SHAMAMEH.ORG

يكي‌ از مفاهيم‌ آيه‌ نور
«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضِي‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ1» ‌ : خداوند نور آسمانها و زمين‌ است‌، مثل‌ نور او مانند چراغداني‌ است‌ كه‌ در آن‌ چراغي‌ باشد، و آن‌ چراغ‌ در «بلورسازي‌» باشد، و آن‌ بلورسازي‌ مانند ستاره‌ درخشان‌ باشد كه‌ از درخت‌ با بركت‌ زيتوني‌ برافروخته‌ باشد، كه‌ نه‌ شرقي‌ باشد و نه‌ غربي‌ (به‌ هيچ‌ سمت‌ و سوئي‌ وابسته‌ نباشد) روغن‌ آن‌ نورافشاني‌ كند هرچند آتشي‌ به‌ آن‌ نرسيده‌ باشد (روغن‌ آن‌ درخت‌ خود فروز است‌) (آن‌ روغن‌ خود) نوري‌ است‌ بالاي‌ نور، خداوند هر كه‌ را بخواهد (يا ـ هركه‌ خود بخواهد خداوند او را) به‌ طرف‌ نور خود هدايت‌ مي‌كند. و اين‌ مثالها را خداوند براي‌ عامه مردم‌ نيز مي‌‌زند و خداوند به‌ همه‌ چيز داناست‌.
ترجمه فوق‌ يك‌ ترجمه زيرنويسي‌ است‌ از آيه‌اي‌ كه‌ في‌الواقع‌ براي‌ دادن‌ شناختي‌ به‌ مردم‌ از «ذات‌ خداوند = اللّه‌» نازل‌ شده‌ است‌، و ظاهر اين‌ است‌ كه‌ به‌ زبان‌ قرآن‌ كريم‌ معني‌ نام‌ خداوند كه‌ اللّه‌ است‌ «نور» مي‌باشد: اللّه‌ نور.... (بعضي هم نور را «نُوِّر» خوانده‌اند يعني خداوند روشنگر و روشني‌بخش به آسمان‌ها و زمين است که معني آن بيشتر وافي به مقصود مي‌باشد)
چون‌ خداوند تمام‌ موجودات‌ را براي‌ پرستش‌ خود آفريده‌ است‌ و غرض‌ از پرستيدن‌ خداوند نيز تقرّب‌ به‌ خداوند است‌ «وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ» يعني‌ شدن‌ به‌ سوي‌ خداوند يا خدايگونه‌ شدن‌ است‌. كه‌ يك‌ جريان‌ تكاملي‌ عمومي‌ در عالم‌ آفرينش‌ است‌، در قرآن‌ كريم‌ كه‌ براي‌ بني‌ آدم‌ نازل‌ شده‌ است‌ خداوند تعاريفي‌ از خود بيان‌ فرموده‌ است‌ تا بندگان‌ بدانند اين‌ خداوندي‌ را كه‌ بايد بپرستند چگونه‌ موجودي‌ مي‌باشد.
خداوند در قرآن‌ كريم‌ اسم‌ ذات‌ خود را «اللّه‌» گفته‌ است‌، و چون‌ درك‌ مفهوم‌ ذات‌ براي‌ ما مقدور نيست‌ تعاريفي‌ از صفات‌ خود بيان‌ فرموده‌ است‌ تا با توجّه‌ به‌ آن‌ صفات‌ كه‌ تا حدودي‌ براي‌ ما قابل‌ فهم‌ هستند از ذات‌ هم‌ تصورّي‌ براي‌ ما حاصل‌ شود.
به طوريكه‌ شمارش‌ كرده‌اند در كلام‌اللّه‌ مجيد يكهزار اسم‌ صفت‌ از خداوند بيان‌ شده‌ است‌ كه‌ در دعاي‌ جوشن‌كبير در يكصد بند كه‌ هر بند آن‌ شامل‌ ده‌ اسم‌ صفت‌ مي‌باشد تنظيم‌ شده‌اندو علاقه مندان‌ مي‌توانند به‌ كتاب‌ مفاتيح‌الجنان‌ مراجعه‌ نمايند يا مستقيماً خود آيات‌ قرآن‌ كريم‌ را مورد دقت‌ قرار دهند تا اسامي‌ صفات‌ و مفاهيم‌ آنها را ملاحظه‌ نمايند.
با وجودي كه‌ خداوند با يكهزار اسم‌ صفت‌ تعريف‌ شده‌ است‌ امّا در هر حال‌ آدمي‌ در جستجوي‌ آنست‌ كه‌ بداند خود ذات‌ چگونه‌ است‌، زيرا اگر تصوّري‌ مقرون‌ به‌ صواب‌ نداشته‌ باشد خود با وهم‌ و خيال‌، خداوند را در شكلي‌ براي‌ خود «مجسّم‌» خواهد كرد و همين‌ امر باعث‌ شده‌ است‌ تا خداوند را اديان‌ باستاني‌ در عوامل‌ طبيعي‌ مانند آتش‌ و بت‌ و خدايان‌ متعدّد مانند خداي‌ درياها ـ خداي‌ طوفانها، خداي‌ عشق‌، خداي‌ جنگ‌ و.... مجسّم‌ نمايند و پيروان‌ بعضي از اديان‌ آسماني‌ او را در شكل‌ انساني‌ كه‌ مي‌تواند به‌ كار خلقت‌ بپردازد و يا در شكل‌ اقنوم‌ ثلاثه‌ اَب‌ و اُم‌ّ و ابن‌ متشكل‌ نمايند!
در كلام‌ اللّه‌ مجيد كلمه اللّه‌ بسيار ذكر شده‌ است‌ امّا در تمام‌ موارد با اسامي‌ صفات‌ توضيح‌ داده‌ شده‌ است‌ مانند : ـ... اللّه‌ الرّحمن‌ الرحيم‌، اللّه‌ الذي‌ خلق‌... اللّه‌ علي‌ كل‌ شي‌ قدير... و......
امّا چنين‌ مي‌نمايد كه‌ خداوند در آيه‌ نور خواسته‌ است‌ تا مفهومي‌ از ذات‌ را بيان‌ فرمايد تا مسلمانان‌ مؤمن‌ گرفتار آن‌ اوهام‌ و خيالاتي‌ نشوند كه‌ پيروان‌ اديان‌ ديگر شده‌اند و شايد همين‌ قبيل‌ نكات‌ است‌ كه‌ دين‌ اسلام‌ را در آخرين‌ و بالاترين‌ درجه اديان‌ قرار داده‌ است‌.
باري‌، مي‌‌فرمايد : اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ = خداوند نور آسمانها و زمين‌ است‌.
چون‌ ما طبيعتاً از نور تصوّري‌ داريم‌، مانند اين كه‌ از سوختن‌ اشياء قابل‌ احتراق‌ نور پديد مي‌‌آيد و يا از فعل‌ و انفعالات‌ مداوم‌ و طبيعي‌ جرم‌ خورشيد پيوسته‌ نور ساطع‌ و منتشر مي‌‌شود، از كلمه‌ نوري‌ كه‌ در اين‌ آيه‌ ذكر شده‌ است‌ آنگونه‌ تصوّرات‌ در ذهن‌ ما ايجاد نشود تا ما نه‌ پنداريم‌ كه‌ مثلاً نور خداوند هم‌ مانند نور آفتاب‌ كه‌ قائم‌ به‌ جرم‌ خورشيد است‌ قائم‌ به‌ آسمان‌ و زمين‌ است‌. يعني‌ آسمان‌ها و زمين‌ مانند خورشيد براساس‌ علل‌ يا حادثه‌اي‌ بوجود آمده‌ و بر اثر حركات‌ و فعل‌ و انفعالاتي‌ شروع‌ به‌ نورافشاني‌ كرده‌اند و نور خدا پديدار شده‌ است‌ ـ مثلي‌ آورده‌ است‌ تا موضوع‌ براي‌ ما روشن‌ بشود و بدانيم‌ كه‌ نور خداوند قائم‌ به‌ زمين‌ و آسمانها نيست‌ بلكه‌ آسمانها و زمين‌ پديد آمده‌ و قائم‌ به‌ نور خداوند مي‌باشند.
