ تحت‌ تاثير دو جريان‌ حادث‌ گرديده‌ است‌، يكي‌ بارانهاي‌ بسيار شديد و طويل‌ المدّت‌ و ديگري‌ آبهاي‌ فوران‌ كرده‌ از زمين‌.
در مورد آبهاي‌ فوران‌ شونده‌ از زمين‌ دانشمندان‌ معتقدند كه‌ در دوران‌ ذوب‌ شدن‌ يخها پس‌ از دوره‌ يخبندان‌، سطح‌ آب‌ درياها به تدريج‌ بالا آمده‌ و در مدّت‌ حدود پانصد سال‌ آب‌ دريا حوزه‌ خليج‌ فارس‌ را تحت‌ تاثير قرار داده‌ و آنرا به سمت‌ شمال‌ غربي‌ تا حدود بابل‌ و شوش‌ به‌ پيش‌ رانده‌ و پهناي‌ آن‌ نيز توسعه‌ يافته‌ و مراتع‌ و كشتزارها و دهات‌ محل‌ زير آب‌ فرو رفته‌ است‌ و نوح‌ و قبيله‌ او مانند ساير اهالي‌ محل‌ ناگريز از مهاجرت‌ به‌ بخش‌ علياي‌ بين‌ النهرين‌ شده‌اند.1

اختلاف‌ نظرات‌ دانشمندان‌ با اساطير و متون‌ مقدس‌
اختلاف‌ نظر دانشمندان‌ با اسطوره‌ حماسي‌ گيل‌ كمش‌ در اينست‌ كه‌ دانشمندان‌ انباشه‌ شدن‌ ناوديس‌ خليج‌ فارس‌ را در يك‌ مدت‌ طولاني‌ پانصد ساله‌ مي‌دانند در حالي‌ كه‌ آثار ادبي‌ باستاني‌ و بخصوص‌ مفاد ترانه‌ گيل‌ گمش‌ بيان‌ داشته‌ است‌ كه‌ اولاً حادثه‌ طوفان‌ عظيم‌ در ظرف‌ شش‌ شبانه‌ روز اتفاق‌ افتاده‌ است‌ و ثانياً دانشمندان‌ معتقدند كه‌ مردم‌ حواشي‌ خليج‌ فارس‌ به‌ سوي‌ بخش‌ علياي‌ بين‌ النهرين‌ مهاجرت‌ كرده‌اند در حاليكه‌ داستان‌ گيل‌ كمش‌ اشاره‌ دارد به‌ اينكه‌ كشتي‌ در محلي‌ بر زمين‌ نشسته‌ است‌ كه‌ پرچين‌ بورياهاي‌ مردابي‌ آشكار شده‌ بوده‌اند2 يعني‌ در همان‌ نزديكيهاي‌ خليج‌ فارس‌ كه‌ احتمالاً يكي‌ از باتلاقهاي‌ حواشي‌ غربي‌ آن‌ كه‌ آب‌ شيرين‌ رودخانه‌ها سبب‌ روييدن‌ گياه‌ در آن‌ مي‌شده‌ است‌.
نيز اختلاف‌ نظرات‌ دانشمندان‌ با متون‌ مقدس‌ تورات‌ و قرآن‌ كريم‌ در اين‌ است‌ كه‌ دانشمندان‌ فرو رفتن‌ حواشي‌ خلج‌ فارس‌ را در زير آب‌ در يك‌ دوره‌ پانصد ساله‌ و تدريجي‌ مي‌دانند در حاليكه‌ در تورات‌ در سفر پيدايش‌ مدّت‌ حدوث‌ بارانهاي‌ سيل‌ آسا را چهل‌ شبانه‌ روز و فرو نشستن‌ آب‌ را در مدت‌ 150 روز تعريف‌ مي‌كند امّا قرآن‌ كريم‌ از اشاره‌ به‌ مدّت‌ ساكت‌ است‌ و آنچنانكه‌ بيان‌ داشتيم‌ هم‌ تورات‌ و هم‌ قرآن‌ كريم‌ هر دو اشاره‌ به‌ دو منشاء آسماني‌ باران‌ و جوشش‌ و فوران‌ آب‌ از منابع‌ و منافذ زمين‌ دارند، همچنين‌ اختلاف‌ اشارات‌ تورات‌ و قرآن‌ در اين‌ است‌ كه‌ در تورات‌ بيان‌ شده‌ است‌ كه‌ كشتي‌ بر كوه‌ آرارات‌ نشسته‌ است‌ در حالي‌ كه‌ قرآن‌ كريم‌ بيان‌ مي‌دارد كه‌ كشتي‌ در پايان‌ طوفان‌ بر «جودي‌» نشسته‌ است‌.
پس‌ اختلافات‌ منابع‌ مذكور عبارت‌ است‌ از نحوه‌ وقوع‌ طوفان‌، منابع‌ آب‌ طوفان‌، مدت‌ زمان‌ طوفان‌، و محل‌ نشستن‌ يا پهلو گرفتن‌ كشتي‌ - امّا همه‌ منابع‌ در وقوع‌ طوفان‌ و محل‌ّ آن‌ كه‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ است‌ متفّق‌ القول‌ مي‌باشند.
بنظر نگارنده‌ آن‌چه‌ ناوديس‌ جنوبي‌ يا آبگير و باتلاق‌ مربوط‌ به‌ رودخانه‌هاي‌ جنوبي‌ سلسله‌ جبال‌ زاگرس‌ را به‌ خليج‌ فارس‌ تبديل‌ كرده‌ است‌ تنگه‌ هرمز مي‌باشد كه‌ آنرا با درياي‌ آزاد مربوط‌ ساخته‌ است‌ و شك‌ نيست‌ كه‌ اين‌ تنگه‌ نيز در نتيجه‌ لغزش‌ شبه‌ جزيره‌ عربستان‌ به سمت‌ درياي‌ سرخ‌ و پديد آمدن‌ گسل‌ در تنگه‌ هرمز تا بخش‌ مركزي‌ خليج‌ فارس‌ مي‌باشد كه‌ تاريخ‌ وقوع‌ آن‌ بايد با مطالعات‌ و تحقيقات‌ دانشمندان‌ مشخص‌ گردد.
با اتصال‌ آبگير مزبور به‌ دريا و پر شدن‌ آ ن‌ از آب‌ و فرورفتن‌ اراضي‌ حواشي‌ آن‌ بزير آب‌ خليج‌ فارس‌ به علّت‌ ساختمان‌ خاص‌ّ آن‌، در معرض‌ جذر و مدّهاي‌ شديد قرار مي‌گيرد و اين‌ جذر و مدها سبب‌ مي‌شود كه‌ وضع‌ طبيعي‌ بسياري‌ از آثار سيلابها (داغابه‌ها) در اين‌ آبگير حداقل‌ تا حدود بصره‌ و خرمشهر مخدوش‌ گردند.
از اندازه‌ گيريهايي‌ كه‌ در طول‌ يكسال‌ و در هر شبانه‌ روز چهار بار از جذر و مدّهاي‌ ناحيه‌ خليج‌ فارس‌ بعمل‌ آمده‌ مشاهده‌ مي‌گردد كه‌ ارتفاع‌ مدّ آب‌ در داخل‌ خليج‌ (در بنادر مختلف‌) حداكثر به‌ حدود 2/9 متر مي‌رسد در حاليكه‌ ارتفاع‌ مدّ در شط‌ العرب‌ و خور موسي‌ تا 3/9 متر هم‌ اندازه‌گيري‌ شده‌ است‌.
با بررسي‌ بيشتر جداول‌ اندازه‌ گيريهاي‌ جذر و مدهاي‌ مذكور و مقايسه آن¬ها معلوم‌ مي‌گردد كه‌ جريان‌ مدها كه‌ معمولاً شرق‌ غربي‌ است‌ در مسيرهاي‌ آزاد تقريباً يكسان‌ است‌ ولي‌ در مواردي‌ كه‌ نهايتاً به‌ مانع‌ برخورد مي‌كند و مسير مدها سدّ مي‌شود ارتفاع‌ مدّها بيشتر مي‌‌شود.
بنابراين‌ يكي‌ از عوامل‌ مهّمي‌ كه‌ خطر سيلابهايي‌ را كه‌ در مصب‌ هايي‌ مانند خليج‌ فارس‌ مي‌ريزند بسيار بيشتر مي‌‌كند بالا آمدن‌ بيشتر از حدّ متعارف‌ مدّها در برابر سيلابها مي‌‌باشد.