براي‌ اين كه‌ فهم‌ مطلب‌ آسانتر شود ابتدا بايد كلمات‌ و فرازهاي‌ آيه‌ را مورد دقت‌ قرار دهيم‌ تابادرك‌ مفاهيم‌آنها ترجمه‌اي‌ رساتراز ترجمه تحت‌ اللفظي‌ آيه‌ عرضه‌ بداريم‌ : ـ 1ـ نور : ظاهر نور آن‌ امواج‌ درخشاني‌ است‌ كه‌ بر اشياء مي‌تابد و آنها را در عين‌ حال‌ گرم‌ مي‌كند و بازتاب‌ نور از اشياء براحساسات‌ ما، ما را از وجود اشياء و تا حدودي‌ از كيفيّت‌ آنها آگاه‌ مي‌نمايد ـ پس‌ در نهايت‌ معني‌ نور يا اثر وجود نور آگاهي‌ و علم‌ است‌ چنانكه‌ فرموده‌اند : العلم‌ نورٌ : دانش‌ روشنائي‌ به خصوصي‌ است‌.
علاوه‌ برنور در مفهوم‌ مصطلح‌ آن‌ كه‌ جهاز ادراك‌ آن‌ چشم‌ است‌، هرگونه‌ وسائل‌ و تجيهزات‌ ديگر هم‌ كه‌ آگاهيهايي‌ به ما مي‌دهند نور مي‌باشد، مانند علم‌ كه‌ ما را از روابط‌ و خصوصّيات‌ و كاربرد و فوايد اشياء آگاه‌ مي‌كنند و نيز احساسات‌ و مدركات‌، مانند بينائي‌ و شنوائي‌، چشائي‌ و بويائي‌ و.... كه‌ ما را از وجود اشياء و صداها وطعم‌ و بوي‌ و.... اشياء آگاه‌ مي‌نمايند، كه‌ همه‌ از مصاديق‌ نور مي‌باشد ـ امّا اگر دقّت‌ كنيم‌ مشخص‌ّ مي‌‌شود كه‌ اگر امواجي‌ بنام‌ نور باشد و بر چيزي‌ هم‌ بتابد و منعكس‌ هم‌ بشود امّا چيزي‌ نباشد كه‌ آن‌ بازتاب‌ امواج‌ را بگيرد و تجزيه‌ و تحليل‌ و نتيجه‌گيري‌ كند تابش‌ و بازتاب‌ نور بي‌ نتيجه‌ خواهد بود و چيزي‌ كه‌ بي‌اثر و نتيجه‌ باشد محكوم‌ به‌ نيستي‌ و عدم‌ است‌. پس‌ نور وابسته‌ به‌ تأثير و تأثر است‌. و به عبارتي‌ تجلّي‌ نور در تابش‌ و بازتاب‌ است‌ و برهمين‌ اساس‌ است‌ كه‌ خداوند آفريدگار است‌، مي‌‌آفريند تا تجلّي‌ نور او با تابش‌ بر آفريدگان‌ آشكار گردد و چنين‌ است‌ كه‌ خداوند فرموده‌ است‌ : اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ :آسمانها و زمين‌ را آفريده‌ است‌ تا برآنها تجلّي‌ كند.
در همين‌ معني‌ است‌ حديث‌ معروف‌ «كنز» كه‌ مي‌‌فرمايد : من‌ گنج‌ پنهاني‌ بودم‌ كه‌ اراده‌ كردم‌ تا شناخته‌ شوم‌ و لذا هستي‌ را بوجود آوردم‌. امّا اگر اشيائي‌ يا آفريدگاني‌ هم‌ باشند كه‌ نور خداوند بر آنها بتابد و منعكس‌ گردد عملي‌ است‌ بيهوده‌ مگر اين كه‌ از اينكار نتيجه‌اي‌ حاصل‌ شود و چون‌ باستناد حديث‌ كنز و نيز باستناد آيات‌ متعدّد قرآن‌ كريم‌ غرض‌ از آفرينش‌، به خصوص‌ آفرينش‌ آدم‌، شناخت‌ آفريدگار است‌، خداوند مقداري‌ از علم‌ خود را به‌ آفريدگان‌ خود افاضه‌ فرموده‌ است‌ تا توانائي‌ داشته‌ باشند كه‌ آفريدگار خود را بشناسند، چنانكه‌ در آيةالكرسي‌ فرموده‌ است‌ : ـ...وَ لا يُحِيطُونَ بِشَيْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ «إِلاَّ بِما شاءَ» كه‌ يكي‌ از معاني‌ جمله‌ اينست‌ كه‌ آفريدگان‌ به‌ «مقداري‌ از علم‌ خداوند» كه‌ خود خواسته‌ است‌ احاطه‌ دارند و به عبارت‌ ديگر مقداري‌ از نور خداوند در وجود آفريدگان‌ تجلّي‌ دارد.
گمان‌ مي‌كنيم‌ كه‌ با تعريفي‌ كه‌ از نور عرضه‌ داشتيم‌ مفهوم‌ جمله‌ اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ روشن‌ شده‌ است‌ امّا چون‌ بندگان‌ خداوند در درجات‌ مختلفي‌ از ادراك‌ و دانش‌ هستند براي‌ اين كه‌ گرفتار اوهام‌ و خيالاتي‌ شرك‌آلود نشوند به‌ ذكر مثلي‌ پرداخته‌ است‌ تا موضوع‌ را براي‌ طبقات‌ مختلف‌ قابل‌ ادراك‌ نمايد.
2ـ مشكوة : مشكوة حفره‌اي‌ است‌ طاقچه‌ مانند كه‌ در اطاقها يا ديوار حياطها مي‌ساخته‌اند تا چراغ‌ در آن‌ بگذارند و لذا معني‌ لغوي‌ آن‌ چراغدان‌ است‌، و از ظاهر جمله آيه‌ هم‌ همين‌ معني‌ افاده‌ مي‌‌شود :«مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ»: مثل‌ نور او مانند چراغداني‌ است‌ كه‌ در آن‌ چراغي‌ باشد. امّا بعضي‌ از مفسّران‌ مشكات‌ را بمعني‌ فانوس‌ گرفته‌اند كه‌ معادل‌ فارسي‌ آن‌ «مردنگي‌» مي‌باشد ـ چون‌ فانوس‌ يا مردنگي‌ هم‌ محفظه‌اي‌ قابل‌ حمل‌ و نقل‌ از شيشه‌ و فلز مي‌باشد كه‌ چراغ‌ را از وزيدن‌ باد محفوظ‌ مي‌‌‌دارد و نيز با توجّه‌ به‌ مفهوم‌ كلّي‌ آيه‌ به نظر مي‌رسد كه‌ كلمه فانوس‌ معادلي‌ مناسبتر براي‌ مشكات‌ باشد و اينمعني‌ در ذيل‌ روشنتر خواهد شد.
بنابراين‌ در جمله، «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ» ‌ : «مثل‌ نور خداوند مانند فانوسي‌ است‌ كه‌ در آن‌ چراغي‌ باشد» خداوند آسمانها و زمين‌ را به‌ فانوسي‌ تشبيه‌ فرموده‌ است‌ كه‌ در آن‌ چراغي‌ (نورافشان‌) باشد.
3ـ مصباح‌ : مصباح‌ را معمولاً چراغ‌ معني‌ مي‌كنند كه‌ صحيح‌ هم‌ هست‌ امّا مصباح‌ اسم‌ آلت‌ از كلمه‌ صبح‌ است‌ و لذا (به خصوص‌ در اين‌ آيه‌) مصباح‌ يعني‌ صبح‌كننده‌ يا به‌ رزو آورنده‌ (يعني‌ خورشيد) معني‌ مي‌‌دهند و آن‌ بسيار با مقصود هماهنگ‌ است‌ زيرا حرف‌ حرف‌ آسمانها و زمين‌ است‌ و چون‌ خداوند «آسمانها و زمين‌ را» به‌ مشكات‌ تشبيه‌ فرموده‌ است‌ چيزي‌ كه‌ در اين مقياس‌ مي‌تواند روشني‌ بخش‌ باشد خورشيد است‌. اين قبيل‌ ظرافت‌ كاريهاي‌ ادبي‌ هم‌ منحصر به‌ قرآن‌ است‌ كه‌ اگر در تشبيه‌ آسمانها و زمين‌ را فانوس‌ بشماريم‌، مصباح‌ در معني‌ چراغ‌ مناسب‌ آنست‌، و اگر در حجم‌ عظيم‌ خود در نظر گيريم‌ مصباح‌ در معني‌ خورشيد مناسب‌ آنست‌.