بررسي‌ بيشتر تعاريف‌ تورات‌ و قرآن‌ كريم‌ در مورد طوفان‌ و مقايسه‌ آن¬ها با وضع‌ طبيعي‌ خليج‌ فارس‌
چون‌ آيات‌ كتب‌ آسماني‌ بخصوص‌ قرآن‌ كريم‌ از منبع‌ وحي‌ نشأت‌ گرفته‌اند تعاريف‌ آن¬ها با عوامل‌ و خصوصيات‌ طبيعي‌ بيشتر سازگاري‌ دارند و قابل‌ اطمينان‌ بيشتري‌ هستند زيرا:
1- داستانهاي‌ باستاني‌ در جريان‌ زبان‌ بزبان‌ شدن‌ تغييرات‌ بسيار پيدا مي‌كنند.
2- داستانهاي‌ مذكور اگر ثبت‌ شده‌ هم‌ باشند اولاً به علّت‌ انتقال‌ خطوط‌ تصويري‌ كتبيه‌ها به‌ خط‌ ميخي‌ و خطوط‌ مدرن‌ ديگر چه‌ بسا كه‌ در مفاد و معناي‌ آن¬ها اشتباه‌ رخ‌ دهد چنانكه‌ اساطير گيل‌ گمش‌ از خطوط‌ تصويري‌ باستاني‌ به‌ خط‌ ميخي‌ بابلي‌ تبديل‌ و بر لوحه‌هاي‌ گلي‌ ثبت‌ گرديده‌ است‌ ثانياً اينقبيل‌ لوحه‌ها از آسيب‌ حوادث‌ ايمن‌ نبوده‌ و با شكسته‌ شدن‌ يك‌ جمله‌ از يك‌ كتبيه‌ و يا حتي‌ سترده‌ شدن‌ يك‌ كلمه‌ يا يك‌ حرف‌ فهم‌ دقيق‌ موضوع‌ مشكل‌ مي‌گردد.
3- آنچنانكه‌ قبلاً نيز اشاره‌ كرديم‌ در نقاطي‌ مانند حوزه‌ خليج‌ فارس‌ كه‌ آثار باقيمانده‌ از سيلابها در معرض‌ فرسايش‌ بوسيله‌ بالا و پائين‌ رفتن‌ آب‌ درياها در نتيجه‌ ذوب‌ شدن‌ يخها بعد از در دوران‌هاي‌ يخبندان‌ و نيز جذر و مدّ درياها هستند تحقيقات‌ علمي‌ كه‌ بيك‌ نتيجه قابل‌ اطمينان‌ منجر شود مشكل‌ مي‌گردد.
بنابراين‌ آنچنانكه‌ پروفسور تلر و همرأيان‌ ايشان‌ تعريف‌ كرده‌اند يا در داستانهاي‌ و كتبيه‌هاي‌ باستاني‌ نقل‌ شده‌ است‌ حادثه‌ طوفان‌ نه‌ منحصراً مربوط‌ به‌ بارندگيهاي‌ شديد است‌ و نه‌ منحصر به‌ بالا آمدن‌ سطح‌ آب‌ درياها در دوره‌ پس‌ از يخبندان‌ بلكه‌ آنچنانكه‌ در قرآن‌ كريم‌ ذكر شده‌ است‌ تلفيقي‌ است‌ از سيلابهاي‌ حاصل‌ از بارندگيهاي‌ شديد و طغيان‌ كردن‌ آب‌ درياها كه‌اي‌ بسا بر اثر عوامل‌ گوناگون‌ به وجود آيد. آنچنان‌ كه‌ در قرآن‌ فرموده‌ است‌: «وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي» ‌: و گفته‌ شد اي‌ زمين‌ آب‌ خود را فرو ببر» معلوم‌ مي‌شود كه‌ بخش‌ عمده آب‌ مربوط‌ به‌ طوفان‌ نوح‌ از آبهاي‌ درياها بوده‌ است‌ كه‌ بنا به‌ عللي‌ طغيان‌ كرده‌ و با سيلاب‌ در آميخته‌ و پس‌ از پايان‌ طوفان‌ آن‌ طغيان‌ فرو نشسته‌ است‌ و آب‌ زمين‌ (دريا) به‌ موضع‌ اوّليه‌ خود باز گشته‌ است‌.
تحقيقات‌ دانشمندان‌ در خصوص‌ وقوع‌ طوفان‌ نوح‌ غالباً يك‌ بعدي‌ بوده‌ است‌ چنانكه‌ بعضي‌ مانند دكتر و ولي‌ (woolley) براي‌ اثبات‌ وقوع‌ طوفان‌ بر اثر سيلاب‌، به‌ انجام‌ حفريات‌ در ناحيه‌ اوركلده‌ پرداخته‌ و نتايج‌ و قرائني‌ هم‌ بدست‌ آورده‌ است‌.1 و ديگراني‌ نيز مانند پروفسور تلر و محققان‌ قبل‌ از ايشان‌ (كه‌ در گزارش‌ تحقيقات‌ خود از آنان‌ نامبرده‌ است‌) بيشتر نظر به‌ بالا آمدن‌ آب‌ در نتيجه‌ ذوب‌ يخها داشته‌اند، بديهي‌ است‌ كه‌ هر دو نظراتي‌ صحيح‌ داشته‌ و عملياتي‌ درست‌ انجام‌ داده‌اند امّا هيچيك‌ حاصل‌ كار خود را با ديگران‌ تركيب‌ ننموده‌ تا نتيجه‌ قطعي‌تري‌ حاصل‌ گردد.
اشكال‌ كار باستانشناسان‌ كتاب‌ مقدس‌ در اينست‌ كه‌ توجّه‌ ننموده‌اند كه‌ چون‌ خليج‌ فارس‌ به‌ درياي‌ آزاد مرتبط‌ بوده‌ هر سيلابي‌ با هر مقدار عظمت‌ و قدرت‌ تخريبي‌ جاري‌ مي‌شد وقتي‌ به‌ خليج‌ فارس‌ مي‌رسيد قدرت‌ تخريبي‌ خود را از دست‌ مي‌داد و سبب‌ نمي‌شد تا حاشيه‌ نشينان‌ خليج‌ فارس‌ مجبور به‌ مهاجرت‌ شوند. يا نوح‌ فرصت‌ كشتي‌ سازي‌ بدست‌ آورد - و خطرات‌ به‌ همان‌ حوزه‌هاي‌ شوش‌ واور كلده‌ محدود و منحصر مي‌گرديد - و نيز طرفداران‌ عقيده‌ وقوع‌ طوفان‌ بر اثر ذوب‌ يخها و بالا آمدن‌ سطح‌ آب‌ درياها اين‌ نكته‌ را از نظر دور داشته‌اند كه‌ چون‌ موضوع‌ بالا آمدن‌ آب‌ در حدود پانصد سال‌ و به تدريج‌ تكميل‌ شده‌ است‌1 براي‌ ساحل‌ نشينان‌ يك‌ واقعه‌ غافلگير كننده‌ نبوده‌ بلكه‌ بنظر آنان‌ طبيعي‌ مي‌نموده‌ و به تدريج‌ از سواحل‌ عقب‌ نشيني‌ مي‌كرده‌ و موضوع‌ بيك‌ مهاجرت‌ غير محسوس‌ مي‌‌انجاميده‌ و بنابراين‌ ضرورتي‌ نداشته‌ است‌ كه‌ نوح‌ يا ديگري‌ مآل‌ انديشي‌ كند و به‌ ساخت‌ كشتي‌ بپردازد مگر اينکه قوم نوح در يک جزيره ساکن بوده باشند.
با عنايت‌ به‌ افسانه‌ها و اساطير و توضيحات‌ متون‌ مقدس‌، بخصوص‌ قرآن‌ كريم‌. و تحقيقات‌ دانشمندان‌ شكي‌ باقي‌ نمي‌ماند كه‌:
1- حادثه‌ طوفان‌ دو سويه‌ بوده‌ است‌ يعني‌ هم‌ از سيلاب‌ مايه‌ گرفته‌ است‌ و هم‌ از بالا آمدن‌ سطح‌ آب‌ در خليج‌ فارس بر اثر «هجوم‌ آب‌» از درياي‌ آزاد به‌ داخل‌ آن‌.
2- حادثه‌ براي‌ عامه‌ مردم‌ غافلگير كننده‌ بوده‌ آنچنانكه‌ حتي‌ حاضر نبوده‌اند توصيه‌هاي‌ نوح‌ را هم‌ قبول‌ كنند.
اشخاصي‌ بوده‌اند مانند نوح‌ كه‌ با توجّه‌ به‌ قرائن‌ و اماراتي‌ مي‌دانسته‌اند كه‌ محل‌ سكونت‌ آنان‌ زير آب‌ خواهد رفت‌ و ارتفاع‌ آب‌ بحدّي‌ مي‌رسد كه‌ حتي‌ مرتفعات‌ محل‌ هم‌ بزير آب‌ خواهد رفت‌.
پس‌ براي‌ دانايي‌ مانند نوح‌ آن‌ مقدار فرصت‌ وجود داشته‌ است‌ كه‌ اوّلاً تلاش‌ كند تا مردم‌ را از خطر بياگاهاند و ثانياً بتواند يك‌ كشتي‌ براي‌ نجات‌ خود و پيروان‌ خود فراهم‌ نمايد.
با توجّه‌ به‌ اوضاع‌ طبيعي‌ و ساختمان‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ اين‌ فرصت‌ نسبتاً كوتاه‌ براي‌ نوح‌ و باور كنندگان‌ نصايح‌ او در دو صورت‌ مي‌‌توانسته‌ است‌ پيش‌ آيد:
1- به علّت‌ شروع‌ به‌ لغزش‌ پوسته‌ زمين‌ در حوزه‌ خليج‌ فارس‌ به سمت‌ درياي‌ سرخ‌ و آغاز ايجاد گسل‌ در رشته‌ كوههاي‌ عمان‌ - ميناب‌، در محل‌ فعلي‌ تنگه‌ هرمز، ناوديس‌ بزرگ‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ با خليج‌ عمان‌ و اقيانوس‌ هند مربوط‌ مي‌شود و آب‌ دريا شروع‌ به‌ وارد شدن‌ به داخل‌ آبگير مي‌نمايد، امّا چون‌ گسل‌ در بادي‌ امر تنگ‌ و لغزش‌ زمين‌ كند بوده‌ است‌ به علّت‌ اختلاف‌ پتانسيل‌، آب‌ بشدت‌ به‌ داخل‌ گودي‌ ناوديس‌ فوران‌ مي‌كند. «حَتَّى إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ» و لغزش‌ زمين‌ نيز همزمان‌ بوده‌ است‌ با آغاز يك‌ دوره‌ بارندگيها و سيلابهاي‌ بزرگ‌ كه‌ غرب‌ خليج‌ را مورد تهديد قرار داده‌ بوده‌ است‌. و مردم‌ نمي‌توانسته‌اند به سمت‌ شمال‌ غربي‌ خليج‌ كوچ‌ كنند.
2- خليج‌ فارس‌ با درياي‌ آزاد مربوط‌ بوده‌ و آب‌ درياي‌ عمان‌ با خليج‌ فارس‌ همسطح‌ بوده‌ است‌ امّا يك‌ حادثه‌ جوّي‌ سبب‌ مي‌شود كه‌ آب‌ درياي‌ عمان‌ طغيان‌ كند و بطور بيسابقه‌اي‌ به‌ داخل‌ خليج‌ فارس‌ هجوم‌ آورد و ارتفاع‌ آب‌ را در اين‌ ناحيه‌ (كه‌ آنهم‌ بر اثر انقلاب‌ جوّي‌ طوفاني‌ بوده‌ است‌) بالا ببرد و اراضي‌ كشاورزي‌، مراتع‌، حيوانات‌ و انسانها را غرق‌ كند.
براي‌ اينكه‌ جنبه‌ عملي‌ بودن‌ اين‌ حادثه‌ را بررسي‌ كنيم‌ امكانات‌ محل‌ را مورد توجّه‌ قرار مي‌دهيم‌: با توجّه‌ به‌ ارقام‌ مربوط‌ به‌ اندازه‌گيري‌ جذر و مدها1 ملاحظه‌ مي‌كنيم‌ كه‌ در بندر كوچين‌ هند ارتفاع‌ مدّ حداكثر به‌ يك‌ متر مي‌رسد در حالي‌ كه‌ در بندر بهوناگار ارتفاع‌ مد تا 11 متر هم‌ ثبت‌ شده‌ است‌. براي‌ اينكه‌ بدانيم‌ علّت‌ اين‌ اختلاف‌ ارتفاع‌ آب‌ كه‌ پي‌ در پي‌ به وجود مي‌آيد چيست‌ بايد جريانهاي‌ ديگري‌ را كه‌ روي‌ سطح‌ درياها تأثير گذار است‌ مورد توجه‌ قرار دهيم‌. مي‌دانيم‌ كه‌ يكي‌ از عوامل‌ طبيعي‌ تأثير گذار روي‌ دريا جريان‌ باد است‌ كه‌ سبب‌ بر انگيختن‌ امواج‌ ورانش‌ آب‌ از سويي‌ بسوي‌ ديگراست‌ و يك‌ چنين‌ جرياني‌ در همسايگي‌ خليج‌ فارس‌ در درياي‌ عمان‌ و اقيانوس‌ هند وجود دارد كه‌ بادهاي‌ جنوبي‌ (S.W.MONSOON)ناميده‌ مي‌شوند كه‌ از مقابل‌ خليج‌ عدن‌ بسوي‌ سواحل‌ غربي‌ هند جريان‌ دارند - جريانات‌ مذكور يك‌ جريان‌ آبي‌ رو به‌ شرق‌ به وجود مي‌آورند2 كه‌ هر چه‌ بسواحل‌ غربي‌ هند نزديكتر شوند بر ارتفاع‌ آن¬ها افزوده‌ مي‌شود. حال‌ اگر در نظر بگيريم‌ كه‌ غالباً در طبيعت‌ و بخصوص‌ در درياها تغييرات‌ جوي‌ يك‌ امر عادي‌ است‌ مي‌توانيم‌ احتمال‌ دهيم‌ كه‌ پاره‌اي‌ تغييرات‌ بزرگ‌ جوي‌ سبب‌ شده‌ است‌ كه‌ جهت‌ بادهاي‌ جنوب‌ شرقي‌ در درياي‌ عمان‌ در يك‌ مسير جنوبي‌ شمالي‌ يعني‌ به‌ طرف‌ دهانه‌ خليج‌ فارس‌ تغيير جهت‌ پيدا كنند. در چنين‌ صورتي‌ آب‌هاي‌ درياي‌ عمان‌ به‌ داخل‌ خليج‌ فارس‌ رانده‌ مي‌شوند و در انتهاي‌ خليج‌ ارتفاع‌ آن‌ با ارتفاع‌ مدّهاي‌ بلند با هم‌ تركيب‌ مي‌شوند و به‌ بيش‌ از 15 متر مي‌رسند - بديهي‌ است‌ كه‌ همزمان‌ با يك‌ چنين‌ انقلابي‌ جوّي‌ آغاز يك‌ دوره‌ بارندگيهاي‌ سيل‌ آسا در حوزه‌ خليج‌ فارس‌ بويژه‌ در دامنه‌هاي‌ جنوبي‌ زاگرس‌ نيز محتمل‌ خواهد شد و طغيان‌ آب‌ خليج‌ با طوفان‌ بي‌ سابقه‌ حوزه‌ همه‌ چيز را منهدم‌ خواهد كرد. در چنين‌ صورتي‌ پس‌ از برگشتن‌ انقلابات‌ جوّي‌ بحال‌ عادّي‌ هم‌ بارانهاي‌ سيل‌ آسا قطع‌ خواهند شد و هم‌ آبهايي‌ زائد خليج‌ فارس‌ به‌ محل‌ اوليّه‌ خود باز خواهند گشت‌ و جمله و قيل‌ يا ارض‌ ابلعي‌ ماءَك‌ و يا سماءُ اقلعي‌ مصداق‌ پيدا مي‌كند و همراه‌ با بازگشت‌ آبهاي‌ زائد خليج‌ فارس‌ به‌ داخل‌ درياي‌ عمان‌ و اقيانوس‌ هند كشتي‌ نوح‌ نيز كه‌ مدتي‌ دستخوش‌ طوفان‌ بوده‌ است‌ به داخل‌ اقيانوس‌ هند كشيده‌ خواهد شد و نهايتاً بر دامنه‌ جودي‌ قرار خواهد گرفت‌.
محققان‌ متعددي‌ احتمال‌ تغيير در مسير بادهاي‌ مونسون‌ (Monsoon) را مورد توجه‌ قرار داده‌ و تثبيت‌ تپه‌هاي‌ شني‌ در اراضي‌ امارات‌ متحده‌ را ناشي‌ از خيرش‌ بيسابقه‌ آب‌ در حوزه‌ خليج‌ با اثرات‌ آن‌ بادها مربوط‌ دانسته‌اند. 1
اثبات‌ فرضيه‌هاي‌ مذكور نيازمند تحقيقات‌ علمي‌ بيشتر، بخصوص‌ با تأكيد بر موارد ذيل‌ است‌:
1- تاريخ‌ تقريبي‌ ايجاد گسل‌ در محل‌ فعلي‌ تنگه‌ هرمز مورد شناسايي‌ قرار گيرد.
2- آثار داغابه‌هاي‌ دو سمت‌ تنگه‌ هرمز مورد تحقيق‌ قرار گيرد تا معلوم‌ شود كه‌ آيا در گذشته‌ يك‌ طغيان‌ آب‌ بيسابقه‌ اتفاق‌ افتاده‌ است‌ كه‌ مربوط‌ به‌ تغيير مسير بادهاي‌ مونسون‌ باشد؟
مسلم‌ است‌ كه‌ تاريخ‌ پيدايش‌ بشر محدود به‌ همين‌ ده‌ هزار سال‌ معروف‌ نيست‌ تا مجبور شويم‌ دنبال‌ آثار طوفان‌ نوح‌ در محدوده‌ ده‌ هزار سال‌ گذشته‌ بگرديم‌ بلكه‌ بر اساس‌ يافته‌هاي‌ دانشمندان‌، سنگواره‌ هايي‌ از انسان‌ و انسان‌ نماها يافت‌ شده‌ است‌ كه‌ چد صد هزار سال‌ قدمت‌ دارند و انقباض‌ و انبساط‌ جوامع‌ بشري‌ در روي‌ زمين‌ تكرار شده‌ است‌ كما اينكه‌ فرو نشستن‌ و بالا آمدن‌ آب‌ خليج‌ فارس‌ بر اثر يخبندانها و ذوب‌ شدن‌ يخها تكرار شده‌ و همچنين‌ تغييرات‌ جوي‌ ديگر در خشكيها و درياها مكرراً اتفاق‌ افتاده‌ است‌.
بنابراين‌ اي‌ بسا حادثه‌ طوفان‌ نوح‌ سابقه‌اي‌ طولاني¬تر از آنچه‌ در اذهان‌ است‌ داشته‌ باشد و حكايت‌ آن‌ در نسلهاي‌ باقيمانده‌ از حوادث‌ زبان‌بزبان‌ نقل‌ شده‌ تا به‌ نسل‌ كنوني‌ بشر رسيده‌ است‌.