4ـ زُجاجَةٍ : مفسران‌ «زُجاجَةٍ» را بمعني‌ بلور يا آيينه‌ گرفته‌اند كه‌ هم‌ اشتباه‌ است‌ و هم‌ درست‌. از اين‌ لحاظ‌ اشتباه‌ است‌ كه‌ زجاجة حرفه‌ بلورسازي‌ و شيشه‌گري‌ است‌ نه‌ خود بلور يا شيشه‌. امّا اگر كلمه «زُجاجَةٍ زجاجة» را مركب‌ از «زجاج‌» و «ة» علامت‌ وحدت‌ بگيريم‌ در اين صورت‌ مي‌‌شود يك‌ قطعه‌ بلور يا يك‌ قطعه‌ شيشه‌ و در اين صورت‌ يك‌ قطعه‌ شي‌ء بلورين‌ كه‌ در اين‌ مثال‌ بايد بدل‌ يا مُمثّل‌ فانوسي‌ باشد كه‌ خود آن‌ فانوس‌ ممثّل‌ آسمانها و زمين‌ است‌ كه‌ از اجزاء گوناگون‌ و ستارگان‌ بيشماري‌ تشكيل‌ شده‌ است‌ مناسب‌ نخواهد بود و لذا بهترين‌ ممثّل‌ همان‌ حرفه‌ يا كارگاه‌ بلورسازي‌ است‌ كه‌ معني‌ زجاجة است‌ و در آن‌ اشياء بلورين‌ بسياري‌ معمولاً ديده‌ مي‌‌شود. بنابراين‌ جمله «الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ» يعني‌ نور خداوند كه‌ در مثل‌ مانند چراغي‌ كه‌ فانوسي‌ را روشن‌ نمايد در واقع‌ امر مانند خورشيدي‌ عظيم‌ است‌ كه‌ آسمانها و زمين‌ را روشن‌ مي‌نمايد.
5ـ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ : در جمله‌ «الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ» كارگاه‌ بلورسازي‌ كه‌ شامل‌ بلورينه‌هاي‌ فراوان‌ است‌ و با مصباح‌ روشن‌ مي‌‌شود مجموعاً مانند يك‌ ستاره‌ بزرگ‌ درخشان‌ در تلألؤ تعريف‌ شده‌ است‌.
تا اينجا با مثل ‌در مثل‌ و تشبيه‌ درتشبيه‌آسمانها و زمين‌به‌ مشكات‌ و مشكات‌ به‌ كارگاه‌ بلورسازي‌ وكارگاه‌ بلورسازي‌ به‌ ستاره‌اي‌ بزرگ‌ و درخشان‌ تشبيه‌ شده‌ است‌. و نيز نور خداوند به‌ چراغ‌ يا خورشيدي‌ بزرگ‌ تشبيه‌ شده‌ است‌ و خلاصه‌ اينست‌ كه‌ در نتيجه‌ تابش‌ نور خداوند مجموعه آسمانها و زمين‌ مانند يك‌ ستاره‌ عظيم‌ مي‌درخشد.
6ـ يُوقد : كلمه يُوقَد از «وقود» است‌ كه‌ بمعناي‌ فروزينه‌ و آتش‌ زنه‌ است‌ و لذا معني‌ «يوقد» مضارع‌ مجهول‌ و بمعني‌ «برافروخته‌ مي‌‌شود» است‌ امّا، در جمله يوُقَدُ من‌ شَجَرةٍ مباركٍة زَيتُونَه‌، و به خصوص‌ با توجه‌ به‌ جمله‌ ما بعد اين‌ كلمه‌ بمعني‌ مايه‌ برافروختن‌ يعني‌ روغن‌ است‌، يعني‌ مايه برافروختگي‌ آن‌ ستاره‌ عظيم‌ و درخشان‌ روغني‌ است‌ كه‌ از درخت‌ بابركت‌ زيتون‌ حاصل‌ شود ـ چون‌ در اوّل‌ آيه‌ فرموده‌ است‌ : اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ـ در اين‌ جمله‌ روغن‌ ممثّل‌ نور خداوند و درخت‌ مباركه‌ زيتون‌ ممثّل‌ خود خداوند است‌.
توضيح‌ : مطابق‌ اصل‌ «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ» : هيچ‌ چيزي‌ مانند خداوند نيست‌ ـ خداوند را مثل‌ و شبه‌ و نظيري‌ نيست‌ و لذا كسي‌ نميتواند براي‌ خداوند مَثَل‌ بزند و يا او را به‌ چيزي‌ تشبيه‌ كند، امّا در اين‌ آيه‌ خداوند خود براي‌ خود مَثَلي‌ زده‌ است‌ و ما هم‌ جسارتاً به‌ بيان‌ آن‌ پرداختيم‌ ـ غرض‌ اصلي‌ از اين‌ مثل‌ هم‌ قريباً مشخص‌ مي‌‌شود.
پس‌ آن‌ مصباحي‌ كه‌ فانوس‌ بلورين‌ را روشن‌ مي‌كند يا آن‌ خورشيدي‌ كه‌ آن‌ چنان‌ به‌ آسمانها و زمين‌ نور مي‌‌دهد كه‌ آن‌ مجموعه‌ خود مانند يك‌ ستاره‌ عظيم‌ و درخشان‌ مي‌‌شود،از روغن‌ درخت‌ مباركه‌ زيتون‌ مايه روشنائي‌ بخشي‌ خود رادريافت‌ مي‌كند كه‌ : آن‌ درخت‌ نه‌ شرقي‌ است‌ و نه‌ غربي‌ : لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ. يعني‌ وابستگي‌ به‌ جائي‌ ندارد يعني‌ «لامكان‌» است‌.
چون‌ در تشبيهات‌ مذكور نور خداوند به‌ چراغ‌ يا خورشيد تشبيه‌ شده‌ كه‌ «در» آسمانها و زمين‌ روشني‌ بخش‌ است‌ و در دو مورد حرف‌ «في‌» كه‌ ظرف‌ مكان‌ است‌ بكاربرده‌ شده‌ است‌، براي‌ اين كه‌ كساني‌ تصور نكنند كه‌ نور خداوند در جائي‌ محدود و محاط‌ است‌ جمله لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ ذكر شده‌ است‌ تا بفهماند كه‌ نور خداوند كه‌ در مثل‌ از روغن‌ درخت‌ مباركه‌ زيتون‌ حاصل‌ مي‌‌شود به‌ جائي‌ و مكاني‌ وابسته‌ نيست‌. و نيز با تشبيه‌ آسمانها و زمين‌ به‌ اشياء بلوريني‌ كه‌ در يك‌ بلور سازي‌ هست‌ و با چراغ‌ روشن‌ مي‌‌شوند اين‌ نكته‌ مهم‌ را تفهيم‌ مي‌نمايد كه‌ همان گونه‌ كه‌ اجزاء اشياء بلورين‌ در برابر نور مقاومت‌ ندارند نور خداوند هم‌ تا اعماق‌ اجزاء نفوذ دارد و بر آنها كاملاً محيط‌ است‌. همه‌ را روشن‌ مي‌كند و به‌ علاوه‌ آن‌ اشياء نيز خود وسيله‌ انعكاس‌ و بازتاب‌ نور خداوند بر هم‌ ديگر مي‌‌شوند «نُورٌ عَلى نُورٍ» چنانكه‌ اينموضوع‌ از توجه‌ به‌ منشورها و تراشه‌هاي‌ بلوري‌ و آئينه‌ها به خوبي‌ مشهود است‌ كه‌ چگونه‌ نور را بازتاب‌ مي‌‌دهند و وسيله افزايش‌ آن‌ و پديد آوردن‌ مناظر زيبا و بديع‌ مي‌‌شوند.
7ـ يَكادُ ـ يُضِي‏ءُ : در جمله زَيْتُها يُضِي‏ءُ، كلمه يكاد كه‌ از افعال‌ مقاربه‌ است‌ از لحاظ‌ لغوي‌ به‌ معني‌ نزديك‌ است‌ مي‌باشد امّا با عنايت‌ به‌ جمله وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ: هر چند آتشي‌ با آن‌ تماس‌ و برخورد نداشته‌ باشد، معني‌ يَكادُ زَيْتُها يُضِي‏ءُ «روغن‌ آن‌ خود افروز است‌» مي‌باشد ـ چنانكه‌ جمله وَ لا يَكادُ يُبِينُ درسوره‌ زخرف‌ آيه‌ 52 بمعني‌ اينست‌ كه‌ نمي‌تواند «حرف‌ خود را بزند».
پس‌ جمله «يَكادُ زَيْتُها يُضِي‏ءُ» يعني‌ درخشش‌ نور خداوند قائم‌ به‌ خود مي‌‌باشد يعني‌ ازلي‌ است‌ و آغازي‌ ندارد. و از اين‌ جمله‌ و جمله لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ نتيجه‌ مي‌‌گيريم‌ كه‌ نه‌ تجلي‌ نور خداوند آغازي‌ دارد و نه‌ وابسته‌ و محاط‌ به‌ جائي‌ يا چيزي‌ است‌ يعني‌ «بالذات‌» است‌ و به‌ عبارت‌ ديگر ازلي‌ و لامكان‌ و قائم‌ به‌ ذات‌ است‌.
8ـ نُورٌ عَلى نُورٍ: به طوريكه‌ قبلاً اشاره‌كرديم‌كلمه زُجاجَةٍ يعني‌كارگاه‌ شيشه‌ يا بلورسازي‌ است‌ و چون‌ در تشبيه‌ نور خداوند به‌ منزله‌ چراغي‌ است‌ كه‌ در كارگاه‌ بلورسازي‌ برافروخته‌ باشد، علاوه‌ بر اين كه‌ نور تمام‌ اجزاء بلورين‌ را كاملاً در احاطه‌ مي‌‌گيرد و روشن‌ مي‌‌نمايد، انعكاس‌ و بازتاب‌ نور از منشورها و تراشه‌هاي‌ بلور بر يكديگر يك‌ منظره‌ بسيار زيبا بوجود مي‌‌آورد ـ سبب‌ مي‌‌شود تا نور بر نور بتابد و كيفيّت‌ و كميّت‌ آن‌ دو چندان‌ به‌ نظر آيد، و نيز با عبور از منشورها تجزيه‌ گردد و شعاعهاي‌ افشانه‌اي‌ قوس‌ و قزح‌ چند رنگ‌ و بديع‌ پديدار شود و نيز مجموعه كارگاه‌ به‌ صورت‌ ستاره‌اي‌ درخشان‌ ديده‌ شود.
9ـ لنُوره‌ ـ «ل‌» : در كلمه لنوره‌ هم‌ به‌ معني‌ «ب‌» سببيّه‌ و هم‌ به‌ معني‌ «الي‌» و «في‌» مي‌باشد و لذا جمله يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ يعني‌ خداوند هر كه‌ را بخواهد با نور خود هدايت‌ مي‌كند ـ و يا خداوند هركه‌ را بخواهد به سوي‌ نور خود (مقام‌ قرب‌) هدايت‌ مي‌كند، و اگر اين‌ جمله‌ را تحت‌ تأثير و تابع‌ جمله‌ نُورٌ عَلى نُورٍ درنظر بگيريم‌ معني‌ چنين‌ مي‌‌شود : خداوند هر كه‌ را بخواهد با نور خود به‌ سوي‌ نور خود و به‌ داخل‌ نور خود هدايت‌ مي‌كند، خلاصه‌ كلمه «لِنُورِهِ‌» به‌ معني‌ بنوره‌ الي‌ نوره‌ في‌ نوره‌ مي‌‌شود؟ نُورٌ عَلى نُورٍ.
10ـ مَنْ يَشاءُ: جمله مَنْ يَشاءُ از جملات‌ دو پهلو و به‌ عبارتي‌ دو بُعدي‌ است‌، يعني‌ هم‌ در حالت‌ فاعلي‌ صحيح‌ به‌ نظر مي‌‌رسد و هم‌ در حالت‌ مفعولي‌. در حال‌ فاعلي‌ چنين‌ معني‌ مي‌‌شود : هركه‌ خود بخواهد خداوند هم‌ او را هدايت‌ مي‌‌كند، و درحالت‌ مفعولي‌ چنين‌ مي‌‌شود هر كه‌ را خداوند بخواهد هدايت‌ مي‌‌كند. و حق‌ اينست‌ كه‌ بهتر است‌ هر دو معني‌ و حالت‌ را در نظر بگيريم‌ : هر كه‌ خود بخواهد خداوند هم‌ مي‌خواهد و او را به سوي‌ نور خود هدايت‌ مي‌‌كند. اين‌ نظر مستند است‌ به‌ جمله وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ ـ : و نميخواهيد مگر آنچه‌ را خداوند بخواهد ـ يا ـ و مي‌خواهيد آنچه‌ را خداوند مي‌خواهد. آيه‌ 3 از سوره دهر و آيات‌ ديگر كه‌ خواست‌ بندگان‌ همان‌ خواست‌ خداوند است‌ و در امتداد هم‌ قرار دارند.
11ـ للّناس‌ : منظور از ناس‌ عامه مردم‌ است‌ كه‌ شامل‌ تمام‌ طبقات‌ اعّم‌ از دانشمند و بي‌دانش‌، مرد و زن‌، مؤمن‌ و غير مؤمن‌ و..... است‌ و لذا جمله وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ يعني‌ خداوند در اين‌ مثل‌ نظر به‌ تمام‌ بندگان‌ خود دارد تا هر كس‌ بر حسب‌ مقدار درك‌ و تعقّل‌ خود از آيه‌ نور معرفت‌ و شناختي‌ از خداوند تحصيل‌ نمايد.
لازم‌ به‌ توضيح‌ است‌ كه‌ بعضي‌ لغت‌ شناسان‌ كلمه‌ «ناس‌» را به‌ معني‌ طبقه‌ پائين‌ اجتماع‌ گرفتند امّا كلمه ناس‌ نظر به‌ عموم‌ طبقات‌ دارد.
12ـ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ: و خداوند به‌ همه‌ چيز دانا مي‌‌باشد. بعضي‌ تصوّر مي‌كنند كه‌ فقط‌ اهل‌ ايمان‌ از قرآن‌ بهره‌مند مي‌‌شوند در حاليكه‌ كفّار نيز مستقيم‌ و غير مستقيم‌ از قرآن‌ بهره‌مند مي‌‌شوند. هر چند خورشيد كوچكتر از آنست‌ كه‌ با قرآن‌ مقايسه‌ شود اما در مثل‌ مناقشه‌ روانيست‌. قرآن‌ در مَثَل‌ مانند نور خورشيد است‌ كه‌ بر تمام‌ مخلوقات‌ يكسان‌ مي‌‌تابد و هركس‌ و هرچيز بر حسب‌ نياز و قدرشناسي‌ از آن‌ بهره‌مند مي‌‌شود، چيزي‌ كه‌ هست‌ بعضي‌ خورشيد را يك‌ نعمت‌ بزرگ‌ خداوند مي‌شناسند و لذا هم‌ از آن‌ بهره‌ مي‌گيرند و هم‌ خداوند را سپاس‌ مي‌گذارند. امّا بعضي‌ هم‌ خورشيد را يكي‌ از اجزاء طبيعت‌ مي‌شمارند واز آن‌ كاملاً بهره‌مند مي‌‌شوند در حاليكه‌ اعتقادي‌ به‌ خداوند ندارند ـ قرآن‌ هم‌ همين گونه‌ است‌. نور خداوند است‌ كه‌ يكسان‌ بر همگان‌ مي‌تابد. مؤمن‌ از تمام‌ هدايتهاي‌ قرآن‌ بهره‌مند مي‌‌شود ـ حكيم‌ از حكمتش‌، اديب‌ از ادبش‌، دانشمند از دانشش‌، فيلسوف‌ از فلسفه‌اش‌، لغت‌شناس‌ از كلماتش‌ و..... پس‌ اين‌ مثلي‌ كه‌ زده‌ است‌ به‌ هركس‌ برحسب‌ ميزان‌ استعداد و قابليت‌ و جريان‌ فكري‌ و قدرت‌ تعقلي‌ كه‌ دارد بهره‌ مي‌بخشد، و لذا اين كه‌ در آخر آيه‌ فرموده‌ است‌ «وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ» اين معني‌ را مي‌رساند كه‌ كساني‌ تصور نكنند كه‌ آيه‌ مثلاً از متشابهات‌ است‌ و فقط‌ خواص‌ ممكن‌ است‌ از آن‌ بهره‌مند شوند، و اين‌ سؤال‌ در خاطرشان‌ خطور كند كه‌ چون‌ كفار دلي‌ تاريك‌ دارند قلبشان‌ از نور خداوند روشن‌ نمي‌شود در حاليكه‌ كفّار هم‌ از اجزاء آسمانها و زمين‌ هستند و طبق‌ اين‌ آيه‌ آنها هم‌ تحت‌ تأثير نور خداوند هستند ـ و بنابراين‌ احساس‌ تناقض‌ ننمايند. همان گونه‌ كه‌ كفار از نعمت‌ وجود و نعمات‌ ديگر خداوند بحدّ وفور بهره‌ مي‌گيرند، از نور خداوند هم‌ بهره‌ مي‌گيرند، چيزي‌ كه‌ هست‌ قدر آن‌ را نمي‌شناسند و حق‌آن را پاس‌ نمي‌‌دارند، و خداوند را ستايش‌ نميكنند، و زيان‌ ناسپاسي‌ را در مرحله ديگر تحمّل‌ خواهند كرد. اكنون‌ كه‌ تعاريفي‌ از ظواهر كلمات‌ وفرازهاي‌آيه‌ عرضه‌ داشتيم‌ ذيلاًترجمه‌ رساتري‌ از ظاهر آن‌ عرضه‌ مي‌نمائيم‌: ـ