وضعيت‌ فعلي‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌
حوزه‌ خليج‌ فارس‌ كه‌ باعتقاد دانشمندان‌ در دوره‌ يخبندان‌ اخير هوايي‌ سرد و مرطوب‌ و نسبتاً آرام‌ و اراضي‌ با پوشش‌ گياهي‌ و مناسب‌ براي‌ دام‌ و كشاورزي‌ و سكونت‌ داشته‌ است‌. پس‌ از گذشت‌ دوره‌ يخبندان‌ و بالا آمدن‌ سطح‌ آب‌ دريا به تدريج‌ هواي‌ اين‌ حوزه‌ گرمتر شده‌ تا جاييكه‌ گاهي‌ حرارت‌ آن‌ از پنجاه‌ درجه‌ هم‌ بالاتر مي‌رود.
حرارت‌ زياد و تغييرات‌ جوّي‌ ديگر سبب‌ شده‌ است‌ تا پوشش‌ گياهي‌ دشتهاي‌ هموار و وسيع‌ آن‌ از بين‌ برود و خاك‌ عمده‌ اراضي‌ بر اثر بادهاي‌ تند و سوزان‌ فرسوده‌ و تبديل‌ به‌ شنهاي‌ روان‌ شود و بيشتر مناطق‌ غير قابل‌ سكونت‌ گردند و بارانهاي‌ سيل‌ آسا خاك‌ دامنه‌هاي‌ پر شيب‌ جنوبي‌ زاگرس‌ را بفرسايد و بتراشد و با خود به‌ منطقه‌ مياني‌ حوزه‌ حمل‌ كند و در بسترهاي‌ كم‌ شيب‌ رودخانه‌ها و يا بخش‌ غربي‌ خليج‌ فارس‌ ته‌ نشين‌ كند و به تدريج‌ از وسعت‌ خليج‌ بكاهد و آنرا به سمت‌ درياي‌ عمان‌ عقب‌ براند. شدّت‌ فرسايش‌ خاك‌ در دامنه‌هاي‌ جنوبي‌ زاگرس‌ بحدّي‌ است‌ كه‌ در طي سه‌ چهار هزار سال گذشته‌ بيش‌ از 150 كيلومتر خليج‌ فارس‌ را پر كرده‌ و آن‌ را عقب‌ رانده‌ و بمقدار قابل‌ توجهي‌ كف‌ قسمتهاي‌ غربي‌ آن‌ با رسوبات‌ انباشته‌ شده‌ و بالا آمده‌ است‌.
فرسايش‌ خاك‌ دامنه‌هاي‌ شيب‌ دار را تبديل‌ به‌ دره‌هاي‌ بيشمار و تپه‌هاي‌ گچي‌/آهكي/سنگ‌ ماسه‌اي‌ بسيار و غير قابل‌ رويش‌ گياه‌ و ريشه‌ گرفتن‌ درخت‌ و جنگل‌ نموده‌ و غالباً از حيزّ انتفاع‌ ساقط‌ كرده‌ است‌.
در سنوات‌ اخير در نتيجه‌ بستن‌ سدّهاي‌ متعدّد بر روي‌ رودخانه‌ها توسط‌ كشورهاي‌ ذينفع‌ تا حدودي‌ از خطر سيلابهاي‌ اين‌ حوزه‌ كاسته‌ شده‌ امّا در مقابل‌ پس‌ از طي‌ فصول‌ بارندگي‌ جريان‌ رودخانه‌ها بسيارضعيف‌ و آب‌ مختصر جاري‌ در آن¬ها نيز بر اثر تبخير و عبور از بسترهاي‌ شوره‌ زار و ريختن‌ پسابهاي‌ كارخانه‌ها و شهرهاي‌ بالا دست‌ و زه‌ كشيها. در آن¬ها. براي‌ ساكنان‌ پايين‌ دست‌ غير قابل‌ استفاده‌ و از نظر زيست‌ محيطي‌ براي‌ جانوران‌ رودخانه‌اي‌ و گياهاني‌ كه‌ به‌ آب‌ شيرين‌ وابستگي‌ دارند مسموم‌ و خطرناك‌ شده‌ است‌.
در حوزه‌ خليج‌ فارس‌ به علّت‌ پست‌ بودن‌ زمين‌ و باقيماندن‌ آب‌ شور دريا در منافذ نزديك‌ به‌ سطح‌ خاك‌ بارندگيها بقدر كافي‌ در زمين‌ نفوذ نمي‌كند تا خاك‌ نمك‌ زدايي‌ شود و لذا آبهاي‌ تحت‌ الارضي‌ شور و حفر هر گونه‌ قنات‌ و چاههاي‌ سطحي‌ و عميق‌ در زمين‌ بي‌ نتيجه‌ است‌ و بنابراين‌ از آبهاي‌ زير زميني‌ نمي‌توان‌ براي‌ مصارف‌ صنعتي‌ و توسعه كشاورزي‌ بهره‌ برداري‌ كرد - علاوه‌ بر اين‌ براي‌ مزارعي‌ نيز كه‌ در اين‌ جلگه‌ پست‌ ايجاد مي‌شود بايد با هزينه‌ بسيار شبكه‌ زهكشي‌ احداث‌ نمود و گرنه‌ پس‌ از چند سال‌ آبياري‌، شوره‌ زمين‌ به‌ سطح‌ مي‌آيد و كشتزارها را از خير انتفاع‌ ساقط‌ مي‌كند و بنابراين‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ نسبتاً كمترين‌ مقدار تراكم‌ جمعيتي‌ را دارد و هر گاه‌ در اين‌ حوزه‌ نفت‌ كشف‌ نمي¬شد اي‌ بسا كه‌ جمعيت‌ آن‌ از فعلي‌ نيز كمتر بود و هر گونه‌ صنايع‌ مختصر ديگري‌ هم‌ كه‌ به‌ طفيل‌ نفت‌ به وجود آمده‌ است‌ باين‌ زوديها پا نمي‌گرفت‌.
در مقابل‌ نامساعد بودن‌ آب‌ و هواي‌ بخش‌ عمده‌ منطقه‌ براي‌ اسكان‌ و كشاورزي‌ و دامداري‌ (سنتي‌) اين‌ حوزه‌ از لحاظ‌ وجود منابع‌ عظيم‌ نفت‌ و گاز بسيار غني‌ بوده‌ است‌ كه‌ از پيش‌ از صد سال‌ قبل‌ مورد توجّه‌ غرب‌ قرار گرفته‌ و بهر نحو ممكن‌ توانسته‌اند بر آن‌ تسلط‌ يابند و به‌ بهره‌ برداري‌ از آن‌ بپردازند و به علّت‌ ضعف‌ عمومي‌ حكومتهاي‌ منطقه‌ به‌ دلخواه‌ خود سهم‌ مختصري‌ از در آمد نفت‌ را به‌ صاحبان‌ آن‌ بدهند و عمده‌ آنرا صرف‌ توسعه‌ شگفت‌انگيز صنعت‌ و اقتصاد و قدرت‌ نظامي‌ - سياسي‌ خود بنمايند، در حاليكه‌ در ظرف‌ مدّت‌ پنجاه‌ سال‌ از اين‌ دوران‌ بهره‌ برداري‌ از نفت‌ را بكشورهاي‌ منطقه‌ در حال‌ ضعف‌ و فقر و بيدانشي‌ و سلطه‌ پذيري‌ سپري‌ كردند آنچنانكه‌ حتي‌ ارزش‌ خود نفت‌ را و خسارات‌ و ستمي‌ را كه‌ بر آن¬ها مي‌گذشت‌ احساس‌ ننمايند چه‌ رسد به‌ اينكه‌ بخواهند يا بتوانند به‌ علوم‌ و تكنولوژي‌ اكتشاف‌ و توليد و بازار نفت‌ دسترسي‌ پيدا كنند و آنگاه‌ هم‌ كه‌ تا حدودي‌ به‌ اهميت‌ موضوع‌ آگاه‌ شدند مدنيّت‌ مترقي‌ و وابسته‌ به‌ نفت‌ غرب‌ و اقتصاد و صنعت‌ و قدرت‌ نظامي‌ - سياسي‌ آنان‌ بحدّي‌ رسيده‌ بود كه‌ تمايلات‌ و اقدامات‌ حق‌طلبي‌ و ضد استعماري‌ صاحبان‌ منطقه‌ و نفت‌ را به‌ سهولت‌ سركوب‌ مي‌كرد و مي‌كند و هم‌ اكنون‌ نيز آنچنان‌ وضعي‌ بر قرار است‌ كه‌ درآمد مالياتي‌ كشورهاي‌ صنعتي‌ از نفت‌، از كل‌ در آمد خود صاحبان‌ آن‌ كه‌ زحمات‌ و هزينه‌هاي‌ اكتشاف‌ و توليد آنرا هم‌ تحمل‌ مي‌كنند بيشتر است‌!
وجود نفت‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ را به‌ يك‌ منطقه‌ اقتصادي‌ - سياسي‌، استراتژيكي‌ بين‌ المللي‌ مهّم‌ تبديل‌ كرده‌ است‌. بگونه‌اي‌ كه‌ نه‌ دنيا در حال‌ حاضر مي‌تواند از آن‌ چشم‌ پوشي‌ كنند و نه‌ كشورهاي‌ اين‌ منطقه‌ منبع‌ در آمد جايگزين‌ ديگري‌ براي‌ نفت‌ دارند و كاملاً به‌ نفت‌ متكي‌ هستند.
آنچه‌ بر اين‌ حوزه‌ گذشته‌ و مي‌گذرد و آنچه‌ مي‌توان‌ براي‌ آن‌ پيش‌ بيني‌ كرد نياز به‌ نگارش‌ كتابهاي‌ قطور دارد كه‌ از عهده‌ نگارنده‌ ساخته‌ نيست‌ و فقط‌ بطور خلاصه‌ مي‌توان‌ گفت‌:
1- پاي‌ سياست‌ استعماري‌ غرب‌ از حدود چهار قرن‌ پيش‌ به‌ اين‌ منطقه‌ باز شده‌ بود امّا آنچه‌ جاي‌ پاي‌ استعمار را در اين‌ منطقه‌ محكم‌ كرد پيدايش‌ نفت‌ بود.
2- نفت‌ اين‌ منطقه‌ شتاب‌ صنعتي‌ جهان‌ غرب‌ را چند برابر كرد و هم‌ اكنون‌ نيز اقتصاد جهان‌ صنعتي‌ وابسته‌ به‌ نفت‌ است‌ و اگر بر فرض‌ محال‌ در شرايط‌ موجود نفت‌ اين‌ حوزه‌ بر روي‌ جهانيان‌ بسته‌ شود يك‌ فاجعه‌ اقتصادي‌ - صنعتي‌ - اجتماعي‌ به وجود خواهد آمد زيرا در حال‌ حاضر جايگزيني‌ کافي براي‌ انرژي‌ حاصل‌ از نفت‌ و گاز وجود ندارد
3- خليج‌ فارس‌ براي‌ انتقال‌ نفت‌ و آوردن‌ كالاهائي‌ كه‌ كشورهاي‌ نفت‌ خيز مي‌توانند با پول‌ نفت‌ بخرند به‌ يك‌ آبراه‌ پر رفت‌ آمد كشتيراني‌ تبديل‌ شده‌ است‌. و حفظ‌ امنيت‌ آن‌ بهانه‌اي‌ به‌ دست‌ غرب‌ داده‌ است‌ تا پيوسته‌ كشتيهاي‌ جنگي‌ و پايگاههاي‌ نظامي‌ خود را مانند شمشير داموكلس‌ بالاي‌ سر اين‌ منطقه‌ نگاهدارند و تسلط‌ سياسي‌ خود را بر منطقه‌ حفظ‌ كنند.
4-غرب‌ در طول‌ تسلط‌ خود بر منطقه‌ خليج‌ فارس‌ تمام‌ عمليات‌ كليدي‌ اكتشاف‌، بهر برداري‌ و تصفيه‌ نفت‌ را رأساً انجام‌ مي‌داد و حتي‌ عمليات‌ فنّي‌ و نيمه‌ فنّي‌ را به‌ ايادي‌ مورد اطمينان‌ خود واگذار مي‌كرد و مردم‌ خود منطقه‌ را از آشنا شدن‌ به‌ عمليات‌ فني‌ و تكنولوژي‌ دور نگاه‌ مي‌داشت‌ و به‌ كارهاي‌ پست‌ وامي‌داشت‌ و عملاً به‌ آنان‌ القاء مي‌كرد كه‌ لياقت‌ كارهاي‌ مهم‌ را ندارند.
5- با آمدن‌ غرب‌ فرهنگ‌ غربي‌ در نوع‌ مبتذل‌ آن‌ وارد اين‌ منطقه‌ گرديد و فرهنگ‌ ملّي‌ مردم‌ را متزلزل‌ كرد.
6- عليرغم‌ اينكه‌ تمام‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ در جستجوي‌ نفت‌ توسط‌ شركتهاي‌ نفتي‌ از اعماق‌ درياها تا قلب‌ صحاري‌ ريگستاني‌ و ستيغ‌ كوهها مورد كاوش‌ قرار گرفت‌ و نقشه‌ برداري‌ در تمام‌ سطوح‌ آن‌ و تا اعماق‌ چند هزار متري‌ عمليات‌ نقشه‌ برداري‌، لرزه‌ نگاري‌، حفاري‌ و نمونه‌ برداري‌ انجام‌ گرفت‌ و نمونه‌ هائي‌ كه‌ از سطوح‌ زمين‌ و كف‌ درياها و لايه‌هاي‌ زيرين‌ زمين‌ جمع‌ آوري‌ و طبقه‌ بندي‌ و دقيقاً در لابراتوارها مورد انواع‌ تحقيقات‌ قرار گرفت‌ هيچگونه‌ خبري‌ از نتيجه‌ تحقيقات‌ زمين‌شناسي‌ به‌ مراكز دانشگاهي‌ كشورهاي‌ صاحب‌ نفت‌ داده‌ نشد.
با قطع‌ و يقين‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ در هيچ‌ جاي‌ دنيا به‌ اين‌ اندازه‌ كه‌ در حوزه‌ خليج‌ فارس‌ تحقيقات‌ زمين‌شناسي‌ صورت‌ گرفته‌ انجام‌ نشده‌ است‌ امّا بسياري‌ از نتيجه‌ تحقيقات‌ از بين‌ رفت‌ ليكن‌ در اختيار دانشگاهيان‌ و محققان‌ خود منطقه‌ قرار نگرفت‌ و لب‌ّ مطالب‌ آن¬ها نيز در بايگانيهاي‌ شركتهاي‌ نفتي‌ زنداني‌ شده‌ است‌.

پيش‌ بيني‌ مختصر در خصوص‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌
1- مخازن‌ حاملان‌ انرژي‌ هيدروكربني‌ محدود و پايان‌پذير هستند و با توجه‌ به‌ سرعت‌ افزايش‌ تعداد ماشين‌ آلات‌ درونسوز در جهان‌ به تدريج‌ امّا بزودي‌ از مقدار توان‌ صادراتي‌ نفت‌ اين‌ حوزه‌ كاسته‌ خواهد شد و توليدات‌ ابتدا فقط‌ به‌ تأمين‌ نيازهاي‌ داخلي‌ محدود خواهد شد و اگر چاره‌اي‌ ديگر انديشيده‌ نشود اي‌ بسا كه‌ صادر كنندگان‌ امروز به‌ واردكنندگان‌ حاملان‌ انرژي‌ هم‌ تبديل‌ شوند.
2- چون‌ در آينده‌ اين‌ حوزه‌ اهميّت‌ صادراتي‌ خود را از دست‌ خواهد داد و از درآمدهاي‌ ارزي‌ كشورهاي‌ منطقه‌ كاسته‌ خواهد شد و در آينده‌ مانند امروز نخواهند توانست‌ به‌ خريد و وارد كردن‌ كالا از خارج‌ ادامه‌ دهند خليج‌ فارس‌ اهميت‌ خود را بعنوان‌ يك‌ آبراه‌ كشتيهاي‌ نفتكش‌ و باركش‌ از دست‌ خوا هد داد و بنادر از رونق‌ خواهند افتاد.
3- چون‌ ديگر خليج‌ فارس‌ نخواهد توانست‌ حاملان‌ انرژي‌ لازم‌ را براي‌ غرب‌ تامين‌ كند، غرب‌ بهانه‌ حفظ‌ امنيت‌ و منافع‌ خود را در خليج‌ فارس‌ از دست‌ خواهد داد و اين‌ خليج‌ به‌ يك‌ حوزه‌ كم‌ اهميّت‌ و غير استراتژيك‌ تبديل‌ خواهد شد و از نفوذ استعماري‌ غرب‌ به طور طبيعي‌ كاسته‌ مي‌شود.
4- متقابلاً، چون‌ پسابهاي‌ تأسيسات‌ نفتي‌ و آبهاي‌ آلوده‌ به‌ نفت‌ «تعادلي‌ كشتيهاي‌ خالي‌ نفتكش‌» در خليج‌ فارس‌ تخليه‌ نخواهد شد وضعيت‌ زيست‌ محيطي‌ خليج‌ فارس‌ براي‌ آبزيان‌ مناسبتر مي‌شود و صنعت‌ ماهيگيري‌ و ساير توليدات‌ دريايي‌ رونق‌ خواهد گرفت‌.
5- كشورهاي‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ به تدريج‌ اميد خود را نسبت‌ به‌ ارزهاي‌ نفتي‌ از دست‌ خواهند داد و ناگزير به‌ فكر تأمين‌ نيازهاي‌ اقتصادي‌ - مالي‌ خود از منابع‌ ديگر خواهند افتاد و چون‌ نظارت‌ و دخالت‌ كشورهاي‌ غربي‌ بر منطقه‌ كمتر خواهد شد مردم‌ محل‌ آزادي‌ عملي‌ بيشتري‌ بدست‌ مي‌‌آورند و استعداد و قدرت‌ خلاقه آنان‌ بكار مي‌‌افتد و رشد توسعه‌ مدني‌ آنان‌ شتاب‌ مي‌‌گيرد.

پيشنهادهاي‌ كاربردي‌
در حوزه‌ خليج‌ فارس‌ علاوه‌ بر منابع‌ عظيم‌ امّا پايان‌پذير حاملان‌ انرژي‌ هيدروكربني‌، منابع‌ عظيم‌ ثابت‌ و دايم‌ بشرح‌ زير وجود دارد:
1- بارندگيهاي‌ فراوان‌ فصلي‌ كه‌ رودخانه‌هاي‌ متعدد بخش‌ جنوبي‌ و غربي‌ زاگرس‌ را بجريان‌ در مي‌‌آورند.
2- دشتهاي‌ وسيع‌ و نسبتاً هموار حوزه‌ كه‌ به علّت‌ انرژي‌ فراوان‌ خورشيدي‌ و رسوبي‌ و عميق‌ بودن‌ نسبي‌ خاك‌ حاصلخيز آن‌، در هر سال‌ مي‌توان‌ تا چهار بار محصولات‌ كشاورزي‌ از آن‌ برداشت‌ كرد. (مخصوصاً در بخش نسبتاً مرتفع دشت‌ها)
3- انرژي‌ مستقيم‌ خورشيدي‌ كه‌ در هر سال‌ بيش‌ از 330 روز مي‌تابد و مي‌تواند به‌ انرژي‌ الكتريكي‌ تبديل‌ شود.
4- وجود نيروي‌ انساني‌ ارزان‌ و فراوان‌
5- وجود دره‌هاي‌ عميق‌ در دامنه‌هاي‌ زاگرس‌ و گودالهاي‌ بزرگ‌ در دشتها كه‌ مي‌توان‌ آن¬ها را با بستن‌ سدها و ايجاد ديوارها به‌ آبگيرهاي‌ بزرگ‌ دائمي يا فصلي تبديل‌ كرد.
با توجه‌ به‌ موارد مذكور مسئولان‌ بايد از هم‌ اكنون‌ (هر چند دير هم‌ شده‌ است‌) براي‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ اقدام‌ به‌ تنظيم‌ برنامه‌هاي‌ كوتاه‌ مدّت‌، ميان‌ مدّت‌ و بلند مدّت‌ مانند موارد زير بنمايند تا به تدريج‌ كه‌ در آمدهاي‌ نفتي‌ كاهش‌ مي‌يابد كاهشها جبران‌ شود و قطع‌ در آمدها جايگزين‌ داشته‌ باشد.