خداوند پديد آورنده‌ و روشنگر و آگاه‌ و مسلّط‌ و محيط‌ بر تمام‌ اجزاء آسمانها و زمين‌ است‌. در مثل‌ آسمانها و زمين‌ در برابر روشنگري‌ و احاطه علمي‌ او مانند فانوسي‌ است‌ كه‌ آن‌ فانوس‌ از بلور و در كارگاه‌ بلورسازي‌ باشد كه‌ چراغي‌ پر نور افروخته‌ و بر آن‌ بلورينه‌ها بتابد و آن‌ مجموعه بلورينه‌ مانند يك‌ ستاره‌ درخشان‌ باشد كه‌ از درخت‌ با بركت‌ زيتون‌ برافروخته‌ شده‌ باشد كه‌ روغن‌ آن‌ درخت‌ سريع‌الاشتعال‌ و روشن‌ بالذات‌ است‌ كه‌ به‌ فروزينه‌اي‌ نياز ندارد و لذا فروزشش‌ آغازي‌ ندارد تانگوئي‌ با خلقت‌ آسمانها و زمين‌ شروع‌ به‌ درخشش‌ كرده‌ است‌ و تمام‌ اجزاء آسمانها و زمين‌ در برابر آن‌ مانند ذرّات‌ و اجزاء بلور روشن‌ مي‌‌شوند و لذا در احاطه‌ و تسلّط‌ كامل‌ آن‌ نور هستند. درخت‌ با بركت‌ زيتوني‌ كه‌ روغن‌ افروخته آن‌ آسمانها و زمين‌ را مانند ستاره‌اي‌ درخشان‌ مي‌كند نه‌ به‌ شرق‌ وابسته‌ است‌ و نه‌ به‌ غرب‌ تا گمان‌ نكنيد كه‌ مانند چراغي‌ كه‌ در فانوس‌ است‌ در محيط‌ آسمانها و زمين‌ قرار دارد و يا براساس‌ وجود آنها پايدار است‌ (لامكان‌ است‌) (و قائم‌ بالّذات‌). نوري‌ كه‌ خداوند بر آنها افاضه‌ مي‌‌فرمايد مانند آئينه‌ها و تراشه‌ها و منشورهاي‌ بلور بر همديگر بازتاب‌ دارد و نور را مضاعف‌ و دو چندان‌ مي‌كند و هر كه‌ را خداوند بخواهد يا خود او بخواهد بنور خود به سوي‌ نور خود و به‌ داخل‌ نور خود هدايت‌ مي‌كند و اين‌ مثل‌ را و مثل‌هاي‌ ديگر را خداوند براي‌ عامه‌ مردم‌ مي‌‌آورد (تا خداوند خود را) بشناسند و خداوند بهمه‌ چيز آگاه‌ است‌ (ميداند كه‌ مثلهايش‌ در بندگانش‌ چه‌ اثري‌ دارد).
ترجمه مذكور يكي‌ از ترجمه‌هاي‌ ظاهري‌ آيه‌ است‌ و ترجمه‌هاي‌ ديگر آن‌ با توجّه‌ به‌ آيات‌ بعد :«فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ ....» تا آخر آيه‌ 40 :«وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ» بيشتر قابل‌ شروح‌ و بيان‌ خواهد بود.
پس‌ آن چنان كه‌ در پيش‌ اشاره‌ كرديم‌ با بيان‌ آيه‌ نور مَثَلي‌ زده‌ است‌ تا هر كسي‌ بر حسب‌ قدرت‌ تحمّل‌ و درك‌ و استنباط‌ خود شناختي‌ از وجود يا ذات‌ خداوند داشته‌ باشد، تا مانند پيروان‌ اديان‌ ديگر خداوند را در چيزي‌ مجسم‌ ننمايد، و خداوند را نور و پديده‌آورنده‌ و خالق‌ و در عين‌ حال‌ روشنگر آسمانها و زمين‌ بشناسد و اينگونه‌ شناخت‌ بالطبع‌ مانع‌ تجسّم‌ هم‌ خواهد بود.
امّا آنچه‌ لازم‌ به‌ توضيح‌ دارد اينست‌ كه‌ مَثَلهاي‌ خداوند برخلاف‌ مَثَلهاي‌ ما آدميان‌ كه‌ چندان‌ متّكي‌ به‌ حقيقت‌ و واقعيّت‌ نيستند مثلهاي‌ خداوند «قول‌» خداوند هستند و قول‌ خداوند متناسب‌ است‌ با عظمت‌ خداوند و حقيقت‌ قول‌ خداوند متناسب‌ است‌ با حقيقت‌ ذات‌ خداوند، و بنابراين‌ هر كلمه‌ از كلمات‌ خداوند بيانگر حقايق‌ عظيم‌ و شگفت‌انگيز است‌ كه‌ توجّه‌ به‌ مفاهيم‌ آنها سرفصل‌ علومي‌ بي‌ سابقه‌ و عجيب‌ را بر محققّان‌ مكشوف‌ مي‌نمايد.
براي‌ مثال‌، در همين‌ مَثَل‌ كه‌ در آيه‌ نور بيان‌ فرموده‌، آسمانها و زمين‌ را به‌ يك‌ ستاره درخشان‌ تشبيه‌ كرده‌ است‌ : كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يعني‌ مجموعه‌ آسمانها بانضمام‌ زمين‌ مانند يك‌ ستاره‌ درخشان‌ است‌. (چه بسا بتوانيم بگوييم کهکشان راه شيري است که زمين جزو آن است آسمان دنيا و منظور از آسمان‌ها مجموعه کهکشان‌ها مي‌باشد)
اين‌ معني‌ را از تفاسير ديگران‌ هم‌ مي‌توان‌ بدست‌ آورد. ولي‌ نويسنده‌ را مبناي‌ كار بر اين‌ نيّت‌ است‌ كه‌ نوشتارهايش‌ متضمن‌ نكاتي‌ باشد كه‌ از چشم‌ ديگران‌ به‌ دور مانده‌ است‌.
همه مسلمانان‌ را عقيده‌ براين‌ است‌ (وحقيقت‌ هم‌ تا حدودي‌ همين‌ است‌) كه‌ آيات‌ قرآن‌ ظاهري‌ دارند و باطني‌ و باطن‌ آنها را بواطني‌، تا برسد به‌ هفتاد بطن‌ ـ امّا نويسنده‌ معتقد است‌ كه‌ اگر ما براي‌ بطون‌ آيات‌ هم‌ عددي‌ قائل‌ شويم‌ كلام‌ خداوند را كه‌ به‌ عظمت‌ خود خداوند است‌ «محدود به‌ عدد كرده‌ايم‌» و اين‌ اشتباهي‌ است‌ بسيار بزرگ‌. كلام‌ خداوند ظواهري‌ دارد و بواطني‌. هر آيه‌اي‌ بالاستقلال‌ ظاهري‌ دارد و باطن‌ و بواطني‌، امّا در سياق‌ هم‌ ظاهر به‌ ظواهر افزايش‌ پيدا مي‌‌كند و هم‌ باطن‌ و بواطن‌ به‌ «بَواطنات‌»! و همين گونه‌ در ظرفيت‌ سوره‌ و در ظرفيت‌ كلّي‌ قرآن‌ كريم‌ ظواهر و بواطن‌ آيات‌ به‌ بي‌نهايت‌ منتهي‌ مي‌‌شود.
براي‌ نمونه‌ ما از دو نكته‌ آگاه‌ هستيم‌ يكي‌ اين كه‌ مي‌‌دانيم‌ آيات‌ قرآن‌ مجموعاً در حدود 6336 آيه‌ است‌ و ديگر اين كه‌ مي‌‌دانيم‌ و يقين‌ هم‌ داريم كه‌ قرآن‌ كريم‌ «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ» است‌ يعني‌ قرآن‌ كريم‌ بيان‌ كننده‌ و روشنگر همه‌ چيز است‌، يعني‌ بگونه‌اي‌ است‌ كه‌ بايد توضيح‌ و تعريف‌ لازم‌ را براي‌ هر چيزي‌ از قرآن‌ فراهم‌ آورد. و اين‌ يك‌ واقعيت‌ است‌ كه‌ ما در پيرامون‌ خود بي‌نهايت‌ سوالها و موضوعها و شگفتيها و اسرار مادّي‌ و معنوي‌ داريم‌ !