برنامه‌هاي‌ كوتاه‌ مدت‌
1- در آبريز سدّهايي‌ كه‌ بسته‌ مي‌شود مانند سدّهاي‌ دز، كارون‌ و كرخه‌ در ايران‌ از هم‌ اكنون‌ بنابر اساس‌ كشاورزي‌ صنعتي‌ اقتصادي‌ قرار گيرد و آن‌ هم‌ به‌ مردم‌ واگذار شود زيرا عدم‌ كارايي‌ شركتهاي‌ وابسته‌ به‌ دولت‌ به‌ اثبات‌ رسيده‌ است‌. خاصه‌ اينكه‌ دولت‌ بايد كمتر وارد كارهاي‌ اجرايي‌ (كه‌ از دست‌ مردم‌ ساخته‌ است‌) بشود و همّت‌ خود را به‌ سياستگزاريهاي‌ كلان‌ و نظارتهاي‌ بالاسري‌ اختصاص‌ دهد و تسهيلات‌ لازم‌ را براي‌ ايجاد شغل‌ و بروز استعدادهاي‌ مديريتي‌ فراهم‌ كند.
3- اراضي‌ نزديك‌ به‌ آبها اعّم‌ از آبهاي‌ شيرين‌ و يا شور به‌ رايگان‌ بين‌ اشخاص‌ مستعد تقسيم‌ شود و با كمك‌ مالي‌ و راهنمايي‌ عملي‌ متعهد گردند كه‌ بشرح‌ زير عمل‌ نمايند.
الف‌ - تمام‌ اراضي‌ واگذار شده‌ به‌ صورت‌ كشاورزي‌ هيدروپونيك‌ و گلخانه‌اي مورد عمل‌ قرار گيرند.
ب‌ - براي‌ هر تعداد از قطعاتي‌ كه‌ به صورت‌ يك‌ مجتمع‌ تبديل‌ به‌ كشاورزي‌ هيدروپونيك‌ مي‌شود يك‌ شركت‌ تعاوني‌ با عضويت‌ افراد مجتمع‌ تشكيل‌ شود تا در تأمين‌ آب‌ لازم‌ با سرمايه‌ گذاري‌ در فراهم‌ كردن‌ آبهاي‌ شيرين‌ با حفر چاه‌ يا سدّهاي‌ كوچك‌ محلّي‌ و يا شيرين‌ كردن‌ آبهاي‌ شور با احداث‌ دستگاههاي‌ لازم‌ و تأمين‌ ساير احتياجات‌ مانند كود و بذر و دارو و سموم‌ و ابزارهاي‌ ديگر اقدام‌ نمايد.
توضيح‌: در كشاروي‌ هيدروپونيك‌ مصرف‌ آب‌ بسيار كم‌ است‌، و توليد در واحد سطح‌ در حدود ده‌ برابر كشاورزي‌ سنتي‌ است‌، احتياج‌ به‌ زه‌ كشي‌ زمين‌ نيست‌، لازم‌ نيست‌ زمين‌ در قطعات‌ بزرگ‌ تسطيح‌ شود - محصول‌ در برابر آفات‌ و حوادث‌ بيشتر تحت‌ كنترل‌ است‌. مصرف‌ سموم‌ كم‌ است‌، جمع‌ آوري‌ محصول‌ كم‌ هزينه‌تر است‌. در جنوب‌ نيازي‌ به‌ مصرف‌ سوخت‌ ندارند و... و بنابراين‌ هزينه‌هاي‌ مربوط‌ به‌ شيرين‌ كردن‌ آب‌ شور و ساير سرمايه‌ گذاريهاي‌ اوليه‌ قابل‌ اغماض‌ است‌ - پس‌ از ترويج‌ كشاورزي‌ هيدروپونيك‌ در جنوب‌، اراضي‌ كه‌ در ساير مناطق‌ به‌ محصولاتي‌ كه‌ مي‌توان‌ آن¬ها را بطريقه‌ هيدروپونيكي‌ توليد كرد اختصاص‌ داده‌ مي‌شود جهت‌ توليدات‌ استراتژيكي‌ مانند غلات‌ تغيير كاربري‌ مي‌يابند.
ج‌ - صادرات‌ محصولات‌ هيدروپونيكي‌ بدون‌ اخذ هر گونه‌ عوارض‌ و مالياتي‌ آزاد گردد.
د - در كنار مزارع‌ هيدروپونيك‌ واحدهاي‌ تبديل‌ انرژي‌ خورشيدي‌ به‌ انرژي‌ الكتريكي‌ براي‌ تأمين‌ مصارف‌ مربوطه‌ ايجاد گردد.

برنامه‌هاي‌ ميان‌ مدّت‌
1- در مناطق‌ شنزار تبه‌هاي‌ ريك‌ روان‌ نسبتاً هموار و اراضي‌ سريعاً مالچ‌ پاشي‌ وتثبيت‌ گردند و بوته‌ و درختكاري‌ شوند.
2- اراضي‌ مرطوب‌ و شوره‌ زار با درختهاي‌ گز، اكاليپتوس‌ و گياهان‌ ديگري‌ كه‌ تحمل‌ شوري‌ زمين‌ را دارند جنگل‌ كاري‌ شوند. طبيعت‌ اينقبيل‌ اراضي‌ پس‌ از مدتي‌ تغيير خواهد يافت‌ و مي‌توان‌ آن¬ها را به تدريج‌ به‌ بيشه‌ زارهاي‌ درختان‌ صنعتي‌ و مثمر مانند برگ‌ سوزنيها و زيتون‌ و... تبديل‌ كرد.
3- با كمك‌ به‌ كشاورزان‌ و ترويج‌ سيستم‌ آبياري‌ قطره‌اي‌ خرماستانها را توسعه‌ داد و مزارع‌ زيتون‌ ايجاد كرد بهره‌برداري‌ از آن¬ها را صنعتي‌ بهداشتي‌ نمود تا براي‌ بازارهاي‌ جهاني‌ قابل‌ قبول‌ باشند.
4- صنعت‌ توليد مرواريد مصنوعي‌ را در خليج‌ فارس‌ تاسيس‌ نمود و توسعه‌ داد.
5- دامنه‌هاي‌ جنوبي‌ زاگرس‌ را با كاشتن‌ درختهاي‌ كنار و بلوط‌ و درختان‌ و گياهان‌ گرمسيري‌ ديگر جنگلكاري‌ و تثبيت‌ كرد تا هم‌ عمر اقتصادي‌ مخازن‌ سدها اضافه‌ شود و هم‌ قدرت‌ تخريبي‌ سيلابها كاهش‌ يابد.
6- چون‌ مخازن‌ سدهايي‌ كه‌ بر روي‌ رودخانه‌ ايجاد مي‌شود به علّت‌ رسوبات‌ سيلابها به تدريج‌ پر مي‌شود مطالعات‌ لازم‌ براي‌ پيدا كردن‌ دره‌ها و آبگيرهاي‌ مناسب‌ ديگر و احداث‌ سدّهاي‌ جديد و احياناً تغيير مسير رودخانه‌ها انجام‌ گيرد.

برنامه‌هاي‌ دراز مدت‌
در حوزه‌ خليج‌ فارس‌ بخصوص‌ در آن‌ بخشي‌ كه‌ جزو كشور ايران‌ است‌ دو نوع‌ جريان‌ آب‌ به وجود مي‌آيد.
1- آبهايي‌ كه‌ در رودخانه‌هاي‌ دائمي‌ مانند زاب‌، دياله‌، كرخه‌، دز، كارون‌، جراحي‌، هنديجان‌ و... جريان‌ دارند و ممكن‌ است‌ در بستر دره‌اي‌ و مرتفع‌ آن¬ها سدهاي‌ مخزني‌ بيشتري‌ ايجاد كرد و آن¬ها را تا حدودي‌ كنترل‌ كرد و بمصرف‌ رسانيد.
2- جريانات‌ آبي‌ كه‌ در زير سدهاي‌ مخزني‌ و رودخانه‌هاي‌ فصلي‌ و دشتهاي‌ شيب‌ دار، بخصوص‌ در فصول‌ سيلابي‌ ايجاد مي‌شود و از كنترل‌ خارج‌ مي‌شود و به‌ خليج‌ فارس‌ مي‌ريزند كه‌ بخش‌ عظيمي‌ از آبهاي‌ هدر رونده‌ مي‌باشند.
اگر ما متوسط‌ پهناي‌ جنوبي‌ غربي‌ كوههاي‌ زاگرس‌ را در بخشي‌ كه‌ جزو ايران‌ است‌ 250 كيلومتر و طول‌ آنرا 1500 كيلومتر و متوسط‌ بارانهاي‌ اين‌ منطقه‌ را سالانه‌ 200 ميلي‌ متر و نيمي‌ از نزولات‌ اين‌ منطقه‌ را جاري‌ شونده‌اي‌ كه‌ به صورت‌ سيلاب‌ وارد خليج‌ فارس‌ و از كنترل‌ خارج‌ مي‌شود در نظر بگيريم‌. سالانه‌ حداقل‌ در حدود 37 ميليارد و 500 مليون‌ مكعب‌ آب‌ شيرين‌ از دسترس‌ ايران‌ خارج‌ مي‌شود و با آب‌ شور دريا مخلوط‌ مي‌گردد.
نظر باينكه‌ سدّهايي‌ كه‌ بر روي‌ رودها ايجاد شده‌ يا مي‌شوند عمر مفيد محدودي‌ دارند بايد براي‌ معوّض‌ ظرفيت‌ آن¬ها نيز تجسس‌ و تحقيق‌ و برنامه‌ ريزي‌ نمود و لذا بايد محل‌ يا محلهايي‌ را براي‌ آينده‌ پيدا كرد كه‌ بتوان‌ در حدود 50 ميليارد متر مكعب‌ آب‌ را در آن¬ها وارد و كنترل‌ كرد كه‌ در عين‌ حال‌ عمر مفيد نسبتاً طولاني‌ هم‌ داشته‌ باشند و چون‌ مسلم‌ است‌ كه‌ اين‌ رسوبات‌ سيلابها هستند كه‌ به تدريج‌ از ظرفيت‌ آبگير سدها مي‌كاهند بايد محل‌ هايي‌ را در نظر گرفت‌ كه‌ سيلابها بنوعي‌ قبلاً گل‌ و لايي‌ را كه‌ حمل‌ مي‌كنند فرو نشانيده‌ و سپس‌ با آلودگي‌ كمتري‌ وارد مخازن‌ بشوند و يك‌ چنين‌ مخازني‌ را فقط‌ در داخل‌ خود خليج‌ فارس‌ مي‌توان‌ يافت‌ زيرا سيلابها حداكثر مجموعه گل‌ و لاي‌ خود را در بسترهاي‌ كم‌ شيب‌ رسوب‌ مي‌دهند و آب‌ نسبتاً خالصتري‌ وارد خليج‌ مي‌شود.
شايد اين‌ پيشنهاد غير قابل‌ اجرا يا بلند پروازانه‌ بنظر برسد امّا براي‌ آينده‌ (با عنايت‌ به‌ توضيحاتي‌ كه‌ ارايه‌ گرديد) راه‌ چاره‌اي‌ مناسبتر ازاين‌ نيست‌ كه‌ بخشهايي‌ از خليج‌ را با احداث‌ سدّهايي‌ (هر چند طويل‌ و پر خرج‌) از خليج‌ جدا كرد و آب‌ شور آن¬ها را تخليه‌ نمود و جاي‌ آن¬ها را براي‌ ورود آبهاي‌ شيرين‌ اختصاص‌ داد و اين‌ ذخاير را با پمپاژ به مصرف‌ كشاورزي‌ در دشتهاي‌ وسيع‌ و هموار رسانيد.
در چنين‌ صورتي‌ پس‌ از جدا كردن‌ بخشهايي‌ از خليج‌ فارس‌ با نصب‌ پمپهايي‌ بزرگ‌ ابتدا آب‌ شور مخازن‌ تخليه‌ مي‌شود و بعد از جايگير شدن‌ آب‌ شيرين‌، همان‌ پمپها براي‌ پمپاژ آب‌ شيرين‌ به داخل‌ دشتهاي‌ كشاورزي‌ مورد استفاده‌ قرار مي‌گيرند. بديهي‌ است‌ كه‌ جريان‌ دادن‌ يك‌ حجم‌ مداوم‌ آب‌ با وسايل‌ مصنوعي‌. نسبتاً پر هزينه‌ خواهد بود امّا افزايش‌ جمعيت‌ در آينده‌، و بالا رفتن‌ نرخ‌ مواد غذايي‌ و از كار افتادن‌ امكانات‌ طبيعي‌، و بهره‌گيري‌ از سيلابهايي‌ كه‌ در دشتهاي‌ با شيب‌ كم‌ جاري‌ مي‌شوند و بكارگيري‌ تكنولوژيهاي‌ جديد در اقتصاد كشاورزي‌، هزينه‌هاي‌ عظيم‌ مذكور را ضروري‌ و قابل‌ تحمل‌ خواهد كرد.
«مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ» - «بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ1»
دو دريا را روان‌ كرد تا بهم‌ برسند - ميانشان‌ حايلي‌ يا سدّي‌ هست‌ (يا باشد) تا بهم‌ تجاوز نكنند..
آنچه‌ فوقاً ارايه‌ گرديد در جهت‌ بهره‌گيري‌ از امكانات‌ طبيعي‌ و جانشين‌ كردن‌ آن¬ها بجاي‌ در آمدهاي‌ فعلي‌ از منابع‌ نفتي‌ است‌ اما مقوله‌ توسعه‌ دانش‌ و صنعت‌ كه‌ تا كنون‌ از آن‌ غفلت‌ شده‌ است‌ موضوعي‌ است‌ كه‌ در همه‌ جا منجمله‌ در حوزه‌ خليج‌ فارس‌ بايد قلباً و با استفاده‌ از تمام‌ امكانات‌ وجهه‌ همت‌ قرار گيرد.