پس‌ آيا با 6336 آيه‌ مي‌توان‌ ابهامات‌ اين‌ همه‌ بي‌نهايتها را برطرف‌ كرد و تعاريف‌ لازم‌ را براي‌ آنها بدست‌ آورد؟
جواب‌ قاطع‌ اين‌ است‌ : بلي‌ مي‌توانيم‌، امّا به‌ شرط‌ تدبّر در كل‌ّ اشارات‌ و هدايتهاي‌ آيات‌ و شناخت‌ روابط‌ آنها با همديگر.
ما در جاي‌ ديگر قبلاً بيان‌ كرده‌ايم‌ كه‌ تمام‌ آيات‌ قرآن‌ كريم‌ با همديگر ارتباط‌ «بيانگري‌» دارند، يعني‌ مفاهيم‌ همديگر را بيان‌ و توضيح‌ و تكميل‌ مي‌نمايند و مثالهائي‌ هم‌ عرضه‌ داشتيم‌ و اثبات‌ كرديم‌ كه‌ در واقع‌ و حقيقت‌ امر تعداد آيات‌ قرآن‌ 6336 به‌ توان‌ 6336 مي‌باشد و رياضي‌دانان‌ مي‌توانند تصوّر كنند كه‌ معني‌ اين‌ عدد چيست‌. و با عدد 6336 به‌ توان‌ خود اين‌ عدد و با توجّه‌ به‌ ظواهر و بواطن‌ آنها (به شرحي‌ كه‌ گذشت‌) مي‌توان‌ تمام‌ مسائل‌ را توضيح‌ داد !
با در نظر گرفتن‌ اين‌ تعاريف‌ به‌ دنبال‌ بحث‌، يعني‌ توضيح‌ اشاراتي‌ كه‌ در آيه‌ نور لحاظ‌ شده‌ است‌ بر مي‌‌گرديم‌ : ـ
خداوند آسمانها و زمين‌ را به‌ يك‌ ستاره درخشان‌ «كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ» تشبيه‌ فرموده‌ است‌. و گفتيم‌ كه‌ تشبيهات‌ خداوند هم‌ عين‌ حقيقت‌ است‌ و لذا آسمان‌ها و زمين‌ را ما مي‌توانيم‌ در عالم‌ خلقت‌ بمنزله‌ يك‌ ستاره درخشان‌ به‌ حساب‌ آوريم‌ و اين‌ معني‌ را در دانش‌ كيهانشناسي‌ يك‌ اصل‌ قرار دهيم‌ (آن‌ هم‌ نه‌ يك‌ فرضيّه‌) و اگر چنين‌ كنيم‌ دانش‌ كيهانشناسي‌ از شيوه‌اي‌ كه‌ اكنون‌ دنبال‌ مي‌‌شود تغيير جهت‌ پيدا مي‌كند !
توضيح‌ اين كه‌ اكنون‌ كيهانشناسان‌ در جستجوي‌ «مرز» جهان‌ هستند و بزعم‌ خود با تلسكوپها و ابزارهاي‌ علمي‌ ديگر در صدد پيدا كردن‌ آخرين‌ حدّ جهان‌ هستي‌ مي‌باشند، و به طوريكه‌ مي‌دانيم‌ جهان‌ هستي‌ را شامل‌ مجموعه‌اي‌ مي‌دانند كه‌ از كهكشانها و سحابي‌هاي‌ بي‌شمار تشكيل‌ شده‌ است‌ كه‌ مرز و حدّ نهائي‌ آنها به‌ جائي ختم‌ شود كه‌ يا «ورائي‌» نداشته‌ باشد و يا در «وراي‌» آن‌ چيزي‌ وجود نداشته‌ باشد يعني‌ جائي‌ كه‌ خالي‌ و تهي‌ از هستي‌ باشد !
همين‌ مجموعه‌اي‌ كه‌ از بيشمار كهكشان‌ و سحابي‌ تشكيل‌ شده‌ و زمين‌ مسكوني‌ ما در آن‌ بمنزله يك‌ ذرّه‌ بسيار كوچك‌ است‌ و مورد مطالعه‌ كيهانشناسان‌ است‌ بزبان‌ قرآن‌ كريم‌ با نام‌ «سموات‌ و الارض‌» تعريف‌ شده‌ است‌، حال‌ به‌ اين‌ نكته «بسيار دقيق‌ و مهم‌» توجّه‌ فرمائيد كه‌ خداوند همين‌ مجموعه‌ عظيم‌ را بمثابه يك‌ ستاره درخشان‌ تعريف‌ فرموده‌ است‌، يعني‌ اگر مي‌خواهيد بدانيد حدّ و حدود و كميّت‌ و كيفيّت‌ اين‌ مجموعه عظيم‌ چگونه‌ است‌، يك‌ ستاره درخشان‌ را در نظر بگيريد كه‌ در اين‌ فضاي‌ لايتناهي‌ شناور است‌!
اين‌ تعريف,‌ اين‌ آگاهي‌ را به‌ ما مي‌‌دهد كه‌ اگر بر فرض‌ محال‌، دانش‌ كيهانشناسي‌ بتواند به‌ «مرز» اين‌ آسمانها برسد تازه‌ در اين صورت‌ در مي‌‌يابد كه‌ با فضائي‌ مملوّ از آثار خلقت‌ مواجه‌ شده‌ است‌ كه‌ آسمانها يعني‌ اين‌ مجموعه عظيم‌ مورد مطالعه‌، در برابر آن‌ مانند يك‌ ستاره‌اي‌ است‌ كه‌ در يك‌ فضاي‌ لايتناهي‌ شناور باشد ! ـ «وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا».
براي‌ اين كه‌ نوشتارها را معمولاً اشخاصي‌ مي‌خوانند كه‌ داراي‌ دانش‌ و بينشي‌ متفاوت‌ هستند، ما هم‌ مخصوصاً با تبعيت‌ از مثالهاي‌ خداوند متعال‌، مَثَلي‌ بيان‌ مي‌كنيم‌ تا فهم‌ موضوع‌ را آسانتر نمائيم‌ :
يك‌ هنداونه‌ بسيار بزرگ‌ را در نظر بگيريد كه‌ تعداد بيشماري‌ تخمه‌ در آن‌ هست‌.
هر يك‌ از آن‌ تخمه‌ها را بمنزله‌ يك‌ كهكشان‌ مانند همين‌ كهكشان‌ «راه‌ شيري‌» كه‌ شب‌ها آن را مي‌‌بينيم‌ در نظر بگيريد.
زمين‌ مسكوني‌ ما مانند يك‌ ذّره‌ بسيار كوچك‌ است‌ كه‌ روي‌ يك‌ لبه يك‌ تخمه‌ از هنداونه‌ مورد نظر قرار گرفته‌ است‌. حال‌ كيهانشناسان‌ ما كه‌ روي‌ لبه اين‌ تخمه هنداونه‌ (لبه كهكشان‌ راه‌ شيري‌) قرار گرفته‌اند در تلاش‌ هستند كه‌ حد و مرز «هندوانه‌» اي‌ را كه‌ در آن‌ سكونت‌ دارند پيدا كنند و گمان‌ مي‌كنند كه‌ اگر حدّ و مرزآن را پيدا كردند حدّ و مرز جهان‌ هستي‌ را پيدا كرده‌اند!
اينان‌ بايد بدانند كه‌ اگر بر فرض‌ محال‌ از اين‌ هندوانه‌ بيرون‌ آمدند مواجه‌ مي‌‌شوند با جاليزي‌ بي‌ نهايت‌ پهناور كه‌ هندوانه‌هاي‌ بيشماري‌ در آن‌ وجود دارد و باضافه‌ خود آن‌ كشتزار روي‌ سرزميني‌ عظيم‌ قرار دارد و آن‌ سرزمين‌ خود بمثابه‌ يك‌ گوي‌ كوچك‌ در فضائي‌ لايتناهي‌ كه‌ مملوّ است‌ از خلقتهائي‌ غير قابل‌ تصوّر رها و شناور است‌!
پس‌ خلاصتاً مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ حدود آفرينش‌ متناسب‌ است‌ با عظمت‌ آفريننده‌ و هر كس‌ بخواهد حدودي‌ براي‌ آفرينش‌ بشناسد مانند اينست‌ كه‌ بخواهد براي‌ خلاقيّت‌ خداوند حدودي‌ بشناسد !
باري‌ اين‌ بيان‌ باينمنظور نيست‌ كه‌ به‌ دانش‌ كيهانشناسي‌ خدشه‌اي‌ وارد كنيم‌، به خصوص‌ اين كه‌ اين‌ دانش‌ به طور قابل‌ تحسيني‌ فعّال‌ و پويا و راهگشاي‌ اسرار اجرام‌ آسماني‌ و كميّت‌ و كيفيّت‌ آنها و توسعه دانش‌ و بينش‌ و تمدّن‌ بشر است‌ ـ بلكه‌ نظر، جلب‌ توجّه‌ دانشمندان‌ به‌ اشارات‌ و هدايتهاي‌ قرآن‌ مجيد، براي‌ اصلاح‌ و تصحيح‌ جهت‌ دانش‌ و تحقيق‌، به سوي‌ اهداف‌ متعالي‌ و اجتناب‌ از اوهام‌ و تصورّات‌ گمراه‌كننده‌ است‌، چنانكه‌ از اشاره آيه‌ نور كه‌ قول‌ خداوند كريم‌ و حق‌ و حقيقت‌ مطلق‌ است‌ معلوم‌ مي‌‌شود كه‌ هر چه‌ را هر مقدار عظيم‌ بشناسيم‌ در برابر ناشناخته‌هائي‌ كه‌ در وراي‌ آنست‌ بسيار ناچيز خواهد بود.
از طرفي‌ اظهار تأسفي‌ است‌ بر مواجهه ما با قرآن‌ كريم‌!
ما انتظار داريم‌ تا خداوند «بسيارها» گفته‌ باشد، مگر اندك‌ تأثيري‌ در روحيه ما بجاي‌ گذارد. ما حساب‌ نميكنيم‌ كه‌ وقتي‌ خداوند فقط‌ يك‌ كلمه «كن‌» بگويد هرچه‌ را بخواهد برنامه‌ ريزي‌ شده‌ و لوازم‌ و وسائل‌ و مكان‌ و موجبات‌ ومقتضيّات‌ آن‌ كلاً از عدم‌ بوجود آمده‌ و هستي‌ آن‌ شكل‌ گرفته‌، و در جريان‌ تكامل‌ قرار گرفته‌ و براي‌ الي‌ ما شاءاللّه‌ به‌ ابراز وجود و انجام‌ تكليف‌ ادامه‌ خواهد داد ـ حال‌ ما 6336 آيه‌ را كه‌ مشتمل‌ بر بيش‌ از 77400 كلمه‌ است‌ ناكافي‌ مي‌شماريم‌ و چون‌ بيشتر از اين‌ تعداد كلمه‌ در دسترس‌ نيست‌، هر چند بزبان‌ نمي‌آوريم‌، امّا در ضمير خود مي‌‌انديشيم‌ كه‌ چرا خداوند بيش‌ از اينها آيه‌ نازل‌ نكرده‌ و سخن‌ نگفته‌ است‌ تا بعضي‌ مطالب‌ علمي‌ هم‌ براي‌ ما روشن‌ شود و در دنبال‌ اين‌ گونه‌ انديشيدن‌ جسارت‌آن را هم‌ پيدا مي‌كنيم‌ كه‌ بر زبان‌ و قلم‌ خود جاري‌ كنيم‌ كه‌ قرآن‌ كريم‌ يك‌ كتاب‌ علمي‌ نيست‌ بلكه‌ كتابي‌ است‌ براي‌ هدايت‌ بشر و آدم‌ سازي‌ !
معلوم‌ نيست‌ در جائي‌ كه‌ بسياري‌ از بندگان‌ خداوند دانشمند هم‌ هستند چگونه‌ يك‌ كتاب‌ غير علمي‌ مي‌تواند هدايت‌ دانشمندان‌ را هم‌ به‌ عهده‌ بگيرد.
چگونه‌ كتابي‌ كه‌ تأكيد بر روشنگر بودن‌ بر همه‌ چيز دارد مي‌تواند مبهمات‌ علمي‌ را روشن‌ كند در حالي‌ كه‌ خود علمي‌ نميباشد؟
اينست‌ و جزاين‌نيست‌كه‌ ماچون‌ خودمان‌ زحمت‌ تعمق‌ّ و تدبّر در اشارات‌ و ارشادات‌ و هدايتهاي‌ قرآن‌ رابرخود روانمي‌‌داريم‌، اولاً قرآنرا كه‌ يك‌ كتاب‌ «فوق‌ عملي‌» است‌ از پاسخ‌ دادن‌ بمطالب‌ علمي‌ قاصر معرفّي‌ مي‌كنيم‌ و ثانياً ديگران‌ را هم‌ از نوآوريهاي‌ ناشي‌ از تدّبر در اشارات‌ قرآن‌ برحذر مي‌‌‌داريم!
ما در اين‌ كتاب‌ و نيز نوشتارهاي‌ ديگر خود پاره‌اي‌ از اشارات‌ قرآن‌ كريم‌ را در حدّ توان‌ ناچيز خود مورد تدبّر قرارداده‌ايم‌ و به‌ نتايج‌ درخشاني‌ رسيده‌ايم‌ كه‌ بعضي‌ از آنها را به نظرخوانندگاني‌ رسانيده‌ايم‌ وقصدمان‌ هم‌ اينست‌ كه‌ باقي‌ عمر را هم‌ اگر خداوند بخواهد مصروف‌ همين‌ كاربنمائيم‌،نه‌اين كه‌ بنشينيم‌ وبه‌ تكرارمطالب‌ و يافته‌هاي‌ ديگران‌ وباپس‌ وپيش‌كردن‌ كلمات‌ در جملات‌ جديد بپردازيم‌ وبه‌ خورد مردم‌ بدهيم‌.
پيروي‌ازاين‌رويّه‌ هم‌چندان‌دشوارنيست‌.تصميم‌يانيّت‌ خيرميخواهدوجرأت‌ و حوصله‌ كافي‌ و توكل‌ّ به‌ خداوند و قبل‌ از همه‌ و بالاتر از همه‌ خواست‌ خداوند را مي‌‌طلبد.
براي‌ نمونه‌ همين‌ اشاره‌اي‌ را كه‌ از آيه نور مورد بحث‌ قرارداده‌ايم‌ ما در جائي‌ نديده‌ايم‌ كه‌ به طور شايسته‌ مورد توجّه‌ مفسّران‌ قرار گرفته‌ باشد و لذا بدينوسيله‌ از خوانندگان‌ مصّراً خواستاريم‌ كه‌ اگر در جائي‌ از قول‌ و قلم‌ مفسّري‌ شنيده‌ يا ديده‌ باشند كه‌ چرا خداوند آسمانها و زمين‌ را مجموعاً بيك‌ ستاره درخشان‌ تشبيه‌ كرده‌ است‌ ما را هم‌ خبردار فرمايند. وقتي‌ چنين‌ باشد معلوم‌ است‌ كه‌ هيچگاه‌، بواطن‌ آيات‌ كه‌ جاي‌ خود را دارد، حتّي‌ ظواهر آيات‌ هم‌ بدرستي‌ دانسته‌ نمي‌شود.