بررسي‌ عوامل‌ داخلي‌ تقويت‌ كننده‌ فرايند مهاجرت‌ نخبگان‌ علمي‌ و متخصّصان‌
خلاصه‌ مقاله‌
امر تحقيق‌ بايد از قيد وظايف‌ اداري‌، عواطف‌ نژادي‌، تأثرات‌ فرهنگي‌، پيوندهاي‌ گروهي‌ و سياسي‌ آزاد باشد تا به‌ نتيجه‌ سزاوار برسد. بنابراين‌ اگر محقق‌ فرضاً در ازاي‌ انجام‌ يك‌ تكليف‌ اداري‌ يا غير آن‌ بتحقيق‌ مي‌پردازد صرفاً بايد مسير رسيدن‌ به‌ حقيقت‌ را وجهه‌ اهميت‌ قرار دهد نه‌ خواست‌ كار فرما يا فرضاً آموزه‌هاي‌ ديني‌ و تمايلات‌ سياسي‌ را زيرا هر گاه‌ يكي‌ از عوامل‌ خارجي‌ در اصل‌ قضيه‌ دخالت‌ داشته‌ باشد بهمان‌ اندازه‌ در جريان‌ حقيقت‌ يابي‌ مشكل‌ به وجود مي‌آورد.
چون‌ تحقيق‌ انجام‌ يك‌ سلسله‌ جستجوها و تلاشهاي‌ علمي‌ و عملي‌ براي‌ روشن‌ كردن‌ و ارايه‌ حقي‌ است‌ كه‌ در صدد پيدا كردن‌ آن‌ هستيم‌ بايد ابتداء يك‌ تعريف‌ از كلمه‌ حق‌ «بطور مطلق‌» داشته‌ باشيم‌ تا از مسير حق‌ منحرف‌ نشويم‌.
براي‌ مثال‌ در خصوص‌ موضوع‌ مورد بحث‌ موارد و نكات‌ زير مطرح‌ مي‌گردد:
1- دولتمردان‌ مايلند هميشه‌ نيروهاي‌ انساني‌ كارا و متخصص‌ مبتكر و نابغه‌ و متعهد بسيار را در دسترس‌ داشته‌ باشند تا عندالزوم‌ و در برابر حدّاقل‌ حقوق‌ از وجود آنان‌ بهرمند شوند.
2- در مقابل‌ خواست‌ دولتمردان‌، نيروهاي‌ مذكور مي‌خواهند از استعدادهاي‌ فطري‌ و اكتسابي‌ خود حدّاكثر بهره‌ را بدست‌ آورند و اي‌ بسا براي‌ آنان‌ فرقي‌ نداشته‌ باشد كه‌ اين‌ بهره‌ مندي‌ را در موطن‌ خود بدست‌ مي‌آورند يا در كشورهاي‌ ديگر.
3- بعضي‌ها علوم‌ را كه‌ تخصّصها و فنون‌ از تبعات‌ آن‌ هستند يك‌ پديده‌ جهاني‌ مي‌دانند و گروهي‌ ديگر يك‌ فضيلت‌ ملّي‌ مذهبي‌ كه‌ بايد در خدمت‌ ترقي‌ و تعالي‌ ملت‌ و مذهب‌ بكار گرفته‌ شود.
4- حتي‌ در واحدهاي‌ كوچك‌ اجتماعي‌ مانند خانواده‌ بعضي‌ سعادت‌ فرزند خود را در اعزام‌ او بخارج‌ مي‌دانند و بعضي‌ ديگر به‌ باقيماندن‌ در وطن‌ و حفظ‌ پيوندهاي‌ خانوادگي‌، هر چند با محروميتهاي‌ هم‌ همراه‌ باشد و...
حال‌ - از موارد مذكور كداميك‌ «حق‌» است‌ تا محقق‌ به‌ روشن‌ كردن‌ ابعاد و زواياي‌ آن‌ بپردازد و بهمين‌ علّت‌ است‌ كه‌ بنظر نگارنده‌ بايد در ابتدا خود حق‌ را بدرستي‌ بشناسيم‌.
بديهي‌ است‌ كه‌ خردمندان‌، دانشمندان‌، انديشمندان‌، دولتمردان‌ و دينمداران‌ هر يك‌ متناسب‌ با مشرب‌ و مذهب‌ و مسلك‌ خود قرائت‌ و تعاريفي‌ از حق‌ بيان‌ داشته‌اند كه‌ غالباً صحيح‌ هم‌ هست‌ امّا كاملاً صحيح‌ نيست‌ زيرا نظرات‌ آنان‌ مقطعي‌ و متناسب‌ با ميزان‌ درك‌ و استباط‌ آنان‌ و مقتضيات‌ زمان‌ و مكان‌ است‌ - براي‌ نمونه‌ دولتمردان‌ با توجّه‌ به‌ امكانات‌ خويش‌ و كميّت‌ و كيفيت‌ كارجويان‌ حقوقي‌ را براي‌ تخصصهاي‌ درجه‌ بندي‌ شده‌ تعيين‌ مي‌كنند - مثل‌ اينكه‌ براي‌ طبقه‌ كارشناسان‌ در بدو استخدام‌ حقوق‌ مشخصي‌ را (بدون‌ توجّه‌ به‌ كارايي‌ واقعي‌ هر يك‌ از آنان‌) تعيين‌ مي‌كنند كه‌ مي‌توان‌ گفت‌ از لحاظ‌ قوانين‌ و مقررات‌ موضوعه‌ حق‌ است‌ امّا از لحاظ‌ مقدار و كيفيت‌ كارايي‌ و ارزشيابي‌ بازدهي‌ كار و تأثيراتي‌ كه‌ نهايتاً خواهد داشت‌ حق‌ نيست‌ و يا اينكه‌ دينمداران‌ هر يك‌ بر اساس‌ كميّت‌ و كيفيّت‌ دانش‌ و ذكاوت‌ خويش‌ تعاريفي‌ از موضوعات‌ ديني‌ بدست‌ مي‌دهند و آنرا «حق‌» مي‌دانند در صورتي‌ كه‌ از نظر بعضي‌ ديگر حق‌ نيست‌ و به همين‌ علّت‌ است‌ كه‌ مذاهب‌ و مسالك‌ و مكاتب‌ متعدد در دين‌ به وجود مي‌آيد و اين‌ هم‌ در حالي‌ است‌ كه‌ هر يك‌ نظر خود را حق‌ و نظر مخالف‌ را ناحق‌ مي‌دانند! و قس‌ عليهذا!
در اين‌ ميان‌ نظر نگارنده‌ كه‌ متكّي‌ بر رهنمودهاي‌ قرآن‌ كريم‌ است‌ اين‌ است‌ كه‌ «حق‌ّ مطلق‌» آن‌ است‌ كه‌ بر اساس‌ نواميس‌ فطرت‌ باشد و هر چه‌ بر اساس‌ فطرت‌ نباشد خواه‌ قوانين‌ و مقررات‌ ملي‌ / مدني‌ باشد، خواه‌ او امر و نواهي‌ و آداب‌ و شرايع‌ فرهنگي‌ / ديني‌ و... ثابت‌ و پايدار نخواهد بود.
براي‌ مثال‌ نواميس‌ فطرت‌ به‌ حيوانات‌ آموخته‌ است‌ كه‌ هر چه‌ زايد بر نياز خود از شكار و علوفه‌ بدست‌ مي‌آورند برغبت‌ در اختيار ديگران‌ قرار دهند زيرا اگر چنين‌ نكنند ناگزيرند آن‌ را رها كنند كه‌ يا آزادانه‌ در اختيار ديگران‌ قرار خواهد گرفت‌ و يا اينكه‌ ضايع‌ مي‌شود و هدر مي‌رود! در اجتماعات‌ اوليّه‌ انساني‌ نيز هركس‌ استعداد و توانايي‌ توليداتي‌ و دست‌ آوردهايي‌ زايد بر مصرف‌ داشت‌ يا دارد ناگزير است‌ كه‌ يا برايگان‌ به‌ خويشاوندان‌ درجه‌ اوّل‌ و يا در برابر گرفتن‌ خدماتي‌ متقابل‌ به‌ همنوعان‌ دور و دورتر واگذار كند و اين‌ خصيصه‌ فطري‌ سبب‌ پديدار شدن‌ مراكز مبادلاتي‌ بين‌ روستايي‌ مي‌شود (شهر) و اساس‌ مدنيت‌ را بنياد مي‌نهد. بديهي‌ است‌ كه‌ وقتي‌ در روستا توليداتي‌ بيش‌ از مصرف‌ باشد ناگزير به‌ مجتمعاتي‌ ديگر صادر خواهد شد هر چند كدخدا و دهدار به‌ انديشه‌ روز مبادا مخالف‌ صدور آن‌ باشد!
همين‌ وضع‌ در خصوص‌ خود افراد نيز صادق‌ است‌ زيرا چون‌ تعداد افراد رو به‌ افزايش‌ و ظرفيت‌ عمومي‌ روستا نيز محدود است‌ ناگزير سر ريز جمعيت‌ روستا به‌ شهرها و از شهرها به‌ كلانشهرها جريان‌ خواهد يافت‌ و هيچ‌ قدرتي‌ نمي‌تواند مانع‌ اين‌ جريان‌ بشود مگر اينكه‌ در محل‌ توليد، ظرفيت‌ لازم‌ را ايجاد نمايد.
نيروهاي‌ انساني‌ اعم‌ از مادّي‌ و معنوي‌ نيز تابع‌ همين‌ نظام‌ فطري‌ هستند - انسانها طبيعتاً و فطرتاً داراي‌ استعدادها و خلاقيتهاي‌ گوناگون‌ و نيز تعالي‌ طلب‌ هستند. استعداد و خلاقيتها به علّت‌ فطرت‌ تعالي‌ طبي‌ ناگزير جوشش‌ مي‌نمايند و جوشش‌ استعدادها آثار خود را ظاهر مي‌سازد و شخص‌ مستعد و خلاق‌ در جستجوي‌ خريدار كالاي‌ خويش‌ بر مي‌آيد و اگر خريدار نزديك‌ نيافت‌ ناگزير به‌ دور دستها روي‌ مي‌آرود و اگر كساني‌ بر خلاف‌ نواميس‌ فطرت‌ با وضع‌ مقررات‌ و قوانين‌ راه‌ او را سدّ كنند به‌ «قاچاق‌» روي‌ مي‌آورد و در چنين‌ صورتي‌ قاچاق‌ را «حق‌ فطري‌» خويش‌ مي‌شناسند!
همانگونه‌ كه‌ جريان‌ مهاجرت‌ از روستاها به‌ شهرها و از شهرها به‌ كلانشهرها فطرتاً جريان‌ دارد مهاجرت‌ از كشورهاي‌ توسعه‌ نيافته‌ به‌ توسعه‌ يافته‌ و از توسعه‌ يافته‌ به‌ فوق‌ توسعه‌ يافتگي‌ فطرتاً جريان‌ دارد و اجتناب‌ناپذير است‌ و براي‌ دولتمردان‌ در شرايط‌ فعلي‌ دو راه‌ بيش‌ وجود ندارد: 1- مهاجرت‌ را با ضابطه‌ و قانونمند كنند. 2- تصدي‌ گري‌ دولت‌ نسبت‌ به‌ امور كشور را كم‌ كند تا مردم‌ كه‌ دستشان‌ باز است‌ بتوانند با تأمين‌ حقوق‌ و امتيازات‌ مناسب‌ به‌ جذب‌ استعدادها و تخصيصها بپردازند زيرا بر اساس‌ قوانين‌ و پاره‌اي‌ ملاحظات‌ ديگر دولت‌ در كسب‌ رضايت‌ و جذب‌ نخبگان‌ ناتوان‌ مي‌باشد.
وضع‌ كلي‌ خليج‌ فارس‌ از ديدگاه‌ علمي‌ و قرآن‌ كريم‌ و ارتباط‌ آن‌ با طوفان‌ نوح‌
خلاصه‌ مقاله‌
تحقيق‌ در مسايل‌ سياسي‌، اقتصادي‌ و فرهنگي‌، بخصوص‌ اينكه‌ مربوط‌ به‌ حوزه‌هاي‌ جغرافيايي‌ هم‌ باشند، آنگاه‌ سودمندتر مي‌شود كه‌ هر گونه‌ سوابق‌ كهن‌ باستاني‌ و كتبيه‌ها و متون‌ و تعاريف‌ ديني‌ يا اساطيري‌ و ضرب‌ المثلها و ترانه‌ها و محاورات‌ فولكلوري‌ را در نظر گرفت‌ و آن¬ها را با متون‌ تاريخي‌ / جغرافيايي‌ و يافته‌هاي‌ علمي‌ و تحقيقات‌ جديد مستمر در آميخت‌- بنابراين‌ نگارنده‌ در نظر دارد مقاله‌اي‌ پيرامون‌ عنوان‌ مذكور و بر اساس‌ موارد و محورهاي‌ زير تنظيم‌ و عرضه‌ نمايد؟
1- پيدايش‌ و وضع‌ عمومي‌ فعلي‌ خليج‌ فارس‌.
2- حضرت‌ نوح‌ () و وقوع‌ طوفان‌ نوح‌ در رابطه‌ با پيدايش‌ خليج‌ فارس‌
3- دلايل‌ فعلي‌ مربوط‌ به‌ وقوع‌ طوفان‌ نوح‌ در حوزه‌ خليج‌ فارس‌ و موضعي‌ بودن‌ آن‌ بر اساس‌ يافته‌هاي‌ علمي‌ و تعاريف‌ قرآن‌ كريم‌
4- وضعيت‌ اقتصادي‌ خليج‌ فارس‌
5- بررسي‌ امكانات‌ جايگزين‌ منابع‌ توليدي‌ طبيعي‌، بجاي‌ در آمدهاي‌ جاري‌ و رو به‌ ركود كشورهاي‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ كه‌ از منابع‌ انرژي¬هاي‌ فصلي‌ تحصيل‌ مي‌گردد.
6- بررسي‌ احتمال‌ تبديل‌ خليج‌ فارس‌ به‌ يك‌ مخزن‌ آب‌ شيرين‌ و بهره‌گيري‌ از آن‌ در كشاورزي‌ سواحل‌ آن‌.
بديهي‌ است‌ كه‌ ملتهايي‌ كه‌ ارزش‌ دانش‌ و تكنولوژي‌ را شناخته‌ و آن¬ها را اساس‌ مدنيت‌ خود قرار داده‌ و مدار امور را بر اصل‌ آينده‌ نگري‌ و طرح‌ و برنامه‌هاي‌ مستمر توسيعي‌ پي‌ ريزي‌ مي‌كنند، نه‌ فقط‌ به‌ امكانات‌ موجود بسنده‌ نمي‌نمايند بلكه‌ پيوسته‌ در بهره‌گيري‌ با ارزش‌ افزوده‌تر از آنها تجديد نظر مي‌كنند و همواره‌ در جستجوي‌ منابع‌ و مداخل‌ و مواهب‌ و امكانات‌ تكاملي‌ جديد مي‌باشند. چون‌ با توجه‌ به‌ وضعيت‌ فعلي‌ مصارف‌ انرژي¬هاي‌ فسيلي‌ در جهان‌ كه‌ عمدتاً در حوزه‌ خليج‌ فارس‌ توليد مي‌گردد پيش‌ بيني‌ مي‌شود كه‌ منابع‌ نفتي‌ اين‌ حوزه‌ حداكثر در ظرف‌ پنجاه‌ سال‌ و منابع‌ گازي‌ آن‌ در ظرف‌ 150 سال‌ آينده‌ پايان‌ پذيرد و هر چند ممكن‌ است‌ به علّت‌ تبديل‌ صنايع‌ نفت‌ سوز به‌ گاز سوز و ابتكار صنايع‌ و ماشين‌ آلات‌ كم‌ مصرف‌تر و بهره‌گيري‌ بيشتر از انرژي-هاي‌ پايان‌ناپذير مانند انرژي¬هاي‌ ، بادي‌، خورشيدي‌، ژئوترميك‌ و غير اينها نرخ‌ رشد مصرف‌ انرژي¬هاي‌ فسيلي‌ متوقف‌ و نتيجتاً عمر منابع‌ و ذخاير موجود طولاني¬تر شود امّا در هر حال‌ منابع‌ انرژي¬هاي‌ فسيلي‌ تمام‌ شدني‌ است‌ و لذا ضرورت‌ دارد كه‌ از هم‌ اكنون‌ براي‌ جايگزين‌ كردن‌ منابع‌ توليدي‌ جديد بجاي‌ منابع‌ فسيلي‌ در آمد زاي‌ كشورهاي‌ تك‌ محصولي‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ چاره‌ انديشي‌ و برنامه‌ ريزي‌ كرد و به تدريج‌ از فشار بر منابع‌ فسيلي‌ باقيمانده‌ كاست‌ و حتي‌ المقدور آنها را براي‌ كار بري‌ در توليد مواد پتروشيمي‌ شناخته‌ شده‌ و شناخته‌ نشده‌ كه‌ داراي‌ ارزش‌ افزوده‌ و ضرورت‌ و كارآيي‌ بيشتر و مفيدتري‌ هستند ذخيره‌ نمود.
تصميم‌گيري‌ براي‌ كنترل‌ بيشتر ذخاير موجود و تنظيم‌ طرحهاي‌ مربوط‌ به‌ منابع‌ جديد توليدي‌ جايگزين‌ و در آمدزا نياز به‌ يك‌ سلسله‌ تحقيقات‌ و مشاورات‌ و هماهنگي‌ و همكاريهاي‌ منطقه‌اي‌ دارد كه‌ بايد از هم‌ اكنون‌ مورد توجه‌ و بررسي‌ قرار گيرد و نتايج‌ حاصله‌ براي‌ سياستگزاريهاي‌ مربوط‌ به‌ اين‌ درياچه‌ بين‌ المللي‌ به‌ مقامات‌ بالاتر احاله‌ گردد. تا قبل‌ از اينكه‌ ذخاير فعلي‌ موجود اين‌ حوزه‌ پايان‌ پذيرد و اين‌ درياچه‌ اهميت‌ ترانزيستي‌، اقتصادي‌ و استراتژيكي‌ خود را از دست‌ بدهد منابع‌ جديد مورد بهره‌ برداري‌ قرار گيرد و اهميتهاي‌ حياتي‌ آن‌ محفوظ‌ بماند.
در اصل‌ مقاله‌ كه‌ مخصوصاً ملمع‌ به‌ رهنمودهاي‌ كاربردي‌ مستنبط‌ از قرآن‌ كريم‌ مي‌باشد نكات‌ مهمي‌ مطرح‌ مي‌گردد كه‌ در «گفتگوي‌ تمدنها در آسيا و جهان‌» قابل‌ استشهاد مي‌باشد.