امّا اگر وقتي‌ به‌ اين‌ جمله‌ برسيم‌ : «كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ» و اهل‌ تدبّر هم‌ باشيم‌ ناگزير سوالهاي‌ زير را مطرح‌ مي‌نمائيم‌ :
1ـ چرا خداوند آسمانها و زمين‌ را به‌ چراغدان‌ (مشكات‌) تشبيه‌ كرده‌ و همان‌ چراغدان‌ را به‌ بلورسازي‌ (الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ) تشبيه‌ كرده‌ و بلور سازي‌ را كه‌ در واقع‌ امر همان‌ آسمانها بانضمام‌ زمين‌ است‌ به‌ ستاره درخشان‌ تشبيه‌ كرده‌ است‌ : «الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ»؟
2ـ آيا خداوند هم‌ تشبيهات‌ لازم‌ را در همان‌ مفاهيم‌ و محدوده‌اي‌ بكار مي‌برد كه‌ ما بكار مي‌‌بريم‌؟
3ـ اگر چنين‌ باشد مگر نمي‌شد تشبيهاتي‌ را انتخاب‌ كند كه‌ به‌ ذهن‌ و فهم‌ شنونده‌ و خواننده‌ نزديكتر و آسانتر باشد؟
4ـ ما كه‌ اجرام‌ آسماني‌ و منجمله‌ زمين‌ را، باستثناي‌ خورشيد جرمهائي‌ كثيف‌ و كدر مي‌‌يابيم‌ كه‌ در فضائي‌ رقيق‌ و خلاء شناورند و هيچ‌ وجه‌ تشابهي‌ با بلور و بلورسازي‌ ندارند پس‌ چرا خداوند آنها را اينگونه‌ تشبيه‌ كرده‌ است‌؟
5ـ چرا در نهايت‌، اين‌ مجموعه عظيم‌ را كه‌ مشتمل‌ بر كهكشانها و سحابيها و فضاهاي‌ پر و خالي‌ است‌ پس‌ از تشبيه‌ در تشبيه‌ مكررّ و سرانجام‌ به‌ يك‌ ستاره درخشان‌ تشبيه‌ كرده‌ است‌؟ و مگر نمي‌شد كه‌ در همان‌ ابتداي‌ امر آسمانها و زمين‌ را به‌ يك‌ ستاره درخشان‌ تشبيه‌ نمايد؟
6ـ آيا تشبيهاتي‌ كه‌ خداوند بكار مي‌‌برد مانند بعضي‌ ادبيّات‌ شاعرانه‌، بازي‌ كردن‌ با لغات‌ و كلمات‌ و براي‌ آرايش‌ جملات‌ و زيباسازي‌ گفتار است‌ يا متضمّن‌ حقايقي‌ علمي‌ و آموزشي‌ و هدايتي‌ مي‌باشند؟
از قرآن‌ كريم‌ جواب‌ تمام‌ سئوالهاي‌ مذكور، در نهايت‌ حكمت‌ بدست‌ مي‌‌آيد كه‌ ما در اين‌ مقال‌ متعرّض‌ همه آنها نمي¬شويم‌ و فقط‌ به‌ يك‌ آيه‌ از سوره بقره كه‌ جوابگوي‌ تمام‌ سئوالهاي‌ مذكور است‌ بسنده‌ مي‌نمائيم‌ : ـ
إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ «أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ 1»..... الخ‌ : مسلّم‌ بدانيد كه‌ خداوند «امتناع‌ نميكند» از اين كه‌ (هرگاه‌ لازم‌ باشد) از پشه‌ گرفته‌ تا به‌ بالاتر (يا بزرگتر و مهمتر) از آن‌ مَثَل‌ بزند. پس‌ امّا كساني كه‌ ايمان‌ دارند بدرستي‌ مي‌دانند كه‌ آن‌ (مثل‌ زدن‌) «حقيقتي‌ است‌» از پروردگارشان‌......تا آخر آيه‌.
با اين‌ بيان‌ مسلّم‌ مي‌‌گردد كه‌ مثالهائي‌ كه‌ خداوند مي‌‌زند حقيقت‌ يا حقايقي‌ قاطع‌ هستند و لذا نبايد آنها را يك‌ تشبيهات‌ صرف‌ ادبي‌ براي‌ زينت‌ كلام‌ و يا فقط‌ براي‌ روشن‌ كردن‌ موضوع‌ ديگري‌ بدانيم‌ بلكه‌ خود آن‌ تشبيه‌ يا مَثَل‌ هم‌ مستقلاً حقيقت‌ يا حقايقي‌ را بيان‌ مي‌‌‌دارد :
بدين ترتيب‌ براي‌ كسيكه‌ مؤمن‌ و معتقد باشد كه‌ قرآن‌ كلام‌ خداوند است‌ بايد قطع‌ و مسلّم‌ باشدكه‌ وقتي‌ مي‌‌فرمايد «مجموعه آسمانها و زمين‌ مانند يك‌ ستاره درخشان‌» است‌ واقعاً همين گونه‌ است‌ و لذا بايد اولاً شجاعت‌ و جسارت‌ بيان‌آن را داشته‌ باشد، هر چند براي‌ ديگران‌ عجيب‌ و شگفت‌انگيز باشد. و ثانياً يقيين‌ پيدا كند كه‌ اگر تمام‌ دانشمندان‌ درجهت‌ خلاف‌ آن‌ راه‌بسپارندبرخطاواشتباه‌ هستند زيرا:«وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا»
و ثالثاً بداند كه‌ خداوند با بيان‌ اين قبيل‌ مطالب‌ مي‌خواهد دريچه‌هائي‌ از علوم‌ بي‌ سابقه‌ بر روي‌ مسلمانان‌ مؤمن‌ بگشايد ـ اگر تدبّر و ايمان‌ داشته‌ باشند.
ما نميتوانيم‌ از بيان‌ اين‌ مهم‌ّ خودداري‌ كنيم‌ كه‌ تاكنون‌ بطرز تأسّف‌ آوري‌ نسبت‌ به‌ جنبه‌هاي‌ علمي‌ آيات، در مفهوم‌ عام‌ّ آن‌ كه‌ شامل‌ علوم‌ كيهاني‌، طبيعي‌، صنعتي‌، اجتماعي‌ و سياسي‌........ مي‌باشد سهل‌ انگاري‌ شده‌ است‌ و لذا بر مسلمانان‌ مؤمن‌ واجب‌ است‌ كه‌ به‌ جبران‌ مافات‌ همّت‌ گمارند و جدّاً به‌ تدبّر در اشارات‌ و مفاهيم‌ آيات‌ بپردازندتابدينوسيله‌ عزّت‌ ومقام‌ شايسته‌ خود را در ميان‌ جهانيان‌ احراز نمايند.
بدانند كه‌ قرآن‌ كريم‌ به‌ بيان‌ تعاريف‌ و فرضيه‌ها و فورمولهاي‌ علوم‌ نمي‌پردازد بلكه‌ براي‌ علوم‌ هدف‌ تعيين‌ مي‌كند، و نيز آنها را جهت‌ مي‌‌دهد. و علومي‌ بيسابقه‌ را ارائه‌ مي‌‌دهد، و كليد قفل‌ دروازه آنها را در اختيار كساني‌ مي‌گذارد كه‌ شايستگي‌ دريافت‌آن را دارند : «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ1» : و نزد خداوند است‌ كليدهاي‌ (اسرار) ناپيدا، از آنها كسي‌ آگاه‌ نيست‌ مگر خداوند، و آنچه‌ را در بيابان‌ و درياست‌ مي‌داند، هيچ‌ برگي‌ فرود نمي‌ريزد مگر اين كه‌ خداوند از آن‌ آگاه‌ است‌ و هيچ‌ دانه‌اي‌ در تاريكيهاي‌ زمين‌ نيست‌ و هيچ‌ تر و خشكي‌ نيست‌ مگر اين كه‌ دركتابي‌ (عظيم‌) بيان‌ شده‌ است‌.
آنچه‌ بيان‌ كرديم‌ يكي‌ از اشارات‌ آيه نور است‌. اين‌ آيه‌ كتاب‌ بي‌ پايان‌ عرفان‌ و خداشناسي‌ است‌. اين‌ آيه‌ كليد گشودن‌ رمز كاينات‌ است‌. دريائي‌ به‌ وسعت‌ آفرينش‌ از نور است‌، اين‌ آيه‌ روح‌ بهشت‌ است‌ كه‌ در كالبد زمين‌ دميده‌ شده‌ است‌، اين‌ آيه‌ بوي‌ خدا را بمشام‌ مي‌‌رساند و نور خدا را در ديدگان‌ مي‌‌نشاند. اين‌ آيه‌ نشاني‌ (آدرس‌) خداوند را براي‌ خداجويان‌ بوضوح‌ بيان‌ مي‌‌‌دارد. اين‌ آيه‌ گفتنيهائي‌ دارد كه‌ نميتوان‌ بر زبان‌ و قلم‌ جاري‌ كرد !
اين‌ آيه‌ را اگر با پنج‌ آيه‌ بعدي‌ تدبير و تحليل‌ كنيم‌ كتابي‌ شگفت‌انگيز را تأليف‌ مي‌نمايد. و نه‌ پنداريد كه‌ خصوصيّات‌ اين‌ آيه‌ منحصر به‌ فرد است‌، بلكه‌ تمام‌ آيات‌ قرآن‌ كريم‌ داراي‌ همين‌ خصوصيات‌ است‌.
بيائيد تا با چشم‌ خليفه‌ خدا بر كلام‌ خدا بنگريم‌.
تمام حقوق این سایت متعلق به آقای ناظم الرعایا می باشد.
طراحی و اجرا توسط شرکت فرابرد شبکه