گفتگو و چالشهاي‌ فرهنگي‌ خليج‌ فارس‌ - آسيا و جهان‌
بر كسي‌ بدرستي‌ معلوم‌ نيست‌ كه‌ بشر در چه‌ زماني‌ به وجود آمده‌ است‌، امّا ديرينه‌ شناسان‌ بر اساس‌ تحقيقاتي‌ كه‌ روي‌ آثار بدست‌ آمده‌ از ابزارهاي‌ دست‌ ساز بشر و اسكلتها و سنگواره‌ هايي‌ كه‌ از انسان‌ نماها و انسانها از دل‌ خاك‌ بيرون‌ كشيده‌ - بعمل‌ آورده‌اند، پيدايش‌ بشر را به‌ چند صد هزار سال‌ پيش‌ مربوط‌ مي‌دانند و مسلّم‌ مي‌دانند كه‌ بشر اوّليه‌ گوشتخوار بوده‌ و بهمين‌ علّت‌ شكارچي‌ بوده‌ و همراه‌ حيواناتي‌ كه‌ در جستجوي‌ مرتع‌ جابجا شده‌اند بشر نيز غير ساكن‌ بوده‌ و پس‌ از اينكه‌ به‌ فكر اهلي‌ كردن‌ حيوانات‌ افتاده‌ است‌ مقدمه‌ اسكان‌ بشر فراهم‌ شده‌ و پس‌ از آن‌ به‌ فكر انتخاب‌ و اسكان‌ در محلهايي‌ كه‌ مراتع‌ نسبتاً دائمي‌ دارند افتاده‌ و با مشاهده‌ علفخوار بودن‌ حيواناتي‌ كه‌ از آنها تغذيه‌ نموده‌ و نيز احساس‌ نياز فطري‌ كم‌ كم‌ به‌ علفخواري‌ نيز متمايل‌ شده‌ و به‌ كشاورزي‌ در كنار دامداري‌ روي‌ آورده‌ و چادر نشين‌ و ده‌ نشين‌ شده‌ است‌ و در دنيال‌ آن‌ به‌ مبادله‌ توليدات‌ و مراكز مبادلات‌ نيازمند گرديده‌ و مقدمه‌ شهر نشيني‌ و مدنيّت‌ فراهم‌ شده‌ است‌.
دوران‌ مذكور را به‌ چند بخش‌ تقسيم‌ كرده‌اند.
1- دوران‌ بارينه‌ سنگي‌ كه‌ آنرا صد هزار سال‌ تخمين‌ زده‌اند - در اين‌ دوران‌ بشر از سنگ‌ بعنوان‌ ابزار استفاده‌ مي‌كرده‌ و متناسب‌ با نياز خود در قطعات‌ سنگ‌ تغييراتي‌ نيز به وجود مي‌آورده‌ است‌.
2- دوران‌ نوسنگي‌ يا سنگ‌ صيقلي‌ كه‌ بشر بدلخواه‌ و با ظرافيت‌ و ماهرانه‌ سنگها را مي‌تراشيده‌ و مورد استفاده‌ قرار مي‌داده‌ است‌ - اين‌ دوره‌ را 14 هزار سال‌ پيش‌ تخمين‌ زده‌اند.
4- آغاز اختراع‌ خط‌ كه‌ ابتداءً تصويري‌ (هيروگليف‌) بوده‌ و بعداً خط‌ ميخي‌ اختراع‌ شده‌ و به تدريج‌ تغيير و تكامل‌ يافته‌ است‌، و آغاز آنرا شش‌ هزار سال‌ پيش‌ مي‌دانند.
پس‌ از اختراع‌ خط‌ انسان‌ توانسته‌ است‌ حوادث‌ و اتفاقات‌ را ثبت‌ كند و باقي‌ بگذارد تا امروز دانشمندان‌ بتوا نند مستدلاً به‌ تبيين‌ تاريخ‌ بشر بپردازند - بنابراين‌، از شش‌ هزار سال‌ پيش‌ به‌ قبل‌ به‌ دوران‌ ما قبل‌ تاريخ‌ و از آن‌ به‌ بعد به‌ دوران‌ تاريخ‌ شناخته‌ شده‌ بشر معروف‌ گرديده‌ است‌.
دوره‌ جديد يا دوره‌ شناخته‌ شده‌ تاريخ‌ بشر، كه‌ مي‌توان‌ آن‌ را دوره‌ مدنيت‌ گفت‌ سه‌ شاخصه‌ بارز دارد.
1- حوادث‌ آن‌ ثبت‌ و ضبط‌ شده‌ و در اختيار دانشمندان‌ قرار گرفته‌ است‌.
2- متون‌ ديني‌ نيز تعاريفي‌ از اين‌ دوره‌ بيان‌ نموده‌اند كه‌ با مفاهيم‌ كتبيه‌هايي‌ كه‌ كشف‌ شده‌ مطابقت‌ دارد.1
3- تمام‌ آثار شهرها و مراكز و مدارك‌ مهّمي‌ كه‌ از زير خاك‌ بيرون‌ كشيده‌ شده‌ است‌ مربوط‌ به‌ همين‌ دوره‌ است‌ و تا كنون‌ اثري‌ كه‌ بتواند وجود مدنيتي‌ را كه‌ بيش‌ از ششهزار سال‌ قدمت‌ داشته‌ باشد ثابت‌ كند بدست‌ نيامده‌ است‌.
نكته مهم‌ اينست‌ كه‌ تمام‌ دانشمندان‌، هم‌ براي‌ تحقيقات‌ مربوط‌ به‌ دوران‌ پيش‌ از تاريخ‌ و هم‌ براي‌ انجام‌ تحقيقات‌ مربوط‌ به‌ دوران‌ تاريخي‌ بشر هميشه‌ نظر به‌ خاورميانه‌ داشته‌ و دارند و بشرح‌ دلايلي‌ كه‌ در ادامه‌ بيان‌ خواهيم‌ كرد تمام‌ تحقيقات‌ نيز نهايتاً روي‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ متمركز مي‌گردد.

خليج‌ فارس‌ خاستگاه‌ انسان‌ و مهد تمدّن‌ جهان‌
معروف‌ اين‌ است‌ كه‌ نوح‌ نبي‌ سه‌ پسر داشته‌ است‌ بنام‌ سام‌ و حام‌ و يافث‌ و نسل‌ اين‌ سه‌ پسر به تدريج‌ كثرت‌ يافت‌ و هر كدام‌ قبايلي‌ را تشكيل‌ دادند كه‌ بنامهاي‌ بني‌ سام‌، بني‌ حام‌ و بني‌ يافث‌ معروف‌ شده‌اند و اين‌ سه‌ قبيله‌ توسعه‌ يافته‌ تا جاييكه‌ از اقيانوس‌ اطلس‌ تا حوزه‌ خليج‌ فارس‌ را كه‌ بخصوص‌ شامل‌ سرزمين‌هاي‌ حاصلخيز مصرو شام‌ و بين‌ النهرين‌ مي‌باشد متصرف‌ شده‌اند - از بني‌ حام‌ كه‌ در سرزمين‌ امروزي‌ سوريه‌ و لبنان‌ مي‌زيستنه‌اند قومي‌ به وجود آمد كه‌ به‌ فينيقيها معروف‌ شدند و در دريا نوردي‌ و علوم‌ و صنايع‌ و فنون‌ نظامي‌ سر آمد شدند - گروهي‌ از فينيقيها به‌ آفريقا رفتند و دولت‌ كارتاژ را تشكيل‌ دادند - طايفه‌اي‌ ديگر بنام‌ حتيّان‌ كه‌ مخترع‌ و صنعتگران‌ ماهري‌ بودند علاوه‌ بر اينكه‌ اساس‌ فلز كاري‌ و شيشه‌ گري‌ را در شامات‌ بنا نهادند و توسعه‌ دادند، طبق‌ معاهده‌اي‌ كه‌ بين‌ سليمان‌ نبي‌ و حيرام‌ (حاكم‌ صور و صيدا) منعقد شد به‌ فلسطين‌ امروزي‌ رفتند و سليمان‌ را در احداث‌ كوره‌هاي‌ ذوب‌ فلزات‌ و شيشه‌ كاري‌ و بلور سازي‌ و احداث‌ معبد و تأسيسات‌ عظيم‌ مدني‌ و نظامي‌ ياري‌ كردند.
از قبيله‌ بني‌ يافت‌ گروهي‌ بسوي‌ دشتهاي‌ وسيع‌ روسيه‌ رفتند و در آن‌ اسكان‌ گزيدند و توسعه‌ يافتند و نژاد آريايي‌ / اروپايي‌ از آن‌ به وجود آمد كه‌ بخشي‌ بسوي‌ ايران‌ و هند و بخشي‌ به‌ اروپا مهاجرت‌ كردند و دولتهاي‌ اين‌ نواحي‌ را تشكيل‌ دادند.
بنابراين‌ مسلّم‌ است‌ كه‌ خاورميانه‌ علاوه‌ بر اينكه‌ تمدنهاي‌ اوّليه‌ بشري‌ مانند مصر و كلده‌ و آشور و بابل‌ و ايلام‌ و... را به صورت‌ «خود سازي‌» بنياد نهاده‌ است‌ بنيانگزار تمدنهاي‌ آسيايي‌ و اروپايي‌ و از طريق‌ اروپا بنيانگزار مدنيت‌ قاره‌هاي‌، آمريكا و اقيانوسيه‌ هم‌ مي‌باشد.
حال‌ اگر ما بتوانيم‌ ثابت‌ كنيم‌ كه‌ خاستگاه‌ آدم‌ ابوالبشر (كه‌ بنظر نگارنده‌ «ابوالآدم‌» صيحيح‌تر است‌) و نيز موضع‌ طوفان‌ نوح‌ در حوزه‌ خليج‌ فارس‌ بوده‌ است‌ ثابت‌ مي‌شود كه‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ مصدر انسان‌ و مهد تمدن‌ جهان‌ بوده‌ است‌ و هم‌ اكنون‌ نيز ميرآب‌ و سقّاي‌ عطش‌ هولناك‌ تمدّن‌ جهان‌ مي‌باشد.
دلايل‌ و شواهد ظهور آدم‌ در حوزه‌ خليج‌ فارس‌ بشرح‌ زير مي‌باشد:
1- قدمت‌ وجود قاره‌ آسيا
2- قرار گرفتن‌ قاره‌ در نيمكره‌ شمالي‌.
3- وجود منطقه‌ معتدله‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ در قاره‌ (در دوره‌ يخبندان‌ اخير) كه‌ مناسبترين‌ مكان‌ براي‌ پيدايش‌ بشر بوده‌ است‌.
4- معروف‌ بودن‌ شهر جده‌ در عربستان‌ سعودي‌ به‌ اينكه‌ معّبره‌ جّده‌ انسان‌ (حوا) مي‌باشد.
5- معروف بودن جزيره بنگال به محل هبوط آدم






گفتگو و چالشهاي‌ فرهنگي‌ خليج‌ فارس‌ - آسيا و جهان‌
خلاصه‌ مقاله‌
خليج‌ فارس‌ خواستگاه‌ آدم‌ ابوالبشر، مصدر انسان‌ به‌ سراسر جهان‌، محل‌ وقوع‌ طوفان‌ نوح‌، مركز ظهور پيامبران‌ و مصلحان‌ و اديان‌ توحيدي‌، مهبط‌ فرشتگان‌ و منزل‌ آيات‌ و كتب‌ آسماني‌، مهد تمدن‌ و دانش‌ و فرهنگ‌ جهاني‌ است‌ و هم‌ اكنون‌ نيز فرو نشاننده‌ عطش‌ هولناك‌ و درمانگر بيماري‌ استسقاي‌ تمدي‌ ماشيني‌ جهان‌ مي‌باشد.
تمام‌ اسناد هويت‌ فرهنگ‌ و مدنيت‌ جهان‌ از اين‌ حوزه‌ بدست‌ آمده‌ و موزه‌ها و كلكسيونهاي‌ غرب‌ را غنا بخشيده‌ است‌ و دانش‌ و فلسفه‌ يونان‌ و روم‌ كه‌ اصولاً آنرا از شرق‌ اقتباس‌ نموده‌اند بواسطه‌ مردم‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ به‌ غرب‌ منتقل‌ گرديده‌ است‌.
جهان‌ متمدن‌ از حوزه‌ خليج‌ فارس‌ نعمات‌ بسيار دريافت‌ كرده‌ و در برابر، جز آتش‌ و جنگ‌ و خرابي‌ و خسارت‌ و تحقير و استضعاف‌ و استعمار پاداشي‌ به‌ آن‌ نداده‌ است‌.
خليج‌ فارس‌ هم‌ اكنون‌ كاهش‌ ذخاير نفتي‌ و نتيجتاً كمتر شدن‌ تدريجي‌ در آمدهاي‌ ارزي‌ را در پيش‌ دارد كه‌ بايد براي‌ جبران‌ آن‌ چاره‌ انديشي‌ و برنامه‌ ريزي‌ كند.
حوزه‌ خليج‌ فارس‌ در گذشته‌ با جنگهاي‌ وارداتي‌ و داخلي‌ بسيار روبرو بوده‌ و از اين‌ بابت‌ زيانهاي‌ هنگفت‌ و كينه‌ توزيهاي‌ خونين‌ متحمل‌ شده‌ و با نقاط‌ كور اختلاف‌ برانگيز و آتشهاي‌ زير خاكستر در كانونهاي‌ سريع‌ الاشتعال‌ كه‌ با وزش‌ كمترين‌ بادي‌ شعله‌ ور مي‌شود مواجه‌ است‌ و با اختلافاتي‌ بسيار كوچك‌ سرگرم‌ شده‌ است‌ تا از امور بسيار مهم‌ و سرنوشت‌ ساز خود غافل‌ بماند.
مردم‌ كشورهاي‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ درگير اختلافات‌ و چالشهايي‌ هستند امّا مشتركات‌ مدني‌ / ديني‌ / فرهنگي‌ آنان‌ بسيار قويتر است‌ كه‌ با گفتگو و مشاوره‌ براحتي‌ مي‌توانند اختلافات‌ را حل‌ كنند و راه‌ گذر از كنار چالشها را بيابند و با حسن‌ تفاهم‌ به‌ يك‌ همزيستي‌ مسالمت‌آميز و همكاري‌ آينده‌ ساز بپردازند.
در اصل‌ مقاله‌ اختلافات‌ و چالشها با تفصيل‌ نسبي‌ بيان‌ خواهد شد و رهنمودهاي‌ كاربردي‌ براي‌ گفتگو و مشاوره‌ها و همكاريها ارايه‌ خواهد شد.

وضعيت‌ اجتماعي‌ سياسي‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌، چالشها و مشتركات‌
كشورهاي‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ عبارتند از ايران‌، عمان‌، امارات‌ متحده‌ عربي‌، عربستان‌ سعودي‌، بحرين‌ و عراق‌ كه‌ مجموعاً در حدود 130 ميليون‌ نفر جمعيت‌ دارند.
تقريباً نصف‌ جمعيت‌ كشورهاي‌ ذينفع‌ و نصف‌ سواحل‌ خليج‌ فارس‌ متعلق‌ به‌ ايران‌ فارسي‌ زبان‌ است‌ و نصف‌ ديگر جمعيت‌ و سواحل‌ آن‌ متعلق‌ به‌ پنج‌ كشور ديگر مي‌باشد كه‌ همه‌ عرب‌ زبان‌ هستند.
از جميع‌ آبهايي‌ كه‌ از حوزه‌ شمال‌ غربي‌ خليج‌ فارس‌ به‌ داخل‌ خليج‌ مي‌ريزد سهم‌ ايران‌ از سلسله‌ جبال‌ زاگرس‌ و فلات‌ آن‌ از مجموعه‌ سهم‌ پنج‌ كشور ديگر بيشتر است‌.
تمام‌ مردم‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ مسلمان‌ هستند و اگر متوسط‌ درآمد سرانه‌ را در نظر نگيريم‌ به‌ لحاظ‌ مدّنيت‌ فعلاً تقريباً در يك‌ سطح‌ قرار دارند كه‌ با تمدّن‌ فعلي‌ غرب‌ قابل‌ مقايسه‌ نمي‌باشد امّا ايران‌ داراي‌ سابقه‌ كهن‌ و درخشانتر مي‌باشد كه‌ به‌ لحاظ‌ قدمت‌ و اهميت‌ فقط‌ با مصر قابل‌ مقايسه‌ است‌، و بنظر نگارنده‌ كه‌ در اين‌ مقال‌ مجال‌ استدلال‌ نيست‌، حتي‌ تمدن‌ يونان‌ و روم‌ نيز ريشه‌ در تمدن‌ باستاني‌ ايران‌ دارد.
پس‌ از جنگ‌ اول‌ جهاني‌ و انقراض‌ قطعي‌ امپراطوري‌ عثماني‌ سياست‌ گرداني‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ عملاً به‌ دست‌ غرب‌، بخصوص‌ به‌ دست‌ امپراطوري‌ بريتانيا كه‌ ابرقدرت‌ زمان‌ بود افتاد و پس‌ از رسيدن‌ آمريكا به‌ اوج‌ قدرت‌ و باز شدن‌ پاي‌ او به‌ اين‌ منطقه‌ به تدريج‌ از قدرت‌ و نفوذ انگلستان‌ كاسته‌ نشد و به‌ يك‌ قدرت‌ درجه‌ دوم‌ تبديل‌ گرديد و آمريكا در تمام‌ شئون‌ سياسي‌ اقتصادي‌ اين‌ حوزه‌ كه‌ بر نفت‌ متكي‌ بود جاي‌ انگلستان‌ را گرفت‌ و چون‌ اقتصاد بريتانيا متزلزل‌ شد و ديگر نتوانست‌ هزينه‌هاي‌ هنگفت‌ نيروهاي‌ خود را تأمين‌ كند ناچار به‌ جمع‌ آوري‌ پايگاههاي‌ نظامي‌ دريايي‌ خود از حوزه‌ خليج‌ فارس‌ شد امّا در جريان‌ برچيدن‌ پايگاههاي‌ خود، همانگونه‌ كه‌ خصلت‌ استعمار است‌، به‌ گونه‌اي‌ مزّورانه‌ بسياري‌ حقايق‌ تاريخي‌ را مانند نقطه‌هاي‌ كور و فتنه‌ خيز بر جاي‌ گذاشت‌. كه‌ از آن‌ جمله‌ است‌ مسئله‌ جزاير خليج‌ فارس‌ بين‌ ايران‌ و امارات‌، بخشهايي‌ از خطوط‌ مرزي‌ بين‌ ايران‌ و عراق‌، اختلافات‌ مرزي‌ بين‌ عراق‌ و كويت‌، كويت‌ و عربستان‌، امارات‌ و عمان‌ و يمن‌، عراق‌ با عربستان‌، ايجاد اسرائيل‌ در فلسطين‌ و... تا عنداللزوم‌ بتوانند آتش‌ اين‌ قبيل‌ اختلافات‌ را دامن‌ بزنند و اين‌ كشورها را بجان‌ هم‌ بيندازند تا هيچگاه‌ نتوانند روي‌ پاي‌ خود بايستند و پيوسته‌ محتاج‌ غرب‌ باشند. با همين‌ آتشهايي‌ كه‌ زير خاكستر پنهان‌ كرده‌ بودند جنگ‌ 8 ساله‌ عراق‌ را با ايران‌ و عراق‌ را با كويت‌ مشتعل‌ كردند، با فريب‌ دادن‌ شاه‌ او را به‌ رضايت‌ دادن‌ به‌ انجام‌ همه‌ پرسي‌ در بحرين‌ و جدا كردن‌ آن‌ از ايران‌ در قبال‌ واگذار كردن‌ تنبهاي‌ بزرگ‌ و كوچك‌ و ابوموسي‌ به‌ ايران‌ كه‌ آنهم‌ با گسستن‌ و پنهان‌ كردن‌ بعضي‌ حلقه‌هاي‌ زنجير اسناد تاريخي‌ و تحريك‌ اذهان‌ امارات‌ جنوبي‌ همراه‌ است‌ و شايع‌ كردن‌ نام‌ مجعول‌ خليج‌ عربي‌ در بعضي‌ كتابها و نقشه‌ها و زبانها جرقه‌هاي‌ آتشزا را براي‌ روز مبادا روشن‌ باقي‌ گذاشته‌اند.
اگر چه‌ آمريكا كه‌ قدرت‌ استعماري‌ استكباري‌ جانشين‌ انگلستان‌ در اين‌ حوزه‌ است‌ به علّت‌ اتكاء به‌ قدرت‌ و فطرت‌ خاصي‌ كه‌ دارد خود را نيازمند ورود در اين‌ جزئيات‌ نمي‌بيند و آن‌را جزو وظائف‌ انگلستان‌ باقي‌ گذاشته‌ است‌ امّا وقتي‌ فتنه‌ برخاست‌. عليرغم‌ قوانين‌ و عرف‌ بين‌ المللي‌، خود بدلخواه‌ دخالت‌ مي‌كند و آتش‌ را شعله‌ ورتر مي‌كند تا بيشتر لذّت‌ ببرد. آنچنانكه‌ عراق‌ را بر عليه‌ ايران‌ تقويت‌ كرد و در نهايت‌ هم‌ خود آشكارا وارد جنگ‌ شد و پس‌ از حمله‌ عراق‌ به‌ كويت‌ و اشغال‌ آن‌، خود وارد جنگ‌ بر عليه‌ عراق‌، دوست‌ و كارگزار پيشين‌ خود شد و دستمزد لشكركشيها را هم‌ از سران‌ مربوطه‌ دريافت‌ نمود!
2- حوزه‌ خليج‌ فارس‌ و فرهنگ‌ و تمدّن‌ جهان‌
1- حوزه‌ خليج‌ فارس‌ خاستگاه‌ آدم‌ و محل‌ صدور انسان‌ به‌ ساير قاره‌هاي‌ جهان‌ مي‌باشد.
2- حضرت‌ ابراهيم‌، جّد پيامبران‌ اديان‌ توحيدي‌ از بندر اور در شمال‌ غربي‌ خليج‌ فارس‌ برخاسته‌ است‌ و تأثيري‌ كه‌ خود اين‌ پيامبر عظيم‌ الشأن‌ و اعقاب‌ و احفاد او در ايجاد و توسعه‌ دين‌ و فرهنگ‌ بشر در سراسر جهان‌ داشته‌اند بر همگان‌ روشن‌ مي‌باشد.
3- حوزه‌ خليج‌ فارس‌ اوّلين‌ پايگاه‌ مدنيّت‌ و علم‌ صنعت‌ بوده‌ است‌.
4- خط‌ّ و كتابت‌ در خليج‌ فارس‌ اختراع‌ شده‌ و حمورابي‌ اولين‌ قانونگزار جهان‌ از خليج‌ فارس‌ بوده‌ است‌.
5- دين‌ توحيدي‌ اسلام‌ از خليج‌ فارس‌ نشأت‌ گرفته‌ است‌.
6- اساساً فلسفه‌ و علم‌ بوسيله‌ اسكندر مقدوني‌ و اساتيد و فلاسفه‌ قبل‌ از او از شرق‌ به خصوص از ايران به‌ يونان‌ و روم‌ رفته‌ و بعداً بجهان‌ اسلام‌ وارد شده‌ و توسط‌ مسلمانان‌ به‌ غرب‌ منتقل‌ گرديده‌ است‌.
7- نهايتاً نفت‌ خليج‌ فارس‌ مهمترين‌ عامل‌ توسعه‌ صنعت‌ و تمدّن‌ غرب‌ گرديده‌ و هم‌ اكنون‌ نيز از آنچنان‌ اهميتّي‌ برخوردار است‌ كه‌ اگر جهان‌ به‌ آتش‌ و خون‌ كشيده‌ شود غرب‌ از نفت‌ خليج‌ فارس‌ دست‌ بردار نيست‌ زيرا كاملاً روشن‌ است‌ كه‌ اگر صدور نفت‌ خليج‌ فارس‌ در شرايط‌ موجود متوقف‌ گردد جهان‌ با يك‌ فاجعه‌ عظيم‌ روبرو خواهد شد.
اكنون‌ بايد بررسي‌ كنيم‌ كه‌ در برابر اين‌ همه‌ مواهب‌ و نعمات‌ چه‌ چيزهايي‌ از غرب‌ به‌ شرق‌ به‌ خصوص‌ به‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ وارد شده‌ است‌:
1- جنگ‌ غربيان‌ با عثمانيان‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ را به‌ آتش‌ كشيد.
2- جنگ‌ انگليس‌ با آلمان‌ در ميدان‌ خليج‌ فارس‌ به‌ نمايش‌ در آمد.
3- حوزه‌ خليج‌ فارس‌ به‌ افتخار پل‌ پيروزي‌ جنگ‌ دوم‌ جهاني‌ نايل‌ شد!
4- شجره‌ شوم‌ استعمار در حوزه‌ خليج‌ فارس‌ كاشته‌ شد و تكثير گرديد و در قلب‌ آن‌ ريشه‌ دوانيد!
5- پان‌ عربيسم‌، پان‌ تركيسم‌، پان‌ ايرانيسم‌، پان‌ كرديسم‌، احزاب‌، كمونيست‌، دمكرات‌ و مكاتيب‌ ديگر ظاهراً مذهبي‌ متعدّد و... بوفور وارد اين‌ حوزه‌ گرديد و كشت‌ خشخاش‌ ترويج‌ گرديد و لذّت‌ كشيدن‌ ترياك‌ و حشيش‌ و... بمردم‌ شناسانيده‌ شد!
6- دست‌ نشاندگان‌ را روي‌ تختها و كرسيهاي‌ فرماندهي‌ بالا بردند و جاسوسان‌ را تا اعماق‌ حرمسراها نفوذ دادند، باستانشناسان‌ اسناد هويت‌ منطقه‌ را از اعماق‌ تپّه‌ها و خرابه‌ها و كهنه‌ خرها كتابها و دستنويس‌ها و ظروف‌ و وسايل‌ كهنه‌ و بدرد نخور را از صندوقخانه‌ها بيرون‌ كشيدند و به‌ موزه‌ها و كليسيونها غرب‌ فرستادند.
7- در قابل‌ مختصر بهاي‌ نفت‌، مايحتاج‌ مصرفي‌ مردم‌ اين‌ حوزه‌ را سخاوتمندانه‌ آوردند و فروختند و براي‌ اينكه‌ مردم‌ راحت‌تر زندگي‌ كنند كالاهاي‌ سرمايه‌اي‌ و فن‌ آوريها و علوم‌ و صنعت‌ را (حتّي‌ آنچه‌ به‌ صنعت‌ نفت‌ مربوط‌ است‌) از دسترس‌ آنان‌ دور نگاه‌ داشتند.
8- پايگاههاي‌ نظامي‌، كشتيهاي‌ جنگي‌ و هواپيما بر و آواكسها و اقمار مصنوعي‌ جاسوسي‌ / نظامي‌ در زمين‌ و دريا و هوا و فضا براي‌ حفظ‌ امنيت‌ حوزه‌ مستقر كردند و بر عليه‌ استقلال‌ و آزادي‌ خواهان‌ كودتاها و جنگها ايجاد كردند كه‌ آخرين‌ آنها جنگ‌ عراق‌ با ايران‌ و عراق‌ با كويت‌ و غرب‌ به‌ نيابت‌ عرب‌ با عراق‌ مي‌باشد و مزد عمليات‌ را نيز از بهاي‌ نفت‌ برداشت‌ مي‌نمايند تا فشار اقتصادي‌ بر حوزه‌ وارد نشود!
و قس عليهذا

طوفاني‌ ديگر و منجي‌ ديگر در خليج‌ فارس‌
مدتي‌ است‌ كه‌ طوفاني‌ ديگر از آسمان‌ و زمين‌ در خليج‌ برخاسته‌ است‌ امّا حتي‌ بر تنور پيرزني‌ نمي‌ننشسته‌ است‌، هر چند بخشي‌ بزرگ‌ از حوزه‌ زير طوفان‌ غرق‌ شده‌ است‌.
آنها هم‌ كه‌ آگاه‌ شده‌اند راه‌ چاره‌ را در اين‌ ديده‌اند كه‌ نام‌ خليج‌ را تغيير دهند تا مگر هيولاي‌ طوفان‌ سرگردان‌ شود و براي‌ جستجوي‌ خليج‌ فارس‌ در نقاط‌ ديگر، خليج‌ را ترك‌ كند!
بعضي‌ كه‌ خود را شناگري‌ ماهر مي‌دانند در صدد آنند كه‌ از خط‌ القعر اروند رود زير آبي‌ بروند و بر ارتفاعات‌ تپه‌هاي‌ ايلام‌ آرام‌ بگيرند و برادران‌ خود را از ارتفاعات‌ به زير اندازند تا در طوفان‌ فرو روند! بعضي‌ ديگر راه‌ نجات‌ را در استقرار بر جزاير تنب‌ بزرگ‌ و تنب‌ كوچك‌ تشخيص‌ داده‌اند.
بعضي‌ هم‌ اطمينان‌ دارند كه‌ آواكسها و اقمار مصنوعي‌ بموقع‌ آن‌ها را از خطر آگاه‌ مي‌كنند و در آنحال‌ بر كشتيهاي‌ هواپيما بر و نفتكشهاي‌ غول‌ پيكر سوار مي‌شوند و به‌ ساحل‌ نجات‌ مي‌رسند - چه‌ باك‌ از موج‌ بحر آنرا كه‌ باشد غرب‌ كشتيبان‌!



جذابيتهاي‌ شگفتي‌ آور حوزه‌
تمدن‌ آفرينان‌ پيشين‌، شهرها و دهات‌ همديگر را منهدم‌ مي‌كنند. نوادگان‌ حمورابي‌ قانونگذار پيمان‌ نامه‌ امضاء شده‌ خويش‌ را در انظار جهانيان‌ مي‌درند. خادم‌ الحرمينيهاي‌ پيرو دين‌ توحيدي‌ اسلام‌ در حريم‌ امن‌ خانه‌ خدا بر سر برادران‌ خود كه‌ به‌ تظلم‌ از بيدادگري‌ها يا ايهّا المسلمين‌ اتّحدوا سر داده‌اند. از فرار پشت‌ بامها سنگ‌ و آجر و كولر و هر گونه‌ وزنه‌هاي‌ سنگين‌ ديگري‌ كه‌ بدست‌ آورند فرو مي‌ريزند و همبستگي‌ خود را اعلام‌ مي‌كنند!
اريكه‌ نشينان‌ مهبط‌ وحي‌ حكم‌ بي‌ اعتبار بودن‌ سوره‌ برائت‌ را صادر مي‌كنند و برگزاري‌ حج‌ اكبر را در مركز اسلام‌ تحريم‌ مي‌نمايند.
شوراي‌ همكاري‌ خليج‌ آنچنان‌ به‌ انديشه‌ عنوان‌ خليج‌ عربي‌ و تنبهاي‌ بزرگ‌ و كوچك‌ مشغول‌ است‌ كه‌ فرصت‌ نيم‌ نگاهي‌ به‌ نام‌ قدس‌ و آنچه‌ بر آن‌ مي‌گذرد را ندارد. در نظر آن‌ هواهپيماهاي‌ بمب‌ افكن‌ و اواكس‌ دار كه‌ شبانه‌ روز بر فراز حوزه‌ نيمدايره‌اي‌ جنوب‌ خليج‌ مي‌چرخند هماي‌ سعادتند و چكمه‌ پوشان‌ مستقر در پايگاهها، پيام‌ آوران‌ صلح‌ و دوستي‌ و كشتيهاي‌ كوه‌ پيكر گوناگون‌ ثابت‌ و سيار حصن‌ حصين‌ و متقابلاً نيمدايره‌ شمالي‌ حوزه‌ خاستگاه‌ فتنه‌ و فساد و بدخواه‌ نيمه‌ جنوبي‌!
بر نگارنده‌ ببخشاييد، كه‌ چون‌ آتش‌ بر دل‌ نشسته‌ دارد جز دود از سينه‌ بيرون‌ ندهد و جز اخگر از قلم‌ بر صفحه‌ ننشاند!

گفتگو بمنظور يافتن‌ راه‌ گذر از چالشها
در نظر نگارنده‌ غرب‌ هم‌ نيمه‌ همين‌ زميني‌ است‌ كه‌ شرق‌ نيمه‌ ديگر آنست‌ و همان‌ خداوندي‌ كه‌ مردم‌ شرق‌ را آفريده‌ است‌ آفرينش‌ غربيان‌ را نيز بمصلحت‌ دانسته‌ است‌ و لذا غربيان‌ نيز اصولاً همانقدر قابل‌ احترام‌ هستند كه‌ شرقيان‌ مي‌باشند. پاي‌ فتنه‌ و فساد هم‌ كه‌ در ميان‌ باشد همانقدر كه‌ از غربيان‌ خسارت بار و مذموم‌ است‌ از شرقيان‌ نيز زيان‌ آور و ناپسنديده‌ است‌.
حس‌ّ حسادتي‌ نيز از توسعه‌ علم‌ و صنعت‌ و اقتصاد آنان‌ نيز ناشي‌ نشده‌ است‌ تا در اظهار نظر تأثير كند زيرا مثلاً ژاپن‌ هم‌ پيشرفته‌ است‌ و سوئد و فرانسه‌ و ايتاليا و... هم‌ غربي‌ هستند.
پس‌ آنچه‌ در نظر يك‌ محقق‌ خروج‌ از حدّ اعتدال‌ است‌ آنست‌ كه‌ در ميان‌ غربيها بر اثر پيشرفت‌ در مدنيت‌ به‌ استكبار انجاميده‌ است‌، آنچنانكه‌ در ميان‌ شرقيان‌ بر اثر عقب‌ ماندگي‌ باستضعاف‌ منجر شده‌ است‌ و حقيقت‌ اين‌ است‌ كه‌ همانقدر كه‌ استكبار مذموم‌ است‌ استضعاف‌ (تن‌ دادن‌ به‌ ضعف‌ و زبوني‌) قبيح‌ و قابل‌ سرزنش‌ است‌. چون‌ تا ستمكش‌ نباشد ستمگر به وجود نمي‌آيد و بر همين‌ اساس‌ بايد مآل‌ انديشي‌، سياستگزاري‌، برنامه‌ ريزي‌ و گفتگو كرد نه‌ بر اساس‌ حب‌ّ و بغض‌، بايد زمينه‌ را براي‌ ريشه‌ كردن‌ و رشد و بقاي‌ استكبار نا مساعد كرد تا خودبخود ريشه‌ استكبار بخشكد و تلاش‌ براي‌ قطع‌ شجره‌ استكبار در حال‌ ضعف‌ و ناتواني‌ بيهوده‌ است‌ زيرا اولاً قوي‌ و مقاوم‌ است‌ و ثانياً اگر بر فرض‌ محال‌ زخمي‌ هم‌ بر آن‌ برسد سريعاً خود را ترميم‌ مي‌كند.
پس‌ در گفتگو و تبادل‌ نظر بمنظور ريشه‌ يابي‌ استضعاف‌ بايد موارد زير مورد توجّه‌ قرار گيرد:
1- چه‌ عواملي‌ سبب‌ شده‌ است‌ كه‌ بنيانگزاران‌ تمدنهاي‌ هفتهزار ساله‌ خود از قافله‌ عقب‌ مانده‌اند؟
2- چه‌ شد كه‌ مخترعان‌ خط‌ و كتاب‌ و دانش‌ و فر هنگ‌ و هنر و مكتشفان‌ معادن‌ فلزات‌ و فن‌ آوريها دنباله‌ كارهايي‌ از اين‌ دست‌ را رها كردند.
3- چه‌ شد كه‌ مهد پيمامبران‌ توحيدي‌ و مصلحان‌ اجتماعي‌ به‌ كانون‌ برون‌فكني‌ و خود زني‌ و برادر كشي‌ و بيگانه‌ پرستي‌ و كينه‌ ورزي‌ تبديل‌ شد.
4- در قبال‌ آنچه‌ در شرق‌ بخصوص‌ از حوزه‌ خليج‌ فارس‌ به‌ شرق‌ صادر گرديده‌ است‌ چه‌ چيزهاي‌ از غرب‌ به‌ اين‌ حوزه‌ وارد شده‌ است‌.
5- آيا با تغيير نام‌ اين‌ خليج‌ كه‌ طبق‌ قوانين‌ بين‌ المللي‌ جزو درياهاي‌ آزاد شناخته‌ شده‌ است‌ امور مردم‌ اين‌ حوزه‌ بهبود خواهد يافت‌؟
6- آيا در حالي‌ كه‌ عمده‌ سرنوشت‌ منطقه‌ را استكبار رقم‌ مي‌زند و ثروتهاي‌ خدادادي‌ به‌ ثمن‌ بخس‌ از دست‌ مي‌رود و موج‌ تحقير كشورها و ملتها را در مي‌نورد، تغيير نام‌ شهرها و دهات‌ و نقشه‌ها و بسيار بزرگ‌ كردن‌ اختلافات‌ بسيار كوچك‌ دردها را درمان‌ مي‌كند.
7- آيا براي‌ حل‌ اختلافات‌ كشورهاي‌ اين‌ حوزه‌ بايد از قدرتهاي‌ استكباري‌ كمك‌ خواست‌ و موقعيت‌ و پايگاههاي‌ آنها را بدينوسيله‌ هر چه‌ بيشتر استحكام‌ بخشيد.
8- آيا بايد در جريان‌ اختلافات‌، بر خلاف‌ دين‌ و انصاف‌ و اصول‌ برادري‌ و همجواري‌ يك‌ متجاوز فريب‌ خورده‌ را به‌ ضرر طرف‌ مقابل‌ تقويت‌ كرد.
مگر خداوند به‌ ما كه‌ خود را مؤمن‌ به‌ دين‌ اسلام‌ مي‌دانيم‌ نفرموده‌ است‌: و اگر دو گروه‌ از مؤمنان‌ به‌ كشتار يكديگر پرداختند بين‌ آنان‌ آشتي‌ برقرار كنيد پس‌ اگر يك‌ گروه‌ به‌ گروه‌ ديگر ستم‌ و تجاوز كرد با متجاور بجنگيد تا فرمان‌ خداوند را گردن‌ نهد پس‌ اگر برگشت‌ (دست‌ از جنگ‌ برداشت‌) بين‌ آنان‌ را با دادگري‌ و عدالت‌ اصلاح‌ كنيد..؟1
9- آيا واقعاً دين‌ اسلام‌ كه‌ چهارده‌ قرن‌ باعث‌ افتخار و رهنمودهاي‌ آن‌ سرلوحه‌ اعمال‌ مسلمانان‌ بوده‌، و هم‌ اكنون‌ بيش‌ از جمعيت‌ جهان‌ پيرو آنند، كارآيي‌ خود را در مركز اسلام‌ از دست‌ داده‌ است‌؟ طرح‌ سوالهايي‌ از قبيل‌ آنچه‌ فوقاً مطرح‌ گرديد گستره‌اي‌ پهناور دارد كه‌ ادامه‌ آن‌ ضرورتي‌ ندارد، پس‌ ذيلاً و مختصراً به‌ ارايه‌ بعضي‌ رهنمودهاي‌ كاربردي‌ مي‌پردازيم‌.

رهنمودهاي‌ كاربردي‌ در گفتگوهاي‌ حوزه‌اي‌
از آنچه‌ فوقاً بيان‌ داشتيم‌ زمينه رهنمودهاي‌ كاربردي‌ تا حدودي‌ روشن‌ گرديد كه‌ بشرح‌ زير خلاصه‌گيري‌ مي‌شود:
1- علاوه‌ بر شوراي‌ همكاريهاي‌ كشورهاي‌ جنوبي‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ كه‌ آن‌ هم‌ بهتر است‌ حقيقت‌ گراتر بشود يك‌ شوراي‌ همكاري‌ حوزه‌ خليج‌ تاسيس‌ گردد و موارد زير در اولويت‌ دستور كار شوراي‌ مذكور قرار گيرد.
الف‌ - تمام‌ اختلافات‌ موجود فعلاً كان‌ لم‌ يكن‌ تلقي‌ و متوقف‌ گردد و رسيدگي‌ به‌ آنها جزو وظايف‌ يك‌ شوراي‌ فرعي‌ داوري‌ قرار داده‌ شود كه‌ در اسرع‌ وقت‌ تأسيس‌ خواهد شد.
شوراي‌ داوري‌ بر اساس‌ رهنمودهاي‌ قرآن‌ كريم‌ و در اولويت‌ كاري‌ به‌ اختلافات‌ مرزي‌ و به‌ اختلاف‌ و خسارات‌ ناشي‌ از جنگهاي‌ كشورهاي‌ حوزه‌ رسيدگي‌ و به صورت‌ مؤبد خاتمه‌ خواهد داد و به‌ اختلاف‌ و خسارات‌ ناشي‌ از جنگهاي‌ عراق‌ و ايران‌، عراق‌ و كويت‌ و اسرا و مفقودان‌ و... رسيدگي‌ خواهد كرد و رسيدگي‌ به‌ هر گونه‌ اختلافات‌ احتمالي‌ بعدي‌ را بعهده‌ خواهد گرفت‌.
ب‌ - يك‌ شوراي‌ سياستگزاري‌ و برنا مه‌ ريزي‌ براي‌ هماهنگ‌ كردن‌ سياستهاي‌ مدني‌ كشورهاي‌ حوزه‌ با رهنمودهاي‌ قرآن‌ كريم‌ تشكيل‌ گردد - اعضاي‌ شوراي‌ مذكور از دانشمندان‌ متعهد اسلام‌ و آگاه‌ به‌ سياستهاي‌ جهاني‌ انتخاب‌ خواهند شد.
ج‌ - يك‌ شوراي‌ كارشناسي‌ اقتصادي‌ صنعتي‌ تشكيل‌ مي‌گردد تا با همكاري‌ با سازمان‌ اپك‌ نحوه‌ اكتشاف‌ و بهره‌ برداري‌ و ميزان‌ صادرات‌ و مصرف‌ نفت‌ و سهم‌ بهره‌ برداري‌ هر يك‌ از کشورها را از مخازن‌ مشترك‌ زير نظر بگيرد - چون‌ ذخاير نفت‌ رو به‌ كاهش‌ است‌ و در هر حال‌ صادرات‌ آن‌ كه‌ منبع‌ اصلي‌ در آمدهاي‌ ارزي‌ حوزه‌ است‌ در آينده‌ نزديك‌ متوقف‌ مي‌شود مهمترين‌ وظيفه‌ شوراي‌ كارشناسي‌ مطالعه‌ و تحقيق‌ در امر شناسائي‌ منابع‌ جديد اقتصادي‌ و مالي‌ جايگزين‌ نفت‌ در حوزه‌ خواهد بود.
د - به علّت‌ كاسته‌ شدن‌ از ميزان‌ صادرات‌ نفت‌ به تدريج‌ از ترافيك‌ كشتيها در اين‌ آبراه‌ دريايي‌ كاسته‌ مي‌شود و بهانه‌ كشورهاي‌ غربي‌ از حضور نظامي‌ بمنظور حفظ‌ منابع‌ از ميان‌ مي‌رود، بنابراين‌ بايد يك‌ شوراي‌ امنيتي‌ و استحصال‌ از آبزيان‌ و ساير امكانات‌ خليج‌ فارس‌ تشكيل‌ گردد و بر وضع‌ كلي‌ خليج‌ نظارت‌ داشته‌ باشد.
2- همان گونه‌ كه‌ قبلاً بيان‌ داشتيم‌ حوزه‌ خليج‌ فارس‌ منشاء ظهور انسان‌ و مهد تمدن‌ جهان‌ و خاستگاه‌ پيامبران‌ و اديان‌ و مصدر قوانين‌ و فرهنگ‌ و اخلاق‌ و قبله‌ گاه‌ پيروان‌ اديان‌ توحيدي‌ است‌ بنابراين‌ شوراي‌ همكاريهاي‌ خليج‌ فارس‌ بايد براي‌ رسانيدن‌ اين‌ مركز بمقام‌ شايسته‌اي‌ كه‌ اسوه‌ و الگو بودن‌ در مقياس‌ جهاني‌ است‌ همت‌ گمارد و اين‌ رهنمود قرآن‌ كريم‌ را كه‌ مي‌فرمايد: و بدينگونه‌ ما شما را امتّي‌ وسط‌ (مركز و محور دايره‌ جهانيان‌) قرار داديم‌ تا ناظر و شاهد و الگو براي‌ تمام‌ مردم‌ جهان‌ باشيد آنچنانكه‌ پيامبر ناظر و شاهد و اسوه‌ و الگو براي‌ شما مي‌باشد (سوره بقره, آيه 143) هدف‌ اصلي‌ مسير خود قرار دهد.

تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه